01 شهریور 1394
ساره جمالی
سیدعلی اندرزگو، یکی از شخصیتهای مبارزاتی در دوره حکومت پهلوی دوم است. وی که دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی رژیم پهلوی را برای سالها مستاصل کرده بود، با زیرکی و هوشیاری توانست برای نزدیک به 2 دهه به صورت مخفی علیه حکومت پهلوی مبارزه فرهنگی و مسلحانه کند.
اندرزگو در سال 1318 ش در محله قدیمی شوش تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید اسدالله که شغل خردهفروشی ابزار داشت وضعیت مادی چندان مناسبی نداشت، به همین خاطر سید علی اندرزگو نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد و به کار در یک کارگاه نجاری پرداخت. وی که علاقه فراوانی به علوم دینی داشت، پس از فراغت از کار روزانه، در مسجد هرندی به فراگیری درس فقه و اصول پرداخت.
علی اندرزگو علاقه زیادی به شهید نواب صفوی داشت و همین مسأله باعث شد که وی با تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شود. پس از شهادت نواب صفوی، وی که در بازار تهران به صندوقسازی اشتغال داشت، با شکلگیری هیاتهای موتلفه اسلامی ـ که خاستگاه آنها هیاتهای مذهبی و بازار بود ـ با آنها ارتباط برقرار کرد. وی ابتدا به هیاتی که شهید حاج صادق امانی همدانی در آن حاضر میشد، راه یافت و در پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) به فعالیت پرداخت.
اندرزگو در دورهای که به شدت متأثر از شخصیت معنوی شهید امانی بود با شهید صفار هرندی و شهید بخارایی آشنا شده و با آنها ارتباط تشکیلاتی برقرار کرد. این افراد پس از اخذ فتوی آیتالله میلانی مبنی بر اعدام انقلابی حسنعلی منصور ـ طراح لایحه ننگین کاپیتولاسیون ـ دست به کار شده و تصمیم به حذف این عنصر وابسته به بیگانگان گرفتند. نقش اندرزگو در عملیات ترور، نظارت و تمام کنندگی تعریف شده بود، تا اگر چنانچه گلولههای شهید بخارایی به منصور اصابت نکرد، وی کار را تمام کند. همسر شهید اندرزگو درباره نقش وی در این عملیات میگوید: «سید علی با مهارتی هرچه تمامتر کار را شروع کرد و خودش را جلوی ماشین یک پلیس میاندازد و مأمورین به خیال اینکه او را زیر گرفتهاند دستپاچه شده و نظم آنها به هم میخورد و اتومبیل منصور گیر میکند.»
پس از این اقدام اندرزگو، فرصت کافی در اختیار شهید بخارایی قرار گرفت و به این ترتیب حسنعلی منصور به ضرب چند گلوله به قتل رسید. پس از این ماجرا دستگیریهای گستردهای از سوی ساواک و شهربانی آغاز و بسیاری از انقلابیون دستگیر و مورد شدیدترین شکنجهها قرار میگرفتند. دستور مستقیم شاه به ساواک و شهربانی برای دستگیری عوامل ترور باعث شد تا بسیاری از آنها دستگیر و در دادرسی ارتش کسانی چون بخارایی، حاج صادق امانی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی به اعدام، تعدادی به حبس ابد و بعضی نیز به حبسهای بلند مدت محکوم شوند. سید علی اندرزگو که غیاباً به اعدام محکوم شده و شاه شخصاً دستور بازداشت وی را صادر کرده بود، توانست خود را پنهان سازد. در سندی از ساواک آمده است: «نظر به اینکه اوامر موکد ملوکانه در مورد تعقیب سریع متهمین که به نحوی از انحاء در موضوع توطئه قتل نخستوزیر فقید دخالت داشتهاند شرف صدور یافته است دستور فرمایید نسبت به تعقیب و دستگیری دو نفر متهمان فوقالذکر [اندرزگو ـ یزدیزاده] کسانی که در مظان اتهام همکاری با متهمین منظور قرار گرفتهاند اقدامات لازم معمول و نتیجه را اعلام دارند.»
با وجود تلاش دستگاههای امنیتی حکومت پهلوی که حتی خانواده و نزدیکان شهید اندرزگو را نیز نشانه گرفته بود، وی توانست خود را مخفی و با زیرکی و هوشیاری از کشور خارج شده و به عراق سفر کند. همسر شهید اندرزگو در این مورد میگوید: «سید با شناسنامه جعلی سوار بر کشتی میشود و در کشتی با ترفندی ناخدا را راضی میکند که کشتی را به سوی ساحل عراق در اروند ببرد و قبل از آن که ناخدای کشتی متوجه شود پیاده میشود (یکی از دوستان شهید نیز همراهش بوده است) و به سوی خطوط مرزی عراق حرکت میکنند. مرزبانان عراق راه را برای آنان میبندند و از آنان کارت شناسایی طلب میکنند که ما طلبه هستیم و برای درس خواندن کنار دریا آمدهایم و کارت شناسایی در نجف است و بدین صورت به نجف میرود.»
اندرزگو پس از چند ماه اقامت در عراق، به ایران بازگشت و در قم با نام شیخ عباس تهرانی به تحصیلات حوزوی مشغول شد و به لباس روحانیت ملبس گردید. در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در مدرسه حقانی قم در درس آیتالله خزعلی شرکت کرد. در اواخر سال ۱۳۴۴ یک بار دیگر به عراق رفت و با امام خمینی(ره) دیدار کرد. تاریخ دقیق سفرهای او به عراق، تعداد سفرها و مدت اقامتش در آن کشور مشخص نیست، اما بر طبق یکی از گزارشهای ساواک، در تیرماه ۱۳۴۶، با پیشنویس یکی از اعلامیههای امام خمینی(ره) از عراق به ایران آمد و با آنکه مورد شناسایی ساواک و شهربانی قرار گرفته بود و با وجود مراقبت شدیدی که از طرف مأموران امنیتی از محل رؤیت او و منزل برادر و بستگانش به عمل میآمد، موفق شد خود را از خطر دستگیری نجات دهد.
وی تا حدود سال ۱۳۴۸ در جلسات درس یکی از مدرسین حوزه علمیه قم حاضر شد و علاوه بر تحصیلات حوزوی، دوباره مبارزات خود را از سر گرفت. او با احتیاط کامل با همرزمان خود ارتباط برقرار کرد و در راستای نهضت امام خمینی(ره) فعالیتهایی انجام داد. در ماههای محرم و رمضان با سفر به روستاهای خوزستان در پوشش فعالیتهای مذهبی به تهیه سلاح اقدام میکرد .
اندرزگو در مهرماه ۱۳۴۷ رهبری اعتراض طلاب قم نسبت به احداث ساختمان سینما را در آن شهر به عهده گرفت و از آیات عظام مانند سید محمدرضا گلپایگانی درخواست کرد مخالفت خود را با ساخت سینما اعلام کنند و خود نیز در این زمینه به سخنرانی پرداخت. به دنبال این جریان و تشکیل پروندهای در ساواک قم به نام شیخ عباس تهرانی درباره جریان احداث سینما، در زمستان ۱۳۴۸ به تهران نقل مکان کرد و با لباس معمولی در حوزه علمیه چیذر مشغول به تحصیل شد و بعد از مدتی تحصیل در آن حوزه بار دیگر به لباس روحانیت ملبس گردید. او در تهران فعالیتهای تبلیغی و مبارزاتی خود را از سر گرفت و در عین حال به تدریس عربی و ایراد خطابه و روضهخوانی در منابر پرداخت. مدتی نیز امام جماعت مسجد رستمآباد چیذر و مسجد شاهآباد بود.
در آخرین سالهای دهه ۱۳۴۰ دوباره به عراق سفر کرد و در سال ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و مقداری سلاح وارد کرد. به دنبال اعترافاتی در مورد افکار و فعالیتهای شیخ عباس تهرانی (اندرزگو)، پیش از آنکه ساواک بتواند اقدامی برای دستگیری وی به عمل آورد، به قم رفت. بدین ترتیب منزل اجارهای وی در چیذر تهران مورد بازرسی قرار گرفت و یک برگ اعلامیه امام خمینی(ره) و مقداری مدارک دیگر کشف شد. روزهای آخر اقامت چهارماهه اندرزگو و خانوادهاش در قم با ماه محرم مصادف شد و او به منظور انجام فعالیتهای تبلیغی به شهرستانهای دیگر مسافرت کرد. در ایامی که وی به مسافرت رفته بود، مأموران امنیتی در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۵۱ منزل وی را در قم شناسایی کردند و منتظر بازگشت وی شدند تا او را دستگیر کنند. اما اندرزگو که به دلیل بیماری چند روزی زودتر از موعد مقرر به منزل مراجعه کرده بود، با وجود محاصره منزلش، موفق شد همراه خانوادهاش رهسپار تهران شود.
او در تهران با کمک یکی از دوستانش به نام اکبر صالحی، قیافه ظاهری و لباس خود را تغییر داد و سپس همراه خانوادهاش به مشهد رفت. در اوایل سفرش به مشهد، دو بار با خانوادهاش از طریق زابل به افغانستان سفر کرد، اما چون وضعیت آنجا را مناسب تشخیص نداد، به مشهد بازگشت. در دومین سفر افغانستان، تعدادی اسلحه کمری و فشنگ با خود به داخل کشور انتقال داد. اندرزگو در مشهد نام مستعار دکتر حسینی را بر خود نهاد و در مدت اقامت در آن شهر به نجف مسافرت کرد و در دیدار با امام خمینی(ره) رهنمودهایی از ایشان در مورد مبارزه دریافت کرد. سپس به منظور ایجاد ارتباط با مبارزین خارج از کشور به کشورهای پاکستان، لبنان و عربستان سفر کرد. کنترل تماس تلفنی او از لبنان توسط ساواک، نشان میدهد که در آذر ماه ۱۳۵۴ در لبنان به سر میبرده است. تا آن تاریخ ساواک کاملاً به این نتیجه رسیده بود که شیخ عباس تهرانی همان سید علی اندرزگو است.
اندرزگو در آخرین سالهای مبارزه خود، مبارزین را به بیروت نزد جلال الدین فارسی اعزام میکرد تا دوره آموزش نظامی را در لبنان طی کنند. در این دوره وی نقش زیادی در ایجاد ارتباط و حفظ وحدت بین مبارزین خارج از کشور ایفا کرد و در آخرین سفر خود به سوریه با جمع کردن عدهای از مبارزان مقیم کشورهای عربی و اروپایی در آن کشور، اختلافات موجود بین آنان را برطرف کرد. وی در اسفند ماه ۱۳۵۶ به لبنان رفت و از طریق جلال الدین فارسی در یکی از پایگاههای سازمان الفتح مشغول گذراندن دوره آموزش سلاحهای ضد تانک شد. وی تا حدود خرداد ۱۳۵۷ در لبنان بود و سپس به ایران بازگشت و پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) را به عهده گرفت. این بار با نام مستعار جوادی به میدان مبارزه آمد و با اکبر صالحی در تهران ارتباط تشکیلاتی برقرار کرد. هر دو هفته یک بار از مشهد به تهران میآمد و با صالحی و دیگر مبارزان جلساتی تشکیل میداد. در این جلسات تصمیمات و برنامهریزی لازم برای توزیع اعلامیههای انقلابی و دعوت به اعتصاب در تهران و شهرستانها انجام میگرفت.
ساواک از اواخر مرداد ۱۳۵۷ از طریق کنترل تماسهای تلفنی و رفت و آمدهای اندرزگو با منزل اکبر صالحی موفق به شناسایی وی شد. در شامگاه نوزدهم رمضان مصادف با دوم شهریور ۱۳۵۷ در حالی که عازم منزل صالحی بود، با کمین مأمورین کمیته ضد خرابکاری مواجه شد و در درگیری با نیروهای مذکور در خیابان سقاباشی تهران به شهادت رسید.
منابع:
ـ نگاهی به زندگی شهید سیدعلی اندرزگو به روایت اسناد ساواک؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی
http://www.historydocuments.ir/show.php?page=article&cat=2&id=205
ـ فرهنگنامه روحانیون معاصر امام(ره): اندرزگو، سیدعلی (حجتالاسلام)؛ دانشنامههای انقلاب اسلامی و تاریخ ایران
http://daneshnameh.irdc.ir/?page_id=2384
تعداد بازدید: 1488