23 اردیبهشت 1395
احمد کاویانی
از طرف دولت موقت، هیأت آشتی ملی برای ختم غائله کردستان فرستاده شد. دکتر با این کار مخالف بود و پیغام داد که: «ما داریم ریشه ماجرا رو میکنیم، داریم میرسیم به مرز، این کار شماها باعث میشه که اونها باز ریشه بدوانند.» چند بار از دفتر مهندس بازرگان گفته شده بود که: «به دکتر بگید برگردد.» اما دکتر برنمیگشت. تا این که آن دو همدیگر را در مراسم تشیع آیتالله طالقانی دیدند، به گوشهای رفتند و شروع به صحبت کردند.
بازرگان میگفت: «پیغام من مگه نرسید که گفتم برگردید؟» دکتر گفت: «این کارتون اشتباهه، به هیأت بگید برگردد، من کارمو تموم میکنم.» بازرگان گفت: »صلاح چیز دیگهایه، بذارید کارشونو بکنن.» دکتر گفت: «آخه دارن اشتباه میکنن. باید ریشهشونو بکنیم.»
آن روزها تبلیغات زیادی علیه دکتر کردند و گروههای چپی در روزنامههایشان مقالههای زیادی در این رابطه نوشتند. به طوری که حتی در بعضی از مجلهها، عکس دکتر را کشیده بودند که روی شیشه عینکش انعکاسی از تانک و توپ و آتش را داشت. دکتر در مقابله این ضد تبلیغات میگفت: «جواب چپیها رو من خودم میدم. مصلحت نیست به جون هم بیفتیم.»
آن روزها گذشت. تا این که مهندس بازرگان از کار برکنار شد و استعفا کرد. دکتر در آن زمان معاون نخستوزیر بود. همه اعضای دولت موقت استعفا دادند. دکتر اول آمد و گفت: «وسایل رو جمع کنین که ما هم باید بریم.» اما نمیدانم کجا رفت و چه دید که وقتی برگشت، گفت: «زیاد عجله نکنین!» و در جواب چرای ما گفت: «من امام رو تنها نمیذارم، من اومدم به این انقلاب خدمت کنم. تا امام به من نگه برو، نمیرم. شماها هم برید و به کارهای همیشگیتون برسین.»*
*چمران مظلوم بود: خاطراتی از شهید مصطفی چمران، علی اکبری، نشر یا زهرا (سلامالله علیها)، تهران، 1393، ص 71
تعداد بازدید: 1906