انقلاب اسلامی :: چگونگى ورود آزمون به ايستگاه اطلاعاتى ساواك در آلمان غربى

چگونگى ورود آزمون به ايستگاه اطلاعاتى ساواك در آلمان غربى

31 فروردین 1394

همان‏طور كه قبلاً ذكر شد، مسائل و موضوعات متعددى موجب آن شد كه آزمون دل از حزب توده بر كند و علاقه خودش براى بازگشت از آلمان شرقى را صريحا اعلام كند. نيت شخصى وى نيز چيزى جز ادامه تحصيل و سپس آغاز زندگى معمولى و عادى نبوده است. ولى اين امر براى رژيم حاكم بر ايران قابل قبول نبود چون هيئت حاكمه نمى‏پذيرفت شخصى با داشتن سابقة تقريبا ده سال فعاليت در رده‏هاى مختلف حزب توده به صرف يك عذرخواهى معمولى و اظهار پشيمانى از گذشته بدون انجام دادن هيچ‏گونه خدمت جبرانى به نفع رژيم به كشور باز گردد. بدين لحاظ وى را وارد جريانى كردند كه هيچ راه بازگشتى برايش متصور نمى‏شد، جريانى كه نزديك به يك دهه از سالهاى زندگى سياسى و ادارى او را با ساواك و عمليات اطلاعاتى عجين كرد. البته فعاليتهاى اطلاعاتى آزمون برضد حزب توده در سالهاى بعد موجب آن نمى‏شود كه حضور ساليان متمادى وى در جمع اعضاى حزب توده را توطئه‏اى از پيش تعيين شده از سوى دستگاههاى امنيتى غرب بر ضد دنياى كمونيسم بدانيم، چنانكه آقاى اميد صابرى در مقاله آرزوهاى پايان‏ناپذير خود مدعى اين امر شده است. طبق ديدگاه ايشان آزمون از سالها پيش براى جاسوسى در حزب پرورش داده شده و از همان اوان اطلاعات داخلى حزب را براى سرويسهاى امنيتى مى‏فرستاده است:

با توجه به زندگى بعدى آزمون و شخصيت وى، آيا واقعا عزيمت او به آلمان شرقى طبيعى بود و طبق ادعاى خود او ناشى از پذيرفته شدن در بورسيه دانشگاه لايپزيگ؟ به عبارت ديگر آيا او از همان زمان با سرويسهاى اطلاعاتى غرب ارتباط نداشت و طبق يك برنامة سنجيده نامش در ليست دانشجويان اعزامى به لايپزيگ قرار نگرفت؟ مى‏دانيم كه در آن زمان «جنگ سرد» در اوج خود بود و آلمان در خط مقدم نبرد غولهاى اطلاعاتى آن دوران محسوب مى‏شد. استفاده از بورسيه‏هاى دانشگاهى يكى از كانالهايى بود كه سرويسهاى غرب براى نفوذ عوامل خود به پشت «پردة آهنين» مورد استفاده قرار مى‏دادند. بنابراين، بعيد به نظر مى‏رسد كه اين سرويسها بر سهمية ناچيز ده نفرى دانشگاه كلن چشم پوشيده باشند. اين ترديد، طبيعى بودن گزينش آزمون از ميان 200 دانشجوى داوطلب را به زير سؤال مى‏برد.

البته آقاى اميد صابرى سند و مدركى كه دال بر جذب وى به سازمانهاى اطلاعاتى غرب باشد ارائه نمى‏دهند و آنچه نوشته‏اند مبتنى بر حدس و گمان است، ولى از اسناد خصوصى و شخصى به جاى مانده از وى هرگز چنين مطلبى استنباط نمى‏شود. از اسناد به جاى ماندة آزمون در اين زمان (سال 1337) كه شامل نامه‏هاى رد و بدل شده ميان او و فرخ مستوفى است مى‏توان به راحتى به اعتقاد راسخ آزمون نسبت به ماركسيسم و عقايدش نسبت به حزب توده پى برد، آزمونى كه همچنان به شدت به كار سازمانى و حزبى اشتياق نشان مى‏داد؛ چنانكه در يكى از نامه‏هاى خود به فرخ مستوفى كه وى را تشويق به كنار كشيدن از فعاليتهاى سياسى مى‏كرد، به تندى چنين جواب مى‏دهد:

مى‏خواستم با تو به عنوان يك فاميل دلسوز و دوست داشتنى مكاتبه داشته باشم، نه به عنوان مخالف راه سياسى و اجتماعىِ انتخاب شده‏ام. ولى مثل اينكه امكان اين كار موجود نبوده است... من اگر مى‏خواستم اين قبيل پيشنهادات را بپذيرم [و ]راهى را كه انتخاب كرده‏ام و به خاطرش رنجها و بدبختيهاى فراوانى را متحمل شده‏ام به اين سادگى رها كنم، همان وقت كه شيخ بهاءالدين نوشت كه حاضر است نزد شاه برود و مرا معرفى كند و وسيلة مراجعتم را به ايران و يا هر كجا كه مى‏خواهم فراهم نمايد و قول همه‏گونه كمك را نيز برايم بگيرد به شرطى كه به هر چه كه دارم پشت و پا بزنم و شرافت و حيثيت خود را از دست بدهم، اين كار را مى‏كردم.

با توجه به نامه مذكور ساير نامه‏هاى رد و بدل شده ميان آزمون و مستوفى كه در بخش اسناد به چاپ رسيده و حاكى از عزم آزمون به ادامه راه انتخاب شده اوست، بسيار عجيب و دور از ذهن است كه وى بخواهد براى شخصى چون فرخ مستوفى كه رابطه نزديكى با عباس آيرملو رئيس شعبة ساواك در آلمان غربى داشت نقش بازى كند وانگهى اگر آزمون از ابتدا مأمور امنيتى بود اصلاً چه لزومى به اين نامه‏نگاريها بود كه وقت خود و ساواك را در اين امور به هدر دهد و يا حتى در آينده براى پذيرش وى به ايران توبه‏نامه براى شاه بنويسد؟


نقش فرخ مستوفى در بازگرداندن آزمون به آلمان غربى

با اعلام آمادگى آزمون براى كنار كشيدن از فعاليتهاى سياسى، پدرش زمينه‏هاى لازم براى بازگشت وى را فراهم مى‏كند و به عنوان اولين قدم، مكاتباتش با فرخ مستوفى را آغاز مى‏نمايد. با توجه به رابطة خاص مستوفى با عباس آيرملو چنين به نظر مى‏رسد كه پدر آزمون از موقعيت فرخ مستوفى به خوبى آگاهى داشته است. ابوالقاسم آزمون با توجه به شناختى كه از روحيه و افكار منوچهر دارد به مستوفى توصيه‏هايى مى‏كند: «اخيرا منوچهر به من نوشته بود كه اگر مى‏توانيد گذرنامه‏اى براى من صادر نماييد البته من به آلمان غربى و يا منطقه‏اى ديگر از اروپا مراجعت خواهم كرد و حتى حاضرم به ايران هم مراجعت كنم.» و سپس در ادامه نامه با دادن نشانى محل سكونت وى در لايپزيگ از وى مى‏خواهد با زبانى نرم كه موجب آزار روح حساس منوچهر نگردد با وى مكاتبه نمايد و غيرمستقيم وى را تشويق به بازگشت به ايران و دست برداشتن از عقايد خود كند:

به هر حال معتقدم كه شما اگر به او نامه بنويسيد بهتر آن است كه خودت طورى مطلب را از دهان او بيرون كشى. مثلاً ممكن است بنويسى آيا مايل نيستى به اين طرف بيايى يا مثلاً اگر اقداماتى شد و مسئلة گذرنامه‏ات حل شد آيا ميل دارى در كجا به تحصيلاتت ادامه دهى؟ اگر بخواهى در اينجا باشى كه فعلاً مى‏دانى فرستادن پول به اينجا خالى از اشكال نيست... مطلب ديگرى كه خواستم از شما پرسش نمايم اينكه با مكاتبات متبادله با منوچهر چه دستت آمد و آيا براى عودتش با نقشه‏ات تمايلى از خود نشان داده؟ و آيا اقدامى در اين باب از طرف شما ميسور است يا خير؟

اين توصيه‏ها موجب ايجاد يك دوره مكاتبات طولانى بيست ماهه بين فرخ مستوفى و منوچهر آزمون را فراهم كرد، مكاتباتى كه داراى نقاط فراز و فرود جالب توجهى است، مكاتباتى كه در ابتداى آن آزمون با جديت بر عقايد و مرام خويش پاى مى‏فشرد و براى آن عقايد احترام و تعصب خاصى ابراز مى‏كرد ولى در انتهاى آن مكاتبات چنان سقوط مى‏كند كه به سطح يك خبرچين ساواك تنزل شخصيت پيدا مى‏كند.

مستوفى با زيركى خود از وضعيت وخيم سياسى و اقتصادى آزمون استفاده مى‏كرد و گاه با استفاده از ترفندهايى وى را در سخت‏ترين شرايط زير فشارهاى روحى خاص مى‏گذارد. وى سعى مى‏كرد با ايجاد جوّى از خوف و رجاء دائمى روزبه‏روز بر وابستگى آزمون به خود بيفزايد. آزمون نيز چون خسته و درمانده شده بود اندك‏اندك به خواسته‏هاى مستوفى تن مى‏داد. آزمون در يكى از نامه‏هايش احساسات خود نسبت به مستوفى را چنين بيان مى‏كند:

منظور آن نيست كه در اين نامه نظريات و محسوسات و يا احيانا گله‏ها و شكايات طرح [شوند] و مورد بررسى قرا رگيرند زيرا آينده اين امكان را به ما خواهد داد تا با فرصت كافى خوبيها و بديها و زشتيها و زيباييها را از هم تشخيص داده آنها را مورد مداقه و تحليل قرار دهيم. امّا قصد من آن بوده و هست كه از لطف تو تشكر كنم و از اينكه با همان علاقه‏اى كه در تو سراغ داشتم و بارها ديده بودم باز هم بعد از مدتها يادى از من كردى اظهار قدردانى نمايم. فرخ جان، اين را بايد بدانى كه زندگى ما آنچنان با يكديگر پيوسته و جوش خورده است كه هرگز پيوندهاى آن بر اثر تندباد حوادث و با كوران ساير جريانات گسسته نخواهند شد. من به اين معتقدم، تا تو چه گويى؟

مستوفى، با آگاهى كامل از وضع مالى بغرنج آزمون، او را به بازى مى‏گيرد. گاهى در ارسال پول چنان خسّت به خرج مى‏دهد كه آزمون از گرفتن آن صرف‏نظر مى‏كند و گاهى حوالة پول را به مكانى مى‏فرستد كه به لحاظ سياسى براى آزمون در حزب مشكلات جدى پيش مى‏آورد.

گذرنامه آزمون يكى از معضلات وى محسوب مى‏شد و اين معضل ناشى از اختلافات قبلى آزمون و خليل اسفنديارى سفير ايران در آلمان بود. قبل از اينكه آزمون تحت تعقيب پليس آلمان غربى قرار گيرد و مخفيانه به آلمان شرقى پناهنده شود پس از گفت وگوى تندى كه بينشان اتفاق مى‏افتد رابطه‏شان تيره مى‏گردد و از آن پس اسفنديارى شديدا از آزمون دلگير و ناراحت مى‏شود ؛ و علاوه بر ابطال گذرنامه دانشجويى آزمون با شكايت سفارت ايران او را تحت تعقيب پليس قرار مى‏دهد. بدين خاطر مستوفى براى آشتى دادن آن دو به آزمون پيشنهاد مى‏كند كه براى گرفتن گذرنامه به دلجويى از اسفنديارى بپردازد و نامة معذرت‏خواهى براى وى بفرستد، كارى كه براى آزمون بسيار سنگين است. مستوفى خود با اسفنديارى ملاقات مى‏كند و به جلب نظر وى مى‏پردازد و با ارسال نامه‏اى به آزمون نتيجة ملاقات خود با اسفنديارى را به تفصيل بيان مى‏كند و سرانجام تقاضا مى‏كند كه آزمون نامة پوزشخواهى به اسفنديارى بفرستد. آزمون در جواب با شك و ترديد چنين مى‏نويسد:

اگر جناب اسفنديارى نامة مرا بگيرد و اقدامى نكند وضع چه خواهد شد؟ آيا تو اين قول را مى‏دهى كه بعد از تحرير معذرتنامه كار پاسپورت من انجام پذيرد؟ ... آيا آقاى اسفنديارى اين قول را داده است كه بعد از تحرير معذرتنامه از مخالفتهاى خود دست بردارد و يا پاسپورتى به من دهد؟ نمى‏دانم اگر تو جاى من بودى چگونه مى‏توانستى اطمينان حاصل كنى كه اسفنديارى معذرتنامة تو را بگيرد و كارت را انجام دهد؟ مسلما اين فكر براى هر آدم عاقلى پيش مى‏آيد. نه، رفيق نمى‏شود بى‏گدار به آب زد. فكر مى‏كنم تو هم چون به من علاقه دارى حاضر نخواهى شد مرا به لجن بكشند و يا به اصطلاح از اينجا رانده و از آنجا مانده‏ام بكنند.

البته آزمون حق دارد در هراس باشد چون رفقايش در لايپزيگ كم‏كم به مكاتبات و رفت‏وآمدهاى وى شك كرده بودند؛ به همين جهت آزمون در مكاتبات خود با مستوفى بر اين نكته تأكيد مى‏كند كه هر نوع نامه‏اى كه بين اين دو رد و بدل مى‏شود پس از استفاده بى‏درنگ نابود شود. ظاهرا اين قرار را، با توجه به اينكه اسناد كمترى از اين مقطع زمانى از مستوفى باقى مانده، آزمون اجرا كرده است، ولى از سوى مستوفى چندان جدى گرفته نشده است. آزمون، پس از چهار ماه تعلل در نوشتن نامه به اسفنديارى هنوز نتوانسته بود خودش را راضى به اين كار نمايد چنانكه همين مسئله را در نامه به مستوفى متذكر مى‏شود: «نامة تو را كه در آن اشاره‏اى به تحريرنامه جهت اسفنديارى كرده بودى دريافت كردم. هنوز نتوانسته‏ام تصميم قطعى را جهت تهيه نامه‏اى بگيرم. به همين جهت اگر تنها راه مراجعت من به آلمان غربى از طريق انشاء اين نامه امكان‏پذير است لازم است تأمل شود تا من تصميم خود را بگيرم.»

سرانجام، با هر سختى و مرارتى بود آزمون معذرتنامه معتدلى براى اسفنديارى نوشت كه در ابتدا مستوفى آن را نپسنديد و با بازگرداندن آن به آزمون از وى خواست نامه‏اى با لحن ملتمسانه‏تر براى اسفنديارى بفرستد. آزمون آنچه مدنظر مستوفى بود انجام داد؛ امّا اين نامه او را دچار دردسرهاى زيادى كرد اسفنديارى، پس از دريافت اين نامه، با توجه به سابقة عداوت قبلى از يك سو و خودشيرينى در مقابل مقامات بالاى مملكتى از سوى ديگر، مفاد اين نامه را منتشر كرد به طورى كه چنين شايع شد كه يكى از اعضاى بلندمرتبه حزب با ارسال نامه‏اى به سفير ايران‏خواهان پناهندگى و بازگشت به ايران شده است. اين امر آزمون را در موقعيتى وخيم قرار داد كه نه راه پس و نه راه پيش داشت. در اين زمان مستوفى آخرين شاهكارش را انجام مى‏دهد، بدين‏صورت كه با اشارة اسفنديارى از اين زمان به‏بعد مراحل بازگشت آزمون نه برعهدة سفارت بلكه برعهدة آيرملو قرار گرفت و مستوفى بر طبق نظر آيرملو به آزمون نوشت كه وى مستقيما مكاتباتش را با نمايندة ساواك انجام دهد و هرگونه اطلاعاتى كه از حزب دارد بايد ارائه كند.

آزمون از اين حركت نارواى سفارت و مستوفى به شدت عصبانى مى‏شود به طورى كه مستوفى را تهديد به قطع مكاتبات و ماندن در آلمان شرقى مى‏كند:
همه گفتيد معذرت بخواه همة كارها اصلاح خواهد شد ولى امروز همگى مشاهده مى‏كنيد انتظارات ديگرى دارند كه هرگز به آنها تن نخواهم داد. اين غيرممكن است ولو اينكه مجبور باشم براى تمام عمر دور از وطن و دور از همة شما زندگى كنم... معذرتنامه‏اى را كه [به] وسيلة تو براى اسفنديارى نوشته بودم گويا آقايان سفارتيها وسيله‏اى براى تبليغ به نفع بعضى از نظرها و عقايد كرده‏اند و در ضمن همه جا منتشر كرده‏اند كه اين‏جانب با التماس و زارى تقاضاى مراجعت به آلمان غربى و دستبوسى آنها را كرده‏ام ولى سفارتخانه موافقت نكرده است.


انتقال حزب توده به آلمان شرقى
و تأثير آن در تسريع بازگشت آزمون به آلمان غربى


از دسامبر 1956 تا ژوئن 1957 يعنى نزديك به حدود 8 ماه هيچ‏گونه سندى دال بر ارتباط بين آزمون و مستوفى و يا ساير مقامات ايرانى مقيم آلمان به دست نيامده است. شايد يكى از علل اين وقفة هشت ماهه تغيير و تحولاتى است كه در حزب توده پيش آمده بود كه تأثير مستقيمى بر زندگى آزمون داشت. حزب توده كه ادامة حياتش وابستگى مستقيم با حال و روز و سياستهاى دولت شوروى داشت با روى كار آمدن خروشچف دچار تغييراتى شد. خروشچف با مطرح كردن اصل «همزيستى مسالمت‏آميز» خواهان كم شدن تنش بين شرق و غرب بود. و اين امر مستلزم كم شدن تنش در مرزهاى شوروى با متحدان دنياى غرب و از جمله، ايران بود. عامل اصلى تنش بين ايران و شوروى حزب توده ايران بود كه شوروى در تلاش بود كه اين عامل را از سر راه بردارد. در اين هنگام پلنوم چهارم حزب توده در تيرماه 1336 تشكيل شد. پلنوم چهارم يا وسيع در حقيقت خانه‏تكانى وسيع حزب توده بود و هر عضوى از اعضاى آن در اين اجلاس هرگونه ناراحتى و گله‏اى از ديگر اعضا داشت مطرح مى‏كرد. اين اجلاس گاهى به تشنج كشيده مى‏شد. محدوده اين بحثها از آغازين روزهاى تشكيل حزب و حتى آن سوتر، از تشكيل گروه 53 نفر شروع مى‏شد و تا شكست حزب در كودتاى 28 مرداد و پس از آن به پايان رسيد. اين اجلاس اختلاف شديد درون حزبى را بيش از پيش آشكار كرد و دسته‏بنديهاى رقيبان داخل حزب بيشتر نمايان شد. در همين اجلاس طبق دستور شوروى طرح انتقال حزب از مسكو به يك كشور اقمارى ديگر شوروى مورد بررسى قرار گرفت. احسان طبرى در زمينة چگونگى اين انتقال مى‏نويسد:

در اواخر سال 1957 (1336) كلية اعضاى هيئت اجرائيه را كميتة مركزى حزب كمونيست شوروى به ستاد اين حزب دعوت كرد و در آنجا كوئوسينين، عضو دفتر سياسى، آنها را پذيرفت. كوئوسينين يك كمونيست فنلاندى بود كه از زمان لنين عضو كميتة مركزى حزب بلشويك بود و در آن موقع نزديك هشتاد سال از عمرش مى‏گذشت. كوئوسينين انتخاب شدن هيئت اجرائية حزب توده [پلنوم چهارم] را به اعضاى آن تبريك گفت و افزود كه كميته مركزى حزب كمونيست شوروى فكر مى‏كند كه براى كار بهتر احتياج به شرايط مساعدترى داريد، مثلاً روزنامه و راديو و ارتباطات زنده‏ترى با كشور ضرورى است. اين كار در آلمان دمكراتيك براى شما فراهم‏تر است. شوروى فكر مى‏كند كه روابط ديپلماتيك خود را با ايران توسعه دهد و اين امرى است كه بقاء در خاك شوروى را براى فعاليت حزب شما در مهاجرت نامساعد مى‏كند. به نظر ما رفتن به آلمان دمكراتيك دامنة فعاليت شما را بسط خواهد داد. پس از اين بيانات، هيئت اجرائيه در اواخر 1957 و اوائل 1958 از مسكو به لايپزيگ منتقل گرديد.

كيانورى بر اين نظر است كه مسئلة جابه‏جايى حزب از اواسط سال 1335 مطرح بوده است. و در ادامه مى‏افزايد براى قطعى كردن كار [اقامت در آلمان شرقى] در كنگرة هشتم حزب كمونيست چين با والتر اولبريشت، دبيركل حزب سوسياليست متحدة جمهورى دمكراتيك آلمان، ديدار كرديم و درخواستمان را مطرح كرديم. وى موافقت اصولى خود را با اين درخواست اعلام كرد. شورويها با اين عمل به دو هدف عمدة خود يعنى كم كردن تنش با ايران و حفظ حزب توده براى استفادة تبليغاتى از آن براى مواقع ضرورى دست يافت. انتقال كميتة اجرائيه حزب توده به لايپزيگ و تنگ شدن عرصة فعاليتهاى آزمون موجب تغيير لحن نامه‏هاى وى پس از هشت ماه مى‏شود و اين زمانى است كه وى تقريبا به بسيارى از خواسته‏هاى مستوفى گردن مى‏نهد. از اين زمان به بعد مستوفى در نامه‏هايش از آزمون مى‏خواهد كه وى پس از اين با مقامات رسمى ايران در آلمان مكاتبه كند، و در يكى از نامه‏هايش آدرس آيرملو در كلن را براى وى مى‏فرستد. آزمون كه هنوز از اين كار وحشت داشت و به نيروهاى امنيتى اطمينان لازم را نداشت، ترديدش را نسبت به اين امر به مستوفى اعلام مى‏كند و مستوفى در جواب مى‏نويسد: «مجددا متذكر مى‏شوم كه نامة خواسته شده را حتما بنويس و به نظر من كاملاً كفايت مى‏كند كه تو اظهار ميل به آمدن بكنى و در ضمن نيز متذكر شوى كه هر چه بخواهند بعدا به آنها خواهى داد.» مستوفى كه نارضايتى آزمون را حس كرده، در ادامة اين نامه، خطاب به وى مى‏نويسد كه اگر احيانا تمايل نداشت مستقيما با آيرملو نامه‏نگارى كند به آدرس خودش نامه را ارسال كند كه او آن را تحويل آيرملو نمايد. آزمون همين كار را مى‏كند و نامه‏اى كه بيشتر حاوى وضع تحصيلى و كمتر سوابق سياسى‏اش بود مى‏فرستد كه چندان مورد پذيرش و رضايت آيرملو قرار نمى‏گيرد به طورى كه آيرملو طى نامه‏اى خطاب به مستوفى مى‏نويسد: «نامه بى‏سر و ته رفيقتان [رسيد]، جانم، اگر ميل داريد كار دوست شما درست شود توصيه نماييد با ضمير پاك و صاف نامه به عنوان من نوشته و زود بفرستد.»

مستوفى نيز آزمون را مكلّف به ارسال نامه‏اى طبق خواسته‏هاى آيرملو مى‏كند: «منوچ جان، بايد براى دفعة چندم به تو تذكر بدهم كه ديگران را نمى‏شود به اين آسانى خر كرد و همه‏اش طورى نوشت و اظهار كرد كه اصلاً موضوعى در بين نبوده و همه‏اش سوءتفاهم بوده.»

درخواست اصلى مستوفى از آزمون اين بود كه وى اطلاعات ريز و دقيقى از وضع حزب توده بنويسد كه اين اطلاعات بتواند به عنوان توبه‏نامه از گذشتة او محسوب شود. آزمون اين كار را انجام مى‏دهد و با رسيدن گذرنامه‏ اش به لايپزيگ سريعا به همراه همسرش اين شهر را به سوى شهر اشتوتگارت در آلمان غربى ترك مى‏كند. مستوفى در اين شهر از وى استقبال مى‏كند و از اين زمان به بعد زندگى تازه منوچهر آزمون آغاز مى‏شود.


ندامت كامل آزمون و استخدام در ساواك

بعد از استقرار آزمون در آلمان غربى، نمايندگان هيئت حاكمه ايران، و در رأس آن مسئول ساواك، كه احساس مى‏كردند مهرة درشتى به لحاظ اطلاعاتى نصيبشان شده درصدد بهره‏بردارى از وى برآمدند و مى‏خواستند، هر چه سريع‏تر، از اطلاعات آزمون استفاده كنند به طورى كه چند روز بعد از سكنى گزيدن آزمون در آلمان آيرملو طى نامه‏اى كه شدت لحن آن كاملاً مشخص است از وى در مورد عدم همكاريش با مقامات ايرانى بازخواست مى‏كند. آزمون كه مى‏دانست ناچار به همكارى با ساواك است در موضعى انفعالى طى نامه‏اى در جواب درخواست آيرملو چنين مى‏نويسد: «از مطالعة آن [نامه] بسيار متأثر شدم زيرا جناب‏عالى به ناحق بنده را محكوم نموده‏ايد... حال چرا جناب‏عالى عصبانى شده‏ايد و نامه آنچنانى مرقوم فرموده‏ايد مسئله‏اى است كه بنده از درك آن عاجزم.» و بعد علت كوتاهى در ارتباط خود با ساواك را گرفتاريش براى تهية مسكن عنوان مى‏كند.

در ابتداى امر چنين به نظر مى‏رسد كه آزمون تمايل چندانى براى درگير شدن در مسائل سياسى و امنيتى نداشت و بيشتر در پى تحصيل بود و حتى در ابتدا از طرف خود با زيركى اطلاعاتى به ساواك مى‏دهد كه فاقد جنبة اطلاعاتى مهم و خاص بود به طورى كه در نامه‏هاى اوليه‏اش به آيرملو دليل مهاجرت خود به آلمان شرقى را بسيار عادى و براى تحصيل مى‏نويسد و حتى كوچك‏ترين اشاره‏اى به سابقة سياسى خود نمى‏كند. البته اين موضوع يعنى عدم ذكر اطلاعات دقيقى از سابقة فعاليتهاى توده‏ايش در اسناد ساواك نيز مشهود است چنانكه در اسناد منتشر شده به وسيلة مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى نيز سند محكمى مبنى بر فعاليتهاى كمونيستى وى ديده نمى‏شود. احتمال اينكه وى بعدها به دليل مقام مهمى كه در ساواك داشته در گزارشهاى ارسالى سابقش ارزيابى مجددى انجام داده باشد زياد است هر چند كه در سالهاى بعد بسيارى از رقيبانش در دستگاههاى اجرايى كشور براى خراب كردن چهرة سياسى وى تبليغات زيادى بر توده‏اى بودن وى مى‏كردند.

كنار كشيدن آزمون ديگر امكان‏پذير نبود و او ناچار شد بپذيرد كه تطهير سابقة گذشته و موفقيتهاى آينده‏اش در گرو همكارى با ساواك است. آغاز همكارى وى با ساواك منوط به ارسال توبه‏نامه از سوى وى براى شاه بود كه اين امر، يعنى ارسال توبه‏نامة وى براى شاه به وسيلة سپهبد بختيار رئيس وقت ساواك انجام گرفت. و اين نشان از اهميتى دارد كه هيئت حاكمه براى آزمون قائل است چنانكه خود آزمون در نامه‏اى به اين مسئله چنين اشاره مى‏كند:

درباره عريضه‏اى كه تقديم اعليحضرت همايونى كرده بودم البته خيلى خوب بود اگر عريضه دومى به تيمسار ارجمند داده مى‏شد زيرا هم تميزتر نوشته شده بود و هم اينكه بعدا بنده متوجه شدم كه در آن عريضه اولى «ن» كلمة جان‏نثار را انداخته‏ام؛ ولى متأسفانه تيمسار تشريف برده بودند و شما هم موفق نشديد كه عريضه را به ايشان بدهيد. و اما اينكه حالا اين عريضةدومى را شما براى معاون محترم تيمسار بفرستيد به نظر بنده زياد لازم نيست زيرا تيمسار ارجمند فرمودند كه عريضه بنده را شخصا تقديم اعليحضرت همايونى خواهند كرد مسلما اين كار هم تاكنون صورت گرفته است.

سرانجام، توبه‏نامه به عرض شاه مى‏رسد و آزمون مورد بخشش قرار مى‏گيرد.


پی نوشت:

1. . اميد صابرى، پيشين، ص 147.
2. . سند شمارة سى و دو از همين مجموعه اسناد.
3. . سند شمارة بيست از همين مجموعه اسناد. آزمون طى ماههاى بعد مشكل گذرنامة خود را با فرخ مستوفى مطرح مى‏كند و طى نامه‏اى به او مى‏نويسد: خيلى خلاصه تذكر مى‏دهم كه نه به اين خاطر كه از راهى كه رفته‏ام مى‏خواهم برگردم و نه به اين جهت كه از زندگيم ناراحتم و نه به اين گمان كه زندگى آينده‏ام غير از زندگى كنونيم خواهد شد بلكه به لحاظ دلايل ديگرى كه عجالتا ذكر آنها از حوصلة اين نامه خارج است به اطلاعت مى‏رسانم كه هيچ‏گونه مخالفتى با مراجعت به آلمان غربى ندارم زيرا تصميم گرفته‏ام كه از مبارزات سياسى كناره‏گيرى كنم و يا بهتر بنويسم عجالتا كناره گيرم. ولى همان‏طور كه مى‏دانى پاسپورت مرا دولت توسط سفارتخانه غيرقانونى اعلان كرده است و در حال حاضر پاسپورتى ندارم تا بتوانم با آن مسافرت كنم. به هر حال، بى‏مورد نيست كه تو تحقيقات و اقدامات خودت را بكنى و نتيجة آن را برايم بنويسى تا ببينم چه بايد كرد. سند شمارة سى و چهار از همين مجموعه اسناد
4. . پيشين.
5. . سند شمارة بيست و چهار از همين مجموعه اسناد.
6. . اين درگيرى لفظى بر طبق نوشته‏هاى آزمون اين‏گونه بود: «يادم نمى‏رود كه خليل اسفنديارى، مردى كه در احمقى و بى‏سوادى از يكه‏تازان ميدان سياست‏پيشگان هيئت حاكمة ايران كلاً و وزارت امور خارجه (خصوصا) مى‏باشد مكرر پيشنهاد مى‏كرد كه اگر دست از اين كارها بكشى و راهت را تغيير دهى ارزت را كه درست مى‏كنم هيچ، هرگونه كمك ديگرى را هم كه احتياج داشته باشى به تو خواهم كرد و در آخرين ملاقات گفت كه اگر براى سفارتخانه و به دستور ما كار كنى تو را جزو دانشجويان دولتى خواهم كرد.» (سند شمارة سى و دو از همين مجموعه اسناد)
7. . سند شمارة سى و پنج از همين مجموعه اسناد
8. . سند شمارة سى و شش از همين مجموعه اسناد
9. . اسناد شمارة چهل و سه و چهل و چهار از همين مجموعه اسناد.
10. . احسان طبرى، پيشين، صص 182 و 183.
11. . نورالدين كيانورى، خاطرات نورالدين كيانورى، پيشين، ص 376.
12. . سند شمارة چهل و هفت از همين مجموعه اسناد.
13. . سند شمارة چهل و نه از همين مجموعه اسناد.
14. . پيشين.
15. . سند شمارة پنجاه و چهار از همين مجموعه اسناد.
16. . سند شمارة پنجاه و پنج از همين مجموعه اسناد. متن توبه‏نامة آزمون كه در مركز اسناد انقلاب اسلامى با شماره كد 1532، ص 3 نگهدارى مى‏شود چنين است:
17. كلن 13 اكتبر 1957
18. تقديم به خاكپاى بندگان اعليحضرت همايون شاهنشاهى
19. جا[ن]نثار مدتى گول عناصر خائن وطن‏فروش را كه تحت لواى منفور توده فعاليت مى‏كردند خورده بودم و اينك با علم به حقايق امر راه حقيقت و شرافت را يافته‏ام و افتخار مى‏كنم كه سوگند وفاداريم را به شرف‏عرض برسانم، و شرافتم را به گرو مى‏گذارم كه همة عمرم به رهبرى ذات اقدس همايون در راه اعتلاى نام ايران و عظمت وطن عزيز بكوشم. استدعا مى‏كنم بذل توجه كرده و اجازه فرماييد تا در راه زندگى نوين و شادى‏بخش آينده تحت توجهات شما گام بردارم.
20. چاكر و جا[ن]نثار منوچهر آزمون




منبع: برگرفته از كتاب پرونده ناتمام (مرورى بر زندگى و اسناد منوچهر آزمون ) به كوشش مختار حديدى ـ جلال فرهمند منتشره از سوي مؤسسه مطالعات تاريخ
معاصر ايران
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49



 
تعداد بازدید: 1280


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: