13 اسفند 1394
الهام صالح
خاطرات مهدی یوسفزاده/ حسین غفاری/ ناشران: حوزه هنری آذربایجان غربی و نشر دمنه/ 229 صفحه
همگی هدفی داشتند و برای این هدف تلاش میکردند. تلاشها از حد معمول گذشته بود و بیشتر حالت مبارزه داشت. مردم مبارزه میکردند و اهمیت چندانی نداشت در این راه با چه مشکلاتی مواجه شوند. امکان داشت دستگیر شوند، مورد شکنجه قرار بگیرند، اما باز هم مهم نبود. تفاوتی هم نداشت ساکن کدام نقطه از ایران باشند، تهران، قم، مشهد، چه فرقی میکرد؟ مهم هدفی بود که میخواستند به آن برسند. مردم آذربایجان غربی هم در جریان انقلاب اسلامی مانند مردم سایر استانها به فعالیتهای انقلابی میپرداختند. مهدی یوسفزاده یکی از همین افراد است و کتاب «خاطرات مهدی یوسفزاده» فعالیتهای او را به تصویر درمیآورد.
کتاب خاطرات مهدی یوسفزاده شامل بخشهای پیشگفتار، مقدمه، دوران کودکی، آغاز فعالیتهای مذهبی سیاسی، دستگیری توسط ساواک، زندانی شهربانی ارومیه، زندان اوین، زندان قصر، تقسیمبندی گروهها، گسترش نهضت، آزادی از زندان، روزشمار انقلاب در ارومیه، ضمائم، منابع و اعلام است.
دو فصل نخستین کتاب با عناوین «دوران کودکی» و «آغاز فعالیتهای مذهبی سیاسی» 44 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده و بقیه این کتاب 230 صفحهای به دوران زندان یوسفزاده اختصاص دارد که اهمیت این دوران را از نگاه وی به تصویر میکشد.
«دوران کودکی» به پرورش مهدی یوسفزاده در خانوادهای مذهبی و بخشی از دوران تحصیل وی میپردازد.
فصل بعدی با عنوان «آغاز فعالیتهای مذهبی سیاسی»، آغاز فعالیتهای مذهبی او از مساجدی مانند «میرحسین آقا» و «مسجد اعظم» و فعالیتهایی را که در این مساجد صورت گرفته، شرح میدهد.
یوسفزاده در این فصل، ضمن شرح فعالیتهایی مانند تشکیل گروه کوهنوری و توزیع اعلامیه، درباره ترس مردم از ساواک چنین نقل میکند: «اطرافیان و آشنایان ما را میترساندند. میگفتند که در خانه هم حتی حرف نزنید چون اینها یک دستگاههایی دارند که از انعکاس و ارتعاش صوت در روی شیشه، صدا را ضبط میکند و یک هیولایی ساخته بودند از ساواک. بعد که من رفتم [زندان] دیدم نه بابا، پوشالی است. خودشان هم حتی دامن میزدند به این قضیه و همیشه این شعار بود که میگفتند دیوار موش داره، موش هم گوش داره.»
فصل بعدی به موضوع دستگیر شدن وی و شکنجههای ساواک اختصاص دارد. راوی در فصل «دستگیری توسط ساواک»، ضمن بیان مقاومت در برابر شکنجهها باز هم بر ترسی که از ساواک وجود داشت، تاکید میکند: «سعی میکردم حداقل اطلاعات را بدهم. البته به این راحتی که نبود. خوفی که از ساواک وجود داشت و ابهتی که آن موقع، قبل از انقلاب، بود و وحشتی که از ابتدا ایجاد کرده بودند را در نظر بگیرید. آن جو، آن اوضاع و احوال را فرض کنید که خودشان هم دائما سعی میکردند که به این ناامیدی دامن بزنند. اینها مزید بر علت میشد و جوی که در واقع ایجاد میکرد، ما را در یک فشار روحی بسیار قوی قرار میداد. پیش خودمان فکر میکردیم خانوادهمان چی میشود؟ پدرمان چی میشود؟ مادرمان الان چه میکشد؟»
یوسفزاده پس از دستگیری و شکنجه توسط ساواک، به زندان شهربانی ارومیه و سپس زندان اوین منتقل میشود که این دوران هم در دو فصل شرح داده میشود. شرایط هر کدام از این زندانها، شرایط زندانهای انفرادی، روشهای شکنجه و وضعیت غذا برخی از موضوعهای این فصلهاست.
در فصل «زندان قصر» هم شرایط زندان و زندانیها توصیف میشود: «میگفتند زندان قصر در واقع در دوره قاجار اصطبل اسب بوده است. یک همچنین شایعاتی آنجا بود. در این اتاقهای کوچک مرطوب به داخل باز میشد. توی اتاق ما اینقدر آدم میخوابید که اگر یک نفر صبح بلند میشد برود دستشویی، در باز نمیشد. تا پشت در آدم خوابیده بود. باید با فشار در را میکشیدی تا این بنده خدا پاهایش را جمع میکرد تا یک خرده در باز میشد.»
«تقسیمبندی گروهها»، «گسترش نهضت» و «آزادی از زندان»، عناوین فصلهای دیگر کتاب است. این فصلها نیز سرشار از خاطراتی است که یوسفزاده در آنها ضمن بیان تجربیات شخصی خود، به تشریح حال و هوای زندانیان نیز میپردازد. او که 11 خرداد 1354 دستگیر شده، در آبان سال 1357 که حکومت پهلوی به خاطر آزادی زندانیان سیاسی تحت فشار بوده، آزاد میشود. فصل «آزادی از زندان» علاوه بر شرح جریان آزادی زندانیان سیاسی، درگیریهای مسلحانه مردم ارومیه با نظامیان و تظاهرات پیاپی مردم را هم بیان میکند. پایان این فصل، با پیروزی انقلاب اسلامی و گرفتن ساختمان ساواک، همزمان است: «وقتی آنجا را گرفتیم، بعضیها تصور میکردند که اینجا زیرزمین دارد و تعداد زیادی آنجا در بند هستند. آمدند داخل آن محوطه را با بولدوزر میکندند. من هر چی به آنها میگفتم، بابا اینجا خبری نیست، من اینجا را قبل از شما دیدم. هیچ خبری نیست، زیرزمینی، چیزی ندارد، هر چی هست همین هست، برویم به شما آنجاها که من بودم را نشان بدهم، گوش به حرف من ندادند، گفتند نه ما شنیدیم اینجا خیلی جنایتها شده و فلان. بولدوزر و لودر و اینها آوردند و زمین را کندند. اینقدر کندند و کندند تا خسته شدند و گذاشتند رفتند.»
در کتاب «خاطرات مهدی یوسفزاده» فصلی به نام «روزشمار انقلاب در ارومیه» وجود دارد که در آن وقایع سال 1357 از 4 آذر تا 25 آذر از نگاه یوسفزاده بیان میشود. این کتاب، فهرست منابع مربوطه به اثر، ضمائم شامل عکسها و نمونههایی از روزنگاشتهای مهدی یوسفزاده و نمونههایی از روزنگاشتهای مرحوم صادق یوسفزاده، پدر راوی خاطرات را هم دربردارد. این کتاب همچنین دارای پانوشتهایی است که درباره افراد و اتفاقها، توضیح بیشتری را به مخاطب ارائه میدهد.
در این کتاب همانطور که در مقدمه هم به این موضوع اشاره شده است، ادبیات راوی خاطرات کمتر دچار دستکاری شده. این اتفاق باعث میشود تا حالت خاطرهگویی و گفتوگوی صمیمانه حفظ شود که یک ویژگی مثبت است، اما در عین حال یک نقطه ضعف هم به شمار میرود. بهتر بود ضمن اینکه لحن راوی در بیان رویدادها حفظ میشد، اشتباهات نگارشی مورد اصلاح قرار میگرفت تا کتاب در بهترین کیفیت آن ارائه شود.
«خاطرات مهدی یوسفزاده»، یکی از 9 جلد کتابی است که خاطرات فشردهای از زندانیان سیاسی ارومیه در سالهای حکومت پهلوی در آنها گردآوری شده است، اما فقط خاطراتی صرف از 9 زندانی نیست، بلکه در خلال بیان این خاطرات شخصی، به اندیشهها و فعالیتهای مردم ایران در جریان انقلاب اسلامی نیز پرداخته میشود. این کتاب، یکی از کتابهایی به شمار میرود که در راستای تدوین تاریخ انقلاب اسلامی در ارومیه انتشار یافته است.
تعداد بازدید: 1823