انقلاب اسلامی :: نفوذ در گارد شاه و مقابله با عملیات سرکوب مردم

نفوذ در گارد شاه و مقابله با عملیات سرکوب مردم

18 آذر 1394

مریم اسدی‌جعفری

نوزدهم و بیستم آذر 1357، یادآور راهپیمایی عظیم مردم تهران و دیگر شهرها، همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی است. روحانیون تهران با انتشار اعلامیه، مردم را برای شرکت در راهپیمایی‌ها دعوت کردند و جمعیت راهپیمایان از میدان امام حسین(ع) کنونی تا میدان آزادی را پیمودند تا صدای اعتراض خود علیه حکومت پهلوی را به گوش سران رژیم برسانند. همچنین قطعنامه‌ای هفده ماده‌ای در راهپیمایی روز عاشورا برای تمام راهپیمایان قرائت شد که در آن، رهبری امام خمینی(ره)، سقوط حکومت پهلوی و استقرار حکومت اسلامی مورد تاکید قرار گرفت.

با وجود اینکه اجازه راهپیمایی تاسوعا و عاشورا توسط حکومت پهلوی صادر شده بود، گروهى از زبده‌ترین افراد گارد شاه، خود را آماده‌ تیراندازی از هلی‌کوپتر به سوی جمعیت حاضر در راهپیمایی کرده بودند.(1)

همراه با برگزاری راهپیمایی عاشورا در بیستم آذر 1357، اتفاق دیگری در پادگان لویزان تهران رخ داد که تمام معادلات محمدرضا پهلوی و آخرین امید او به ارتش را به هم ریخت. تعدادی از نیروهای گارد جاویدان شاهنشاهی، یعنی نزدیک‌ترین نطامیان به شاه، که به نیروهای ارتشی انقلابی پیوسته بودند، در آخرین لحظه‌هایی که‌ ماموران شاه‌ در پادگان لویزان، آماده اجرای ماموریت تیراندازی از هلی‌کوپتر به سوی جمعیت حاضر در راهپیمایی می‌شدند، با تیراندازی در ناهارخوری پادگان لویزان، نفراتی از افسران و درجه داران بلندپایه ارتش را به هلاکت رساندند و از این عملیات جلوگیری کردند.

گروهبان دوم اسماعیل سلامت‌بخش و 6 سرباز وظیفه از جمله ناصرالدین امیدی‌عابد، گروه انقلابی تشکیل داده بودند و با هدایت شهید یوسف کلاهدوز، این عملیات را انجام دادند.

بر اساس خبر منتشر شده در صفحه هشتم روزنامه کیهان، در تاریخ شانزدهم دی ماه 1357؛ «ساعت نیم بعدازظهر عاشورا [بیستم آذر 1357] یک افسر، 2 درجه‌دار و 4 سرباز وظیفه مسلح به ناهارخوری افسران ارشد گارد جاویدان و گارد شاهنشاهی در پادگان لویزان حمله بردند و با رگبار مسلسل... [تعدادی] از افسران ارشد و درجه‌داران پادگان لویزان و هوانیروز را کشتند.»

گرچه موارد تمرد و فرار سربازان و پیوستن آنها به مردم، در ماه‌های آخر سلطنت پهلوی زیاد شده بود، اما محمدرضا پهلوی و سران ارتش، هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که چنین اتفاقی توسط گروهی از کارآمدترین و وفادارترین محافظان شاه‌ علیه‌ حکومت او صورت گیرد.

امام خمینی(ره) در اطلاعیه‌ای از نوفل لوشاتو، در تاریخ یازدهم آذر 1357 دستور تخلیه سربازخانه‌ها را صادر کرده بود: «... من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانه‌ها فرار کنند، این وظیفه‌ای است شرعی که در خدمت ستمکار نباید بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحب‌منصبان تقاضا دارم که آنان را از کمک به شاه خائن و اطاعت از صاحب‌منصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجه‌داران خواستارم که به ملت خود بپیوندند و افتخار خدمت به مسلمین را احراز کنند. من باید از اعتصاب همگانی که در این نهضت اسلامی و به پشتیبانی ملت برپاست تشکر کنم...»(2)


گارد جاویدان؛ آخرین امید واهی محمدرضا پهلوی

سروان حسین مرجانی که از نیروهای گارد بوده، درباره اهمیت گارد جاویدان شاهنشاهی برای محمدرضا پهلوی می‌گوید: «... گارد جاویدان وظیفه‌اش حفظ تاج و تخت کیانی و ماموریتش با یک ارتشی که مثلاً به او می‌گویند، وظیفه تو این است که از مرز و بوم و ناموس مملکت و از دین مملکت حفاظت کنی، فرق می‌کرد... وظیفه‌اش حفظ و نگهداری کاخ‌های سلطنتی شاه و تشکیلات او بود. طبیعتاً وقتی که یک چنین ماموریتی به یک سری از اشخاص واگذار می‌شود، این افراد باید آدم‌هایی باشند که کاملاً مورد اطمینان و وثوق آن مقام و تشکیلات باشند... نیروهای گارد، تمام مسائل فساد در جامعه دربار، اعم از خواهرهای شاه و برادرانش و خودش و نزدیکانش و بچه‌هایش را از نزدیک می‌دید و برای آنها قابل لمس بود. درست است که یک کسی مثلاً از زابل و یا ساوه بلند شده و آمده بود آنجا و قسم خورده بود که از شاه محافظت کند، ولی وقتی می‌دید که زن شاه مثلاً کنار رییس جمهور آمریکا ایستاده، آن را با ایده‌ها و آرمان خودش خیلی سازگار نمی‌دید، اینها طبیعتاً از رژیم فاصله می‌گرفتند و کم کم گروه‌هایی تشکیل شدند... فعالیت‌هایی مثل آوردن اعلامیه‌های امام به داخل پادگان‌ها انجام می‌دادند.»(3)

حسین فردوست که رئیس دفتر اطلاعات ویژهٔ دربار و بازرسی شاهنشاهی در دوره پهلوی دوم بوده، در بخشی از خاطرات خود درباره واقعه ناهارخوری پادگان لویزان می‌گوید: «سرتیپ خاتمی، فرمانده ضداطلاعات گارد به دفتر آمد و گفت که جریان بدی در غذاخوری گارد در لویزان اتفاق افتاده. ظهر امروز موقعی که 6 هلی‌کوپتر مامور به گارد به زمین نشسته و سروصدای زیادی به پا کرده بودند، دو نفر درجه دار وارد غذاخوری شده و با مسلسل افسران را تهدید می‌کنند که با دست بالا بایستند و چند تیر شلیک می‌کنند. افسران دستور را اجرا می‌کنند. آنها سپس مستقیماً به اتاق بدره‌ای می روند که در اتاق نبوده و سپس از همان راه مراجعت می کنند و از غذاخوری خارج می‌شوند. در موقع خروج، یکی از آن دو مورد اصابت گلوله واقع می‌شود و فوت می‌کند و دیگری موفق به فرار می‌شود و تاکنون پیدا نشده. در این زمان، بدره‌ای نزد محمدرضا بوده و از جریان مطلع می‌شود و از محمدرضا می‌خواهد که برای تحقیق پیرامون موضوع به لویزان برود. محمدرضا می‌گوید که لازم نیست، شما همین جا باشید و به معاون خود دستور دهید که تحقیق کند و نتیجه را به اطلاع برساند... به دلیل تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم‌گیری‌اش را واقعاً از دست داده بود.» (4)


نقش شهید کلاهدوز در واقعه لویزان

شهید یوسف کلاهدوز که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، از اعضای گارد جاویدان و فعال انقلابی بوده، یکی از طراحان اصلی تیراندازی در ناهارخوری پادگان لویزان بوده است. بخشی از این واقعه به روایت کتاب «مژه‌های سوخته: روایتی از زندگی شهید یوسف کلاهدوز» چنین است: «کلاهدوز خبردار شده بود که رژیم، طرحی برای سرکوب مردم در روز عاشورا دارد. یوسف به این نتیجه رسید که باید برای مقابله با عملیات سرکوب تظاهرکنندگان، نقشه‌ای را که از مدت‌ها قبل روی آن کار می‌کردند عملی کنند. نقشه، اجرای عملیات گروه نفوذی در گارد جاویدان بود... در جلسه‌ای مخفی، یوسف هدف عملیات را تشریح کرد و برنامه‌ای برای به دست آوردن دو مسلسل و یک اسحله کمری تنظیم کردند.... خبر بعدی این بود که روز عاشورا ازهاری [نخست‌وزیر] به پادگان لویزان خواهد آمد تا خودش مستقیم عملیات سرکوب را فرماندهی کند. اینجا بود که نقشه ترور افسران گارد شکل گرفت... موقع ناهار حدود صد نفر از افسرها در سالن نشسته بودند. یوسف هم میانشان بود و انتظار می‌کشید. امیدی‌عابد و سلامت‌بخش از راه رسیدند. نگهبان بالا را با چاقو زدند و از پله‌ها پایین رفتند. امیدی‌عابد توی در شمالی ایستاد و سلامت‌بخش توی در جنوبی. با صدای بلند خبردار دادند. افسرها خیال کردند ازهاری آمده است. همه بلند شدند. امیدی‌عابد فریاد زد: «خدا، قرآن، خمینی» و آتش کرد.

سلامت‌بخش هم از جنوب سالن، افسرها را به رگبار بست. یوسف رفت زیر میز... عده زیادی کشته شدند. یوسف خودش را به پنجره رساند و از سالن بیرون رفت. توی محوطه سوار یکی از تانک‌ها شد و روشن کرد و مانور داد... یوسف تا پیروزی انقلاب در گارد جاویدان باقی ماند. طرح سرکوب مردم و کودتای خونین ارتش، همچنان در گارد مطرح بود و یوسف از اولین کسانی بود که از این نقشه‌ها باخبر می‌شد.» (5)

اگر عملیات لویزان صورت نمی‌گرفت و محمدرضا پهلوی با تیراندازی از آسمان به سوی راهپیمایان به هدف خود دست می‌یافت، جمعیت زیادی از مردم کشته می‌شدند و چه بسا مسیر انقلاب در آخرین گام‌ها تغییر می‌کرد.


خروج زودرس محمدرضا پهلوی از ایران

پس از حادثه پادگان لویزان در 20 آذر 1357 که عده‌ای از امرای گارد شاهنشاهی در سالن ناهار‌خوری به دست نظامیان پایین دست کشته شدند و نیز به دنبال تمردهای هر روزه سربازان و فرار از پادگان‌ها یا سرپیچی از دستور فرماندهان، شاه در جلسه‌ای سری - احتمالاً اوایل دی‌ماه 1357- دستور داد برای غلبه بر این بحران و در نهایت نجات سلطنت، جنگ داخلی ایجاد شود و بین نیروهای مسلح و مردم هرچه بیشتر جدایی و نفرت حکم گردد. (6)

این آخرین تلاش محمدرضا پهلوی برای حفظ سلطنتش بود، اما وقتی با رسوخ انقلاب در قلب ارتش – یعنی گارد جاویدان شاهنشاهی – روبه‌رو شد، برای خروج از ایران مصمم‌تر شد و پس از انتصاب شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر در نیمه دی ماه، نهایتاً در روز 26 دی ماه 1357 ایران را برای همیشه ترک کرد.

اردشیر زاهدی از قول محمدرضا پهلوی می‌نویسد: «موقعی که در مصر بودیم، یک شب در سر میز شام، خانم جهان سادات، همسر رییس جمهور مصر که یک زن اصفهانی‌الااصل... بود، از شاه سوال کرد که چرا در برابر مخالفان شدت عمل از خود نشان نداده... شاه گفت که بدش نمی‌آمده نهضت را متلاشی کند اما فرار سربازان از پادگان‌ها و حمله مسلحانه یک سرباز وطیفه به افسران گارد شاهنشاهی در سالن ناهارخوری، این فرصت را از او گرفت. معلوم بود که در این شرایط اگر دستور کشتار مخالفان را صادر می‌کرد، افسران و درجه‌داران به ویژه سربازان تبعیت نمی‌کردند و چه بسا که علیه وی اقدام می‌کردند.» (7)


پی‌نوشت‌ها:

1) مهاجری، مسیح، انقلاب اسلامی راه آینده ملت‌ها، اوج، 1360، ص 100
2) صحیفه امام(ره)، ج 5/http://www.imam-khomeini.ir
3) عزیزی، حشمت‌الله، تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1386، صص81 – 84
4) شهبازی، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، اطلاعات، 1386، ص 593
5) کلاهدوز، حامد، مژه‌های سوخته: روایتی از زندگی شهید یوسف کلاهدوز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، 1390، صص 69-71
6) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 23، مرکز بررسی اسناد تاریخی،1382، ص 246
7) آتابای، ابوالفضل، 25 سال در کنار شاه: خاطرات ارشیر زاهدی، عطایی، 1381، ص 254



 
تعداد بازدید: 2055


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: