انقلاب اسلامی :: آن‌گاه که انفجار مردمی شد...

آن‌گاه که انفجار مردمی شد...

12 خرداد 1394

قیام 15 خرداد به روایت دکتر جواد منصوری


صدای مردم در قیامی انفجاری و بی‌سابقه که شعار "یا مرگ یا خمینی" فریاد می‌زدند، در میان صدای تیربارها و مسلسل‌ها و غرش تانک‌ها شنیده می‌شد، اما با ریزش گلوله‌ها به تدریج صدای شعار مردم، آهسته و ضعیف‌تر می‌شد. در آن صحنه، کسی فکر نمی‌کرد که این خون‌ها، جوهر قلم‌ها و توان اراده‌ها، برای نوشتن برنامه‌ انقلاب بزرگ اسلامی باشد. انقلابی که به تدریج، بسیاری از ساختار‌ها و معادلات را تغییر داده و بسیاری از فلسفه‌ها و فرهنگ و ارزش‌ها را پایه‌گذاری کند.

آری! در مهر ماه 1341 وارد دوران جدیدی شدیم و همراه با تعدادی دیگر از نسل جوان و دوستان و علاقه‌مندان به امام‌خمینی (ره)، عصر جدیدی با عنایت و هدایت پروردگار شروع شد. سال 42 را متفاوت با سال‌های قبلی آغاز کردیم. به جای شادی و جشن نوروزی، اعلام عزا شد و روبان‌های سیاه را بر لباس‌های عید گذاشتیم. یعنی از این اوضاع ناراضی و ناراحتیم، ما عید نداریم و عزاداریم.

خانواده‌ها از ما توضیح می‌خواستند؛ بحث‌ها در می‌گرفت. دوم فروردین 1342، در حالی که دانش‌آموز سوم دبیرستان بودم، در قم به دیدار امام (ره) و سپس همراه تعدادی از دوستان به مدرسه‌ فیضیه رفتیم. فضای شهر قم، به خصوص مدرسه‌ فیضیه ملتهب و غیر عادی بود. قبل از شروع حمله و آشوب و اغتشاش توسط نیروهای رژیم شاه، از قم خارج شدیم.

به تهران که رسیدیم، اخبار فاجعه‌ مدرسه فیضیه‌ را شنیدیم. این خبر، تأثیر عمیقی در حس نفرت و انزجار از رژیم پهلوی در مردم ایجاد کرد و قضایا همچنان ادامه داشت تا به محرم سال 1383هجری قمری برابر با خرداد 1342 رسیدیم.

از ابتدای محرم، در مجالس عزاداری شعارهای جدید، بحث‌های سیاسی و حضور جوانان چشمگیر بود. برخلاف تلاقی این روزها با ایام امتحانات دبیرستان، در جلسات و تظاهرات و فعالیت‌های توزیع اعلامیه و سخنرانی برای دیگران شرکت می‌کردیم. رژیم شاه به دنبال حادثه مدرسه‌ فیضیه، تصمیم گرفت که ایام محرم را به آرامی بگذراند. پس از درگیری و دستگیری و تعطیلی مجالس خودداری کرد و فرصتی برای ما ایجاد شد که برای آگاه‌سازی مردم و فعال کردن افراد بیشتر، در حرکت‌های ضد رژیم عمل کنیم.

روز هشتم محرم برابر با یازدهم خرداد اعلام شد که روز عاشورا همه‌ دسته‌ها از مسجد حاج ابوالفتح از میدان قیام [میدان شاه سابق] به صورت عمومی در راهپیمایی، مسیری را طی می‌کنند. در این دو روز هر چه در توان داشتیم، برای اطلاع‌رسانی و تشویق مردم به شرکت در این حرکت عظیم و بی‌سابقه سیاسی به‌کار گرفتیم.

ساعت 9 صبح 13 خرداد 42 مصادف با عاشورای 1383 هجری قمری، خیابان ری اطراف مسجد حاج ابوالفتح و میدان قیام جمعیت زیادی جمع شدند. برای ما فوق‌العاده بود. تا آن روز چنین جمعیتی با دعوت یک گروه [جمعیت مؤتلفه اسلامی] و با شعارهای تقریباً مشابه و بر ضد رژیم جمع نشده بودند.

واقعاً روزی عجیب و برنامه‌ای جالب و تأثیرگذار بود. شرکت کنندگان، غالباً جوان و معتقد به رهبری امام‌خمینی (ره) محسوب می‌شدند. گردانندگان و مبارزان سابقه‌دار و از نزدیکان امام(ره) هم بودند. خاطرات جالبی از آن روز دارم. شعارهای «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»، «یا مرگ یا خمینی»، «گفت عزیز فاطمه، نیست ز تن واهمه، زیر ستم نمی‌رویم زیر ستم نمی‌رویم» و پلاکاردهایی که با عباراتی نظیر «بزرگ فلسفه‌ قتل شاه دین این است که مرگ سرخ، به از زندگی ننگین است» و «هیهات مِنّا الذّله» توسط راهپیمایان حمل می‌شد.

دسته‌ «ناصر جگرکی» و «رمضان یخی»، دو نفر از عوامل آشوبگر، مأمور درگیری و به هم ریختن برنامه‌ راهپیمایی شدند، حاج مهدی عراقی و دوستانش به شکل حساب شده‌ای برنامه‌ آنان را خنثی کردند و رفتند.

در واقع راهپیمایی عاشورای 42، برای ما کلاس درس نظری و عملی مبارزه بود. زمانی که حدود ساعت 4 بعدازظهر، گرسنه و تشنه به منزل برگشتم، در حالی که بیش از 20 کیلومتر راه رفته بودم، بسیار خوشحال بودم و احساس خوبی داشتم و تشویق شدم که در این‌گونه فعالیت‌ها بیشتر نقش داشته باشم.

سخنرانی امام(ره) در عصر عاشورا صحنه‌ سیاسی - امنیتی کشور را دگرگون کرد. از سخنان امام(ره) بسیار خوشحال بودیم. زیرا که در واقع، دعوت به ادامه‌ مبارزه تا براندازی رژیم بود. رژیم شاه هم که نمی‌توانست چنین مطالبی را تحمل کند، دستور بازداشت امام(ره) را صادر و صبح 15 خرداد ایشان را بازداشت کرد.

ساعت 10صبح در دبیرستان از قیام مردم، درگیری و سپس کشته شدن تعدادی از مردم و به هم ریختن اوضاع شهر مطلع شدیم. بلافاصله پس از ساعت 12 که امتحان مدرسه تمام شد، به خیابان‌ها رفتیم. البته خانواده‌ها بسیار نگران و مردم در حال درگیری و یا کمک به مجروحین و یا انتقال شهدا بودند.

در خیابان‌های ری، خراسان، 17 شهریور [شهباز سابق]، بوذرجمهری و مولوی، بیشترین درگیری‌ها بود. تا ساعت 8 شب در خیابان‌ها بودیم که با اعلام حکومت نظامی و به رگبار بستن تظاهرات کنندگان، به تدریج خیابان‌ها خلوت شد و مردم به خانه‌هایشان رفتند. این در حالی بود که چند بیمارستان مخصوصاً بیمارستان بازرگانان در خیابان ری و بیمارستان سینا در خیابان امام خمینی [سپه سابق]، مملو از مجروحین و در پزشکی قانونی و تعدادی از کلانتری‌ها، اجساد زیادی از مردم جمع شده بودند. خانواده‌های زیادی، شب تا صبح در خیابان‌های مرکزی تهران به دنبال بستگان مجروح و یا شهید خود می‌گشتند. رژیم شاه تعدادی از شهیدان را بدون شناسایی در قبرستان مسگرآباد در جاده‌ خراسان دفن کرد. واقعاً رژیم شاه در آن روز کاملاً غافلگیر شد و اگر فقدان تشکیلات و برنامه‌ریزی دقیق‌تر و کشتار بی‌حساب مردم نبود، قطعاً مردم موفق به تصرف مراکز حساس نظیر رادیو، تلویزیون، کلانتری‌ها و حتی مراکز نظامی می‌شدند. چون در سه ساعت اول اعتراض، هیچگونه مقاومتی در مقابل مردم وجود نداشت. مردم تا میدان ارک برای تصرف رادیو آمدند و از همان‌جا کشتار و تیراندازی شروع شد.

تیراندازی مداوم آن‌ها، مانع تجمع و ادامه‌ تظاهرات شد. اما خاطرات روزهای 15 و 16 خرداد 1342 با وجود گذشت بیش از پنجاه سال، همچنان برایم هیجان‌انگیز و مهم و جالب است. از این‌رو مطالعه و تحقیق پیرامون زمینه‌ها ، چگونگی و پیامدها و آثار این روز را پیگیری می‌کنم.

خاطرات پانزده خرداد 42 از ذهن کسانی که آن روز در صحنه بوده‌اند، نه تنها فراموش نشد، بلکه زمینه‌ساز حضور فعال‌تر آنان در مبارزات پس از آن شد. به گونه‌ای که بعدها به گفته‌ی امام‌خمینی (ره) 15 خرداد مبدأ انقلاب شد.



 
تعداد بازدید: 1210


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: