19 مرداد 1394
محسن پزشکیان (1326- 1358) شاعری بود که در 23 سالگی - سال 1349 نخستین دفتر شعر خویش را نگاشت. شش دفتر مجموعه اشعار محسن پزشکیان در سال 1390 به همت فرهنگستان زبان و ادب فارسی به چاپ رسید. وی شاعری با اندیشه پویای دینی و با سرودههایی که لطافت عاطفی شاعری غزلسرا و در عین حال صلابت و شکوه شاعران حماسهسرا در آنها پیداست، چهره مینمایاند.
هشت ماه در بند ساواک بود و از جمله شاعرانی است که در اسفند 1357 پیشنهاد اولین سرود جمهوری اسلامی ایران (شعر، موسیقی، و اجرا) را به عهده گرفت.
از زندان سرودههای او در تیرماه 1352 است:
درخت و باغ و بهارم، چه بر تبار تو رفت؟
به باد وحشت توفنده برگ و بار تو رفت
تو ذات جنگلی اما بلند و بالنده
دوباره چندی اگر رونق دیار تو رفت
ز خون سرخ شقایق، شهید دشت، ببین
سموم ظلم سیاهی که بر بهار تو رفت
بسا نثار تو خونهای بیدریغ شده است
نمیشود به دریغایی از کنار تو رفت
تو را سلامت و مردان مرد بیتسلیم
اگر به خندق تزویر تکسوار تو رفت
اجابت همه استغاثههای سیاه!
بیا که عمر اسیران در انتظار تو رفت
به کار توست همه دست و دیده و دل و جان
مباد آنکه بگویم ز دست کار تو رفت
مراست ظلمت اگر پیرهن، ببخش این نور
نمیشود به سیاهی در استتار تو رفت
در سرودهای در دفتر پنجم (احتمالاً سالهای 1353 ـ 1354) خطاب به انسان دعوت به مبارزه و جهاد میکند و با زبانی که تلفیق کهن و نوست میگوید:
... ای جانشین حق به زمین، انسان!
ای راح روح و نفخه رحمانی
منشین خموش تا ننشیند این
اهریمنان به مسند یزدانی
بگشوده دست ظلم به هر سویی
بر باد داده رسم مسلمانی
اسلام دیدن فقر و حقارت نیست
عدل است و سربلندی انسانی
بشکن بت زمان که ابراهیمی
حق خواه حق که موسی دورانی
آتشفشان خشمی و خاموشی
رودی و در تفکر طغیانی
تو خانهای نهای، چه سکون است این؟
بشتاب شیر شرزه میدانی...
منبع: کتاب از نتایج سحر ، محمدرضا سنگری، انتشارات سوره مهر، 1393، ص 86 و 87
تعداد بازدید: 1412