انقلاب اسلامی :: گوادلوپ؛ کنفرانسی که می‌خواست پهلوی دوم را نجات دهد

گوادلوپ؛ کنفرانسی که می‌خواست پهلوی دوم را نجات دهد

13 دی 1394

طیبه‌السادات رضایی درویشی

کنفرانس گوادلوپ، گردهمایی بود که بین چهار دولت غربی، برگزار شد؛ در گوادلوپ، جزیره‌ای کوچک در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس و در قلمرو دولت فرانسه. فرانسه، آمریکا، انگلیس و آلمان دولت‌هایی بودند که دراین اجلاس شرکت کردند. تاریخ برگزاری این گردهمایی، اوایل ژانویه 1979، برابر با 14 دی ماه 1357 بود. اگر نگاهی به وقایع آن روزهای ایران و جهان، بیندازیم، برخی دلایل و چرایی برگزاری این اجلاس مشخص می‌شود.

در دی ماه 1357، اوضاع ایران، در پی تغییر چندین دولت حکومت پهلوی و برپایی حکومت نظامی، بسیار آشفته بود. مطبوعات در اختناق قرار داشتند. کارگران کارخانه‌ها دست به اعتصاب زده بودند. دانشگاه‌ها تعطیل شده بودند. اکثر پروازهای داخلی و خارجی، لغو شده بودند. به دستور امام خمینی(ره)، بسیاری از سربازان، از پادگان‌ها فرار کرده بودند. تظاهرات مردم، هرروز ادامه داشت. دولت شریف امامی به ازهاری سپرده شده بود، که این دولت نظامی نیز همزمان با تشکیل کنفرانس گوادلوپ سقوط کرد. پس از آن، بختیار به دستور شاه، تشکیل کابینه رابه عهده گرفت، که ازحمایت مردمی، بی‌بهره بود.

از مهم‌ترین مسایل روز جهانی آن دوره، می‌توان به کودتای کمونیستی در افغانستان، خشونت‌های نژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و شکل‌گیری انقلاب اسلامی اشاره کرد. این کنفرانس، با دعوت و تشویق ژیسکاردستن، رئیس‌جمهوری وقت فرانسه، صورت گرفت، که مهم‌ترین دلیل آن، میزبانی کشور فرانسه برای امام خمینی(ره) بود. رئیس‌جمهوری وقت فرانسه، باور نمی‌کرد شاه دیگر جایی در ایران ندارد. به همین دلیل، گزارش‌های سفیر فرانسه مبنی بر خروج حتمی شاه از کشور را، حالتی بدبینانه توصیف کرد. به همین دلیل و برای اطمینان بیشتر، میشل پونیاتوسکی را که دوست شاه بود، به تهران فرستاد. هنگامی که گفته‌های پونیاتوسکی را کنار گزارش سفیرخود قرارداد، آشفته وسراسیمه، سران سه کشور غربی را به گوادلوپ دعوت کرد؛ که اسامی آنها بدین شرح است: جیمز کالاهان (نخست‌وزیر انگلیس)، هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان فدرال)، کارتر (رئیس جمهوری آمریکا) به همراه زبیگنیو برژینسکی (مشاورامنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا).

در گزارشی که پونیاتوسکی، سفیر فرانسه می‌نویسد، آمده است: «شاه گفته است که من در صحنه‌ سیاست تنها مانده‌ام و خیلی‌ها مرا ترک کرده‌اند، من از خود می‌پرسم آیا در عرصه‌ سیاست خارجی نیز از من روی گردان شده‌اند؟ آیا در غرب توطئه‌ای علیه من در جریان است؟ آیا آنها تصمیم نگرفته‌اند که مرا رها کنند؟ آیا فکر نمی‌کنند که من از مرز بدون بازگشت عبور کرده‌ام؟ اگر اینطور است، بهتر است مرا از همین حالا آگاه کنید، تا از همین حالا جهت‌گیری‌های لازم را به عمل آورم. آمریکایی‌ها می‌گویند تا آخر از من، حمایت می‌کنند، ولی من می‌دانم که در این مورد تردیدهای جدی وجود دارد.» وی، در ادامه به اعتراف شاه در مسایل داخلی کشور اشاره کرده که مضمون آن بدین شرح است: «شاه متوجه اشتباهات خود، در یک سال اخیر شده بود و گفته بود، در غیر این صورت کارمان به اینجا نمی‌کشید، اما علاوه برفساد، دلایل عمیقی اوضاع فعلی را به وجود آورده است که برخی ازآنها بدین شرح است: ایران، برای غربزدگی شتابزده، نظیر آنچه آتاتورک در کشورش انجام داد آمادگی نداشت. تجدید حیات جریان مذهبی روحانیت شیعه که با سلسله شاهنشاهی خصومت دیرینه دارد، عرصه را به یک زورآزمایی تبدیل کرده است.» طبق این گزارش، سران غرب به خوبی به ناامیدی شاه پی بردند و وی را در اداره امور کشور درمانده یافتند. دراین صورت، بدیهی است که باید برای آیندة وی تصمیم‌گیری کنند.

مهم‌ترین مکالمات وتصمیمات کنفرانس گوادلوپ چنین گزارش شده است. در آغاز صحبت‌ها، ژیسکاردستن از جیمز کالاهان خواست موقعیت شاه و ایران را برای دیگران جمهور مطرح کند. کالاهان، با توجه به گزارشی که از سفیر انگلیس به وی ارائه شده بود اوضاع ایران را بحرانی توصیف کرد و گفت: «شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه‌ حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان مانده‌اند، توانایی‌های محدودی دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم، ارتباط و مراوداتی داشته‌اند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش می‌تواند در این میان، یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه، ارتش، فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»

سپس رییس‌ جمهوری فرانسه، طبق گزارش سفیر خود، روسای جمهور کشورهای حاضر در جلسه را به حمایت از شاه، تشویق کرد. از نظر وی، خطر سقوط شاه و احتمال دخالت شوروی در امور ایران، مهم‌ترین دلایلی بود که غرب باید از آن جلوگیری می‌کرد. وی افزود که شاه از وی درخواست کرده که برای کاستن از مداخله شوروی، به طور مشترک اقدام کنند. از نظر او لازم بود از طرف سران، به شوروی هشدارداده شود تا بداند که این سران، مستقیما نگران اوضاع هستند. عقیده او، بر این بود که شاه با این که تنهاست، اما تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ایستادگی می‌کند. همچنین با توجه به معضلات اقتصادی بسیاری که طبقه متوسط ایران با آن روبه‌روست، می‌تواند از این فرصت به نفع خود، در آینده استفاده کند.

پس از آنها، رییس‌جمهوری آمریکا گفت: «اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه، دیگر نمی‌تواند بماند. مردم ایران، دیگر او را نمی‌خواهند و دولتمرد توانایی در ایران باقی نمانده است که حاضر به همکاری با او باشد. اما جای نگرانی نیست، نظامی‌ها هستند. آنها قدرت را به دست خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان نظامی ایران در مدارس ما تحصیل کرده‌اند و فرماندهان و روسای ارتش ما را خوب می‌شناسند. آنها، حتی یکدیگر را به اسم کوچک صدا می‌کنند.»


حاضرین در این جلسه متعجب شدند وبا خود اندیشیدند آیا واقعا ارتباط افسران ایرانی وآمریکایی کارساز است؟ کارتر که نگاه‌های ناباورانه آنها را می‌دید ادامه داد: «بله! همین طور است که گفتم. اطمینان داشته باشید که آنها باهم صمیمی وخودمانی هستند. من در این مورد، از ژنرال‌هایمان تحقیق کرده‌ام. آنها همدیگر را به اسم کوچک صدا می‌کنند.»

بعدازظهر روز این گفت‌وگو، رئیس‌جمهوری آمریکا از طریق تلفن، با سایروس ونس، وزیر امورخارجه صحبت کرد. ظاهرا نظامیان ایران، به سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران گفته بودند تصمیم گرفته‌اند اقداماتی انجام دهند. آنها تهدید کرده بودند که از خروج شاه از کشور جلوگیری می‌کنند و آمادة سرکوب مخالفان حکومت هستند. سایروس ونس و والتر ماندیل، طی جلسه‌ای که با هم داشتند، نظامیان را از این کار برحذر داشتند؛ اما مشورت کارتر و برژینسکی، مشاور امنیت ملی وی، حرف دیگری بود که بدین شرح است: «این کاری است که باید انجام شود. اگر ما در این موقع که شاه و نظامیان تصمیم گرفته‌اند کاری انجام دهند ممانعت کنیم، مسئولیت تاریخی عظیمی بر عهدة ما گذاشته خواهد شد.» هدف آمریکا حمایت از دولت بختیار بود. کارتر از سولیوان، سفیر آمریکا در تهران خواست نظر شاه را در این مورد بپرسد و در این موقعیت از خروج شاه از کشور جلوگیری کند. کارتر چنین می‌پنداشت که از راه‌های دیگری می‌تواند از وقوع انقلاب اسلامی جلوگیری کند، اما مشاور وی یعنی برژینسکی خواهان کودتا بود. پس از اینکه از شاه در این مورد نظرخواهی شد، وی گفت که کودتا دولت بختیار را تضعیف می‌کند، بنابراین مناسب دید کشور را مدتی ترک کند.

در همان روز، ونس به کارتر پیشنهاد کرد به منظور کاهش مخالفت‌های انقلابیون، آمریکا با آیت‌الله خمینی تماس بگیرد، اما برژینسکی مخالفت کرد و گفت: «این اقدام موجب شکسته شدن روحیه ارتش و نظامیان می‌شود.»

در طول روز‌های برگزاری کنفرانس، دولت‌های غربی هر چه بیشتر راجع به کودتا و مخالفان حکومت پهلوی گفت‌وگو می‌کردند، کمتر به نتیجه می‌رسیدند، زیرا اوضاع ایران آنها را دچار تحیر کرده بود. سرانجام روز 17 دی ماه 1357 کنفرانس گوادلوپ پایان یافت. ونس، وزیر خارجه آمریکا به عنوان سخنگوی کنفرانس، به روزنامه‌ها چنین گفت: «شاه در نظر دارد تعطیلات خود را خارج از ایران بگذراند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تایید می‌کند. آمریکا احساس می‌کند شاه دیگر در آینده نقشی ندارد.»

از آنجا که این کنفرانس، محرمانه و غیر رسمی بود، بنابراین نتایج آن نیز تا حدی محرمانه باقی ماند و از آن، تنها اخبار ضد و نقیضی به رسانه‌ها رسید. دکتر صادق طباطبایی که از همراهان انقلابی امام خمینی(ره) بود، در این زمینه گفته است: «نتایج این کنفرانس از طریق وزارت خارجه آلمان به ما اطلاع داده شد که بین ژیسکاردستن و هلموت اشمیت از یکسو و جیمی کارتر از سوی دیگر، اختلاف نظر افتاد. به این ترتیب که کارتر معتقد بود که هنوز باید این وضع را در ایران تحمل نمود و باید به آقای خمینی و مسلمانان فشار آورد که دولت بختیار را بپذیرند، اما هلموت و ژیسکاردستن اعتقاد داشتند که دیگر دوران حکومت شاه به پایان رسیده است و نگهداری شاه به زور ارتش، موجب این نخواهد شد که مردم آرام شوند. خونریزی‌ها به این طریق بیشتر خواهد شد. بنابراین بهتراست که انقلاب، سیر طبیعی خود را طی کند.»

منابع مختلفی هم در این زمینه خبررسانی کردند که یکی از آنها اشاره کرد: «رئیس جمهور فرانسه پیشنهاد کرد پیکی به تهران فرستاده شود و از شاه مصرانه خواسته شود که ایران را ترک کند. کارتر از پیشنهاد ژیسکاردستن ناراحت شد و اظهار داشت حاضر نیست برای ماندن یا رفتن به شاه تکلیفی کند، اما با همکاری انگلستان تسهیلات لازم را برای عزیمت شاه، در آینده فراهم خواهد کرد. کالاهان و اشمیت، با این پیشنهاد موافقت کردند.» پس از پایان کنفرانس هم جیمی کارتر حرف‌هایی می‌گفت مبنی بر اینکه هیچ یک از سران حاضر در این نشست، علاقه‌ای به پشتیبانی از شاه نداشتند. او می‌گفت: «در گوادلوپ هیچ کدام از رهبرانی که با من گفت‌وگو کردند، اشتیاق زیادی به حمایت از شاه نشان ندادند. هر سه آنها فکر می‌کردند که شاه باید جای خود را به یک حکومت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند. اما آنها در این مورد با من هم عقیده بودند که ارتش باید متحد بماند و نشان دهد که هیچ گونه تمایلی به آیت‌الله خمینی و عناصر تندرو ندارد. ژیسکاردستن به طور خصوصی به من گفت که وی قصد اخراج آیت‌الله خمینی از فرانسه را داشته، ولی شاه از او درخواست کرده بود این کار را نکند زیرا اگر آیت‌الله خمینی در لیبی یا یک کشور دیگر عربی که مخالف ایران است مستقر شود، به مراتب خطرناک‌تر خواهد بود.»

در نوشته‌های باری روبین، پژوهشگر آمریکایی درباره کنفرانس گوادلوپ هم آمده است: «رهبران سه کشور اروپایی موافق بودند که کار شاه دیگر تمام شده است. سخنانی که ژیسکاردستن بعد از همه ایراد کرد درباره این نکته خیلی قوی بود. او گفت: اگر شاه بماند، ایران دچار جنگی داخلی خواهد شد. مردم زیادی کشته خواهند شد و کمونیست‌ها نفوذ فوق‌العاده زیادی به دست خواهند آورد. نهایتا مستشاران نظامی امریکایی حاضر در صحنه در زد وخورد‌ها درگیر می‌شوند و این امر ممکن است زمینة دخالت روس‌ها را فراهم سازد. او در ادامه گفت: آنچه اروپا احتیاج دارد، نفت ایران و ثبات منطقه است.»

از بازتاب‌ خبری رسانه‌ها هم می‌توان به روزنامه یونایتدپرس اینترنشنال اشاره کرد که یک روز بعد از کنفرانس نوشت: «شاه ایران، در حالی که چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریکاست، باید سرانجام تصمیم بگیرد که در ایران بماند یا به یک مرخصی که ممکن است منجر به پایان سلطنتش شود برود. آمریکا به خاطر مخالفت‌های روز افزون و همه جانبة مردم ایران، نمی‌تواند از او حمایت کند.»

شاه نیز در مورد تصمیماتی که در اجلاس گوادلوپ، در مورد خروج وی از ایران گرفته شد، گفت: «از ماه دسامبر فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد، طی چند هفته مذاکره بر سر تشکیل یک دولت ائتلافی، شرط اولیه عزیمت من به خارج برای استفاده از تعطیلات بود... به گمانم در کنفرانس گوادلوپ فرانسه و آلمان، با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من، موافقت کردند.»

به هرحال، نظرات محققین و راویان در این زمینه بسیار است، عده‌ای بر اختلاف نظر و عده‌ای بر اتفاق ‌نظر سران دولت‌های غربی مبنی برخروج شاه از ایران سخن گفته‌اند. اما آنچه بدیهی است این بود که غرب دریافته بود شاه به آخر خط رسیده است، عنان حکمرانی از دست او خارج شده و ادامة سلطنت وی، با وجود آن همه مخالف، فقط به آشوب‌ها ودرگیری‌های بیشتر خیابانی می‌انجامد.

گذشته از همة این موارد، غرب منافعی در ایران داشت که مهم‌ترین آن نفت بود. آنها چاره‌ای می‌اندیشیدند که پس از خروج شاه و استقرار دولت یا حکومت اسلامی، آیا همچنان می‌توانند روابطی با ایران داشته باشند؟ به همین دلیل، پس از بازگشت کارتر به واشنگتن و مشورت با مقامات آمریکایی، قرار می‌شود به واسطه دولت فرانسه به نیابت از آمریکا، با امام خمینی(ره) گفت‌وگو شود. 18 دی ماه 1357، دو نفر از سوی رییس جمهوری فرانسه، به نوفل لوشاتو رفتند. آن دو نفر، پیامی از جانب کارتر برده بودند که مضمون آن بدین شرح بود: «کارتر گفت که اوضاع ایران بحرانی است و بهتر است برای آرام شدن اوضاع، از دولت بختیار حمایت کنید تا در کشورتان، جهت دموکراتیزه شدن، در نهایت با سیستم انتخابات، نوع حکومت تعیین شود.» امام خمینی(ره) در پاسخ به آن دو نفر فرمودند: «تعجب می‌کنم که آقای کارتر که خود دموکرات است و در یک کشور دموکرات حکومت می‌کند، باید پایبند به قانون باشد، چرا از ما مطالبه می‌کند، خلاف قانون عمل کنیم؟ ایشان مگر نمی‌دانند که سلطنت شاه غیرقانونی است و سمت بختیار که از طرف شاه منصوب شده، غیرقانونی است.»


منابع:

1- بیدخوری، یوسف، در گوادلوپ چه گذشت؟، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، چاپ سوم
2- سایت موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی (http://www.ir-psri.com)
3- پایگاه اطلاع رسانی حوزه (http://www.hawzah.net)



 
تعداد بازدید: 1952


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: