30 فروردین 1394
هنگام اعلام فضای باز سیاسی، كه برخی آثار و نشانههای آن از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 در محافل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور دیده میشد، ساواك در برابر مخالفان و منتقدان نرمش قابل اعتنایی نشان نداد. از همان آغاز، حكومت میدانست كه با ادامه فضای باز سیاسی، مخالفان و منتقدان به تدریج كنترل اوضاع را در دست خواهند گرفت. ساواك، در این دوره به عنوان بازوی اجرایی شاه و حكومت، با در پیش گرفتن سیاست یك گام به پس و دو گام به پیش، خشونت و سركوب پیشین را (كم سر و صداتر) ادامه داد. البته ظاهر امر نشان میداد كه ساواك از فشار بر زندانیان كاسته و اعمال شكنجههای روحی و جسمی بر متهمان و مخالفان سیاسی در زندانها تعدیل شده است. ساواك نگران كنترل اوضاع كشور در مدت طولانی بود. همزمان با گسترش مخالفتها و انتقادات سیاسی در كشور و ناتوانی حاكمیت برای برخورد با آن، به رغم آنچه ظاهر امر نشان میداد ساواك بر سركوب ادامه داد. ارتشبد نعمتالله نصیری ـ رئیس وقت ساواك ـ و سایر مسئولان بلندپایه این سازمان نظیر پرویز ثابتی ـ مدیركل اداره كل سوم ـ معتقد بودند كه سركوب آخرین راه كنترل اوضاع كشور است. به همین دلیل در طول ماههای منتهی به زمستان 1356، شاهد سركوب ساواك در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور هستیم. حكومت بر این باور بود كه اوضاع سیاسی و اجتماعی كشور را در دست دارد، اما چنانكه تصور میشد تحولات سیاسی و اجتماعی كشور به دلخواه حكومت پیش نرفت. حزب رستاخیز در دی 1356 كنگرهای پر سر و صدا در تهران برگزار كرد. انتشار مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17 دی 1356 در یكی از صفحات میانی روزنامه اطلاعات، به نقطه عطفی در گسترش حركت سیاسی مخالفان حكومت تبدیل شد. این مقاله با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید؛ بعدها نیز معلوم شد كه نویسنده واقعی آن فرهاد نیكوخواه از اعضای پیشین حزب توده و مشاور دربار شاهنشاهی بود. انتشار این مقاله در كشور انعكاس یافت و موجبات واكنش تند طرفداران امام خمینی را در پی داشت. بهویژه در قم ـ 19 دی 1356 ـ ساواك و سایر نیروهای امنیتی و انتظامی، با معترضین درگیر شدند و گروهی از تظاهركنندگان به شهادت رسیدند. همچنین تعداد قابلتوجهی نیز دستگیر، محاكمه، زندانی و یا تبعید شدند و در این ماجرا ساواك نقش اصلی داشت. برخی كارشناسان ساواك درج این مقاله را اقدام نادرستی ارزیابی كرده و با اشاره به محبوبیتی كه امام خمینی در بین مردم داشت آن را گامی در مسیر گسترش بحران سیاسی در كشور دانستند. ساواك قم كه گزارشهای بسیاری درباره چگونگی گسترش بحران و ناآرامیهای سیاسی در قم به ساواك تهران ارسال میكرد، ضمن اشاره به برخورد شدید ساواك با تظاهركنندگان، نسبت به ادامه انتشار مقالات و نوشتههایی از این دست و تبعات سوئی كه میتوانست برای حكومت پهلوی در پی داشته باشد، هشدار داد. با این وجود برخی منابع نشان میدهد كه فرهاد نیكخواه اطلاعات لازم را برای تدوین این مقاله از ساواك دریافت كرده بود. هر چند این مقاله به دستور شخص شاه تهیه و به چاپ سپرده شده بود، با این احوال ساواك نیز در فراهم شدن موجبات انتشار آن نقش داشت. این در حالی بود كه جمشید آموزگار ـ نخستوزیر وقت ـ درج مقاله رشیدی مطلق را توطئه مشترك هویدا و ساواك (بهویژه پرویز ثابتی) بر ضد خود ارزیابی میكند كه تلاش داشتند نخستوزیری او را با بحران روبرو كنند. به دنبال گزارش ساواك مبنی بر تبعات سوء سیاسی مرگ مشكوك آیتالله سید مصطفی خمینی در نجف برای حكومت پهلوی، شاه دستور تدوین و چاپ این مقاله را داد. در شهریور 1357، روزنامه اطلاعات طی مطلبی به طور تلویحی اشاره كرد كه مقاله رشیدی مطلق را در 17 دی 1356 فقط با فشار ساواك و وزارت اطلاعات و جهانگردی چاپ كرده است. به دنبال مخالفتهای محافل سیاسی و مذهبی در قم، تهران و سایر شهرها، ساواك با توسل به محافل روحانی چون آیتالله شریعتمداری، درصدد برآمد بحران پیشامده را مهار كند. در همان حال با كمك برخی مراجع دولتی نظیر حزب رستاخیز، طرحهایی برای مقابله با ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی به مورد اجرا گذاشته شد. البته تحولات موجود نشان میداد كه به تدریج كنترل اوضاع از دست حكومت پهلوی و بهویژه ساواك خارج شده است. دولت جمشید آموزگار با بحران گسترده و حل ناشدنی مواجه شد. با این احوال، متعاقب واقعه 19 دی 1356 در قم، شاه به ساواك دستور داد در سركوب مخالفان تردیدی به خود راه ندهد و از هر راه ممكن از گسترش ناآرامیها جلوگیری كند.
اما چنانكه ساواك نیز پیشبینی میكرد، ناآرامیها در حادثه 19 دی 1356 متوقف نشد و در فضای ملتهب آن روز، در چهلمین روز شهیدان آن واقعه، مردم تبریز تظاهرات گستردهای بر پا كرده و با ساواك و نیروهای انتظامی درگیر شدند. بدین ترتیب موضوع برگزاری مراسم چهلم شهیدان در جریان تظاهرات شهرهای مختلف، زنجیرهوار بر دامنه اعتراضات افزود. در واقعه 29 بهمن 1356 تبریز، ساواك نقش قابلتوجهی در سركوب مخالفتها داشته و بسیاری از تظاهركنندگان را دستگیر كرد. واقعه 29 بهمن 1356 ناكارآمدی ساواك و نیروهای انتظامی را در مواجهه با ناآرامیها آشكار كرد. چند روز پس از این واقعه نیز، برخی از مهمترین رؤسا و مسئولان ساواك در استان آذربایجان شرقی و سایر نقاط كشور از سمتهای خود بركنار شدند و برخی دیگر تنزل مقام و درجه یافتند. برای پیشگیری از تكرار رخدادهای مشابه در سایر شهرها، ساواك مذاكرات مفصلی با آیتالله شریعتمداری و برخی دیگر از روحانیون موافق حكومت انجام داد. آیتالله شریعتمداری برای برخورد منطقیتر با تظاهرات و مخالفتها رهنمودهایی به ساواك ارایه كرد. ضمن اینكه وی برای كاستن از التهابات سیاسی آذربایجان و سایر نقاط كشور، اعلامیههایی صادر كرده و مردم را به آرامش و پرهیز از خشونت دعوت كرد. اما اقداماتی از این دست نتوانست در گسترش مخالفتها وقفهای ایجاد كند. ساواك در پی واقعه 29 بهمن 1356، طی بخشنامه شدیداللحنی خطاب به شعب خود در شهرها و استانهای مختلف، بر ضرورت سركوب قهرآمیز مخالفتهای سیاسی تأكید كرده و وظیفه این سازمان را در برخورد با ناآرامیها خطیر و حساس ارزیابی كرد. به دنبال این بخشنامه موج جدیدی از خشونت و سركوب در كشور آغاز شد. كسانی كه در واقعه 29 بهمن 1356 در تبریز شركت كرده بودند، تحت تعقیب ساواك قرار گرفتند. پس از واقعه تبریز، به دستور شاه، هیئتی مركب از نمایندگان ساواك و سایر مراجع حكومتی پیگیر دلایل بروز این واقعه شدند كه نتیجه كار این هیئت پس از مدتی منتشر شد. به رغم تظاهر شاه به ادامه سیاست فضای باز در كشور، همزمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی، ساواك نیز به سیاست سركوب خود در قبال مخالفان ادامه داد. البته برخی محافل حكومتی، بهویژه بعضی از نمایندگان مجلس شورای ملی درباره اقدامات ساواك انتقاداتی میكردند، تا چنین القا شود كه حكومت انتقاد از كاستیها و خلافكاریها را تحمل میكند. برخی مراجع نظیر دفتر ویژه اطلاعات توصیه میكردند برای جلوگیری از گسترش بحران، حكومت به برخی اقدامات ایذایی و عوامفریبانه متوسل شود و با در پیش گرفتن سیاستهای علیالظاهر مسالمتآمیز، به ایجاد اختلاف و تشتت در صفوف مخالفان مبادرت كند. به نظر میرسید رؤسا و مدیران ارشد ساواك، چنانكه باید، برای سركوب مخالفان، كارآمد نیستند؛ بر این اساس ارتشبد نعمتالله نصیری از ریاست ساواك عزل شد. در خرداد 1357، سپهبد ناصر مقدم، كه در دهة 1340 در رأس اداره كل سوم ساواك قرار داشت و به نظر میرسید برای مواجهه با بحران از آمادگی بیشتری برخوردار است، جایگزین نصیری شد. با انتصاب مقدم به ریاست ساواك، علاوه بر ادامه سركوب، طرح در پیش گرفتن مشی مسالمتآمیز و آسیبشناسانه در برخورد با مخالفان مورد توجه قرار گرفت. مقدم به ضرورت تماس با مخالفان میانهرو حكومت در بین احزاب و گروههای سیاسی اعتقاد داشت. در همین راستا، در دوره نخستوزیری جمشید آموزگار، بارها جلسات مشتركی بین فرماندهان نظامی و امنیتی و هیئت دولت برگزار شد و طی آن راهكارها و چگونگی برخورد با مخالفان حكومت مورد بحث قرار گرفت. مقدم هشدار میداد تا آنجا كه ممكن است از كشتار و قتل تظاهركنندگان اجتناب شده و در مقابل، طی برنامهای حساب شده و در زمانبندی چند ماهه، عمدهترین مخالفان سیاسی حكومت در مناطق مختلف كشور دستگیر و راهی زندان شوند. مقدم طی جلسهای كه در 24 مرداد 1357 برای بررسی راههای مقابله با بحران سیاسی تشكیل شده بود، سیاست ادامه كشتار مخالفان را عامل مهم در گسترش بیشتر ناآرامیها ارزیابی كرد و با تأكید بر ضرورت ایجاد اختلاف بین مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت، تعطیلی و بستن تدریجی مراكز تجمع، تبلیغ و آمد و رفت مخالفان و به حداقل رسانیدن روابط، تماسها و هماهنگیهای میان مخالفان را از مهمترین راهكارهای مهار بحران ارزیابی كرد. مقدم همچنین به هیئت دولت هشدار داد سیاست فضای باز سیاسی موردنظر شاه را با احتیاط بیشتری دنبال كرده و نشریات و روزنامههای مختلف را از درج مطالب تحریكآمیز منع كند. با این احوال مقدم معتقد بود بخشی از انرژی، وقت و امكانات حكومت در كشور لزوماً باید صرف برخورد خشن با مخالفان شود. در حالیكه شاه انتظار داشت حزب رستاخیز و ساواك به اقدامات مشتركی بر ضد مخالفان حكومت دست زنند، مقدم بر این اعتقاد بود كه حزب رستاخیز توان برخورد با مخالفان را ندارد. مقدم بر این باور بود كه مخالفان حكومت متشكلتر شده و به تبع آن برخورد انسجام یافته و كارآمد با آنها دشوار خواهد شد. مقدم به نقش علما و روحانیون در رهبری فكری، سیاسی انقلابیون نیز تأكید داشت.
از حوادث تأسفبار روزهای پایانی مرداد 1357 كه به استعفای جمشید آموزگار از نخستوزیری انجامید، آتشسوزی سینما ركس آبادان و كشته شدن صدها نفر از كسانی بود كه مشغول تماشای فیلم بودند. بلافاصله پس از آتش گرفتن سینما ركس آبادان، انگشت اتهام به سرعت به سوی ساواك نشانه رفت. شایعه دست داشتن ساواك در این فاجعه به سرعت در كشور انتشار یافت و در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانههای گروهی، نشریات و روزنامههای داخلی و خارجی انعكاس وسیعی پیدا كرد. در تمام این گزارشات، ساواك كماكان متهم درجه اول این فاجعه بود. احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی در اعلامیهها، بیانیهها و سخنرانیهای خود با تقبیح این اقدام، ساواك را عامل اصلی این جنایت معرفی كردند. از جمله امام خمینی طی پیامی خطاب به مردم آبادان، فاجعه سینما ركس را به عوامل رژیم پهلوی نسبت داد. آیتالله شریعتمداری هم بدون اشاره به منشأ بروز این فاجعه، آتشسوزی سینما ركس را با جنایات نازیها و فاشیستها در جریان جنگ جهانی دوم مقایسه كرد. علاوه بر ساواك كه تلاش میكرد دست داشتن در این جنایت را تكذیب كند، شاه نیز در مصاحبهای، دست داشتن ساواك را در آتشسوزی سینما ركس یك دروغ خواند. این فاجعه در تضعیف بیشتر موقعیت حكومت پهلوی و عوامل سركوب آن اثر بسیاری بر جای گذاشت و شكاف بین حكومت و مردم را بسیار عمیقتر كرد. پرونده فاجعه آتشسوزی سینما ركس آبادان بدون اینكه به نتیجه متقن و روشنی برسد كماكان باز بود تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی دهها نفر در این رابطه دستگیر و تحت محاكمه قرار گرفته و حداقل 6 نفر به اعدام محكوم شدند.
سیاست چماق و هویج
پیش از این اشاره شد كه نصیری تا روزهای آخر ریاست ساواك همواره حامی سركوب شدید مخالفان سیاسی بود. نصیری ایده خود را بارها در ملاقات با مسئولان حكومت در میان نهاده بود. تصور میشد با بركناری نصیری (رئیس بدنام ساواك) موج حركت مردمی تخفیف خواهد یافت. مقدم رئیس جدید ساواك نیز به زودی نشان داد كه برخورد قهرآمیز مخالفان را سرلوحه عمل خود قرار داده است. شخص شاه نیز با تمام ادعایی كه درباره سیاست فضای باز داشت، طرفدار برخورد شدید و قهرآمیز با تظاهركنندگان بود. حكومت، از بركناری نصیری و جایگزینی مقدم كه شایع بود فردی اصلاحطلب است، هدف دیگری نیز دنبال میكرد. حكومت درصدد بود القا كند كه مجموعه حكومت به روش دموكراتیك روی آورده است. ضمن اینكه حكومت تلاش میكرد با این اقدام از اشتهار ساواك به سركوبگری بكاهد. گفته میشد رژیم قصد دارد با ریاست مقدم بر ساواك، تغییر و تحولاتی اساسی در ساختار مدیریتی و چارچوب تشكیلاتی و مجموعه فعالیتهای آن به وجود آورد. همچنین شایع بود با بركناری نصیری از ساواك، شاه قصد دارد سركوب ساواك را در سالیان طولانی گذشته صرفاً اقداماتی خودسرانه جلوه داده و مجموعه رژیم پهلوی را از اتهام خشونت مستثنی كند و چنین القا شود كه شاه از همان آغاز هم موافق روشهای سركوب ساواك نبوده است. ناصر مقدم رئیس جدید ساواك در نخستین روزهای تصدیاش در نامهای خطاب به مدیریت اداره كل سوم، بر ضرورت تجدیدنظر در روشهای ساواك و لزوم ارائه چهرهای انسانیتر از این سازمان در نزد افكار عمومی مردم ایران و جهان سخن به میان میآورد؛ با این حال تأكید میكند كه ساواك به سان قبل در سركوب مخالفان سیاسی حكومت هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد. جایگزینی مقدم با نصیری از منظر مخالفان سیاسی، عقبنشینی آشكار حكومت و شاه در برابر حركتها تلقی شد. بركناری نصیری از ریاست ساواك و جایگزینی مقدم به جای او از سوی برخی محافل سیاسی و اجتماعی مورد استقبال قرار گرفت و حتی برخی از محافل طرفدار سلطنت و حكومت آن را اقدامی عقلانی و درست ارزیابی كردند. گفته میشد شخص آموزگار ـ نخستوزیر ـ در بركناری نصیری از ریاست ساواك نقش قابلتوجهی داشت. این واقعه در نشریات و رسانههای گروهی داخلی و خارجی نیز انعكاس یافت. البته علیرغم همه تلاشها و اعمال سیاست هویج و چماق مقدم و تعدیلی كه به ظاهر میخواست در روشهای ساواك ایجاد كند، چارهای از مشكلات فزاینده حكومت نگشود. با انتصاب مقدم به ریاست ساواك، مذاكرات و ملاقاتهای او با شاه افزایش یافت. گفته میشد مقدم حتی درباره ضرورت تغییر كابینههای مختلف، مشاورههایی به شاه میداد. در بسیاری از موارد مقدم رابط شاه با رجال، شخصیتها و گروههای سیاسی و اجتماعی كشور بود. مقدم با برخی افراد كه شاه در ماههای پایانی حكومت پهلوی، به نخستوزیری آنان ابراز تمایل كرده بود، ملاقاتهایی انجام داد. هم او بود كه به شاه توصیه كرد شریف امامی را در رأس كابینه، جایگزین آموزگار كند. هنگامی كه طرحهای شریف امامی با ناكامی روبرو شد، باز هم مقدم در نخستوزیری ازهاری مؤثر واقع شد. او پس از آن كه مذاكراتش با برخی چهرههای سیاسی برای پذیرش پست نخستوزیری به جایی نرسید، برای نجات شاه، شاپور بختیار را آماده پذیرش نخستوزیری كرد.
در دوره اوجگیری حركتهای مردمی در ماههای پیروزی انقلاب اسلامی، بین ساواك و نیروهای انتظامی و مسئولان حكومتی نشستهای توجیهی برگزار میشد. در این میان علاوه بر ستاد ساواك در تهران، شعب و نمایندگیها و مقرهای این سازمان در دیگر استانها و شهرها نیز ضمن هماهنگ كردن فعالیتهای خود با مراكز ساواك در تهران، با دستگاههای انتظامی و شورای تأمین استانها و شهرستانها روابط نزدیكی داشتند. در این جلسات درباره چگونگی برخورد با مخالفان روزافزون حكومت تصمیمات لازم اتخاذ میشد.
حكومت تلاش میكرد برای سركوب كارآمد تظاهركنندگان و مخالفان، بین ساواك و سایر نیروها هماهنگی ایجاد شود. البته هرچه زمان میگذشت، ناهماهنگیها بیشتر میشد. در ماههای پایانی حكومت پهلوی نیز، در بسیاری از شهرهای بحرانزده كشور، هماهنگی در سركوب و برخورد با مخالفان به حداقل رسیده بود. هر یك از نیروهای امنیتی، انتظامی و ساواك به گونهای نه چندان انسجام یافته در برابر مخالفان موضعگیری میكردند.
در سال 1357، به زودی آشكار شد كه ساواك بیشترین نقش را در سركوب و كشتار مخالفان دارد، بهویژه در شهرها و مناطقی كه دامنه تظاهرات فزاینده بود، اقدامات ساواك نمود بیشتری داشت. چنانكه در جریان بسیاری از كشتارهای گسترده در شهرهای كوچك و بزرگ، بیشترین اتهامات متوجه نیروهای ساواك بود كه بیمحابا، به قتلعام تظاهركنندگان میپرداختند. كشتار و سركوب غیرانسانی مخالفان، كه از دوران ریاست نصیری بر ساواك آغاز شده بود، در دوران ریاست مقدم هم ادامه یافت. ساواك علاوه بر این كه در كشتار و قتلعام تظاهركنندگان نقش مهمی داشت، در اقدامات پیشگیرانه نیز پیشگام سایر نیروها بود. ساواك تلاش میكرد در تمام دوایر، سازمانها، وزارتخانهها و مراكز حكومتی و دولتی فضای اختناق بیشتر حاكم شود و چنان بنمایاند كه نیروهای این سازمان بر مجموعه رفتار و عملكرد كاركنان و كارمندان دولتی و حكومتی اشراف كامل دارند؛ در همان حال تلاش میكرد سران و سازماندهندگان تظاهرات و ناآرامیها را كنترل كند. ساواك مُصر بود سازماندهندگان و رهبران تشكلهای مخالف را دستگیر كرده و در محاكم قضایی محكومیتهای سنگینی برای آنان در نظر گرفته شود. ساواك بر آن بود تا بسیاری از روحانیون را كه در گسترش مخالفتها نقش قابلتوجهی دارند، دستگیر و یا به مناطق دور افتاده تبعید كند. به رغم تمام تمهیدات امنیتی و پلیسی ساواك و سایر نیروهای حكومتی، دامنه مخالفتها و تظاهرات ضدحكومتی همواره روزافزون بود و مردم ایستادگی و مقاومت جانانه و تحسینبرانگیزی در برابر ساواك به نمایش میگذاشتند. همزمان با گسترش سركوب ساواك، خبرگزاریها و رسانههای مختلف جهان از كشتارهای روزافزونی خبر میدادند كه همه روزه در شهرها و مناطق مختلف كشور توسط ساواك صورت میگرفت. در مهمترین درگیریهای منجر به قتلعام گسترده مخالفان در شهرهای مختلف (از جمله قم، تهران، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، كرمان و رشت) ساواك نقش درجه اول داشت. ساواك در اقداماتی پیشگیرانه، به منازل و محل كار و رفت و آمد سازماندهندگان و رهبران گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی مخالف حكومت، كه در گسترش ناآرامیها نقش داشتند، حمله كرده و آنان را دستگیر میكرد و یا به شدت مورد ضرب و شتم قرار میداد. ساواك با ایجاد رعب و وحشت، در تلاش بود كنترل اوضاع را به دست گیرد؛ اما این اقدامات به ندرت به نتایج قابلاعتنایی منجر میشد. گاه ساواك به علما و روحانیون سرشناس و سایر سازماندهندگان تظاهرات مخالف حكومت در شهرهای مختلف هشدار میداد و آنان را از ادامه مخالفت با حكومت برحذر میداشت. با این احوال مخالفتها همواره فزاینده بود و به تبع آن عجز و ناتوانی ساواك و سایر مراجع حكومتی و نظامی در برابر مخالفان بیش از پیش آشكار میشد. این روند در تمام تابستان و سپس ماههای منتهی به بهمن 1357 با شدت ادامه داشت. مخالفت آشكار با حكومت (حداقل از اواسط سال 1357) به امری فراگیر تبدیل شد و به تدریج گروه وفاداران به رژیم پهلوی به سرعت در اقلیت قرار گرفتند. در واپسین ماههای عمر حكومت پهلوی، ساواك و سایر نهادهای حكومتی نظیر ارتش (در سطح فرماندهی و امیران ارشد) تنها وفاداران به رژیم پهلوی بودند. با این احوال، ساواك كماكان به رفتار خشن و غیرانسانی خود با مخالفان ادامه میداد و حتی نسبت به مجروحان و مصدومان تظاهرات و درگیریها نیز اغماض نمیكرد. ساواك نگران رویگردانی نیروهای نظامی و انتظامی از حكومت و پیوستن آنان به مخالفان و انقلابیون بود. به طور مدام بر تعداد كسانی كه خدمت در ارتش و نیروهای نظامی را ترك كرده و به مخالفان میپیوستند، افزوده میشد. ساواك در تماسهای تلفنی خود، فرماندهان نیروهای انتظامی و ارتش و نیز رجال و كارگزاران حكومتی و دولتی را به مقاومت در برابر مخالفان وامیداشت و هشدار میدهد كه اگر در برخورد با مخالفان قصور ورزند با مجازاتها و عواقب سنگینی روبرو خواهند شد. در این دوره ساواك كماكان به حملات دیوانهوار و غیرانسانی خود به مخالفان پرشمار حكومت در كشور ادامه داد و بر شمار قربانیان دوران انقلاب افزود و برای سركوب و قلع و قمع بیرحمانه طرفداران امام خمینی دستور اكید صادر كرد. از اواسط سال 1357، دامنه درگیریها به حدی گسترش یافت كه گاه تعداد قربانیان ساواك از چند صد نفر در روز فراتر میرفت. ساواك گاه حملات خود را به صفوف مخالفان و تظاهركنندگان، توسط افراد خود و در پوشش برخی صنوف و گروههای اجتماعی به اصطلاح طرفدار شاه و حكومت انجام میداد. گاه، گروههای سازماندهی شدهای در هیئت كارگران و كشاورزان كه به انواع اسلحههای سرد و گرم و سایر آلات ضرب و جرح نظیر زنجیر، پنجه بوكس و چماق مجهز بودند، با هدایت ساواك و به عنوان دفاع از نظام شاهنشاهی پهلوی و قانون اساسی، به مخالفان حكومت حمله میكردند.
دستگیری مخالفان
از جمله طرحهای ساواك برای مهار انقلاب و كاهش ناآرامیها، شناسایی و دستگیری گروه قابلتوجهی از افراد شاخص گروهها، احزاب و سازمانهای مخالف حكومت بود كه در مدیریت، سازماندهی و هدایت تظاهرات و گسترش ناآرامیها نقش مهمی داشتند. اولین بار در اواسط خرداد 1357 و همزمان با آغاز دوران ریاست مقدم بر ساواك، این طرح مورد توجه قرار گرفت و مقرر گردید حدود 3500 نفر از افراد مؤثر در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی جاری كشور دستگیر شوند تا به تدریج از دامنه تظاهرات و ناآرامیها كاسته شود. اما این طرح در آن دوره مورد توجه شاه قرار نگرفت. برای بار دوم در اواخر آبان 1357 و در دوران نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری، طرح دستگیری گسترده رهبران و سازماندهندگان تظاهرات مورد توجه جدی ساواك قرار گرفت و فهرستی از اشخاص و مشخصات و آدرس آنان همراه با چگونگی دستگیریشان تهیه شد. اما این بار نیز این طرح امكان عملی نیافت.
آخرین بار در دوره نخستوزیری شاپور بختیار و پس از خروج شاه از كشور، كه اعلام شد امام خمینی به زودی راهی ایران خواهد شد، بار دیگر طرح همزمان دستگیری متعدد و گسترده مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت و انجام یك كودتای نظامی در كشور قوت گرفت. با این احوال، با فراگیر شدن دامنه تظاهرات و ناآرامیهای سیاسی در كشور و فقدان هر روزنه امید به نجات رژیم رو به زوال پهلوی، این طرحها، پیش از اجرا محكوم به شكست بودند. شایان گفتن است در اجرای این طرحها برای ساواك نقش درجه اول پیشبینی شده بود.
بمبگذاری و ایجاد هراس
از جمله اقدامات ساواك، بمبگذاری در محل كار و منزل برخی از رهبران مخالف بود. اقداماتی از این دست كه بهویژه در ماههای نخست سال 1357 افزایش یافت، عمدتاً تلفات جانی دربر نداشت و بیشتر با برجای گذاشتن خسارات مالی، مخالفان را تهدید میكرد كه اگر به مخالفت با حكومت ادامه دهند، با عواقب وخیمی روبرو خواهند شد. هر چند ساواك هیچگاه مستقیماً مسئولیت این اقدامات را برعهده نگرفت، ولی همگان میدانستند این بمبگذاریها كه گروهی تحت عنوان «كمیتههای انتقام» مسئولیت آن را پذیرفتند، تحت هدایت و كارگردانی ساواك انجام میشود. ساواك همچنین هر از گاه به منزل و محل كار برخی مخالفان سیاسی حمله میكرد و آنان و همراهانشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و با وارد آوردن خساراتی، محل را ترك میكرد. این حملات كه عمدتاً در شب صورت میگرفت علاوه بر ضرب و شتم مخالفان و خانواده و نزدیكان آنان، خسارات مالی قابل توجهی به بار میآورد و در مواردی با دستگیری آنان و ضبط و مصادره اموالشان همراه بود. علاوه بر اینها، ساواك بسیاری از مخالفان سرشناس حكومت را نیز از طریق تلفن تهدید به قتل میكرد و شایعاتی پخش میكرد تا القا كند كه با به خطر افتادن موقعیت رژیم پهلوی، مخالفان، امنیت اجتماعی، سیاسی و فردی مردم را سلب خواهند كرد. تعداد كسانی كه در طول ناآرامیهای دوران انقلاب توسط ساواك به انحاء گوناگون به بازداشت و قتل تهدید شدند از هزاران نفر فراتر میرود. ساواك محل كار و زندگی تعدادی از مخالفان سیاسی حكومت را به آتش كشید و یا به وسیله عوامل خود تخریب كرد. گفته میشد ساواك علاوه بر تخریب اموال، منازل و محل كار مخالفان، در آتشسوزی، غارت و تخریب برخی مراكز و ساختمانهای دولتی دست دارد، تا در بین مردم ترس و واهمه ایجاد كرده، مخالفان حكومت را افرادی سودجو و مخرب معرفی كند. در مواردی نیز ساواك برای ترغیب دولت برای بهرهگیری بیشتر از خشونت و سركوب مخالفان، به طور پنهانی در تخریب و آتشسوزیها نقش داشت. گفته میشد ساواك برای تحت فشار قرار دادن شاه و تغییر دولت شریف امامی و روی كار آمدن ازهاری نظامی كه سركوب خشنتری خواهد داشت، آتشسوزیهای مهیبی به راه انداخته و به تخریبگریهای متعددی دست زد؛ تا جایی كه شریف امامی در جلسات رسمی دولت صراحتاً از نقش ساواك در تخریب و آتشسوزیهای تصنعی و عمدی در مراكز دولتی و حكومتی، نیز منزل و محل كار مردم سخن به میان آورد.
از دیگر اقدامات ساواك، تلاش برای منحرف كردن افكار عمومی از مسیر تحولات جاری كشور به سوی جریانات سیاسی بیاثر منفور بود. به طور مثال ساواك شایع میكرد سرنخ تمام تحولات كشور در اختیار حزب توده و طرفداران شوروی و گروههای چپ است.ساواك بر آن بود تا موجبات رعب و وحشت و یأس و سرخوردگی و نومیدی مردم را فراهم كند. ساواك، گاه اعلامیهها و بیانیههای جعلی تندی نیز با نام حزب توده و سایر گروههای چپ منتشر میكرد. ساواك تلاش میكرد موضع انقلابی گروههای مذهبی و مسلمان را كه در تحولات انقلاب نقش تعیینكنندهای داشتند، در بین مردم بیاعتبار سازد و چنین القا كند كه علما و روحانیون و نیز امام خمینی و طرفداران او در كشور نقش قابل اعتنایی در ناآرامیها ندارند. ساواك همواره تبلیغ میكرد كه مخالفان سیاسی حكومت گروهی تروریست و خرابكار هستند و هرگاه خطری متوجه رژیم پهلوی شده و آنان قدرت را در دست گیرند، تبعات هولناكی برای مردم خواهد داشت. ساواك كه نقش قابلتوجهی در كشتارها و قتلعامهای دوران انقلاب داشت، برای جلوگیری از بهرهبرداریهای سیاسی از موضوع قربانیان و شهیدان دوران انقلاب، مراقبت شدیدی بر قبرستانها و محل دفن شهیدان اعمال میكرد. در مواردی ساواك انتقادات تصنعی و هدایت شدهای از بخشهای مختلف حكومت و دولت به راه میانداخت و تصور میكرد خواهد توانست از گسترش مخالفتها بكاهد؛ در این مسیر نیروهایی از ساواك در معابر عمومی و محل تجمع و رفت و آمد مردم جمع میشدند و گاهی نیز مأموران آن به عنوان منتقد در رسانههای گروهی از برخی عوامل و مسئولان حكومتی و دولتی انتقاداتی میكردند. از دیگر شگردها و طرحهای ساواك، اعزام مأموران نفوذی در صف مخالفان و تظاهركنندگان و طرح شعارهای انحرافی و تعدیل كننده بود كه در تمام دوران انقلاب با نوساناتی ادامه داشت. ساواك همواره مسئله نفوذ سیاسی، فكری و مذهبی امام خمینی را در بین سربازان، افسران، درجهداران و سایر نیروهای نظامی و انتظامی، با نگرانی و دقت تمام دنبال میكرد و نیروی قابل اعتنایی صرف جلوگیری از گرایش نظامیان به انقلاب و بهویژه پدیده فرار روزافزون سربازان وظیفه میكرد.
از دیگر اقدامات ساواك جلوگیری از انعكاس وسیع خبر ناآرامیها در مطبوعات و رسانهها بود. ساواك برخی مدیران و دستاندركاران مطبوعات را احضار میكرد و تذكرات و هشدارهایی به آنها میداد. با این احوال، بهویژه در ماههای پایانی حكومت پهلوی نفوذ و سلطه ساواك بر مطبوعات كاهش یافت. حكومت برای آرام كردن فضای بحرانی كشور در دوره نخستوزیری ازهاری، نصیری رئیس پیشین و منفور ساواك را از سفارت ایران در پاكستان فراخواند و بازداشت كرد؛ تعداد دیگری از سران رژیم نیز دستگیر شدند. البته اقداماتی از این دست هیچگاه از سوی مخالفان جدی گرفته نشد.
نفرت از ساواك
گسترش حركتهای مردمی در دوران انقلاب، كه با سركوب بیشتر ساواك همراه بود، تنفر عمومی نسبت به این سازمان بیش از پیش نمود یافت. به دنبال آشكار شدن ناتوانی حكومت و ساواك در كنترل اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و افزایش روزافزون تظاهرات مردمی نیز، مردم امكان بیشتری برای ابراز مخالفت و اعلام انزجار از ساواك یافتند. واژه ساواك و ساواكی در صدر عبارات تنفربرانگیز دوران انقلاب قرار گرفت و به تبع آن ساواكیها و افرادی كه با این سازمان همكاری داشتند، در معرض انتقاد، نكوهش و گاه حمله و ضرب و جرح، قرار گرفتند. به همین دلیل نیروهای ساواك و كسانی كه در پوششهای مختلف با این سازمان همكاری میكردند، در دوره انقلاب، تمهیدات امنیتی و حفاظتی قابلتوجهی برای در امان ماندن از حملات مردم اندیشیدند. در دوران انقلاب افرادی به اتهام وابستگی و یا همكاری با ساواك تحت تعقیب قرار گرفته و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. مردم خشمگین كه سالها شاهد ستمكاری و جنایات ساواك بودند، اینك فرصتی برای انتقامجویی یافته بودند. اوجگیری اعتراضات مردمی و از میان رفتن تدریجی رعب و وحشت پیشین، اینك موجباتی فراهم آورده بود تا مردم، خشم فروخورده سالیان گذشته را با تعقیب اعضا و وابستگان ساواك، بهویژه، از اواسط سال 1357 كه انقلابیون در برابر رژیم پهلوی موقعیتی برتر یافتند، نشان دهند. در این دوره بروز احساسات و هیجانات بر ضد ساواك و ساواكیها نمود آشكارتری یافت. در این میان علاوه بر ساواكیها، برخی مراكز، مقرها و محل تجمع ساواك در شهرها مورد حمله انقلابیون قرار گرفت و بعضاً آتش گرفته و تخریب شد. در برخی از شهرها نیروهای ساواك به دست انقلابیون و تظاهركنندگان به قتل رسیدند. بدین ترتیب در حالی كه مردم توسط ساواك و سایر نیروهای حكومتی قتلعام میشدند، تظاهركنندگان كه كینه و خشم عمیقی از ساواك داشتند، در هر فرصت ممكن به نیروهای ساواك حمله میكردند. ساواك تلاش میكرد از این حوادث بهرهبرداری تبلیغاتی كرده و مخالفان حكومت را افراد جانی و اخلالگر معرفی كرده و مظلومنمایی كند. ساواك كه جان و مال نیروهایش تهدید میشد، از آنان میخواست بیش از پیش موارد حفاظتی و امنیتی را رعایت كنند و برای كاستن از وحشت و ترس به آنها روحیه میداد.
ساواك برای حراست از مقرهای خود تمهیدات قابلتوجهی اندیشیده بود. با این احوال تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ساواك سر تسلیم فرود آورد. به رغم تصویب قانون انحلال ساواك در آخرین روزهای عمر حكومت پهلوی، برخی مراكز مهم ساواك در تهران و سایر شهرها، در زمره آخرین سنگرهای دفاع از رژیم رو به زوال پهلوی، در برابر انقلابیون ایستادگی میكردند. گفته میشد بسیاری از اسناد مهم ساواك، طبق دستورالعملهای تعیین شده پیشاپیش معدوم و از میان رفته است.
در ماههای پایانی سال 1356 و اوایل سال 1357 به رغم سیاستهای ساواك، نشریات و روزنامهها به تدریج از حكومت انتقاد میكردند. از اواسط سال 1357 سلطه ساواك بر مطبوعات سیری نزولی یافت و چنانكه از اسناد و گزارشات ساواك برمیآید، نشریاتی چون كیهان و اطلاعات بر دامنه انتقاد و مخالفت با حكومت افزودند.
برخلاف نشریات و روزنامهها، رادیو و تلویزیون ایران تا آخرین روز حكومت پهلوی در سلطه ساواك بود و به رغم برخی انتقادات مستقیم و غیرمستقیمی كه در برنامههای رادیو و تلویزیونی از عملكرد سوء حكومت صورت میگرفت و احیاناً گوشههایی از تظاهرات در رادیو و تلویزیون، مجالی برای انعكاس مییافتند، ساواك تا سقوط نهایی حكومت این رسانه را در كنترل داشت. ساواك علاوه بر رادیو و تلویزیون، نشریات و روزنامههای داخلی، اخبار و گزارشات رسانهها و نشریات خارجی درباره تحولات ایران را نیز به دقت پیگیری میكرد. در این میان اخبار و گزارشات رادیوهای مهم جهانی و منطقهای، توسط مأموران ساواك كنترل میشد.
آسیبشناسی و برنامهریزی
ساواك طرحهای بلندمدت و انسجام یافتهای برای برخورد با شرایط بحرانی پیشبینی نكرده بود و با آغاز حركتهای مردمی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، دچار سردرگمی شد. با این احوال كوشید با ارائه راهحلهایی، موجبات فروكش كردن ناملایمات اجتماعی و سیاسی را فراهم آورده و چارهاندیشیهایی كند. به طور نمونه به دنبال واقعه 19 دی 1356 قم و سپس 29 بهمن 1356 در تبریز، ساواك به این نتیجه رسید كه تبعیت مردم از روحانیون و نیز نارضایتی آنان از سوء عملكرد دوایر و دستگاههای دولتی و حكومتی عامل بروز حادثه است. به همین دلیل به شعب خود دستور داد ضمن بررسی مشكلات و نارضایتیهای عمومی حوزه فعالیت خود، دلایل و ریشههای بروز بحران را شناسایی و تجزیه و تحلیل كنند. ساواك به مأموران خود هشدار میداد كه از روحانیون مخالف حكومت مراقبت كنند و علت گرایش مردم را به سوی آنان بررسی نمایند. ساواك در جزوهای كه با هدف ریشهیابی روند و چگونگی شكلگیری و گسترش بحران سیاسی تهیه كرده بود، به تحولات پس از كودتای 28 مرداد 1332 و نقش این سازمان در سركوب مخالفان سیاسی حكومت در دهههای 1330 تا 1350، اشاره كرده بود. ساواك در این گزارش تحلیلی اعتراف میكند كه ریشه بسیاری از نارضایتیها را در كشور باید در موارد زیر جستجو كرد:
1ـ فقدان عدالت اجتماعی و اقتصادی، 2ـ شكاف عظیم طبقاتی در كشور، 3ـ ناكارآمدی و عدم تحقق برنامههای پر سر و صدای انقلاب سفید، 4ـ بیتوجهی و بیاعتقادی رجال و كارگران حكومتی و دولتی به طرحهای انقلاب سفید و اساساً بیتوجهی و بیاعتقادی به برنامههای اصلاحی حكومت، 5ـ فساد گسترده اداری، 6ـ فساد گسترده اقتصادی و مالی، گسترش دزدی و ارتشا، گسترش تبعیض و بیعدالتی در سطوح مختلف اداری و مدیریتی، بیتوجهی به مردم در دوایر دولتی و حكومتی، 7ـ ناهماهنگی و ناكارآمدی دوایر حكومتی و دولتی، 8ـ مشكلات فزاینده اقتصادی، 9ـ توزیع نامتعارف و تبعیضآمیز ثروت عمومی و افزایش تجملپرستی در میان اقلیت ثروتمند و گسترش فقر عمومی در سطوح میانی و پاییندست جامعه، 10ـ شكست برنامههای نوسازی و توسعه در بخش كشاورزی و عدم توجه حكومت به روستائیان، 11ـ رشد نامتوازن شهرها، 12ـ عدم توجه حكومت به حل مشكلات عدیده جوانان، 13ـ عدم توجه كارگزاران حكومت به خواستهای مردم و بیاعتمادی مردم نسبت به مجموعه حكومت و 14ـ نقش استادان دانشگاهها و نیز معلمین و آموزگاران مدارس در انتقاد از حكومت در ایران و نیز گرایش طبیعی دانشجویان و دانشآموزان و طیف وسیعی از فرهنگیان و دانشآموختگان كشور به ایدئولوژیهای سیاسی و مذهبی مخالف رژیم پهلوی.
ساواك در برخی ارزیابیهای خود، تلاش میكرد تحولات سیاسی دوران انقلاب را به گروههایی چون حزب توده پیوند زند و وانمود سازد كه گروههای مسلمان نقش درجه چندمی در انقلاب دارند. در مواردی نیز ساواك، احتمالاً برای یافتن دستاویزی در سركوب مخالفان، بر نقش محوری گروههای مسلح در دوران انقلاب تأكید میكرد و چنین القا میكرد كه گروههای خرابكار و تروریست عامل اصلی بحران سیاسی آن دوره هستند. ساواك برای غلبه بر بحران سیاسی، همگام با برخورد قهرآمیز با مخالفان، موارد زیر را نیز توصیه میكرد: 1ـ با فعالیت حزب رستاخیز، حكومت چنین بنمایاند كه خود پرچمدار تشكیل و فعالیت حزب و یا احزاب ملی شده و این حزب یا تشكلهای جدید به مظاهر و ارزشهای فرهنِگی، سیاسی، مذهبی، اعتقادی، اجتماعی و ... به دیده احترام مینگرند، 2ـ حكومت برای فائق آمدن بر مشكلات، گروهی از جامعهشناسان و متفكرین را به خدمت بگیرد، 3ـ با تفكیك گروههای مختلف به مخالف، ناراضی و منتقد حكومت، برای ایجاد تضاد و اختلاف بین این گروهها برنامهریزی كرده و از گروههای ناراضی متمایل به حكومت حمایت كند، 4ـ طرحهایی برای جذب گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی به حكومت اجرا كرده و حمایت از رژیم پهلوی را در سطوح مختلف تبلیغ كند، 5ـ رسانههای گروهی (رادیو و تلویزیون) را از وجود افراد فاسد، مغرض و منحرف پاكسازی كند، 6ـ هر چه سریعتر در حل مشكلات دانشگاه و دانشگاهیان بكوشد و بر مجموعه دانشگاه كنترل بیشتری اعمال كند، 7ـ برای رسیدگی به مشكلات و خواستهای كاركنان، كارگران و كارمندان دولت به سرعت چارهاندیشی كند، 7ـ قوانین و مقررات دست و پاگیر اداری بر سر راه رونق تجارت و بازرگانی در عرصه داخلی وخارجی را از میان بردارد، 9ـ برای تهیه مایحتاج عمومی به سرعت دست به كار شود و برای به حداقل رساندن تورم تلاش كند؛ و همچنین برای كاهش قیمت مسكن و ساخت خانههای انبوه و ارزان قیمت سرمایهگذاری كند، 10ـ برای نجات اقتصاد كشاورزی و روستایی تدابیر جدی و عملی اتخاذ كند، 11ـ برای تأمین نیازها و مشكلات مالی و معیشتی نیروهای انتظامی و نظامی چارهاندیشی كند، 12ـ با پدیده فساد، مبارزهای جدی، پیگیر و واقعی شروع كند، 13ـ برای تقویت و حمایت از علما و روحانیون مخالف امام خمینی از هیچ تلاشی فروگذار نكرده و در ایجاد اختلاف میان علما و روحانیون هیچگونه تردیدی به خود راه ندهد، 14ـ در برابر مخالفان حكومت امتیازات بدون ما به ازایی ندهد و تلاش كند بیشترین امتیازات در اختیار ناراضیان و منتقدین متمایل به حكومت قرار گرفته و موضع آنان را در برابر مخالفان آشتیناپذیر حكومت تقویت كند، 15ـ آزادی زندانیان سیاسی با تدبیر و برنامهریزی ویژهای صورت گرفته و از آزادی شتابزده و سریع آنها جلوگیری شود و تلاش شود صرفاً در ازای به دست آوردن امتیازاتی از مخالفان، زندانیان آزاد شوند، 16ـ دولت تلاش كند اعطای هر امتیازی به مخالفان از موضع قدرت صورت گرفته و چنین وانمود نشود كه حكومت و دولت به دلیل ضعف و ناچاری تن به درخواست مخالفان داده است.
ساواك در گزارش محرمانهای كه در 8 مهر 1357 درباره روند شكلگیری مخالفتهای سیاسی با رژیم پهلوی تهیه كرد، با بررسی نقش گروههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی مختلف در تحولات جاری كشور، نهایتاً بر این نكته پای فشرد كه امام خمینی از همان آغاز حركت مردم نقش تعیینكننده در هدایت و رهبری تحولات جاری كشور داشته و تمام تلاشهای ساواك برای پیشگیری از نقش ایشان كمتر با موفقیت قرین شده است. ساواك با اشاره به گروههای سیاسی و اجتماعی مختلفی كه در جریان ناآرامیهای دوران انقلاب مشاركت دارند، تصریح میكند كه سرنخ تمام تحولات و ناآرامیها در اختیار امام خمینی و روحانیون تحت هدایت ایشان است. ساواك تهران در اواسط سال 1357 با برشمردن روند حوادث كشور اعلام كرد كه تقریباً تمام گروهها، احزاب و دستجات سیاسی فعال ناگزیر از امام خمینی و ایدههای انقلابی او پیروی میكنند و هدف نهایی مخالفان به سقوط كشانیدن رژیم پهلوی و برقراری حكومتی اسلامی به رهبری امام خمینی است. در آذر 1357 اداره كل چهارم ساواك توصیه كرد كه این سازمان برای كسب حیثیت خود باید به اقدامات زیر متوسل شود:
1ـ جلسات و نشستهای مشتركی با دستگاههای دولتی و حكومتی برگزار كرده و طی مصاحبههای تلویزیونی وظایف قانونی ساواك را برای اذهان عمومی تشریح كند و به مردم بقبولاند كه ساواك برخلاف تبلیغات و اخبار موجود، سازمانی سركوبگر نیست، 2ـ مصاحبه و گفت و گوهایی با ارباب جراید و روزنامهها ترتیب داده و آنان را ترغیب كند تا مطالبی در حمایت و طرفداری از ساواك بنویسند و از تخریب بیشتر این سازمان در نزد افكار عمومی خودداری كنند، 3ـ ساواك طرحهای تبلیغی و رسانهای مؤثری برای معرفی نقش سازنده این سازمان در ایجاد امنیت داخلی اجرا كند و بر نقش این سازمان در ایجاد امنیت و حفظ استقلال كشور تأكید كند، 4ـ از طریق برنامههای تبلیغی رسانهای (رادیو و تلویزیون) و نیز از طریق روزنامهها و مطبوعات، مردم را به ایجاد ارتباط و تماس دوستانه و نزدیك با ساواك تشویق كرده و چنین القا كند كه ساواك جز سعادت و نیكبختی مردم آرزوی دیگری ندارد ، 5ـ كمیتهای برای ارزیابی فعالیت و اقدامات ساواك و آسیبشناسی رفتار و عملكرد این سازمان در برابر مردم تشكیل دهد، 6ـ در روشهای بازجویی و اعترافگیری از متهمان و مخالفان سیاسی تجدیدنظر كرده و از بازجویان تحصیلكرده و آموزش دیده استفاده كند، 7ـ در حیطه وظایف و شیوه عمل اداره كل سوم ساواك تجدیدنظر كند، 8ـ ساواكیان بدنام و تبهكار و تمام كسانی كه به دلیل انتساب به ساواك و همكاری با آن موجبات بدنامی سازمان را فراهم آوردهاند، اخراج شوند.
اداره كل هشتم ساواك (ضدجاسوسی) نیز در 22 آذر 1357 برای نجات ساواك از بحران گرفتار آمده كه در نوك حمله مخالفان قرار داشت، پیشنهاداتی به شرح زیر ارائه داد:
1ـ برای انحراف افكار عمومی از موضوع خلافكاریها و جنایات ساواك، نام این سازمان تغییر یابد، 2ـ طی برنامههای تبلیغاتی و اطلاعرسانی، حیطه وظایف و عمل ساواك بر حسب مقررات و قوانین تصویب شده توضیح و تشریح شود، 3ـ برای اعاده حیثیت ساواك اقدامات مؤثری صورت گرفته و بهویژه جنایات، سركوبگریها و تمام اقدامات غیرانسانی كه توسط مخالفان به ساواك نسبت داده میشود، تكذیب شده و چنین القا شود كه نیروهای ساواك انسانهایی شریف، فداكار و وطنپرست بوده و جز تعالی و پیشرفت كشور هدفی دنبال نكردهاند، 4ـ برای شناسایی برخی اقدامات مثبت خود در حفظ امنیت كشور، پارهای از اسناد درباره جاسوسیها و خیانتهای گروههای سیاسی نظیر كمونیستها را افشا كند، 5ـ اسناد و مدارك خود را درباره اقدامات این سازمان بر ضد نفوذ كمونیسم و دستگاه اطلاعاتی شوروی و سایر سرویسهای اطلاعاتی ـ جاسوسی مخالف كشور را منتشر كرده و در معرض قضاوت عمومی قرار دهد، 6ـ برای ادامه همكاری منابع اطلاعاتی و نفوذیها با این سازمان، ساواك تمهیدات امنیتی و اصول شدید مخفیكاری را رعایت كرده و با دادن وعدههای مختلف، این منابع اطلاعاتی را به ضرورت ادامه همكاری با ساواك دلگرم كند، 7ـ آن دسته از منابع اطلاعاتی را كه اینك در صدد قطع همكاری برآمده و بر آن شدهاند اسراری از ساواك را افشا كنند، به انحاء گوناگون تحت فشار و تهدید قرار دهد، 8ـ برای استخدام و به كارگیری منابع اطلاعاتی جدید كه وفاداری بیشتری به حكومت و آن سازمان دارند، گامهای اساسی بردارد و با جلب اعتماد و اطمینان آنان در افزایش قابلتوجه حقوق و مزایای دریافتی آنان بكوشد و به آنان چنین القا شود كه منتقدان رفتار سوء ساواك، مخالفان پیشرفت و توسعه كشورند و مصالح عموم مردم را تشخیص نمیدهند، و 9ـ نهایتاً ساواك برای دفاع از عملكرد این سازمان، از هیچ اقدام تبلیغاتی در سطح روزنامهها و نشریات و نیز رسانههای گروهی (رادیو و تلویزیون) غفلت نورزد.
ساواك گزارشات منظمی به صورت بولتنهای نوبهای محرمانه تهیه و در اختیار مسئولان در دولت و حكومت قرار میداد. این روند تهیه گزارشات محرمانه، تا واپسین روزهای حكومت پهلوی ادامه داشت. این گزارشات بهویژه پس از بازگشت امام خمینی به كشور، اقدامات و تلاشهای دولت بختیار را برای جلوگیری از سقوط قطعی رژیم پهلوی مهم ارزیابی كرده و چنین وانمود میكرد كه به زودی در ایران، بحران گسترش خواهد یافت و امام خمینی در فاصله زمانی نه چندان طولانی با چالشهایی جدی روبرو خواهد شد. گزارشات محرمانه ساواك درباره تحولات سیاسی، اجتماعی جاری كشور تا ساعات پایانی حكومت پهلوی هم كماكان ادامه داشت.
چماقداران ساواك
از جمله اقدامات ساواك در برخورد با مخالفان حكومت در دوره انقلاب، استفاده از گروههای سازمان یافته در پوششهای مختلف و به ظاهر طرفدار شاه و رژیم پهلوی بود. اینان به وسایلی چون چوب و چماق، پنجه بوكس و چاقو مجهز بوده و به انقلابیون حمله میكردند. این گروهها كه از اواسط سال 1356 ظاهر شدند، در اوایل، عمدتاً برخی از سرشناسترین چهرههای سیاسی، فرهنگی و مذهبی مخالف حكومت را مورد ضرب و شتم قرار داده و با سردادن شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی صحنه را ترك میكردند. طی ماههای نخست فعالیت، تعداد افراد هریك از این دستههای معروف به چماقداران حدود 40 تا 50 نفر بود. به تدریج ساواك بر تعداد این گروهها افزود و تعداد بیشتری با مجهز شدن به انواع سلاحهای سرد، به مقابله با مخالفان و تظاهركنندگان پرداختند. این گروهها كه ماهیتشان برای تظاهركنندگان شناخته شده بود، تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی در بسیاری از شهرهای كشور فعال بودند. این گروهها ضمن حمله به تظاهركنندگان، شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی و شخص شاه سر میدادند و در همان حال از رهبران انقلاب انتقاد كرده و تصاویر آنان را پاره میكردند. گروههای چماقدار توسط واحدهای نظامی، انتظامی و امنیتی حمایت میشدند و به طور توأمان به صف تظاهركنندگان حمله میكردند. در جریان برخی از سركوبهای مشهور و خونین ساواك، گروههای چماقدار نقش برجستهای داشتند. گفته میشد گروههای چماقدار در برخی شهرها مرتكب اقداماتی چون قتل، تجاوز و سرقت شده و تعدادی از مخالفان را با چاقو، كارد، زنجیر، پنجه بوكس، چوب و چماق مجروح كرده و تعدادی نیز در این درگیریها كشته شدهاند. در بسیاری از شهرها به مغازهها و منازلی كه تصاویر امام خمینی نصب شده بود حمله كرده و آن را غارت میكردند و اتومبیلهای انقلابیون را آتش میزدند. در مواردی، چماقداران راه را بر مردم میبستند و آنها را وادار میكردند كه عكسی از شاه را در جلو اتومبیل خود نصب كنند و یا اقدام و حركتی در حمایت از شخص شاه و رژیم پهلوی انجام دهند. به دنبال خودداری مردم از نصب عكس شاه به شیشه اتومبیلهایشان، چماقداران آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و خساراتی به وسایل نقلیه آنان وارد میساختند. از مهمترین تشكلهای حكومتی كه در تجهیز و به راه انداختن چماقداران نقش داشت، حزب رستاخیز بود. حكومت، مأیوسانه میكوشید از طریق این حزب به اصطلاح فراگیر، افرادی را بر ضد مخالفان بسیج كند. بر این اساس گروهها و كمیتههای موسوم به انتقام و اقدام در بسیاری از شهرها فعال شد. در حالیكه حزب رستاخیز تلاش میكرد چنین وانمود سازد كه راه افتادن چنین گروههایی در حمایت از شاه و رژیم پهلوی، حركتی خودجوش و مردمی است، اما مردم میدانستند كه اینان نظیر گروههای چماقدار پیشین، توسط ساواك تجهیز، سازماندهی و راهاندازی میشوند. از دیگر گروههای چماقداری كه با كمیتههای اقدام و انتقام قرابت بسیاری داشت، گروههای موسوم به نیروی پایداری بود كه با همكاری مشترك ساواك و حزب رستاخیز فعالیت میكردند. این گروههای چماقدار، علاوه بر حمله به تظاهركنندگان و مخالفان، رهبران سازماندهندگان و فعالان شناخته شدهتر را تهدید میكردند؛ گاه آنان را ربوده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند. در مواردی، صدها نفر از اعضای كمیتههای انتقام و نیز چماقداران ساواك در ساعاتی از شبانهروز كنترل برخی محلات را به دست میگرفتند و با مخالفان و تظاهركنندگان زد و خوردهای خشن و خونینی داشتند. بمبگذاری در منازل و محل كار برخی مخالفان سرشناس حكومت و به راه انداختن آتشسوزی و تخریب اماكن عمومی و نیز منازل، مغازهها و محل كسب و كار مردم از دیگر اقدامات كمیتههای انتقام و سایر چماقداران ساواك بود.
از دیگر اقدامات ساواك، برگزاری گاه و بیگاه تظاهرات و راهپیمایی به نفع شاه و حكومت بود. این گونه نمایشها بهویژه به دنبال واقعه 19 دی 1356 در شهر قم روندی منظم یافت و به تبع گسترش ناآرامیها، تظاهرات و راهپیمایهای گستردهای با همكاری حزب رستاخیز و ساواك به نفع حكومت پهلوی انجام میشد. در اغلب این تظاهرات، شركتكنندگان اطلاعاتی درباره چند و چون راهپیماییهای تصنعی ساواك نداشتند و چه بسا موجبات تمسخر و مضحكه بیشتر حكومت و ساواك را فراهم میآورد. برگزاری تظاهرات نمایشی و فاقد وجاهت عمومی توسط ساواك در 1357 هم پی گرفته شد. در جریان برگزاری این راهپیماییها ساواك تلاش میكرد از وجود روحانیون سرشناس و طرفدار و حامی حكومت نیز بهره گیرد. برخی از شعارهایی كه ساواك توصیه میكرد تظاهركنندگان طرفدار شاه، سر دهند عبارت بود از:
ـ قانون اساسی ضامن استقلال است
ـ ما خواهان اجرای كامل قانون اساسی هستیم
ـ مجازات سریع فاسدان را خواهانیم
ـ ما از استقلال و تمامیت كشور دفاع خواهیم كرد
ـ ما بر علیه استبداد و ظلم و ستم قیام كردیم
ـ ایرانی از خانهات دفاع كن
ـ ما امنیت و آسایش میخواهیم
ـ ایرانی فریب تبلیغ جهانوطنان را نمیخورد
ـ ما حافظ دین و كشور خود هستیم
ـ ایرانی به ایران بیاندیش
ـ ایرانی خانهات را آباد كن
ـ خوشا بحال بیدار دلانی كه روی از فتنه و فساد برمیتابند
ـ صلح و تفاهم شرط اصلی زندگی و بقا است
ـ ایرانی به وحدت ملی بیاندیش
ـ استقلال و تمامیت ایران هدف هر ایرانی پاك سرشتی است
ـ از دولت قانونی شاپور بختیار حمایت مینمائیم
ـ چو ایران نباشد تن من مباد
ـ «لاضرر و لاضرار فیالاسلام»
ـ ویرانگران مال و خانه مردم، مسلمان نیستند
ـ سكوت در برابر دشمنان قانون اساسی خیانت به ایران است.
در دوره نخستوزیری ازهاری (آبان ـ دی 1357) برگزاری تظاهرات و راهپیماییهایی از این دست افزایش یافت؛ با روی كار آمدن دولت بختیار، ساواك برای برگزاری تظاهرات و راهپیمایی در دفاع از رژیم پهلوی و به اصطلاح قانون اساسی مشروطیت افرادی را به خیابانها میكشاند و این نمایشات را تظاهرات ملی قلمداد میكرد. از دیگر اقدامات ساواك در دوره انقلاب، پخش شایعات و اخبار جعلی و بیاساس در كشور بود. در آذر 1357 و همزمان با عاشورا و تاسوعا كه مخالفان در تدارك برگزاری تظاهرات گستردهای بودند، ساواك در اعلامیههایی بین مردم شایع كرد كه بسیاری از مردم از نحوه برگزاری مراسم عاشورای حسینی در تهران و سایر شهرها ناراضی هستند. ساواك به واحدهای مختلف خود در تهران و حومه دستورداده بود چنین شایع كنند كه ناآرامیهای سیاسی و انقلابی به زودی پایان یافته و در زمانی نه چندان طولانی، اوضاع به حال سابق باز خواهد گشت. ساواك همچنین شایع كرده بود كه در ناآرامیهای سیاسی جاری كشور، كمونیستها نقش درجه اول دارند.
در آستانه برگزاری مراسم عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورا (آذر 1357) ساواك چنین شایع كرد كه كمونیستها قصد دارند در جریان برگزاری مراسم، بسیاری از روحانیون و علمای سرشناس و نیز سایر مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت را ترور كرده و به قتل برسانند و سپس تقصیر آن را به گردن دولت و حكومت بیاندازند. از دیگر اقدامات ساواك، به راه انداختن گاه و بیگاه اعتصابات كارگری در كارخانجات و كارگاههای تولیدی بود. در جریان این اعتصابات، تلاش میشد وانمود شود كه خواسته مخالفان و منتقدین حكومت، مطالبات مالی و مسائلی نظیر افزایش حقوق و دستمزد است. اینگونه شگردها بهویژه در دوران نخستوزیری شریف امامی بیش از پیش به كار گرفته شد. از دیگر اقدامات تحت حمایت ساواك در دوره انقلاب كه با هدف مهار حركت مردم صورت میگرفت، انتقادات و اعتراضات برخی محافل سیاسی و اداری وابسته به حكومت از كاستیها، مشكلات، نارساییها و فساد حاكم بر كشور بود. در این میان سخنرانیهای گاه و بیگاه برخی نمایندگان مجلس دوره 24 شورای ملی در سال 1357 كه گاه بسیار تند بود و طی آن حملات شدیدی متوجه دستگاهها و دوایر مختلف دولتی و حكومتی و حتی ساواك میشد، از مهمترین این طرحهای نمایشی بود. از دیگر اقدامات ساواك، بهرهگیری از وجود اراذل و اوباش، چاقوكشان و به اصطلاح افراد لات و گردنكش در برخی درگیریهای خونین با انقلابیون و تظاهركنندگان مخالف حكومت بود. ساواك از همان سالهای نخست تأسیس و فعالیت با برخی از مهمترین چاقوكشان و گردنكشان طرفدار حكومت در شهرهای مختلف ارتباط داشت. مشهورترین این چهرههای گردنكش، شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ بود. (در 28 مرداد 1385 در امریكا درگذشت).
نخستوزیری شریفامامی
در حالی كه در روز 28 مرداد 1357 حكومت با برگزاری مراسم بزرگداشت كودتای 28 مرداد تلاش میكرد وانمود كند رژیم از موقعیت مستحكمی برخوردار است، آتش سوزی سینما ركس آبادان، كه به زودی شایع شد ساواك در آن دست دارد، دولت جمشید آموزگار را با بحران جدی مواجه كرد. سپهبد ناصر مقدم رئیس وقت ساواك در ملاقاتی با شاه خاطرنشان كرد كه با توجه به مجموعه شرایط، عمر نخستوزیری جمشید آموزگار به سر آمده و او دیگر برای حل مشكلات حكومت توانی ندارد. شاه به توصیه مقدم و برخی محافل سیاسی داخلی و خارجی، جعفر شریفامامی را مأمور تشكیل كابینه كرد. ناصر مقدم پیشاپیش در این باره با افرادی چون آیتالله شریعتمداری نیز مشورت كرده و به این نتیجه رسیده بود كه حضور فردی با شعارهای مسالمتجویانهتر، كه در عین حال بتواند با محافلی از مخالفان میانهرو حكومت نیز ارتباطاتی داشته باشد و وعدههایی برای نجات حكومت از بحران ارائه دهد، بیش از هر گزینه دیگری برای اشغال پست نخستوزیری مطلوب خواهد بود؛ تعداد قابل توجهی از افراد كابینه جعفر شریف امامی را اعضای ساواك تشكیل میدادند. شریف امامی بسیاری از طرحهای دولت را با همكاری و رایزنی مقدم برنامهریزی میكرد. هیئت دولت شریف امامی برای مهار بحران، نشستهای مشترك متعددی با فرماندهان نظامی داشت كه در اغلب این جلسات ناصر مقدم نیز حضور داشت و راهكارهای او درباره چگونگی مواجهه با مشكلات مبتلابه دولت و حكومت، بین اعضای كابینه و فرماندهان نظامی با استقبال روبرو میشد. مقدم تلاش كرد تا بلكه آیتالله شریعتمداری در ملاءعام مخالفت خود را با امام خمینی اعلام كند، اما وی كه از قدرت و اعتبار امام در بین مردم اطلاع داشت و از تبعات سوء خواسته ساواك نگران بود، تقاضای مقدم را رد كرد. اما در مذاكرات و گفت و گوهای طولانی و متعدد خود اظهار امیدواری میكرد كه به روش دیگری، از روش امام خمینی در مبارزه با رژیم پهلوی انتقاد كند. در بسیاری از موارد، ساواك برای مذاكره با شریعتمداری از رابطی به نام هدایت اسلامینیا بهره میبرد كه با سفارت امریكا در تهران و نیز سایر گروههای میانهرو مخالف حكومت نیز روابط نزدیكی داشت. شریعتمداری خواستار پیاده شدن اصول قانون اساسی مشروطیت و قدرتیابی دوباره مجلس شورای ملی به عنوان مهمترین ركن مشروطه بود. وی همچنین هر از گاه به دلیل قتلعامهایی كه در تظاهرات صورت میگرفت، دولتهای وقت را سرزنش میكرد. از دیگر اقدامات ساواك در این دوره، آزادی تدریجی دهها نفر از علما و روحانیون بود و به غلط چنین تصور میشد كه با آزادی این افراد، از دامنه نارضایتیها در بین علما و روحانیون كاسته خواهد شد.
از دیگر پیشنهادات مقدم به دولت شریف امامی و نیز شخص شاه، طرح حساب شده آزادی شماری از زندانیان سیاسی در مناسبتهای مختلف بود. به پیشنهاد ساواك در روزهای چهارم آبان 1357 و سپس 19 آذر 1357 (مصادف با روزهای تولد شاه و روز بینالمللی حقوق بشر) شمار قابلتوجهی از زندانیان آزاد شدند و حكومت درباره این اقدامات، تبلیغات پر سر و صدایی به راه انداخت. از دیگر اقدامات ساواك در این دوره تلاش برای ارائه چهرهای مدافع و حامی اصول و ارزشهای دینی و مذهبی از دولت شریف امامی بود. شریفامامی تقویم رسمی كشور را از تاریخ مجعول شاهنشاهی به تاریخ هجری شمسی تغییر داد. ساواك تلاش میكرد با تشبث به برخی شعائر و ارزشهای اسلامی و مذهبی، بین علما و روحانیون اختلافافكنی كند و چنین القا كند كه اقدامات و موضعگیریهای امام خمینی و روحانیون و علمای پیرو او با اصول و ارزشهای اسلامی و دینی مغایرت دارد و بسیاری از علما و روحانیون، مخالف دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایشان هستند.
از جمله اقدامات دولت شریفامامی كه ناصر مقدم رئیس ساواك در آن نقش مهمی داشت، اعلام حكومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر در شامگاه روز 16 شهریور 1357 بود. با این اقدام فاجعه جمعه 17 شهریور 1357 در میدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفی در گسترش مخالفتهای عمومی با حكومت پهلوی تبدیل شد. چند روز قبل و در روز 13 شهریور 1357 ـ عید فطر ـ تظاهرات گستردهای در تهران و سایر شهرها روی داد و ساواك از روند حوادث و تبعات ادامه آن احساس نگرانی میكرد. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عید فطر (13 شهریور 1357) به دیدار شاه رفت و با اشاره به ناآرامیهای جاری كشور و ابراز نگرانی از تبعات سوئی كه میتوانست برای اركان حاكمیت به بار آورد، موافقت شاه را برای برقراری حكومت نظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد. به دنبال آن، در شامگاه روز 16 شهریور 1357 جلسه شورای امنیت ملی دولت شریف امامی تشكیل شد و طی مذاكراتی به كارگردانی مقدم، نهایتاً به ضرورت برقراری حكومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر رأی داده شد. مقدم با ذكر اخبار و شایعاتی درباره آغاز موج جدید ناآرامیها در تهران و سایر شهرها، حاضران در جلسه را متقاعد كرد كه چارهای جز موافقت با طرح او (كه پیش از آن شاه نیز موافقتش را با آن اعلام كرده است) در برقراری حكومت نظامی ندارند. برخی از حاضران در جلسه استدلال كردند كه در ساعات محدود باقیمانده تا صبح روز 17 شهریور (زمان آغاز برقراری حكومت نظامی) مردم امكان آگاهی از این تصمیم جدید دولت را نخواهند داشت، اما مقدم با اصرار بر ضرورت برقراری سریع حكومت نظامی تصریح كرد كه رسانهها (رادیو و تلویزیون) این تصمیم دولت را به طور مكرر به اطلاع مردم خواهند رساند. اما همچنان كه پیشبینی میشد، مردم نتوانستند در جریان تصمیم دولت قرار بگیرند. از صبح روز 17 شهریور 1357 در بسیاری از نقاط تهران و سایر شهرها بسیاری از مردم به خیابانها ریخته و بدون توجه به اخطارهایی كه درباره برقراری مقررات حكومت نظامی داده میشد، بر ضد رژیم به تظاهرات پرداختند. میعادگاه اصلی تظاهركنندگان تهرانی در میدان ژاله قرار داشت كه نیروهای انتظامی و ساواك بیمحابا به روی مردم بسیاری كه در این میدان و خیابانهای اطراف گرد آمده بودند، آتش گشوده و شمار زیادی مجروح و تعداد كثیری نیز به شهادت رسیدند. در این روز علاوه بر شهادت و جراحت صدها نفر از تظاهركنندگان توسط ساواك، خسارات مالی و اقتصادی قابل توجهی به منازل، مغازهها و اتومبیلهای مردم وارد شد و آتشسوزیهای عمدی بسیاری در بخشهای مختلف شهر به راه انداخته شد. در دیگر شهرهای كشور نیز ساواك و سایر نیروهای نظامی و امنیتی بر روی تظاهركنندگانی كه حكومت نظامی را نادیده گرفته و به خیابانها ریخته بودند، آتش گشود و تعداد كثیری را شهید و مجروح كردند. بیشترین اتهامات مربوط به فاجعه روز 17 شهریور 1357 متوجه ساواك شد. تبعات كشتار 17 شهریور برای رژیم پهلوی گران تمام شد؛ از آن پس ناآرامیها وارد مرحله جدیدی شد. در آن میان شریفامامی نخستوزیر وقت برای آرام كردن فضای بحرانی كشور، طی نطقی از واقعه میدان ژاله ابراز تأسف كرد و كشتهشدگان و جان باختگان 17 شهریور را مورد تكریم قرار داده و به مردم به دلیل این فاجعه تسلیت گفت. این موضعگیری شریف امامی از سوی ساواك تهران، كه در آن نقش محوری داشت، مورد اعتراض واقع شد و پرنیانفر ـ رئیس ساواك تهران ـ طی نامهای خطاب به مقدم، به این موضعگیری نخستوزیر انتقاد كرده و اضافه كرد كه اگر سخن شریفامامی در ادای احترام به كشتهشدگان و شهدای 17 شهریور مورد تأیید مجموعه حكومت بوده باشد، پس در این میان نیروهای امنیتی و انتظامی كه به دستور حكومت در آن روز مرتكب این كشتار شدند، در چه جایگاهی قرار خواهند گرفت. پرنیانفر هشدار داد كه سخنان نخستوزیر اثرات و تبعات سوئی در تضعیف روحیه نیروهای ساواك و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی بر جای خواهد گذاشت.
در همان زمان شایع شد كه علاوه بر ساواك و نیروهای نظامی، واحدهایی از سربازان اسرائیلی نیز در جریان كشتار 17 شهریور 1357 دست داشتهاند. روز پس از كشتار 17 شهریور، شورای امنیت ملی دولت شریفامامی با حضور مقدم، بار دیگر تشكیل جلسه داد و درباره واقعه به بحث پرداخت. با این احوال، به دلیل گسترش دامنه بحران در نقاط مختلف كشور، به طور ضمنی ضرورت ادامه سیاست سركوب مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت و در تعداد دیگری از شهرهای كشور نیز مقررات حكومت نظامی برقرار شد. پس از واقعه 17 شهریور، كارتر ـ رئیسجمهور امریكا ـ در تماسی، به شاه اطمینان داد كه از روش قهرآمیز و قاطع او در برخورد با مخالفان حمایت میكند.
به دنبال كشتار 17 شهریور، مخالفان رژیم با صدور اعلامیه، بیانیه و ارائه سخنرانی مراتب انزجار خود را از حكومت پهلوی اعلام كردند. در این میان آیتالله شریعتمداری نیز طی اعلامیهای كه مردم را به آرامش دعوت میكرد، نیروهای حكومتی را به دلیل كشتار 17 شهریور نكوهش كرد. گفته میشود اعلامیه آیتالله شریعتمداری توسط ساواك بهرهبرداری شده و متن آن در شمارگان بسیار پخش شد. پس از واقعه 17 شهریور، مقدم در یكی از جلسات شورای امنیت ملی دولت شریف امامی از وضعیت وخیم و ناكارآمد دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای حكومت انتقاد كرده و بر این نكته تأكید كرد كه رادیو و تلویزیون از برآوردن خواستها و نیازهای تبلیغاتی حكومت و نقشی كه ضرورتاً این دستگاه باید در برابر مخالفان اتخاذ كند، عاجز و ناتوان است. مقدم همچنین از وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت شریف امامی هم انتقاد كرد كه در كنترل و هدایت نشریات و روزنامهها ناتوان بوده و اجازه میدهد روزنامهها چنانكه دلخواه مخالفان حكومت است به انعكاس اخبار، حوادث و رخدادهای جاری كشور مبادرت كنند و حكومت را با مشكلات مضاعفی روبرو سازند.
بدین ترتیب به نظر میرسید به رغم جایگزینی مقدم در ریاست ساواك، تحولات محسوسی در روش برخورد ساواك با مردم به وجود نیامده و این سازمان كماكان به دلیل سوء رفتارش پذیرای بیشترین انتقادات و اعتراضات بود. با این احوال، دولت شریف امامی وعدههایی مبنی بر ایجاد تحول در ساختار تشكیلاتی و حذف نیروهای سركوبگر و بدنام این سازمان داد. به دنبال آن، به تدریج در محافل سیاسی و اجتماعی شایع شد كه به زودی تعدادی از نیروهای بدنام ساواك از این سازمان اخراج خواهند شد. به دنبال آن، ناصر مقدم فهرستی از چند ده نفر از افراد بدنامتر این سازمان را برای اخراج از ساواك در اختیار شاه و دولت قرار داد. مشهورترین این افراد پرویز ثابتی مدیركل بدنام و بیرحم اداره كل سوم (امنیت داخلی) بود؛ پرویز ثابتی نهایتاً در آبان 1357 از كشور گریخت. با این احوال دامنه تغییر و تحول در ساواك در آن دوره چندان قابل اعتنا نبود و سرعت تحولات سیاسی و اجتماعی بسیار پرشتابتر از آن بود كه دولت و نیز ریاست ساواك، امكان، فرصت و نیز مجال جدی برای ایجاد تغییر و تحولات ساختاری در این سازمان بیابند. طرح مسائلی چون لزوم تصفیه ساواك از عناصر بدنام و ناباب و سركوبگر و ایجاد تحولاتی در ساختار و تشكیلات آن، بیش از پیش موجبات تضعیف روحیه نیروهای این سازمان را فراهم آورد و همزمان با آن، تهدیدات و خطرات بالفعلی كه همه روزه از سوی مخالفان، متوجه نیروهای ساواك میشد، مشكلات روحی و روانی این نیروها را مضاعف میساخت.
به تدریج آشكار شد كه اقدامات دولت شریف امامی كه تلفیقی از طرحهای به اصطلاح مسالمتآمیز و آشتیجویانه و نیز سركوب بود، علاوه بر اینكه نتیجه مطلوبی برای رژیم به بار نیاورد، بر دامنه بحران نیز افزود. دولت شریف امامی كارنامه نومیدكنندهای برای حكومت داشت و چارهای جز تغییر آن با كابینهای دیگر به ذهن تصمیمگیران حكومت و بهویژه ناصر مقدم خطور نمیكرد. در چنین شرایطی با زمینهسازیهای پیشین ساواك، شاه متقاعد شد كه جز بركناری شریف امامی از نخستوزیری و روی كار آمدن فردی نظامی، كه سركوب بیشتر مخالفان را پیگیرد، چاره دیگری نیست. ساواك از روز 13 آبان 1357 بر جنایات خود در تهران و سایر شهرها افزود و با ایجاد درگیریهای خونین با تظاهركنندگان و آتش زدنها و تخریبهای عمدی در سطح وسیعی از شهر تهران، بیش از پیش موجبات نگرانی شاه را از عواقب سوء ادامه نخستوزیری جعفر شریفامامی فراهم آورد. نهایتاً نیز مقدم در ملاقاتی با شاه موجبات انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاری را به نخستوزیری فراهم آورد.
نخستوزیری ازهاری
به دنبال ملاقاتهای مقدم با شاه، رئیس ساواك به شریف امامی هشدار میداد كه چارهای جز كنارهگیری ندارد و نهایتاً هم چنانكه خواست ساواك بود،
شریفامامی به دیدار شاه رفت و از نخستوزیری استعفا داد تا ارتشبد غلامرضا ازهاری در نیمه آبان 1357 و در شرایط اوجگیری حركتهای مردمی، زمام امور را در دست گیرد. به دنبال انتصاب ازهاری به نخستوزیری، ساواك طی بخشنامهای خطاب به شعب و واحدهای مختلف خود با اشاره به بحران كشور، به نیروهایش دستور داد در سركوب مخالفان و حمایت از دولت جدید از هیچ اقدامی فروگذار نكنند. با انتصاب ازهاری، اعتراضات گسترش یافت و به تبع آن ساواك بیش از پیش به خشونت روی آورد. از مهمترین وقایع نخستین روز نخستوزیری ازهاری، اقدام شاه در ارسال پیام معروف «من صدای انقلاب شما را شنیدم» بود كه گفته میشد ساواك در وادار ساختن شاه به صدور این پیام نقش داشته است. ساواك به سرعت متن پیام شاه را تكثیر كرده و برای بسیاری از علما و روحانیون در سراسر كشور ارسال كرد.
با این وجود، واكنش سریع امام خمینی و فریب و خدعه خواندن این توبهنامه، موجب شد تا افكار عمومی نسبت به آن بیتوجهی نشان داده و كماكان به مخالفتهای خود بر ضد حكومت ادامه دهند. از جمله طرحهای دولت ازهاری كه ساواك نیز در آن نقش محوری داشت، لزوم برقراری حكومت نظامی در بسیاری از شهرها بود. در جلسهای كه در روز 16 آذر 1357 و با حضور هیئت وزیران تشكیل شد، ناصر مقدم نیز كارگردان جلسه بود. از دیگر اقدامات دولت ازهاری برای آرام كردن فضای بحرانی كشور، دستگیری تعدادی از رجال و كارگزاران درجه اول حكومت در دومین روز نخستوزیری بود. این اقدام به دنبال رایزنیها و مشورتهای شاه با مقدم صورت گرفت. مقدم معتقد بود با دستگیری این رجال و معرفی آنان به عنوان عاملین و مسببین اصلی بروز انحراف، حكومت گام جدی برای مهار بحران برخواهد داشت و با محاكمه و مجازات این گروه، رژیم از خطر سقوط حتمی نجات خواهد یافت. به دنبال این تصمیم و به دستور مقدم، در 16 آبان 1357 امیرعباس هویدا نخستوزیر و وزیر دربار پیشین، ارتشبد نعمتالله نصیری و دوازده نفر دیگر از كارگزاران و وزیران كابینههای سابق دستگیر و زندانی شدند. تقریباً تمامی این افراد به همراه گروه دیگری كه بعداً دستگیر شدند، تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در زندان بودند و پس از آن بسیاری از آنان محاكمه شده و مجازاتهای مختلفی برای آنان تعیین شد. با این حال دستگیری رجال درجه اولی چون هویدا و نصیری، كه به هدف آرام كردن فضای كشور صورت گرفت، پیامد مثبت قابل اعتنایی برای رژیم نداشت و همزمان با گسترش سركوب، مخالفان ساواك متشكلتر و انسجامیافتهتر از قبل، به سوی هدف نهایی كه سقوط رژیم بود، پیش رفتند.
در دوره نخستوزیری ازهاری، جلسات مشورتی متعددی با حضور هیئتوزیران و فرماندهان نظامی و انتظامی تشكیل شد كه ضمن بررسی اوضاع و احوال كشور، درباره لزوم انجام برخی اقدامات برای آرام كردن فضای بحرانی، راهكارهایی ارائه میشد. در هدایت و مدیریت این جلسات نیز، مقدم نقش مهمی داشت. دولت ازهاری و مجموعه تصمیمگیرندگان آن، به زودی در برابر ناآرامیها دچار ناتوانی شدند. متن مذاكرات هیئت وزیران دولت ازهاری نشان میدهد كه راهحلی برای مهار بحران، پیش روی آنان وجود نداشت. از جمله طرحهای دولت ازهاری تشكیل كمیته بحران متشكل از برخی وزیران كابینه، فرماندهان نظامی و ناصر مقدم بود كه نتیجهای درخور در پی نداشت. به دلیل انتقادات گستردهای كه از مدتها قبل درباره عملكرد ساواك مطرح بود و اقدامات شریف امامی كه اركان آن را متزلزل كرده بود، تا حد زیادی از كارآمدی این سازمان كاسته شد. بدین ترتیب ساواك به رغم آنكه هنوز وفادارترین نیروی حكومت به شمار میرفت، دیگر آن قدرت و جبروت گذشته را از دست داده بود.
از اقدامات ساواك در این دوره برای آرام كردن فضای كشور، اجرای طرح اطعام در محلات پرجمعیت و فقیرنشین تهران بود. ساواك با كمك برخی وعاظ و روحانیون موافق حكومت تلاش میكرد از اجرای این گونه طرحها به نفع حكومت بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی كند. مقدم طی نامهای كه در 8 آذر 1357 خطاب به ازهاری نوشت با اشاره به شواهد و قراین اعلام كرد كه در روزهای محرم و صفر، مخالفتهای سیاسی، اجتماعی در كشور گسترش خواهد یافت. وی در این باره پیشنهاد كرد برای مقابله با مخالفان تمهیدات زیر به كار گرفته شود:
1ـ دستگاههای تبلیغاتی حكومت (رادیو و تلویزیون) به شدت تحت كنترل و مراقبت قرار گرفته و از نفوذ هرگونه عنصر و عامل ضدحكومتی در بخشهای مختلف آن جلوگیری شود، 2ـ مراسم سینهزنی و نوحهخوانی در شهرهای مختلف كشور توسط دولت و حكومت برگزار شده و از اینگونه مراسم هدایت شده بهرهبرداری شود، 3ـ از نقاط حساس و حیاتی تهران و سایر شهرها مراقبت شود، 4ـ از تأسیسات آب و برق حراست شود و از قطع احتمالی آب و برق در سطح شهرها، كه میتواند موجبات نارضایتی بیش از پیش مردم را فراهم آورد، جلوگیری گردد، 5ـ از تأسیسات نفتی مراقبت شود و از بروز ناامنی، بینظمی و كمكاری و احیاناً اعتصابات كارگری در آن نواحی، جلوگیری شود،6ـ از حركت دستههای عزادار در خیابانها كه میتواند موجبات تجمع گسترده مردم و بروز ناآرامیها را فراهم آورد، جلوگیری شود، 7ـ از برگزاری مراسم عزاداری در مساجد، تكایا و مكانهای بسیار بزرگ كه میتواند جمعیت زیادی در خود جای دهد، جلوگیری شود، 8ـ جمعیتهای عزادار پس از پایان مراسم از مساجد و تكایا متفرق شوند، 9ـ از سخنرانی و وعظ علما، روحانیون و وعاظ ممنوعالمنبر، جلوگیری شود، 10ـ تمام كسانی كه در مجالس عزاداری، سخنان و رفتار تحریكآمیز سیاسی انجام میدهند، سریعاً دستگیر شوند، 11ـ نیروهای امنیتی در اكیپها و گروههای چندین نفره برای كنترل آسانتر اوضاع، حضور دایم داشته باشند، 12ـ از اجتماعات و گردهماییهای خیابانی جلوگیری شده و مقررات حكومت نظامی (در مناطق اعلام شده)، دقیقاً اجرا شود، 13ـ اعلامیههای هشدار دهنده در شهرهای مختلف از سوی مراجع حكومتی و انتظامی صادر شود، 14ـ برنامههای تبلیغاتی، هشدارآمیز و اثرگذار از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود، 15ـ از توقف و پارك كردن اتومبیلها در خیابانها در روزهای برگزاری مراسم سوگواری ممانعت شود، 16ـ از آمد و شد دوچرخه، موتورسیكلت، وانتبار و اتومبیلهای باركش در روزهای برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری شود، 17ـ مواد غذایی و سوختی مردم كشور، تأمین شود. 18ـ از احتمال حملات مسلحانه و چریكی گروههای مخالف حكومت در شهرهای مختلف كشور، مراقبت شود. 19ـ محركین سیاسی مخالف حكومت در مراكز تجمع و حضور مردم سریعاً دستگیر شوند و از متولیان، بانیان و مسئولان مساجد و تكایا و دیگر محلهای برگزاری سوگواری و نیز وعاظ و سخنرانان برای اجتناب از مخالفت با حكومت. تعهد اخذ شود.
ساواك همچنین هر از گاه درباره راههای جلوگیری از گسترش بحران در مناطق سنینشین و نیز در میان اقلیتهای قومی و نظایر آن هشدارهایی به مقامات دولتی و حكومتی میداد. ساواك در هشدار و گزارشاتی از این دست، به دلایل و عواملی اشاره میكرد كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی در مناطق دارای اقلیت قومی و مذهبی را فراهم آورده و سپس درباره راههای به حداقل رسانیدن مخالفتها راهكارهایی ارائه میداد.
میانهروها
از جمله طرحها و اقدامات ساواك (بهویژه پس از انتصاب مقدم به ریاست آن) كنترل ناآرامیها با تشبث به میانهروهای منتقد حكومت بود. ساواك تلاش میكرد چنین بنمایاند كه مخالفان آشتیناپذیر و جریان برانداز رژیم، اقلیتی غیرقابل اعتنا هستند و در این میان كسانی كه صرفاً منتقد حكومت بوده و خواهان انجام برخی اصلاحات در بدنه حاكمیت هستند و از قانون اساسی مشروطیت حمایت میكنند، در اكثریت قرار دارند. ساواك امیدوار بود این گروهها با ایجاد اختلاف در صفوف مخالفان، موجبات نجات رژیم را از سقوط فراهم آورند. در بین علما و روحانیون و جناح مذهبی، ساواك به یاری افرادی چون آیتالله شریعتمداری امید فراوانی بسته بود و در مقاطع مختلف هم برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود و حكومت از وی بهره میبرد. طرفداران حزب توده، سایر گروههای چپ، گروههای چریكی و كسانی كه طرفدار مبارزه چریكی و مسلحانه با رژیم بودند، امام خمینی و تمام كسانی كه از دیدگاههای ایشان پیروی میكردند، در صدر مخالفان آشتیناپذیر حكومت جای داشتند. ساواك امیدوار بود افراد و محافل وابسته به جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران را برای مهار ناآرامیها و جلوگیری از سقوط رژیم به خدمت گیرد. ساواك بر این باور بود كه این احزاب و گروهها در مقایسه با دیگر مخالفان رژیم برای گفت و گو و مذاكراتی كه میتوانست به راهحل امیدواركنندهای بیانجامد، آمادگی بیشتری دارند؛ بر همین اساس همواره بر ضرورت گفت و گو و رفتار مسالمتآمیز با مخالفان میانهرو حكومت تأكید میكرد.
البته در میان اعضا و طرفداران گروههایی نظیر نهضت آزادی نیز افراد و شخصیتهای سازشناپذیری حضور داشتند. ساواك دلایل بسیاری داشت كه نشان میداد برخی از مهمترین چهرههای جبهه ملی حاضر به گفت و گو و مذاكره با حكومت هستند. ساواك البته از كمك همتایان امریكایی خود (سیا و نیز سفارت امریكا در تهران) نیز بهرهمند بود كه با بسیاری از چهرههای مشهور جبهه ملی در تماس بودند. برخی از این افراد در گفت و گو با امریكاییها، دیدگاههای خود را درباره تحولات جاری ابراز میكردند. اسناد سفارت امریكا در تهران، از روابط برخی اعضا و چهرههای شناخته شده جبهه ملی و نیز برخی هواداران و اعضای نهضت آزادی ایران با سفارت امریكا و مقامات آن كشور در تهران حكایت دارد كه تقریباً در تمام دوران انقلاب ادامه داشت. سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران در دوران ناآرامیهای انقلاب تلاش داشتند به برخی اعضای نهضت آزادی ایران نزدیك شوند و امیدوار بودند از طریق این گروه، در جریان تحولات قرار گرفته و موقعیتهایی برای آینده حضور خود در ایران دست و پا كنند.
تماسهای سفارت امریكا در تهران با دو گروه (جبهه ملی و نهضت آزادی ایران) تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. با آشكار شدن سقوط نهایی رژیم، دیگر مذاكرات و گفت و گوها بیشتر درباره وضعیت سیاسی آینده ایران پس از روی كار آمدن رژیم انقلابی جدید متمركز شده بود. به دنبال خروج شاه از كشور، امام خمینی برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی كردند و ملاقاتها و تماسهای مقدم با افراد جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر میانهروها افزایش یافت. در این میان سفارت امریكا در تهران در جریان بسیاری از این ملاقاتها و تصمیمات اتخاذ شده قرار داشت. در نیمه شهریور 1357، هنوز خواستهای اصلاحطلبانه جبهه ملی مسائلی نظیر لزوم انحلال فوری ساواك بود كه در چارچوب حفظ نظام سیاسی موجود مطرح میشد. سفارت امریكا در تهران نیز در گزارشات خود طی آذر 1357، موضوع انحلال ساواك را از مهمترین خواستهای جبهه ملی برمیشمرد. جبهه ملی بهویژه در دوره انقلاب تلاش میكرد بین رفتار سیاسی خود با حكومت و رفتار امام خمینی اندكی فاصله وجود داشته باشد. این گروه چندان رغبتی به پذیرفتن رهبری فكری ـ سیاسی بلامنازع امام خمینی نداشت. در شهریور 1357 هم هنوز افرادی از جبهه ملی در گفت و گو با امریكاییان در داخل و خارج كشور، درباره موضعگیری خود در برابر شاه و مشكلاتی كه ساواك برای آنان ایجاد میكرد پرس و جو و تعیین تكلیف میكردند و موضع مشخصی درباره تحولات جاری كشور در پیش نگرفته و عمدتاً انفعالی رفتار میكردند. برخی اعضای سرشناس جبهه ملی، در واپسین ماههای عمر رژیم، در گفت و گو با برخی گروههای میانهرو و مرتبط با شاه و حكومت، نگرانی خود را از وضعیت بحرانی كشور ابراز داشته و از شاه تقاضا میكردند اجازه دهد گروههای میانهرو به اصطلاح اصلاحطلب، راهی برای مهار بحران بیابند. برخی از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی نیز تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی به تماس با مقدم ادامه دادند. بر همین اساس، مقدم با متقاعد كردن شاه، بارها با رهبرانی از جبهه ملی تماس گرفت و خواستار مشاركت آنان در پروژه جلوگیری از سقوط نهایی رژیم شد. برخی افراد وابسته به جبهه ملی با وساطت مقدم با شاه نیز گفت و گو كردند. در این میان مقدم برای ایجاد اختلاف بین جبهه ملی و گروههای میانهرو با امام خمینی تلاش میكرد. البته تلاش مقدم برای تماس و مذاكره با روحانیون مخالف و سازشناپذیری چون (آیتالله دكتر بهشتی)، حتی با وساطت افرادی از رهبران نهضت آزادی نیز به نتیجه نرسید و علما و روحانیون مخالف حكومت حاضر به ملاقات و گفت و گو با مقدم نشدند.
در مقایسه با جبهه ملی، نهضت آزادی موضع انقلابیتری داشت و طی دهههای 1340 و 1350 هم بیش از گروه نخست در مقابل رژیم پهلوی ایستادگی كرده و طعم سركوب ساواك را چشیده بود. در همان حال، بیش از جبهه ملی در حمایت از مواضع انقلابی امام خمینی ثابت قدم بود. با این احوال برخی از اعضای بلندپایه نهضت آزادی ایران نیز در دوره ناآرامیهای انقلاب با مقدم و افراد و محافل دیگری در دولت و حكومت تماسهایی داشتند و با سفارت امریكا در تهران نیز مشكلات و خواستهای خود را در میان مینهادند.
پس از آن كه آشكار شد ارتشبد ازهاری نیز از مهار بحران ناتوان است و از رجال و كارگزاران وابسته به حكومت فرد دیگری یارای پذیرفتن نخستوزیری نیست، طرح مذاكره با رجالی از جبهه ملی و یا نهضت آزادی ایران و نیز سایر افراد، مورد توجه شاه قرار گرفت. پس از كسب موافقت شاه، مقدم در زندان ملاقاتی با مهندس مهدی بازرگان كرد و به او وعده داد كه از آن پس شاه به نظام مشروطه پایبند خواهد بود. با این احوال بازرگان او را نومید ساخت و گفت كه دیگر برای عملی شدن آرزوی شاه دیر شده است و او نمیتواند در این راستا گامی بردارد. از دیگر كسانی كه مقدم با او ملاقات كرد، دكتر كریم سنجابی از رهبران جبهه ملی (رهبر حزب ایران) بود كه او دعوت مقدم را برای ملاقات با شاه پذیرفت و در گفت و گو با شاه، وعدة مساعدی برای پذیرش نخستوزیری داد، اما شروط او نیز، نظیر خروج شاه از كشور، مورد تأیید شاه قرار نگرفت. پس از آن جبهه ملی در رابطه با این ملاقات اعلامیهای صادر كرد و در صدد برآمد ارتباط جبهه ملی با شاه و رژیم پهلوی را تكذیب كرده و بر ارتباط خود با امام خمینی تأكید ورزد. ارتباطات مقدم، در روزهای پایانی نخستوزیری ازهاری افزایش یافت. اعضای برجسته و رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر افراد و گروههای همسو تردید داشتند كه نهایتاً كفه ترازوی تحولات سیاسی به سود رژیم پهلوی خواهد بود و یا انقلابیون. حداقل برای برخی از مهمترین اعضای این احزاب و گروهها تصمیمگیری دشوار مینمود. چه، از یك سو برخی از آنان علاقهمند بودند با در اختیار گرفتن نخستوزیری و سایر پستهای مهم، شاه را در مجموعه حاكمیت تا سر حد پادشاهی تشریفاتی در نظام مشروطه تنزل مقام بخشند، و از سوی دیگر تردید داشتند كه با پذیرش این سمتها در آن شرایط بحرانی، بتوانند كنترل اوضاع را به دست گرفته و نظام دلخواه را در عرصه كشور مستقر سازند؛ بهویژه اینكه شواهد نشان از سقوط قریبالوقوع حكومت پهلوی میداد. از دیگر كسانی كه پس از ملاقات سنجابی، به دیدار شاه رفت و درباره پذیرفتن مقام نخستوزیری با او مذاكراتی انجام داد، دكتر غلامحسین صدیقی بود كه به همت مقدم پنج بار با شاه به گفت و گو نشست. منابع موجود نشان میدهد كه صدیقی بیش از سنجابی برای پذیرش نخستوزیری اشتیاق نشان داد و در همان حال ضرورت انحلال ساواك را به شاه گوشزد كرد. اما برخی شروط دیگر او از جمله به حداقل رسیدن نقش شاه در حاكمیت كه شاه نپذیرفت، به استنكاف او از پذیرش این پست انجامید؛ ضمن اینكه اعضای جبهه ملی نیز در برابر او موضع مخالفی اتخاذ كرده و به او هشدار دادند از پذیرش پست نخستوزیری شاه كه میتواند پیشینه سیاسی او را تحتالشعاع قرار دهد، پرهیز كند. در حالی كه هنوز طرح نخستوزیری صدیقی منتفی نشده بود، مقدم طی بخشنامهای از نیروهای تحت امرش خواست تا برای جلوگیری از هرگونه پیشامد غیرمنتظره برای صدیقی و خانواده و بستگان او، تدابیر امنیتی و پلیسی لازم اندیشیده شود. اما مذاكرات مقدم با شاپور بختیار، از رهبران جبهه ملی، برای پذیرش پست نخستوزیری با موفقیت قرین شد. ملاقاتها و مذاكرات برخی رهبران و اعضای برجسته نهضت آزادی ایران و جبهه ملی با مقدم و سایر مراجع حكومتی و نظامی، در دوران نخستوزیری شاپور بختیار نیز ادامه یافت. پس از آن كه امام خمینی اعلام كردند به زودی راهی ایران خواهند شد، این مذاكرات و گفت و گوها، كه احتمالاً با سفارت امریكا در تهران نیز در میان نهاده میشد، بیش از پیش ادامه یافت. در این میان، درباره چگونگی برقراری تمهیدات لازم برای بازگشت امام خمینی به كشور و موضعگیری دولت بختیار در مقابل ایشان، گفت و گوهایی به عمل میآمد. شواهد موجود نشان میدهد كه افراد و گروههای شركت كننده در این گفت و گوها امیدوار بودند با بازگشت امام خمینی به كشور، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری شود. برخی از اسناد سفارت امریكا نشان میدهد كه گروههای مذاكره كننده و از جمله مقدم، امیدوار بودند امام خمینی چند روز پس از مراسم استقبال ویژهای، تهران را به قصد قم ترك كند و به تبع آن بختیار با تغییر چند وزیر و گماردن چهرههای میانهرویی از انقلابیون به اصطلاح دولت وحدت ملی تشكیل دهد؛ اگر این طرح موفقیتی كسب نكرد، تلاش شود، نظام جدید انقلابی از كنترل گروهها و احزاب انقلابی میانهرو خارج نشود.
از جمله مهمترین كسانی كه مقدم برای به خدمت گرفتنش در رأس كابینه ملاقاتهای متعددی با او داشت، علی امینی بود كه از اوایل دهة 1340 در حاكمیت سمتی نداشت و به دلیل سوءظن شاه به او، ساواك رفتار و ملاقاتهای او را كنترل میكرد. اما امینی پس از آن كه تصریح كرد برای كنترل بحران بسیار دیر شده، اضافه كرد كه هرگاه شاه كنترل ارتش و ساواك را برعهده او گذارد، حاضر به پذیرش نخستوزیری خواهد شد. این پیشنهاد از سوی شاه رد شد، با این وجود پس از آن كه ازهاری هم از عهده مشكلات برنیامد، بار دیگر مقدم از سوی شاه مأمور مذاكره با علی امینی شد تا بلكه او را به پذیرفتن پست نخستوزیری متقاعد كند. اما علی امینی علاوه بر دو شرط پیشین، لزوم خروج سریع شاه از كشور و نیز تشكیل شورای سلطنت را پیش شرط خود برای پذیرش نخستوزیری اعلام كرد. اما شاه این شروط امینی را برای بار دوم رد كرد. اما امینی بارها به دیدار شاه رفت و با مقدم نیز مذاكرات و رایزنیهای سیاسی متعددی انجام داد. بر پایه مشورت با امینی بود كه موضوع مذاكره و تماس با افرادی از جبهه ملی و نهضت آزادی ایران برای قبول پست نخستوزیری مورد توجه شاه قرار گرفت و به دنبال آن مقدم به عنوان رابط اصلی این ملاقاتها، گفت و گو و مذاكرات چند جانبه مكرر و مفصلی با رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و نیز سفارت امریكا در تهران انجام داد. در این میان مذاكرات و گفت و گوهای مقدم با امینی برای قبول پست نخستوزیری تا مدتها ادامه داشت. از دیگر كسانی كه از دوران زمامداری شریف امامی بیمیل به قبول پست نخستوزیری نبود، دكتر مظفر بقایی كرمانی بود كه حزب زحمتكشان او در تمام دوره انقلاب در پوشش حمایت از قانون اساسی و نظام مشروطه حكومت، از رژیم حمایت كرده و خواستار جلوگیری از سقوط نهایی نظام شاهنشاهی بود. ساواك هم به طور ضمنی از اینگونه موضعگیریهای بقایی، كه به ظاهر انتقاداتی هم متوجه حكومت و حتی شاخص شاه میكرد، حمایت مینمود.
در آستانه نخستوزیری ازهاری و پس از آن، مدت كوتاهی نیز موضوع نخستوزیری ارتشبد غلامعلی اویسی مطرح شد و این موضوع در شورایی متشكل از فرماندهان نظامی و مقدم و برخی افراد دیگر مورد بررسی قرار گرفت كه خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد.
مقدم مذاكرات و ملاقاتهای مكرری با اجزای سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران داشت و درباره مسائل و مشكلات مختلف سیاسی و اجتماعی مبتلابه رژیم پهلوی با آنان به گفت و گو مینشست، تا بلكه با بهرهگیری از اطلاعات و تجارب امریكاییان، برای مهار بحران راهحلی بیابد. بسیاری از اقدامات ساواك و نیز مجموعه حكومت در دوران انقلاب با مشاورت و یا حداقل اطلاع قبلی سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در ایران صورت میگرفت. موضوع جابجایی دولتها و نیز موضعگیریها و برخوردهای حكومت در مقابل مخالفان و سیاستهایی كه در مقاطع مختلف در قبال بحران اتخاذ میشد، معمولاً توسط ساواك و سایر مراجع، با محافل امریكایی در تهران در میان نهاده میشد. با گسترش مخالفتها و بحرانی شدن موقعیت رژیم، در گفت و گوهای مقدم با سفارت امریكا، درباره آینده حضور امریكا در ایران و خطرات احتمالی كه منافع این كشور را در ایران تهدید میكرد، گفت و گوهای مفصلی صورت میگرفت. در برخی از این گفت و گوها، مقدم امریكاییان را نسبت به عواقب سویی كه پس از سقوط احتمالی شاه در انتظار منافع آنها در ایران است، هشدار میداد و از آنان میخواست در حمایت از رژیم پهلوی تردیدی به خود راه ندهند. طی ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی، برخی مدیران ارشد سیا برای رایزنی و نیز آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران وارد تهران شده و مذاكرات مفصلی با مقدم انجام دادند. این روند در دوره نخستوزیری شاپور بختیار بیش از پیش ادامه یافت و طرفین درباره راههای مهار بحران و جلوگیری از پیروزی نهایی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی اظهارنظرهایی داشتند. با این احوال و برخلاف انتظاری كه حكومت و ساواك از سیا و امریكاییها داشتند، سیا تا واپسین دوران عمر رژیم پهلوی به شناختی واقعبینانه از روند تحولات سیاسی و اجتماعی جاری در ایران دست نیافت و در پیشبینی حوادثی كه میتوانست و میرفت تا مجموعه رژیم پهلوی را با خطر سقوط مواجه كند، ناتوان عمل میكرد.
هنگامی كه ژنرال هایزر در دوره نخستوزیری بختیار برای كنترل بحران وارد تهران شد و شایعه احتمال وقوع كودتایی امریكایی (نظیر كودتای 28 مرداد 1332) بر سر زبانها افتاد، مقدم در گفت و گوهای مقامات ایران با وی، نقش قابلتوجهی داشت. هایزر تصریح كرده كه صرف حضور مقدم در جلسات شورای فرماندهان نظامی و رجال سیاسی، بیانگر اهمیت مذاكرات و تصمیمات اتخاذ شده بود.
امام خمینی
در مباحث و فصول پیشین درباره برخوردهای ساواك با امام خمینی در مقاطع مختلف سخن به میان آمد. به رغم تمهیدات، اعمال فشارها، سختگیریهای مشترك ساواك و سازمان امنیت عراق، امام خمینی تا اواسط سال 1357 انقلاب ایران را از عراق رهبری كردند. اما هنگامی كه فشار ساواك و سازمان امنیت عراق عرصه را برایشان و طرفدارانشان تنگ كرد، ایشان تصمیم گرفتند عراق را ترك كنند. در آستانه خروج امام خمینی از عراق، مقدم رایزنیهایی با سازمان امنیت عراق و وزارت امور خارجه ایران و نیز شخص شاه و هیئت وزیران وقت (به ریاست شریف امامی) داشت و درباره چگونگی و راههای برخورد با امام در صورت خروج از عراق و مقصد او انجام داد. با این احوال، ایشان تصمیم گرفت عراق را به مقصد فرانسه ترك كند. بسیاری از كارگزاران حكومت، به غلط، معتقد بودند دور شدن ایشان از ایران، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری خواهد كرد و حكومت در مهار ناآرامیها موفق خواهد شد. با نفوذ ساواك، برخی از روحانیون و علمای كشورهای اسلامی طی اعلامیهها و بیانیههایی حمایت خود را از رژیم پهلوی اعلام كردند. بعضی از روحانیون كشورهای منطقه با هدایت ساواك، نامههایی برای روحانیون ایران مخابره كردند كه در آن نسبت به عواقب سوئی كه در پی سقوط رژیم پهلوی دامنگیر مردم و علمای ایران خواهد شد، هشدار میدادند.
در این میان، امام طی اعلامیهها، بیانیهها و سخنرانیهایی، مواضع سازشناپذیری بر ضد رژیم پهلوی اتخاذ كرده و طرفداران خود را به ضرورت ادامه مبارزه با رژیم پهلوی دعوت میكرد. ایشان در مقاطع مختلف، مردم را نسبت به تلاشهایی كه ساواك برای ایجاد اختلاف در صفوف انقلابیون انجام میداد، هشدار داده و آنان را از هر عملی كه بر اختلافات داخلی دامن بزند، برحذر میداشت. ایشان به مخالفان رژیم پهلوی هشدار میداد كه ساواك برای انحراف مسیر انقلاب و نیز دلسرد كردن مردم در میان صفوف تظاهركنندگان نفوذ كرده و اختلافافكنی میكند و نیز با به راه انداختن تظاهرات و راهپیماییهای انحرافی و هدایت شده، در صدد مهار ناآرامیهاست. ایشان مردم را هشدار میداد كه در برابر اقدامات انحرافی، تحریككننده و گولزننده ساواك هوشیار باشند. از آنجایی كه از نیمه سال 1357 افراد و گروههایی از انقلابیون و مخالفان رژیم پهلوی در شهرها و مناطق مختلف كشور افرادی را به اتهام وابستگی و ارتباط با ساواك مورد حمله قرار داده بودند، امام خمینی در 20 دی 1357 طی اعلامیهای با اشاره به اعلامیههای بدون امضایی كه در شهرهای مختلف، اشخاصی را به ساواك منسوب كرده و تهدید به قتل میكردند، هشدار داد كه اینگونه اقدامات برخلاف نظر اسلام و خلاف شرع بوده و آن را توطئهای برای شكست و ناكامی تحركات انقلابی مردم ارزیابی كرده و از مردم خواست تا از این گونه اقدامات جلوگیری كنند و به خواسته این شبنامهها و اعلامیههای بدون امضا توجهی نشان ندهند:
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام و تحیت به عموم ملت ایران ایدهم الله تعالی. مطالبی از ایران میرسد كه از توطئهای خطرناك حكایت میكند. گفته میشود اعلامیههایی بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر میشود و اشخاص بسیاری را به اسم ساواكی و یا عمال شاه تهدید به قتل میكنند و خانههایی را با همین بهانهها سوزانده و به زن و فرزندان آنان اهانت نموده و آزار دادهاند. به طوری كه از ایران اطلاع دادهاند اعمالی برخلاف اسلام و انصاف بدون رعایت حقوق شرعی انجام میگیرد كه شاهد بر آن است كه دستههای ناپاكی در كار است كه با هرج و مرج و ایجاد رعب و وحشت نهضت مقدس اسلامی را متهم نموده و خدای نكرده به شكست بكشند. ملت محترم ایران باید بداند كه دیانت مقدس اسلام، جان و مال انسانها را محترم شمرده و تجاوز به آن را از محرمات عظیمه میداند و كسانی كه دست به این نحو جنایات زده و موجب ارعاب مردم میشوند به نظر میرسد از جناحهای منحرفی باشند كه میخواهند در پناه هرج و مرج، یا شاه را حفظ كنند و یا كشور را با ایجاد كودتای نظامی به تباهی بكشند.
مردم مسلمان ایران در مبارزات به حق خود از این روشهای غیرانسانی استفاده نمیكنند و موظف شرعی هستند كه به اعلامیههای مشتمل بر قتل و غارت و اعلامیههای بیامضاء به هیچوجه ترتیب اثر ندهند و از اشخاصی كه میخواهند به خانههای مردم تجاوز كنند و آتشسوزی نمایند جلوگیری نمایند كه به نظر میرسد توطئهای در دست اجرا است كه باید از آن جلوگیری كرد.
ملت شریف در تهران و شهرستانها و قصبات به راهپیمایی و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه دهند تا این ئوطئه با رفتن شاه خنثی شود.
بر حضرات علمای اعلام ایران است كه مردم را با اطلاعیهها بیدار كنند و آنان را به وظایف شرعیه خود آگاه نمایند كه مجازات اشخاص جنایتكار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاكم صالحه است، نه با اشخاص متعارف. از خداوند تعالی قطع دست جنایتكاران را خواستارم.
والسلام علیكم و رحمهالله
روحالله الموسوی الخمینی
ایشان در برابر اقدامات و طرحهایی كه ساواك و حكومت برای مهار انقلاب اجرا میكرد، موضعگیری مینمود و ضمن ابراز مخالفت با اقدامات ایذایی ساواك و حكومت، مردم را نسبت به اهداف و مقاصدی كه رژیم پهلوی از طرح و اجرای اینگونه اقدامات دنبال میكرد، آگاه مینمود. چنانكه وقتی ساواك درصدد برآمد با برگزاری برخی مراسم در اعیاد دینی و مذهبی نظیر اعیاد شعبانیه، افكار عمومی را به سوی حكومت جلب كند، امام خمینی به این اقدام ساواك واكنش نشان داده و طی اعلامیهای، مردم را نسبت به توطئهای كه ساواك و حكومت در این برنامه دنبال میكردند، هشدار داد و شركت در این جشنها را تحریم كرد. به دنبال كشتار روز جمعه 17 شهریور 1357 نیز ایشان طی اعلامیه مردم ایران را به ضرورت مبارزه با رژیم پهلوی دعوت كرد و هنگامی كه شاه طی نطق معروف خود اعتراف كرد كه صدای انقلاب مردم ایران را شنیده و اینك آماده است جبران مافات كند، امام خمینی آن را خدعه و نیرنگ دانست و اضافه نمود كه مردم بیتوجه به این توبه فریبكارانه شاه، مخالفت با او را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی ادامه خواهند داد. ایشان طی گفت و گویی با روزنامه هلندی «دی ولت كرانت» تصریح كرد كه شاه با اعتراف به گناهانش باید محاكمه و مجازات شود. بنابراین اگر صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است پس مقام سلطنت را ترك كرده و سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد. هنگامی نیز كه با توصیه افرادی نظیر مقدم، شاه در صدد برآمد برای آرام كردن فضای كشوری، نصیری رئیس سابق ساواك را دستگیر و روانه زندان كند، امام خمینی طی مصاحبهای این اقدام را نیز خدعهای دیگر از سوی حكومت ارزیابی كرده و تصریح نمود این دستگیریها شاه را كه یك عمر به مردم ایران خیانت كرده است، تبرئه نخواهد كرد. ایشان افرادی نظیر نصیری را شریك جرم شاه خوانده و اظهار داشت كه اگر رژیم پهلوی بخواهد او را محاكمه كند، ناگزیر شاه نیز باید تحت محاكمه قرار گرفته و به مجازات برسد. هنگامی نیز كه بختیار در آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی برای مهار بحران وعده داد به زودی لایحه انحلال ساواك را به مجلس ارائه خواهد داد و مجلسیان هم به سرعت درصدد عملی كردن این وعده برآمدند، امام خمینی بار دیگر هشدار داد كه اینگونه طرحها و اقدامات، توطئهای برای انحراف مسیر تحركات انقلابی مردم ایران است و مردم ایران راه خود را تا پیروزی نهایی ادامه خواهند داد.
برخلاف آنچه كه رژیم پهلوی انتظار میكشید، با ورود امام خمینی به پاریس (نوفل لوشاتو) تحركات و ناآرامیها گسترش یافت و مخالفان حكومت با سهولت بیشتری با ایشان ارتباط برقرار كردند. رسانههای گروهی، نشریات و روزنامهها نیز برای انعكاس خواستها، سخنان، اعلامیهها و موضعگیریهای ضدحكومتی ایشان آمادگی و آزادی عمل بیشتری یافتند. ساواك برای كنترل فعالیتهای امام خمینی و سایر مخالفان حكومت در فرانسه، با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی فرانسه ارتباط نزدیك داشت؛ نمایندگانی از ساواك برای رایزنی با سازمان اطلاعات فرانسه وارد پاریس شدند. برخی رؤسا و مدیران برجسته سازمان اطلاعاتی فرانسه نیز برای ملاقات با مقدم، از تهران دیدار كردند. ساواك همچنین برای تقویت موقعیت رژیم پهلوی در مطبوعات و رسانههای گروهی فرانسه، مبالغ قابلتوجهی در اختیار مدیران، سردبیران، نویسندگان و دیگر مسئولان این نشریات و روزنامهها قرار داد. مأموران ساواك در میان كسانی كه به ملاقات امام خمینی در نوفل لوشاتو میرفتند نفوذ كرده و گزارشات، اخبار و اطلاعاتی درباره موقعیت ایشان و فعالیتهایی كه انجام میداد، برای ساواك تهران ارسال میكردند. ساواك از مأمورانش در اروپا میخواست تحقیق كنند: 1ـ مرتبطین و كسانی كه با امام خمینی دیدار و گفت و گوهای دائم و همیشگی دارند و به نفع ایشان فعالیت میكنند، چه كسانی هستند، 2ـ چه كسانی تاكنون با ایشان ملاقات كرده و یا بعداً به ملاقات ایشان خواهند رفت، 3ـ غیرایرانیانی كه با ایشان ملاقات میكنند چه كسانی هستند، 4ـ از مقامات سیاسی و رسمی چه كسانی به ملاقات ایشان میروند و كدامیك از نشریات و خبرنگاران خارجی با ایشان ملاقات و مصاحبه میكنند، 5ـ علاوه بر ایشان و فرزندشان سید احمد خمینی، چه كسان دیگری نزد ایشان در نوفل لوشاتو سكونت دارند، 6ـ چه ارتباطی میتواند میان ربوده شدن امام موسی صدر و مسكن گزیدن امام خمینی در پاریس وجود داشته باشد، 7ـ شماره تلفنهایی كه اطرافیان ایشان با آن تماس میگیرند، تحت كنترل قرار گرفته و محتوای آن ثبت و ضبط شود، 8ـ آیتالله امام خمینی و همراهانشان تا چه مدت در فرانسه باقی خواهند ماند، و نهایتاً اینكه 9ـ تاریخ دقیق حركت ایشان از فرانسه و مقصد بعدی ایشان به كجا خواهد بود.
در همان حال ساواك دستورالعملهای پیاپی و با هدف كنترل فعالیتهای امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه برای مأمورانش در این كشور ارسال میكرد.
ساواك تلاش میكرد فرانسه موجبات اخراج امام و همراهانش را فراهم آورد. ساواك بر آن بود دولت و سرویس اطلاعاتی فرانسه متقاعد شوند كه امام با كمونیستهای فرانسه و ایتالیا در تماس است. مأموران این سازمان پیشنهاداتی نیز مبنی بر ضرورت خروج ایشان از فرانسه به مقصد ایتالیا میدادند. ساواك امیدوار بود موجبات ترور و قتل ایشان در ایتالیا فراهم شود. ساواك با سرویس اطلاعاتی فرانسه مذاكراتی هم درباره ضرورت اخراج امام خمینی به كشورهایی نظیر امریكا، الجزایر، لیبی و سوریه داشت. ساواك از سرویس اطلاعاتی فرانسه گلایهمند بود كه در ارائه اخبار مربوط به فعالیتها و رفت و آمدهای اطرافیان امام خمینی در پاریس، چنانكه باید، دقت و سرعت عمل به خرج نمیدهد. با تلاشهای ساواك، برخی مقامات بلندپایه سرویس اطلاعاتی فرانسه وارد تهران شده و در ملاقات با شاه قول دادند برای فعالیتهای ضد حكومتی امام خمینی و طرفدارانشان در فرانسه محدودیتهایی ایجاد كنند. پس از عزیمت امام خمینی به پاریس، ساواك برای بدنام كردن و از اعتبار انداختن ایشان چنین شایع كرد كه وی به سرزمین كفر پناهنده شده است و گویا برخی از روحانیون و علمای میانهرو و متمایل به حكومت هم از این توطئه ساواك برای بدنام كردن ایشان استقبال كردند.
اخباری هم وجود داشت كه نشان میداد ساواك برای جلوگیری از انتشار تصویر و صدای امام خمینی از طریق رادیو و تلویزیونهای فرانسه و دیگر كشورهای جهان، در دستگاههای گیرنده و فرستنده محل اقامت ایشان در نوفل لوشاتو خرابكاریهایی میكرد. ساواك از نخستین روزهای حضور امام خمینی در پاریس، به مأموران خود در فرانسه دستور داده بود اسناد و مدارك موجود و قابل دسترس را (برای پیشگیری از حمله احتمالی مخالفان به سفارت و نمایندگی ساواك در فرانسه) معدوم كنند. اخباری نیز وجود داشت كه حاكی از تلاش برخی مأموران ساواك برای به قتل رساندن امام خمینی در فرانسه و یا ربودن ایشان بود؛ كه در هر حال در آن شرایط سیاسی، اجتماعی و حاد و بحرانی كه دامنگیر رژیم پهلوی بود، طرحهایی از این دست غیرعملی و به زیان رژیم تشخیص داده شد. در آذر 1357، سپهبد ناصر مقدم طی ملاقاتی با شاه، پیشنهاد كرد توسط پزشكی از نیروهای ساواك كه در فرانسه اقامت دارد، امام خمینی با تزریق مواد سمی به قتل برسد، اما حاضران در جلسه، عواقب چنین اقدامی را برای رژیم پهلوی سخت خطرناك ارزیابی كردند و بدین ترتیب طرح مقدم مسكوت ماند.
ساواك به مراقبتهای خود از محل اقامت و فعالیتهای امام خمینی و اطرافیانش در نوفللوشاتو ادامه داد و نیروهایی از آن در نزدیكی منزل ایشان در فرانسه خانهای اجاره كرده و به طور دائم آمد و شدهای این منطقه را تحت كنترل داشتند. ساواك درباره روابط، ارتباطات و آمد و شدهای اطرافیان امام خمینی با مخالفان حكومت در داخل كشور نیز اطلاعات قابلتوجهی در اختیار داشت و از طریق منابع نفوذی خود در میان مخالفان، به اطلاعات و اخبار فراوانی درباره مذاكرات، خواستها و محمولات و مراسلههای پستی و نظایر آن دست مییافت. مراقبتهای ساواك بر ضد امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه تا هنگام حضورشان در این كشور ادامه داشت. هنگامی كه به دنبال خروج شاه از كشور، امام برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی كرد، مأموران ساواك در فرانسه درباره این موضوع گزارشات لحظه به لحظهای به تهران مخابره كردند. مقدم برای چگونگی برخورد با این موضوع، مذاكرات و گفت و گوهای مفصلی با دولت بختیار، فرماندهان نظامی، ژنرال هایزر، سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران و افراد و گروههایی از انقلابیون در ایران انجام داد. راهكارهای مختلفی برای جلوگیری از ورود ایشان به ایران و یا برخورد با ایشان پس از ورود به ایران اندیشیده شد. نهایتاً چنین تصمیم گرفته شد كه چارهای جز فراهم آوردن تمهیدات لازم برای ورود مسالمتآمیز ایشان به كشور پیش روی مسئولان امر و مذاكره كنندگان وجود ندارد. با این احوال شایعه ترور امام خمینی و گروه قابلتوجهی از طرفداران ایشان پس از ورود به كشور، تا مدتها در میان افكار عمومی دهان به دهان میگشت و این نگرانی وجود داشت كه با شهادت ایشان رژیم پهلوی حركت انقلابی مردم را سركوب كند. اما امام خمینی به رغم نگرانیهای فراوانی كه وجود داشت، روز 12 بهمن 1357 وارد تهران شد و ساواك نتوانست هیچ اقدامی انجام دهد.
نخستوزیری شاپور بختیار
ارتشبد غلامرضا ازهاری در پست نخستوزیری ناتوانتر از آنی عمل كرد كه شاه، ساواك و مجموعه حكومت انتظار داشتند. به همین دلیل مقدم مذاكرات بسیاری برای یافتن فرد جایگزین برای احراز این مقام آغاز كرد و چنانكه در مباحث پیشین هم گفته شد كسی جز شاپور بختیار برای این سمت داوطلب نشد. تصور بر این بود كه با انتصاب فردی از اعضای جبهه ملی به نخستوزیری، به تدریج زمینه مهار بحران فراهم آمده و در آیندهای نه چندان دور گروههای میانهرو خواهند توانست مخالفان آشتیناپذیر را منزوی كرده و مانع از سقوط نهایی رژیم پهلوی شوند. بختیار، عضو جاهطلب جبهه ملی، به رغم هشدارها و مخالفتهای هم مسلكان سیاسیاش در جبهه ملی پس از چند جلسه مذاكره و گفت و گو با مقدم و شاه و گذاردن برخی شروط، مأمور تشكیل كابینه شد. البته در انتصاب او به این مقام، مقدم نقش برجستهای داشت. مقدم تنها واسطه او در ملاقاتهایش با شاه بود و پس از موافقت شاه، مقدم، بختیار را برای معرفی هر چه سریعتر اعضای كابینه ترغیب میكرد. پس از آن كه سایر اعضای جبهه ملی حاضر به پذیرش پست نخستوزیری نشدند، مقدم برای متقاعد كردن شاه به اعطای پست نخستوزیری به بختیار، مدتها با شاه مذاكره و گفت و گو كرد. در كابینهای هم كه بختیار به شاه معرفی كرد تعدادی از اعضای آن همكاران ساواك بودند. در همان حال بختیار در پی پذیرش نخستوزیری از جبهه ملی اخراج شد. در آستانه نخستوزیری بختیار، امریكاییها به شاه هشدار دادند كه برای جلوگیری از گسترش بیشتر بحران چارهای جز خروج از كشور ندارد. این در حالی بود كه بسیاری از وفاداران به شاه و سلطنت و از جمله مقدم تمایلی به خروج شاه از كشور نداشتند، اما همزمان با رأی اعتماد مجلس شورای ملی به دولت بختیار در روز سهشنبه 26 دی 1357، شاه برای همیشه ایران را ترك كرد و وارد قاهره شد. در آستانه خروج شاه از كشور، ساواك برای جلوگیری از خروج او از هیچ ترفندی فروگذار نكرد و حتی شایعاتی در شهرهای مختلف پخش شد كه گویی آیتالله سید عبدالله شیرازی خواب دیده كه ائمه اطهار از موضوع خروج شاه از كشور رضایت ندارند و این اقدام شاه به زیان اسلام است؛ این شایعه البته خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد و دفتر آیتالله شیرازی نیز این شایعه را تكذیب كرد. در همان حال شایعاتی هم مبنی بر اینكه به محض خروج شاه از كشور، ساواك و دیگر نیروهای امنیتی و نظامی سركوب و قتلعام وسیع و گسترده مخالفان را در پیش خواهند گرفت، وجود داشت. مقدم با طرح امریكاییها مبنی بر خروج شاه از كشور موافق نبود و حتی به شاه هشدار داد به مجرد خروج او از كشور، امام خمینی پاریس را به قصد تهران ترك خواهد كرد. در آستانه آغاز به كار دولت بختیار و در 25 دی 1357 با مشاركت فرماندهان چندگانه ارتش و نیز مقدم، شورای فرماندهان ارتش تشكیل شد و تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی در روز 22 بهمن 1357 درباره چگونگی برخورد با بحران سیاسی كشور بارها تشكیل جلسه داد. مقدم از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین افراد شركت كننده در این جلسات بود كه اظهارات و پیشنهادات او بیش از دیگران مورد توجه حاضرین قرار میگرفت و در هر پیشنهادی كه توسط شركتكنندگان برای مقابله با انقلابیون داده میشد، برای ساواك نقش قابلتوجهی در نظر گرفته شده بود. مقدم تأكید میكرد كه برای پیشگیری از سقوط نهایی رژیم، چارهای جز تقویت توان و موقعیت نیروهای مسلح كشور وجود ندارد. مقدم نگران گرایش تدریجی نیروهای نظامی به انقلابیون بود. وی معتقد بود كه اگر این روند ادامه یابد، در مدت زمانی كوتاه، رژیم تنها نیروی وفادار به خود را نیز از دست خواهد داد. تصمیمات شورای فرماندهان ارتش و نیز مجموعه نیروهای نظامی و ارتش در دوران نخستوزیری بختیار مهم بود، چرا كه شاه در آستانه خروج از كشور به فرماندهان ارتش گوشزد كرده بود كه اعتماد چندانی به بختیار ندارد و اتكای او برای حفظ سلطنتش تنها به ارتش و نیروهای نظامی است. مقدم طی این جلسات همواره به شركتكنندگان هشدار میداد برای كنترل اوضاع و مهار دوباره بحران، فرصت چندانی باقی نمانده است. مقدم تردیدی نداشت كه در فرصت اندك باقی مانده هم برای مقابله با مخالفان و انقلابیون چارهای جز بهرهگیری از خشونتوجود ندارد. او معتقد بود كه فرماندهان عالی نظامی در شهرها و استانهای مختلف باید برای برخورد شدید و قاطعانه با مخالفان حكومت از اختیارات كامل برخوردار شوند. با این احوال معتقد بود كه نیروهای نظامی تنها باید هنگامی كه با تظاهرات و ناآرامی مواجه شدند وارد عمل شوند و خودسرانه بر دامنه بحران نیافزایند. اما دامنه این مذاكرات عمدتاً در همان جلسات محدود میماند و در عمل به ندرت برای اجرا مجال مییافت.
مقدم در دوره نخستوزیری بختیار نیز مهمترین رابط حكومت با نهضت آزادی ایران و جبهه ملی بود. مقدم درباره چگونگی مواجهه دولت با مجموعه تحولات جاری كشور پس از خروج شاه از كشور و سپس بازگشت امام خمینی به ایران و نیز اقداماتی كه میانهروها میتوانستند برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها انجام دهند، با افرادی نظیر مهدی بازرگان مذاكراتی انجام میداد. از جمله نگرانیهای مقدم در واپسین روزهای عمر حكومت پهلوی، نفوذ انقلابیون و مخالفان حكومت در نیروهای مسلح بود كه مهمترین حامیان رژیم پهلوی محسوب میشدند. مقدم معتقد بود كه در ماههای پایانی عمر حكومت حتی ساواك نیز از خطر نفوذ مخالفان در امان نیست و قراینی وجود داشت كه نشان میداد افرادی نفوذی اطلاعات و اخبار محرمانه ساواك را به خارج از این سازمان درز میدهند. با این احوال و در شرایطی كه در واپسین روزهای دوره نخستوزیری بختیار نیروهای ساواك با طرح انحلال این سازمان به شدت در ضعف و نومیدی به سر میبردند، مقدم هنوز در شورای فرماندهان ارتش و نیز هیئت دولت نقشی محوری و درجه اول داشت و در ایجاد رابطة دولت بختیار با افرادی از انقلابیون نقش كلیدی برعهده گرفته بود. مقدم تا واپسین ساعات عمر رژیم رابطه نزدیكش را هم با بختیار و هم افرادی از انقلابیون و مخالفان حكومت حفظ كرد و برای یافتن راهحلی در مسیر نجات رژیم پهلوی از سقوط نهایی تلاش بسیار كرد. وی در 21 بهمن 1357 هنوز با بختیار درباره انجام یك كودتای نظامی و دستگیری گسترده مخالفان و انقلابیون گفت و گو میكرد و امیدوار بود در آخرین ساعات باقیمانده راهی برای نجات حكومت بیابد. پیش از آن و در آستانه بازگشت امام خمینی به ایران، وی از جمله مهمترین اعضای تیم مذاكره كننده مشترك دولت بختیار و انقلابیون برای فراهم آوردن امكانات لازم برای استقبال از امام در تهران بود. اما در آن مقطع هنوز تصور این بود كه حتی بازگشت امام خمینی به كشور نیز نمیتواند به مفهوم پایان قطعی عمر رژیم پهلوی باشد و كسانی از دولت و حكومت و از جمله مقدم امیدوار بودند با بازگشت مسالمتآمیز امام خمینی به كشور و نقشی كه ساواك و مجموعه حكومت بر عهده میگیرند، خود موجبی برای كاهش تدریجی بحران سیاسی باشد. در این میان با توافقات طرفهای مذاكره كننده، برنامهای درباره كیفیت استقبال از امام خمینی تنظیم شد كه بخشی از انجام وظایف آن برعهده ساواك، نیروهای نظامی و دولت بختیار بود. اما به رغم این تمهیدات، با ورود امام خمینی به كشور، كنترل اوضاع از اختیار دولت و ساواك خارج شد و انقلابیون تقریباً یك سره بر اوضاع مسلط گردیدند و ساواك و مجموعه حكومت به سرعت منفعل شدند. بر همین اساس هنگامی كه آشكار شد دولت بختیار و نیروهای نظامی دیگر برای مقابله با مردم هیچ ابتكار عملی ندارند، به طور شتابزده طرح انجام كودتایی نظامی و دستگیری گسترده انقلابیون مورد توجه فرماندهان ارتش، مقدم و نیز بختیار قرار گرفت. البته در این میان محافلی در وزارت امور خارجه امریكا و سیا اعتقاد داشتند اقدامی نظیر كودتا احتمالاً اوضاع را به نفع سلطنت تغییر خواهد داد، اما چنانكه تحولات بعدی نشان داد، اوضاع دولت، ارتش و دیگر وفاداران به حكومت بسیار وخیمتر از آن بود كه بتواند با توسل به كودتا تغییر قابل اعتنایی در روند حوادث جاری كشور ایجاد كند. در این میان شورای فرماندهان نظامی و مهمتر از همه مقدم و بختیار، مذاكرات محرمانهای نیز درباره ضرورت تماس با امام خمینی و فراهم كردن زمینههای تشكیل یك كابینه به اصطلاح «وحدت ملی» با مشاركت انقلابیون انجام دادند؛ این موضوع پس از تشكیل دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان جدیتر شد. اما انقلابیون و در رأس همه امام خمینی حاضر به مذاكره و سازش با دولت بختیار، كه آن را غیرقانونی میدانست، نبود. بعد از 16 بهمن 1357 دامنه تظاهرات و ناآرامیها كه با درگیریهای خونین و شدیدی نیز همراه بود، افزایش یافت. در این میان بسیاری از پادگانها، مراكز نظامی، امنیتی و دولتی طی درگیریهایی به دست انقلابیون افتاد. در چنین شرایطی اوضاع به طور كلی از كنترل دولت بختیار، نیروهای ارتش و ساواك كه در زمره آخرین وفاداران به رژیم پهلوی محسوب میشدند، خارج شد. مقدم رئیس ساواك، كه دیگر عملاً وجود خارجی نداشت، در ادامه مذاكرات خود با انقلابیون و از جمله بازرگان به این نتیجه رسید كه دولت بختیار چارهای جز تسلیم قطعی در برابر امام خمینی(ره) ندارد و به تبع آن ضرورت اعلام بیطرفی ارتش در مذاكرات او با بازرگان مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، صبح روز 22 بهمن 1357 شورای عالی نیروهای مسلح با حضور مقدم و پس از چند ساعت مذاكره و گفت و گو و پس از اطلاع از نتیجه مذاكرات مقدم با بازرگان ادامه مقاومت در برابر انقلابیون را بیهوده ارزیابی كرده و در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 به بیطرفی ارتش در اختلاف بین رژیم پهلوی و انقلابیون رأی داده و بدین ترتیب انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
در برخی منابع گفته شده كه بازرگان و برخی دیگر، طی ملاقات با مقدم از او میخواستند تا بختیار را متقاعد كند كه از نخستوزیری استعفا دهد. با این احوال شواهد و مدارك نشان نمیدهند كه مقدم در این باره اقدام جدی كرده باشد. از زمان خروج شاه از كشور تا روز 22 بهمن 1357، بختیار تحت فشار هممسلكان سابق خود در جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران بارها ترغیب شد تا از نخستوزیری كنارهگیری كند، اما این مهم تا پایان عمر رژیم پهلوی نیز تحقق نیافت، حتی پس از اعلام بیطرفی ارتش و در بعد از ظهر روز 22 بهمن 1357 هم كه مقدم به همراه ارتشبد عباس قرهباغی با بختیار ملاقات كردند، هنوز بختیار مردد از هر تصمیم قطعی مبنی بر بقا و یا كنارهگیری از این سمت بود.
مقدم نیز كه تصور نمیكرد سقوط پهلوی خطری متوجه او كند در ایران ماند و هر از گاه با برخی اعضای دولت موقت هم رفت و آمد داشت، اما در فروردین 1358 دستگیر و مدتی بعد محاكمه و به جوخه اعدام سپرده شد.
انحلال ساواك
از همان نخستین ماههای آغاز ناآرامیها در دوره انقلاب، انتقاد از عملكرد سوء ساواك از مهمترین موضعگیریهای مخالفان حكومت بود. در این میان محافلی در دولت و حكومت نیز به تدریج بر این باور رسیدند كه طرح انحلال ساواك خواهد توانست گسترش ناآرامیها را مهار كند. با آغاز نخستوزیری شریف امامی در شهریور 1357 طرح انحلال ساواك در دستور كار دولت قرار گرفت و در این باره وعدههایی نیز به افكار عمومی داده شد. با این احوال در آن مقطع، موضوع انحلال و یا تغییر و تحول در ساواك مسكوت ماند. ادامه اعتراضات به ساواك، همراه با عدم تلاش دولت و حكومت در حمایت صریح از ساواك، موجب تضعیف شدید روحیه بسیاری از ساواكیان شد. هر چند ازهاری درباره انحلال ساواك برنامهای نداشت، اما ساواك و ساواكیان بیش از هر مرجع حكومتی دیگر مورد حمله، انتقاد و سرزنش مخالفان قرار گرفتند. اما با آغاز نخستوزیری بختیار كه صراحتاً از ارائه زود هنگام و سریع لایحه انحلال ساواك به مجلس شورای ملی خبر داد، ساواكیان بیش از پیش متزلزل شدند.
در این میان مقدم طی دستورالعملها و بخشنامههای متعددی خطاب به رؤسای ساواك تلاش میكرد چنین بنمایاند كه موضوع انحلال ساواك، كه طرح آن از سوی نخستوزیر وقت تهیه شد، تبعات سوئی متوجه كارمندان این سازمان نخواهد كرد و كاركنان ساواك نظیر دیگر كارمندان دولت از حقوق و مزایای دوران كار و اشتغال و سپس بازنشستگی و سایر مزایای زندگی كماكان برخوردار خواهند شد. اما اینگونه بخشنامهها در شرایطی كه بحران سیاسی هر روز گسترش مییافت، به ندرت توانست بر روحیه آسیبدیده ساواكیان مرهمی بگذارد. منابع موجود تأكید میكند كه بسیاری از اعضا و همكاران ساواك پس از جدیتر شدن موضوع انحلال ساواك، در دوره نخستوزیری بختیار، آشكارا نسبت به آینده مبهم زندگی خود دچار بیم و هراس شده بودند. برخی چنین تحلیل میكردند كه با مطرح شدن انحلال ساواك رژیم پهلوی یكی از مهمترین اركان قدرت خود را از دست خواهد داد. با این احوال بختیار برای كسب اعتبار در بین مردم و نیز تحكیم موقعیت خود در نخستوزیری، به ضرورت و باید ساواك را منحل میكرد. او چنانكه پیشاپیش وعده داده بود، انحلال ساواك را از مهمترین برنامههای دولت قرار داد. بختیار لایحه انحلال ساواك را به شرح زیر به مجلس شورای ملی ارائه داد:
لایحه انحلال ساواك
لایحه انحلال سازمان اطلاعات و امنیت كشور كه به موجب قانون اسفند 1335و قانون اصلاحی آن، مصوب چهارم دیماه 1337 تشكیل گردید، منحل و قوانین مربوطه ملغی میگردد.
تبصره 1ـ تشكیلات و بودجه و اعتبارات و اسناد و اموال سازمان اطلاعات و امنیت كشور به نخستوزیری تحویل میگردد كه به دستور نخستوزیر بر حسب اقتضاء، از كارمندان سازمان مذكور در سایر سازمانهای دولتی استفاده گردد و یا به خدمت آنان بر طبق قوانین و مقررات مربوطه با آن سازمان خاتمه داده شود.
تبصره 2ـ با الغاء قانون مربوط به تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور، رسیدگی به كلیه جرایم ارتكابی كارمندان سازمان مذكور به وزارت دادگستری محول میگردد كه بر حسب مورد، در مراجع قانونی مربوط، مورد تعقیب قرار گیرند و چنانچه طبق مقررات قانون قبلی، پروندهای از این حیث در دادسراهای نظامی تشكیل شده باشد، در هر مرحله از رسیدگی كه باشد، میبایستی با صدور قرار عدم صلاحیت به دادگستری ارسال شود.
تبصره 3ـ دولت موظف است ظرف یك ماه از تاریخ تصویب این قانون، لایحهای در مورد تأسیس و تشكیل مركز اطلاعات ملی نوینی كه منحصراً در خدمت استقلال و حفظ و امنیت داخلی و خارجی كشور باشد، تهیه و برای تصویب به مجلسین تقدیم نماید.
تبصره 4ـ از تاریخ تصویب این قانون، كلیه وظایف و تكالیف سازمان اطلاعات و امنیت كشور ـ از حیثی كه ضابط نظامی محسوبند ـ به عهدة مأمورین نظامی و ژاندارمری و شهربانی واگذار و هرگونه وظیفه دیگری در زمینه جمعآوری اطلاعات كه به عهده سازمان مذكور میباشد ـ به تشخیص نخستوزیر ـ به سایر مراجع مملكتی محول میگردد.
بختیار بعدها طی مصاحبهای تصریح كرد كه با توجه به جنایات ساواك، او چارهای جز انحلال این سازمان پیش روی خود نمیدید. بختیار وعده داد پس از انحلال ساواك مقدمات تشكیل سازمان دیگری برای عهدهداری وظیفه اطلاعات و امنیت كشور فراهم خواهد آورد. به دنبال آن نمایندگان مجلس شورای ملی پس از مذاكراتی نه چندان طولانی در روز 17 بهمن 1357 لایحه دولت را مبنی بر انحلال ساواك تصویب كردند و اعلام شد كه 163 نفر از نمایندگان حاضر در مجلس به این لایحه رأی مثبت دادهاند. بدین ترتیب ساواك پس از حدود 22 سال فعالیت و تنها 5 روز قبل از پایان حكومت پهلوی، منحل و برچیده شد.
طی ماههای پایانی حكومت پهلوی رجال، كارگزاران و وابستگانی از رژیم پهلوی با پیشبینی آینده ناخوشایندی كه در انتظار رژیم بود، مبالغ هنگفتی به خارج از كشور منتقل میكردند؛ در این میان برخی رؤسا و مدیران رده بالای ساواك نیز مبالغ گزافی به خارج از كشور حواله كردند و مقدمات فرار خود، خانواده و بستگان نزدیكشان را فراهم آوردند. در همان حال هر از گاه گروهی از اعضا و همكاران ساواك طی اعلامیهها، بیانیهها و نامههای سرگشادهای كه برخی از آنها در مطبوعات نیز چاپ میشد، از جنایات و اقدامات غیرانسانی ساواك در سالیان طولانی گذشته تبری میجستند. به رغم اعلام انحلال ساواك توسط دولت بختیار و نیز تأیید نهایی آن در مجلس شورای ملی، تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی و پس از آن، مأموران و نیروهای این سازمان به فعالیت خود در مقابله با مخالفان حكومت ادامه میدادند و گزارشگران این سازمان اخبار و اطلاعاتی درباره رخدادها و تحولات جاری كشور تهیه میكردند. مراكز و مقرهای مهم ساواك نیز عمدتاً تا آخرین ساعات عمر رژیم پهلوی هنوز در برابر انقلابیون مقاومتهایی میكردند و در این میان مقر اصلی ساواك در سلطنتآباد تهران پس از چند ساعت درگیری، در روز 22 بهمن 1357 به تصرف انقلابیون درآمد.
ساواك و سقوط پهلوی
هنگامی كه پس از ماهها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی نوین پیافكندند، پیرامون ریشهها، روند و دلایل سقوط حكومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابیهای فراوان و مفصلی توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد كه هر یك با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی كه مجموعه حكومت را شكل میداد و نیز عوامل مؤثری كه به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشهیابی و واكاوی عوامل و دلایلی برآمدند كه توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بكشاند. ساواك از جمله مهمترین سازمانهای وابسته به حكومت بود كه در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیبشناسیهای ارائه شده، عملكرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده شده است. بسیاری بر این باور بودند كه متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواك در چارچوبهای قانونی، هر چند در كوتاهمدت به ظاهردر تحكیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهای عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه كمی و كیفی مخالفتها و نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. برخی تصریح كردهاند كه اخبار، گزارشات و اطلاعاتی كه ساواك درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت تهیه كرده و در اختیار مسئولان امر قرار میداد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواك پس از چند واسطه تأثیرگذار كه میتوانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی كشور در اختیار مسئولان امر و بهویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم میشد. برخی دیگر بر این باورند كه ساواك هیچگاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی كه در كشور میگذشت، نرسید و گزارشات آسیبشناسانه و تحلیلی این سازمان كه دستمایه اصلی مسئولان امر در حكومت و بهویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حكومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حكومت بود، عمدتاً بیپایه و فاقد حداقل چارچوبهای دقیق كارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواك كه سالیان طولانی در این سازمان فعالیت میكردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند كه آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری كه سببساز گسترش نارضایتیهای عمومی میشد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیتهای آسیبشناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواك قرار میدادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار میگرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم میآمد. برخی نیروهای ساواك تصریح كردهاند كه شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذكر شده بود كه شاه حاضر به شنیدن و خواندن اینگونه گزارشات نگرانكننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسیهای آسیبشناسانه و نگرانكننده پایان دهند. شاه علاقمند بود كه سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرمكنندهای حاوی تمجید و تحسین از روش حكومتداری او ارائه دهد و چنین بنمایاند كه گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در كمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و كشور به سرعت راه ترقی و تعالی را میپیماید. گفته میشد كه شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواك) اخبار و گزارشات محرمانهای درباره زندگی شخصی و بیبند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش كند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید. این ذائقه اطلاعخواهیهای شاه از ساواك و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواك و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواك ترجیح میداد یافتههای خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی كشور با فرح دیبا كه گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده كه شاه حتی گزارشاتی كه در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامیها در آیندهای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواك برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود كه ارسال این گونه اخبار ترسناك را كه به زعم شاه شایعاتی بیش نمیتوانست تلقی شود، متوقف كند. اما شاه مدت كوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبهای تصریح كرد كه ساواك به دلیل عدم درك صحیح از روند تحولاتی كه موجبات گسترش مخالفتهای عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابلتوجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه كرد كه ساواك برای جلوگیری از سقوط نهایی حكومت او تلاش قابلاعتنایی نداشت.
شاه ساواك را متهم كرد كه هیچ شناختی از مخالفان اصلی حكومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور میكرد كه به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی كشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواك را بیاطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی كرده است. البته ساواك جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حكومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال میشد كه موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند كه به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشكلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دامنگیر حكومت، ساواك نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی كه حكومت را تهدید میكرد، ناتوان بود. در این میان بهویژه هنگامی كه حركت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواك، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حكومت برنامهای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی كه شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً كمونیست، خائن و نظایر آن لقب میداد، ساواك نیز تحتتأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیبشناسانه خود هم دیدگاههای شاه را درباره مخالفان سیاسی حكومت تكرار میكرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درك نمیكردند. برخی عوامل ساواك هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف كردند كه هم حكومت و هم دوستان و همپیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل كمونیستها و گروههای چپ را یادآور میشدند و توجهی به سایر كانونهای مخالفت نداشتند. گفته شده كه نیروهای ساواك ارتباط قابلتوجهی با لایههای مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این كه علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُنمایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواك و مجموعه حكومت امری قابل اعتنا نبود. دستاندركاران و كارگزاران حكومت در خاطرات و نوشتههای خود ساواك را متهم كردهاند كه درك صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم كه نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامیها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی كه این سازمان درباره فعالیتهای سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از كشور ارائه میداد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته مینمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیك به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار میدهد كه ساواك به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی كشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم بر كشور در اختیار شاه قرار نمیدهد و در همان حال شاه نیز ترجیح میدهد همان گزارشات نه چندان قابلاعتنای ساواك را آئینه تمامنمای ممالك محروسه تحت حاكمیتش تلقی كند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواك نمیخواست و یا نمیتوانست بپذیرد كه منشأ حركت مردم نه گروههای چپ و كمونیستی بلكه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی كه مأموران ساواك تلاش میكردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به كمونیستها و گروههای چپ نسبت دهند.
تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی كارنامه ساواك معتقدند كه هم حكومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواك را در مسیر مبارزه با كمونیسم و گروههای چپ متمركز كرده و دشمن اصلی حكومت را حزب توده و گروههای طرفدار بلوك شرق و شوروی دانستند. ساواك نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم كه در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیبشناسانه ساواك قرار نداشتند و ساواك به كانونهای اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناكارآمدی ساواك به مسائل درونی این سازمان بازمیگشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار كشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض میكرد و ناگزیر محكوم به شكست بود. برخی از مدیران ارشد ساواك در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روشهای غیرانسانی كه موجبات گسترش ناآرامیها را فراهم آورد، اشاره كردهاند. از جمله منوچهر هاشمی مدیركل اداره كل هشتم ساواك در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گستردهای كه در ساواك حاكم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره كرده است:
به طور كلی روند تكامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموكراسی، در جهت افزونطلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی كه به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره میشوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد میكنند و خود را به حكومت و دستگاه رژیم نزدیك و سپس تحمیل میكنند. این كار دلایل خاص خودش را دارد كه سادهترین و روشنترین و در عین حال قویترین آنها اینكه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیكتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیادهطلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعهای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته میشود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار كننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار میگیرند و دقیقاً به این دلیل كه چون خود عامل اجرای آن برنامهها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود میآید كه چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه كارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملكت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حكومت استفاده میكنند. این رابطه تا جایی حاكم است. نكته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینكه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، كه رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلودهاند. چطور میشود توقع داشت كه سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعهای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذكر این نكتهها هرگز این نبوده كه ساواك آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد كه از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت میتوان گفت كه كژیها و كاستیهای ساواك در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود.
اگر ساواك از جهاتی قابل انتقاد باشد، كه هست، مربوط به عملكرد كل سیستم بود كه در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینكه علیرغم تصمیمات اولیه، كه باید همه كادر سازمان، مثل كشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دورههای آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه ردهها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی كل قوا قرار گرفت و نتیجه اینكه عملكرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آنگونه رفتار شد كه با ارتش. این سازمان قانوناً از ا ركان نخستوزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخستوزیر را داشت و علیالقاعده، فعالیتها و عملكردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخستوزیری صورت میگرفت و تصمیمات، كه آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یك سیاست ملی اتخاذ میشد و از كانال عادی آن میگذشت.، درست از بالای سر نخستوزیری میگذشت و حاصل كار این میشد كه تمام زحمات شبانهروزی مأموران و اعضای آن كه گاه تا پای جان میكوشیدند و كم هم نبودند كسانی كه در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معكوس میداد و خدمات آنها كه كلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب میآمد.
ممكن است گفته شود غالب امور كشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره، همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم میشد، چگونه است كه عملكرد ساواك، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب اینكه اولاً عملكرد آنها هم كاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواك و آثاری كه بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخصتر از دیگر نهادها میكرد و بار انتقاد از آن سنگینتر.
نكته قابل ذكر دیگر در این رابطه اینكه، ساواك به جای اینكه از خود یك تصویر می ارائه بدهد، آنچنان كه وظایف و نقش آن ایجاب مینمود، و در انجام آن وظایف هم كارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یك چهره مخوف و وحشتآور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان میداد، و به این عمل خود افتخار هم میكرد و میكوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت میداد كه هست، و این موجب شده بود كه وزیر، معاون خود را خبرچین ساواك تصور بكند، مدیركل منشیاش را، امیر ارتش رانندهاش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یك سازمان اطلاعاتی این میشد كه افراد فرصتطلب و نفعجو، هر چقدر تعدادشان هم كم، میتوانستند برای افراد از صدر تا ذیل پروندهسازی بكنند و آب را گلآلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یكجا به دستگاه و رژیم بدبینتر بكنند، در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطنپرستترین آنها مشكوك. بدین ترتیب یكی از مهمترین وظایف ساواك كه كشف كژیها و كاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیكی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب میشد و زحمات دهها كارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر میرفت.
مورد دیگر قابل ذكر از عملكرد ناصحیح ساواك، قرار گرفتن پارهای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود كه از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، كه به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی كردن توطئهها و دسیسههای ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی كوشیده بود، فراهم آورد...
منوچهر هاشمی ساواك را سرزنش میكند كه هیچگاه درباره خطری كه از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید میكرد به مطالعه و بررسی فراگیر و كارشناسانه نپرداخت و به گونهای توهمآمیز بر این تصور كودكانه باقی ماند كه این گروهها فاقد هرگونه امكان رویارویی جدی با حكومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواك كه مدتی هم نمایندگی ساواك را در عراق رهبری میكرد، بر این باور است كه اساساً ساواك هیچگاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حكومتی مستبد كه تصور میكرد مخالفان اندك حكومت هم عمدتاً كمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بیمهابا به سركوب خود ادامه داد و هنگامی كه ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حكومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه كیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح میكند كه ساواك نظیر دیگر اركان حاكمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان میداد، سازمانی ناكارآمد، سطحینگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و كاركنان آن بیسواد، كمتجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است كه فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاكم بر مجموعه ساواك مانع از هرگونه فعالیت عمیق و كارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح میكند كه شخص شاه نیز در ناكارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابلتوجهی ایفا میكرد. بسیاری از منابع تصریح كردهاند كه بخش قابلتوجهی از مردمی كه بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواك قرار گرفته بودند و ساواك در رأس مراجع حكومتی ناراضیساز بود. بسیاری از اقدامات ساواك كه به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحكیم موقعیت رژیم پهلوی صورت میگرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بیاعتبار ساختن موقعیت حكومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواك در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حكومتی و دولتی، كارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیك قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حكومت از سوی ساواك نادیده گرفته میشد و ساواك در تضییع حقوق مردم توجیهگر و پشتیبان میشد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشههایی از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم میآورد، چنین اشاره كرده است:
و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریكا به شمار میرفت. آیا ساواك به همان بدی و زشتی كه آن را تصویر میكردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت كه سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از كشورهای دیگر، به خصوص ممالك دیكتاتوری جهان سوم كم و بیش مرتكب همان فجایعی كه به ساواك نسبت میدادند میشوند. رئیس ساواك ژنرال نعمتالله نصیری مرد زیرك و كاردانی نبود. او مردی كماطلاع و كندذهن بود. كه فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامیكه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی كرد. شاید یكی از خدمات نصیری كه موجب ترقی او شد این بود كه مأموریت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخستوزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بیعاطفه و سنگدل بود و به هر كاری برای حفظ رژیم دست میزد، هر چند كارهای او سرانجام نتیجه معكوس داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشههای دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یك رشته اعمال خشونتآمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بیمورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواك یك كار عادی به شمار میآمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همهجا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر میرسید و ساواك دارای چنان امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن میزد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند. نظر خود من، كه البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود كه ساواك قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه كمونیستها و گروههای دستچپی و دانشجویان كرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای كشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نكته جالب و خندهآوری كه من از آن اطلاع یافتم این بود كه كیوسك سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یك تلفن بی سیم در اختیار داشت كه قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمیشد. آنچه برای من حیرتآور بود این بود كه اگر ساواك نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع میدانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص میداد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضائیهای نمیافتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقة تحصیلكرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیشبینیها و تدابیری كه اعمال میشد نفرت و عدم رضایت كاملاً مشهود بود. من یك بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود كه «تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب كوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند كه در كاری كه به من مربوط نیست مداخله نكنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نكردم. قبل از این گفتگو من گمان میكردم كه شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را میداند، ولی پس از صحبتی كه با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست كه آیا شاه خود به آنچه میگوید معتقد است یا اینكه گزارش نصیری را بازگو میكند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟
افكار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود كه اقدامات جنایتكارانه، غیرانسانی و تبهكارانه ساواك طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن اینكه انقلابیون در تمام دوران، آشكارا شاهد نقش بیبدیل و انكارناپذیر ساواك در سركوب، قتل، كشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حكومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملكرد سوء ساواك در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعكس شده كه نشان میدهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حكومت با عملكرد سوء ساواك رابطه مستقیمی قائلند.
منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49
تعداد بازدید: 1217