24 آبان 1394
الهام صالح
یکی- دو تا نبودند. نهادهای مختلفی بر انتشار کتاب نظارت میکردند؛ از شهربانی گرفته تا وزارت فرهنگ و هنر و ساواک. کتابها باید پیش از انتشار ابتدا در اختیار ساواک قرار میگرفت و کوچکترین موضوعی میتوانست باعث ممنوعیت چاپ شود. این موضوع به انتشار کتابهای ممنوعه منجر شد، کتابهایی با جلدهایی سفید و بدون نام. انتشارات اسلامی، یکی از موسسات انتشاراتی بود که در حکومت پهلوی، کتابهای ممنوعه منتشر میکرد. این انتشارات در سال 1343 با نام «موسسه مطبوعاتی اسلامی» در بازار بینالحرمین تاسیس شد. قاسم نظیفی، مدیر مسئول این انتشارات در این گفتوگو با پایگاه اطلاعرسانی انقلاب اسلامی که به مناسبت بیستوسومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران و روز کتاب و کتابخوانی انجام شد، از وضعیت انتشار کتاب در سالهای پیش از انقلاب میگوید. او به کتاب، نگاهی عاشقانه دارد.
● میخواهیم راجع به انتشار کتاب پیش از پیروزی انقلاب اسلامی صحبت کنیم. این مبحث را به دو قسمت تقسیم میکنم. یک بخش درباره ناشران و بخش دیگر هم درباره نویسندگان و مولفان. بهتر است از ناشران شروع کنیم. تا اواسط دهه 1340 نظارت منسجمی فقط از سوی یک سازمان روی کتاب وجود نداشت. این نظارت از طریق شهربانی، ساواک، وزارت فرهنگ و هنر و مراجع نظامی و انتظامی صورت میگرفت. این موضوع برای ناشرانی که در این زمینه کار میکردند چه پیامدهایی داشت؟
پیش از انقلاب و در زمان طاغوت، ساواک و اطلاعات شهربانی از انتشار کتابهایی که به مردم آگاهی میداد، جلوگیری میکردند. خب، برخی که علاقهمند بودند تا در این زمینه خدمت و فعالیت کنند، فعالیتهایی انجام میدادند. بعضی از کتابهای دکتر شریعتی جزو کتابهایی بود که رژیم از انتشار آنها جلوگیری میکرد مثل کتاب ابوذر غفاری که با نام [نویسنده] علی سبزواری چاپ میشد. ایشان کتابهای زیادی داشت و ما در ناصرخسرو کوچه حاج نایب مغازهای داشتیم که از مغازه ما تا سر کوچه شاید حدود سی - چهل متر فاصله بود، اما مردم در این مسیر صف بسته بودند که کتابهای دکتر شریعتی را تهیه کنند. به تدریج که جریان انقلاب اوج گرفت، بعضی از کتابهایی را که آن زمان ممنوعه بود و برخی از افراد جرات نمیکردند آنها را چاپ کنند، من از طریق یکی از دوستانم که دوست مقام معظم رهبری هم بود، چاپ میکردیم. کتاب «غربزدگی» نوشته مرحوم جلال آل احمد یکی از همین کتابها بود. یک زمان مرحوم آل احمد تشریف برده بودند خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت امام به ایشان فرموده بود که من کتاب شما را خواندهام، نوشتن این کتاب کار ما بود، اما شما پیشدستی کردید. حضرت امام از ایشان تقدیر و تشکر کرده بودند. این دوست بزرگوارم آقای حسن تهرانی خیلی گردن انقلاب حق داشت و حتی مقام معظم رهبری فرموده بودند که ایشان گردن انقلاب حق دارد.
● چه کتابهایی را با آقای تهرانی منتشر کردید؟
منتشر کردیم. «سرگذشت فلسطین» که توسط آقای هاشمی رفسنجانی منتشر شده بود، توسط آقای تهرانی چاپ شد. «فلسفه انقلاب مصر» به قلم سرهنگ جمال عبدالناصر هم یکی دیگر از این کتابها بود. آن زمان یک بار یکی از دانشجویان رشته حقوق سیاسی به من گفت اگر این کتاب را از شما میگرفتند قانونا محکوم به اعدام بودید. چون در آن زمان اختلاف شدید بین ایران و مصر بود و روابط خوب نبود. کتاب «جهاد و شهادت» مرحوم آیتالله طالقانی را هم به وسیله ایشان چاپ کردیم.
● راجع به نظارتها بیشتر توضیح بدهید. این نظارتها بیشتر از سوی چه نهادی صورت میگرفت؟
اطلاعات شهربانی قبل از حدود سال 1342 نظارت میکرد. میگفتند کسی به نام محرمعلی خان، که در شهربانی بود، این کار را بر عهده داشت. کتاب جلالالدین فارسی را همین آقای حسن تهرانی چاپ کرده بود. کتاب «نهضتهای انبیا» یکی دیگر از این کتابها بود.
● اینکه هم شهربانی هم ساواک و هم فرهنگ و هنر روی کتاب نظارت میکردند، کار شما را به عنوان یک ناشر سختتر نمیکرد؟
این موضوع کار را سخت میکرد، اما توکل ما به خدا بود. حتی برخی اوقات، ماشینهای چاپ بعضی از چاپخانههایی را که کتابهای ممنوع چاپ میکردند، با جرثقیل میبردند. بعد از مدتی که دیدند که کتابهای ممنوعه چاپ میشود و مردم هم از این کتابها استقبال میکنند، فشار را بیشتر کردند. حالا اینکه چه بلایی سر چاپخانهدار میآوردند، بماند. کتابهایی که مخفی بود اصلا مجوز نداشت. اگر یک جمله بر خلاف نظام شاهنشاهی بود، کتاب را اجازه چاپ نمیدادند و اگر چاپ میشد کتاب را جمعآوری و خمیر میکردند، یا میگفتند باید تغییراتی در آن ایجاد کنید. بعضی چاپخانهها از ممنوع بودن بعضی کتابها اطلاع نداشتند و این کتابها را چاپ میکردند. ما کتابی به نام «تقیه امر به معروف و نهی از منکر» از مرحوم طیبی شبستری چاپ کردیم. یک شب مقام معظم رهبری هم در مسجدالجواد(ع) راجع به موضوع تقیه صحبت میکردند. شب عاشورا بود. این کتاب، موضوع روز بود، البته بعضی هم حاضر نبودند که از تقیه، حرفی بزنند، اما آن بزرگوار درباره تقیه گفته بود که تقیه باید برای حفظ دین باشد نه برای حفظ جان. وقتی میخواستیم اجازه چاپ این کتاب را بگیریم، مرحوم حسن آقای تهرانی که آن را تصحیح کرده بود، گفت اطلاعات شهربانی به هیچ وجه اجازه چاپ این کتاب را نمیدهد. ما خدمت آقای سیدمرتضی شبستری رفتیم و موضوع را بیان کردیم. ایشان با سنگلجی که در فرهنگ و هنر بود ارتباط داشت و با هم دوست بودند. ما هم از ایشان خواستیم که به وسیله سنگلجی این کتاب را اجازه دهند از چاپخانه خارج کنیم.
سنگلجی، هم خواسته ایشان را برآورده کرده بود و هم اینکه به اطلاعات شهربانی اطلاع داده بود که چنین کتابی چاپ شده. چاپخانهدار هم شخص محافظه کار و ترسویی بود. به ما زنگ زد و گفت که اطلاعات شهربانی به این کتاب اجازه پخش نداده. ما متوجه شدیم و این کتاب را به صورت قاچاق پخش کردیم. تا اینکه انقلاب شد و این کتاب از گردونه چاپ خارج شد، در صورتی که این کتاب همین حالا هم به درد میخورد و موضوع روز است. اگر بنا بود تقیه انجام شود، امام حسین(ع) هم باید تقیه میکرد در صورتی که وقتی دید، دین خدا در خطر است، جانش را به خاطر دین خدا فدا کرد. حتی از ایشان منقول است که اگر دین جدم فقط به واسطه کشتن من زنده میماند پس ای شمشیرها مرا در برگیرید.
● پیش از انقلاب این موضوع وجود داشت که باید ابتدا یک نسخه از کتابها در اختیار ساواک قرار بگیرد و کتاب پس از تایید ساواک منتشر میشد. چقدر از ناشران این کار را انجام میدادند؟
چارهای نداشتند. هر کسی که میخواست وارد کار کتاب بشود و کتاب چاپ کند، باید این اجازه را میگرفت. اگر نه برایشان دردسر ایجاد میشد. خب، مردم میترسیدند. آنهایی که نمیترسیدند، کتابهای ممنوعه چاپ میکردند.
● این اتفاق باعث نمیشد روند انتشار کتاب کند شود؟
البته یک مقدار تاخیر ایجاد میشد، اما چارهای نبود.
● به چاپخانهها اشاره کردید. نظارت ساواک تا حدی بود که در چاپخانهها هم مامور داشت. در واقع برخی از افرادی که در چاپخانهها کار میکردند، مامور ساواک بودند. با این حساب، چطور برای چاپ کتاب به چاپخانهها اعتماد میکردید؟
با چاپخانههایی که با آنها کار میکردیم آشنایی و رفاقت داشتیم، مورد اعتماد بودند و سعی میکردیم با چاپخانهای کار کنیم که کارگر نداشته باشد که متوجه امر بشود. چاپخانهدارها خودشان آدمهایی معتقد بودند و هدف داشتند. چاپخانهداری بود که بنده خدا خیلی هم ضعیفالجسم بود. ساواک ایشان را به خاطر چاپ کتاب ممنوعه دستگیر کرد و مقداری اذیتش کردند. وقتی به آقای تهرانی میگفتم فلان کتاب را به او بدهیم تا چاپ کند، میگفتند همان یک بار برایش بس است.
● این نظارتهای سخت باعث میشد کتابهای ممنوعه چاپ کنید. چه روشهایی برای چاپ این کتابها داشتید؟
گستره آنهایی که کتاب ممنوعه چاپ میکردند خیلی محدود بود. ما در این زمینه فعالیت میکردیم، آقای تهرانی و آقای محمد مصطفوی هم بودند. با هم دوست بودیم و این افراد هم با ما همکاری میکردند. ما رساله امام را چاپ کردیم و حتی یک زمانی صفحه اول آن را تغییر دادیم و به اسم مرحوم آقای سید احمد خوانساری چاپ کردیم. آقای خوانساری بسیار مرد باتقوایی بود، اما کاری به کار سیاست نداشت و دستگاه حاکم هم روی ایشان حساس نبود. از مراجع فقط مرحوم امام در کار سیاست بود.
● از انتشاراتیهای مذهبی فقط همینهایی که نام بردید، کتاب ممنوعه چاپ میکردند؟ از غیر مذهبیها چطور؟
بله. کمونیستها بودند که ما با آنها سر و کاری نداشتیم. «مادر» ماکسیم گورکی یکی از کتابهایی بود که توسط این گروهها منتشر میشد. از نظر اخلاقی هم مشکل داشت. «مانیفست لنین» هم ممنوعه بود. «خسی در میقات» و «غربزدگی» جلال آل احمد هم جزو همین دسته از کتابها به شمار میرفت. ایشان یک زمانی افکار دیگری داشت، اما بعد الحمدلله از این افکار دست کشید و آخر عمر عاقبت به خیر شد. خدا رحمتش کند.
● از امام خمینی(ره) و یک سری افراد مثل جلال آل احمد و جلالالدین فارسی نام بردید... کتابهای آیتالله طالقانی مجاز بود؟
از ایشان کتابهای «جهاد و شهادت» و «آینده بشریت از نظر مکتب ما» ممنوعه بود.
● کتابهای دیگر چطور؟
ما کتابی به نام «اقتصاد ما» را از مرحوم سیدمحمدباقر صدر چاپ میکردیم، البته چون در رد مارکسیست نوشته شده بود، دستگاه حاکم حساسیتی روی آن نداشت. ولی آن زمان جلد اول آن توسط آقای موسوی بجنوردی در زندان قصر ترجمه شده بود.
● این کتاب چطور به دست شما رسید؟
این کتاب را داده بودیم آقای موسوی بجنوردی ترجمه کند. ایشان محکوم به زندان ابد بودند و به تدریج صفحههای آن را به اشکال گوناگون از زندان خارج کردیم، مثلا چند صفحه از آن را زیر جعبه شیرینی جاسازی میکردند و به بیرون از زندان میفرستادند. البته همه این اتفاقها عنایت خدا بود و ما یک وسیله بودیم.
● آن زمان یک عنوانی وجود داشته به اسم «انواع کتبی که نباید چاپ شود»، چطور شما و بقیه ناشران از انواع کتابهایی که نباید چاپ شود، مطلع میشدید؟ این کتابها موضوعی بود، یا لیست بخصوصی داشتند؟
بعضیها که افکار سیاسی داشتند، خیلی از این کتابها را خوانده بودند. آقای تهرانی خیلی اهل مطالعه بود. مثلا یک کتاب بود به نام «نان و شراب» که رمان سیاسی بود، یا «خرمگس» که کتابی سیاسی بود و شهربانی جلو انتشار آن را گرفت.
● کتابهای صادق هدایت هم ممنوع بود؟
نه! کتابهای صادق هدایت را [انتشارات] امیرکبیر چاپ میکرد. ممنوعه نبود، اما از اول تا آخر، یاس و ناامیدی داشت. خود هدایت هم میگفتند سه بار انتحار و خودکشی کرده بود.
● با این حساب، مهمترین کتاب ممنوعه همان «رساله امام خمینی(ره)» بود؟
بله. من را در سال 1351 به خاطر چاپ رساله امام گرفتند. فردی که از من بازجویی میکرد از من میپرسید چرا رساله [امام] خمینی را فروختی؟ برو عکس زنان آنچنانی بفروش! من هم گفتم من یک ناشر مذهبی هستم، و این چیزها را از من نمیخرند. سر این جریان خیلی من را اذیت کردند. یکی از رجال سیاسی میگفت در بازجوییهای ساواک سعی کنید اصلا راستش را نگویید، از حرف راست شما سرنخ پیدا میکنند. روی این حساب، از من هر چیزی که پرسیدند، گفتم نمیدانم، نمیشناسم. تا اینکه از من پرسید: [آیتالله] سیدعلی خامنهای را میشناسی؟ گفتم: بله. گفت: چند جلسه با او نشست و برخاست کردی؟ گفتم: هیچی. گفت: پس از کجا میشناسیاش؟ گفتم: ایشان مترجم کتاب «صلح امام حسن(ع)» است. انتشارات آسیا هم آن را چاپ کرده، وقتی میخواستم این کتاب را از مغازه آسیا بگیرم، آقای خامنهای آنجا بودند. گفتند: تو چه کارهای؟ گفتم: کتابفروشم. به همین اکتفا کرد و دیگر سوالی نکرد. در همین زمینه وقتی مرا دستگیر کردند کارمندی داشتم که آن روز سر کار نیامده بود که اگر او را میگرفتند و اذیتش میکردند چه بسا مسائل بسیاری بر ملا و پرونده ما بسیار سنگین میشد.
● چه کسانی در توزیع کتابهای ممنوعه فعالیت میکردند؟
موسسه ملی در کوچه قورخانه بود که البته جمع شد. معمولا کسانی که افکار سیاسی داشتند، برای ما کتابها را توزیع میکردند.
● در کنار سختگیریها حمایتهایی هم وجود داشت. مثلا ساواک از موسسات انتشاراتی بزرگ حمایت میکرد. این حمایتها به بقیه ناشران چه ضربهای میزد؟
وقتی موسسهای رشد میکند، دولت بر آن نظارت دارد و هر دولتی برای بقای خود تلاش میکند. حتی در آزادترین کشورهای دنیا هم نظارت وجود دارد. به همین دلیل حمایتهایی وجود داشت مثل تایید کتاب، ترویج، یا خرید کتابهای این موسسات. امکانات در اختیار آنها قرار میگرفت. مثلا از موسسه فرانکلین حمایت میشد که [انتشارات] امیرکبیر آن را خرید. آقای عبدالرحیم جعفری در انتشارات امیرکبیر مرد بسیار خوب و در حوزه نشر یک نابغه بود. چون خودش از زیر صفر شروع کرده بود، درد بیچاره و گرسنه و پابرهنه را میدانست.
● شرکت سهامی انتشار هم کتابهای ممنوعه چاپ میکرد؟
شرکت انتشار، یکی از موسساتی بود که با نظام شاهنشاهی مخالف بود، مرحوم [آیتالله] طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آقای [آیتالله] بهشتی و آقای [آیتالله] مطهری در این موسسه فعالیت میکردند و کتب ممنوعه هم زیاد داشتند. مثلا مهندس بازرگان، کتابی داشت به نام «ترمودینامیک انسان»که ممنوعه بود. وقتی میخواستند این کتاب را از شرکت انتشار جمع کنند، مسئول فروشگاه به آنها گفته بود که این کتاب یک کتاب فنی است، سیاسی نیست. آنها هم جواب داده بودند: نمیخواهیم اسم مهندس بازرگان روی کتاب باشد. حتی روی اسم اشخاص هم حساس بودند.
● نمونههای دیگری هم از این موضوع در خاطرتان هست؟
مثلا مهندس بازرگان یک کتاب داشت به اسم «آموزش قرآن» که آن را به اسم سیدمهدی جعفری چاپ کردیم چون دستگاه حاکم روی اسم مهندس بازرگان حساس بود. حتی میگفتند باید بعضی از آیات قرآن را از قرآن حذف کنیم و در اختیار مردم قرار دهیم، چون استناد بعضی از جوانها به آیات سوره محمد(ص) بود که راجع به قتال بود.
● دفتر نشر فرهنگ اسلامی هم جزو انتشاراتیهایی بود که کتابهای ممنوعه چاپ میکرد؟
بله، آقای [حجتالاسلام و المسلمین] باهنر، آقای گلزاده غفوری و آقای [آیتالله] بهشتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی را بنیانگذاری کردند.
● با ناشران شهرهای دیگر هم همکاری میکردید؟
در قم کتابفروشی طباطبایی و سایرین همفکر ما بودند و برایشان کتاب میفرستادیم. ناشران تبریز هم بودند. آقای علی جیرانپور خامنهای هم از کتابفروشی رسالت قلم با ما همکاری میکرد. زندان هم رفته بود. کتاب آیتالله طالقانی با نام «آینده بشریت از نظر مکتب ما» هم توسط مرحوم احمد رضایی پخش میشد که مذهبی و از شاگردان آیتالله طالقانی بود، اما مجاهدین خلق از او سوء استفاده کردند.
● چند عنوان کتاب ممنوعه توسط انتشارات شما چاپ شد؟
من خودم به تنهایی چاپ نکردم، اما کتابهایی را با همکاری مرحوم تهرانی چاپ کردم؛ رساله امام، ولایت فقیه، کشفالاسرار امام، غربزدگی آل احمد، کتاب سحوری نوشته میرزازاده آزرم، کتابهای آقای جلالالدین فارسی، کاپیتولاسیون (که حسن آقای تهرانی چاپ کرد) و کاپیتولاسیون (دکتر مصدق) را منتشر کردیم.
● کتابهای ممنوعه بیشتر در دهه 1340 چاپ میشد، یا در دهه 1350؟
بیشتر از سال 1343 به بعد بود. از سال 1342 انقلاب اوج گرفت و چون وسایل اطلاعرسانی وجود نداشت، کتاب حرف اول را میزد. روزنامهها تحت نظارت دولت قرار داشتند، اعلامیهها به صورت یک صفحهای منتشر میشد و در این بین، کتاب بار بیشتری را بر دوش داشت.
● به طور کلی، روی اسم بعضی از نویسندگان حساسیت وجود داشت، بخش دیگری را هم که ساواک سعی میکرد آنها را بین مردم بدنام کند. مثلا دکتر شریعتی یکی از همین افراد بود که ساواک میخواست مردم را نسبت به او بدبین کند. در این زمینه چیزی در خاطرتان هست؟
محمدتقی شریعتی؛ پدر مرحوم شریعتی در نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش موثری داشت. یک نفر هم در مشهد نهضت ملی مشهدیها را رهبری میکرد. بعد از اختلاف بین مصدق و کاشانی که منجر به جدایی آنها شد، محمدتقی شریعتی هم از رهبر نهضت ملی نفت در مشهد جدا شد. مرحوم دکتر شریعتی، صد و چند جلد کتاب داشت. مقام معظم رهبری فرموده بودند که قبل از انقلاب یک بار با آقای محمدرضا حکیمی رفته بودیم دیدن دکتر شریعتی. در خانه را پدر دکتر شریعتی باز کرده بود و گفته بود دکتر در 24 ساعت، فقط چهار ساعت میخوابد، حالا هم زمان استراحت اوست، اگر کار واجبی دارید، او را صدا کنم.
● جز بعضی که نام بردید چه افراد دیگری با اسم مستعار کتاب مینوشتند؟
آقای تهرانی که به خاطر اذیتهای ساواک، دو شناسنامه گرفته بود. یک شناسنامه به اسم حسن تهرانی بود و شناسنامه دیگر به اسم «محمدحسن نیری عدل» که معمولا به اسم مستعار کتاب مینوشت. چند بار اسم خود را به ساواک اشتباهی گفته بود و کلاه سر ساواک گذاشته بود. شخصیت حسن تهرانی، مقداری ناشناخته است. در بحث کتاب، خیلی کار کرده. البته بنا است خاطراتش را توسط مرکز اسناد [انقلاب اسلامی] چاپ کنیم. ایشان با مقام معظم رهبری، خیلی صمیمی بودند. مقام معظم رهبری حتی به آقای دعایی فرموده بودند این آقای حسن تهرانی، گردن این انقلاب حق دارد.
● روشهای دیگری هم برای چاپ کتابهای ممنوعه داشتید؟
بله، مثلا کتابی بود که آن را صفحه صفحه در چاپخانههای مختلف چاپ کرده بودند. محرمعلی خان تعجب کرده بود که چطور این کتاب را چاپ کردهاند. آن موقع حروفچینی، دستی بود و با ماشین ملخی آن را چاپ کردیم که کنار هم قرار دادن این صفحات که در چاپخانههای مختلف منتشر میشد، کار سختی بود.
● از کتابهای جلد سفید بگویید.
اسم کتابهایی را که ممنوعه بود، روی کتاب نمینوشتیم و این کتابها به نام جلد سفید پخش میشد. غربزدگی و کتاب «فلسفه انقلاب مصر» از جمال عبدالناصر جزو کتابهای جلد سفید بودند. کتاب «سحوری» نامی هم از نویسندهای در مشهد بود که کتابهایش را به صورت جلد سفید چاپ میکردیم. این کتابها را به وسیله افرادی که تفکرات سیاسی مذهبی و مخالف رژیم داشتند، میفروختیم. مرحوم حاج حسین مصدقی هم رساله چاپ میکرد. امام کتابی داشتند به اسم «کشفالاسرار» که در رد رضاخان نوشته شده بود. ما کتاب را دو بار چاپ کردیم و خوب از آن استقبال شد. آن را داخل پاساژی در اطراف بازار بستهبندی کرده بودیم. تسمه کارتن باز شده بود و کتابها ریخته بود وسط پاساژ. من سریع آنها را جمع کردم تا کسی باخبر نشود.
● این طور که شنیدهام راجع به پرداخت حقالتالیف کتابهای جلد سفید، دغدغه زیادی داشتید.
بله، چند سال پیش یک نامهای نوشتم برای مقام معظم رهبری و از ایشان استفتاء کردم که من این کتابها را به صورت مخفیانه منتشر کردهام. حضرت امام میفرمودند هر کسی یک کتاب را خرید، مالک آن کتاب میشود و میتواند هر نوع استفادهای از آن بکند. اما دیگر مراجع این نظر را نداشتند. من این مساله را با آقا هم مطرح کردم که کتابهایی را که با همکاری آقای تهرانی و برای مبارزه منتشر کردهایم، اما حقالتالیف آنها را ندادهایم. سال 1392 در جریان بازدید معظمله از نمایشگاه کتاب، ایشان را زیارت کردم و ایشان با توجه به ذهن فعال و پویای خود فرمودند: نامه شما را دیدم. حالا از چه کسی تقلید میکنی؟ گفتم: از شما. گفتند: نه نیازی به دادن حقالتالیف نیست.
● با کدام یک از افراد مطرح سیاسی و مذهبی همکاری میکردید؟
مرحوم علامه جعفری، یکی از دانشمندانی بود که با ایشان کار میکردیم. در سال 1361 پای من شکسته بود و علامه جعفری به ملاقاتم آمد. در این ملاقات به من گفت فلانی اگر امام به من بگوید جعفری خودت را از بالای این ساختمان پایین بینداز، اگر این کار را نکنم، باید به خودم شک کنم. از علامه جعفری، کتابی به اسم «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی مولوی» داشتیم. کتابهای «وجدان» و «مقدمهای بر فلسفه اصول اسلامی» ایشان را هم ما چاپ کردیم. کتابهای «عدل الهی» و «امدادهای غیبی» را از مرحوم [استاد] مطهری منتشر کردیم. از مرحوم مهدی الهی قمشهای هم کتابهای «حکمت الهی» و ترجمه صحیفه سجادیه را به چاپ رساندیم. مرحوم الهی قمشهای از نظر عرفانی در سطح بالایی قرار داشت و با امام همدرس بودند. از آیتالله ابراهیم امینی هم که عضو خبرگان رهبری هستند، کتابهای «آیین همسرداری» و «آیین تربیت» را منتشر کردیم که هنوز در بحث تربیتی، جزو کتابهای شاخص به شمار میروند.
● با توجه به اینکه دستگیر هم شده بودید، از اینکه کتاب ممنوعه چاپ کنید، نمیترسیدید؟
ترس که داشت، میگویند آدم ترسو در روز چند بار میمیرد ولی آدم نترس فقط یک بار میمیرد. ما به خدا توکل میکردیم. من دو بار بازداشت شدم. یک بار به خاطر پخش رساله امام و یک بار هم به این دلیل که از من نشانی محل اختفای «عزت شاهی» را میخواستند و من میگفتم نمیدانم که البته واقعا نمیدانستم.
● پس عقبنشینی نمیکردید.
نه! به خدا توکل میکردم.
● انگار عاشق کتاب بودید.
از سال 1343 تا حالا حدود 51 سال است که در زمینه کتاب فعالیت میکنم. به کتاب علاقهمند بودم و با مرحوم [آیتالله] بهشتی رفت و آمد داشتم. شبهای جمعه در منزل ایشان جلسه بود. ایشان یک بار به من فرمودند: کتابفروشی، عشق و عاشقی است، کاسبی نیست. من هم به این کار بسیار عاشقانه نگاه کردم. این کار بسیار مقدسی است. روزی که وارد این حرفه شدم از خدا خواستم خدا کمک کند تا بتوانم افکار مردم را با کتابهایی که چاپ میکنم به سوی او هدایت کنم و خدای ناکرده فکر کسی را منحرف نکنم که اصلاح آن بسیار مشکل است. وقتی میگویند کتابفروشی کاسبی نیست عشق و عاشقی است حرفهای بسیاری در آن نهفته است. نباید به کتاب دیدگاه مادی داشت بلکه باید با دید دغدغههای فرهنگی و اجتماعی به آن نگاه کرد. در این زمینه وظیفه مسئولین فرهنگی بسیار مهم و حساس است و باید مسیر صحیح را انتخاب و کتابهایی را که در این مسیر منتشر میشود حمایت و پشتیبانی کنند.
تعداد بازدید: 2692