16 اردیبهشت 1394
هنگامی كه پس از ماهها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی نوین پیافكندند، پیرامون ریشهها، روند و دلایل سقوط حكومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابیهای فراوان و مفصلی توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد كه هر یك با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی كه مجموعه حكومت را شكل میداد و نیز عوامل مؤثری كه به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشهیابی و واكاوی عوامل و دلایلی برآمدند كه توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بكشاند. ساواك از جمله مهمترین سازمانهای وابسته به حكومت بود كه در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیبشناسیهای ارائه شده، عملكرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده شده است. بسیاری بر این باور بودند كه متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواك در چارچوبهای قانونی، هر چند در كوتاهمدت به ظاهردر تحكیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهای عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه كمی و كیفی مخالفتها و نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. برخی تصریح كردهاند كه اخبار، گزارشات و اطلاعاتی كه ساواك درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت تهیه كرده و در اختیار مسئولان امر قرار میداد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواك پس از چند واسطه تأثیرگذار كه میتوانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی كشور در اختیار مسئولان امر و بهویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم میشد. برخی دیگر بر این باورند كه ساواك هیچگاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی كه در كشور میگذشت، نرسید و گزارشات آسیبشناسانه و تحلیلی این سازمان كه دستمایه اصلی مسئولان امر در حكومت و بهویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حكومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حكومت بود، عمدتاً بیپایه و فاقد حداقل چارچوبهای دقیق كارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواك كه سالیان طولانی در این سازمان فعالیت میكردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند كه آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری كه سببساز گسترش نارضایتیهای عمومی میشد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیتهای آسیبشناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواك قرار میدادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار میگرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم میآمد. برخی نیروهای ساواك تصریح كردهاند كه شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذكر شده بود كه شاه حاضر به شنیدن و خواندن اینگونه گزارشات نگرانكننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسیهای آسیبشناسانه و نگرانكننده پایان دهند. شاه علاقمند بود كه سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرمكنندهای حاوی تمجید و تحسین از روش حكومتداری او ارائه دهد و چنین بنمایاند كه گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در كمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و كشور به سرعت راه ترقی و تعالی را میپیماید. گفته میشد كه شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواك) اخبار و گزارشات محرمانهای درباره زندگی شخصی و بیبند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش كند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید. این ذائقه اطلاعخواهیهای شاه از ساواك و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواك و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواك ترجیح میداد یافتههای خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی كشور با فرح دیبا كه گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده كه شاه حتی گزارشاتی كه در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامیها در آیندهای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواك برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود كه ارسال این گونه اخبار ترسناك را كه به زعم شاه شایعاتی بیش نمیتوانست تلقی شود، متوقف كند. اما شاه مدت كوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبهای تصریح كرد كه ساواك به دلیل عدم درك صحیح از روند تحولاتی كه موجبات گسترش مخالفتهای عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابلتوجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه كرد كه ساواك برای جلوگیری از سقوط نهایی حكومت او تلاش قابلاعتنایی نداشت.
شاه ساواك را متهم كرد كه هیچ شناختی از مخالفان اصلی حكومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور میكرد كه به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی كشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواك را بیاطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی كرده است. البته ساواك جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حكومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال میشد كه موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند كه به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشكلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دامنگیر حكومت، ساواك نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی كه حكومت را تهدید میكرد، ناتوان بود. در این میان بهویژه هنگامی كه حركت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواك، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حكومت برنامهای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی كه شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً كمونیست، خائن و نظایر آن لقب میداد، ساواك نیز تحتتأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیبشناسانه خود هم دیدگاههای شاه را درباره مخالفان سیاسی حكومت تكرار میكرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درك نمیكردند. برخی عوامل ساواك هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف كردند كه هم حكومت و هم دوستان و همپیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل كمونیستها و گروههای چپ را یادآور میشدند و توجهی به سایر كانونهای مخالفت نداشتند. گفته شده كه نیروهای ساواك ارتباط قابلتوجهی با لایههای مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این كه علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُنمایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواك و مجموعه حكومت امری قابل اعتنا نبود. دستاندركاران و كارگزاران حكومت در خاطرات و نوشتههای خود ساواك را متهم كردهاند كه درك صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم كه نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامیها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی كه این سازمان درباره فعالیتهای سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از كشور ارائه میداد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته مینمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیك به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار میدهد كه ساواك به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی كشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم بر كشور در اختیار شاه قرار نمیدهد و در همان حال شاه نیز ترجیح میدهد همان گزارشات نه چندان قابلاعتنای ساواك را آئینه تمامنمای ممالك محروسه تحت حاكمیتش تلقی كند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواك نمیخواست و یا نمیتوانست بپذیرد كه منشأ حركت مردم نه گروههای چپ و كمونیستی بلكه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی كه مأموران ساواك تلاش میكردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به كمونیستها و گروههای چپ نسبت دهند.
تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی كارنامه ساواك معتقدند كه هم حكومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواك را در مسیر مبارزه با كمونیسم و گروههای چپ متمركز كرده و دشمن اصلی حكومت را حزب توده و گروههای طرفدار بلوك شرق و شوروی دانستند. ساواك نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم كه در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیبشناسانه ساواك قرار نداشتند و ساواك به كانونهای اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناكارآمدی ساواك به مسائل درونی این سازمان بازمیگشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار كشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض میكرد و ناگزیر محكوم به شكست بود. برخی از مدیران ارشد ساواك در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روشهای غیرانسانی كه موجبات گسترش ناآرامیها را فراهم آورد، اشاره كردهاند. از جمله منوچهر هاشمی مدیركل اداره كل هشتم ساواك در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گستردهای كه در ساواك حاكم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره كرده است:
«به طور كلی روند تكامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموكراسی، در جهت افزونطلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی كه به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره میشوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد میكنند و خود را به حكومت و دستگاه رژیم نزدیك و سپس تحمیل میكنند. این كار دلایل خاص خودش را دارد كه سادهترین و روشنترین و در عین حال قویترین آنها اینكه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیكتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیادهطلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعهای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته میشود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار كننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار میگیرند و دقیقاً به این دلیل كه چون خود عامل اجرای آن برنامهها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود میآید كه چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه كارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملكت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حكومت استفاده میكنند. این رابطه تا جایی حاكم است. نكته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینكه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، كه رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلودهاند. چطور میشود توقع داشت كه سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعهای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذكر این نكتهها هرگز این نبوده كه ساواك آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد كه از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت میتوان گفت كه كژیها و كاستیهای ساواك در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود.
اگر ساواك از جهاتی قابل انتقاد باشد، كه هست، مربوط به عملكرد كل سیستم بود كه در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینكه علیرغم تصمیمات اولیه، كه باید همه كادر سازمان، مثل كشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دورههای آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه ردهها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی كل قوا قرار گرفت و نتیجه اینكه عملكرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آنگونه رفتار شد كه با ارتش. این سازمان قانوناً از ا ركان نخستوزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخستوزیر را داشت و علیالقاعده، فعالیتها و عملكردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخستوزیری صورت میگرفت و تصمیمات، كه آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یك سیاست ملی اتخاذ میشد و از كانال عادی آن میگذشت.، درست از بالای سر نخستوزیری میگذشت و حاصل كار این میشد كه تمام زحمات شبانهروزی مأموران و اعضای آن كه گاه تا پای جان میكوشیدند و كم هم نبودند كسانی كه در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معكوس میداد و خدمات آنها كه كلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب میآمد.
ممكن است گفته شود غالب امور كشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره، همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم میشد، چگونه است كه عملكرد ساواك، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب اینكه اولاً عملكرد آنها هم كاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواك و آثاری كه بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخصتر از دیگر نهادها میكرد و بار انتقاد از آن سنگینتر.
نكته قابل ذكر دیگر در این رابطه اینكه، ساواك به جای اینكه از خود یك تصویر ملی ارائه بدهد، آنچنان كه وظایف و نقش آن ایجاب مینمود، و در انجام آن وظایف هم كارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یك چهره مخوف و وحشتآور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان میداد، و به این عمل خود افتخار هم میكرد و میكوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت میداد كه هست، و این موجب شده بود كه وزیر، معاون خود را خبرچین ساواك تصور بكند، مدیركل منشیاش را، امیر ارتش رانندهاش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یك سازمان اطلاعاتی این میشد كه افراد فرصتطلب و نفعجو، هر چقدر تعدادشان هم كم، میتوانستند برای افراد از صدر تا ذیل پروندهسازی بكنند و آب را گلآلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یكجا به دستگاه و رژیم بدبینتر بكنند، در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطنپرستترین آنها مشكوك. بدین ترتیب یكی از مهمترین وظایف ساواك كه كشف كژیها و كاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیكی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب میشد و زحمات دهها كارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر میرفت.
مورد دیگر قابل ذكر از عملكرد ناصحیح ساواك، قرار گرفتن پارهای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود كه از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، كه به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی كردن توطئهها و دسیسههای ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی كوشیده بود، فراهم آورد...»
منوچهر هاشمی ساواك را سرزنش میكند كه هیچگاه درباره خطری كه از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید میكرد به مطالعه و بررسی فراگیر و كارشناسانه نپرداخت و به گونهای توهمآمیز بر این تصور كودكانه باقی ماند كه این گروهها فاقد هرگونه امكان رویارویی جدی با حكومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواك كه مدتی هم نمایندگی ساواك را در عراق رهبری میكرد، بر این باور است كه اساساً ساواك هیچگاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حكومتی مستبد كه تصور میكرد مخالفان اندك حكومت هم عمدتاً كمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بیمهابا به سركوب خود ادامه داد و هنگامی كه ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حكومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه كیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح میكند كه ساواك نظیر دیگر اركان حاكمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان میداد، سازمانی ناكارآمد، سطحینگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و كاركنان آن بیسواد، كمتجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است كه فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاكم بر مجموعه ساواك مانع از هرگونه فعالیت عمیق و كارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح میكند كه شخص شاه نیز در ناكارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابلتوجهی ایفا میكرد. بسیاری از منابع تصریح كردهاند كه بخش قابلتوجهی از مردمی كه بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواك قرار گرفته بودند و ساواك در رأس مراجع حكومتی ناراضیساز بود. بسیاری از اقدامات ساواك كه به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحكیم موقعیت رژیم پهلوی صورت میگرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بیاعتبار ساختن موقعیت حكومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواك در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حكومتی و دولتی، كارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیك قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حكومت از سوی ساواك نادیده گرفته میشد و ساواك در تضییع حقوق مردم توجیهگر و پشتیبان میشد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشههایی از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم میآورد، چنین اشاره كرده است:
و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهه 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریكا به شمار میرفت. آیا ساواك به همان بدی و زشتی كه آن را تصویر میكردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت كه سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از كشورهای دیگر، به خصوص ممالك دیكتاتوری جهان سوم كم و بیش مرتكب همان فجایعی كه به ساواك نسبت میدادند میشوند. رئیس ساواك ژنرال نعمتالله نصیری مرد زیرك و كاردانی نبود. او مردی كماطلاع و كندذهن بود. كه فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامیكه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی كرد. شاید یكی از خدمات نصیری كه موجب ترقی او شد این بود كه مأموریت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخستوزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بیعاطفه و سنگدل بود و به هر كاری برای حفظ رژیم دست میزد، هر چند كارهای او سرانجام نتیجه معكوس داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشههای دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یك رشته اعمال خشونتآمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بیمورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواك یك كار عادی به شمار میآمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همهجا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر میرسید و ساواك دارای چنان امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن میزد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند. نظر خود من، كه البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود كه ساواك قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه كمونیستها و گروههای دستچپی و دانشجویان كرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای كشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نكته جالب و خندهآوری كه من از آن اطلاع یافتم این بود كه كیوسك سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یك تلفن بی سیم در اختیار داشت كه قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمیشد. آنچه برای من حیرتآور بود این بود كه اگر ساواك نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع میدانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص میداد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضائیهای نمیافتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقه تحصیلكرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیشبینیها و تدابیری كه اعمال میشد نفرت و عدم رضایت كاملاً مشهود بود. من یك بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود كه «تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب كوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند كه در كاری كه به من مربوط نیست مداخله نكنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نكردم. قبل از این گفتگو من گمان میكردم كه شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را میداند، ولی پس از صحبتی كه با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست كه آیا شاه خود به آنچه میگوید معتقد است یا اینكه گزارش نصیری را بازگو میكند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟
افكار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود كه اقدامات جنایتكارانه، غیرانسانی و تبهكارانه ساواك طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن اینكه انقلابیون در تمام دوران، آشكارا شاهد نقش بیبدیل و انكارناپذیر ساواك در سركوب، قتل، كشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حكومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملكرد سوء ساواك در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعكس شده كه نشان میدهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حكومت با عملكرد سوء ساواك رابطه مستقیمی قائلند.
منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 725 تا 735
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران ، شماره 114 ، اردیبهشت ماه 1394
تعداد بازدید: 1345