09 خرداد 1395
علیرضا قزوه
علیرضا قزوه سال ۱۳۴۲ در گرمسار به دنیا آمد. وی تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش به پایان رساند و از سال ۱۳۶۴ به سمت ادبیات عرب گرایش پیدا کرد. او تحصیلاتش را در رشته ادبیات فارسی ادامه داد و توانست مدرک دکترای خود را در رشته زبانشناسی دریافت نماید. قزوه در سال 1377 به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان انتخاب شد. و همچنین از سال 1386 به مدت 5 سال رایزن فرهنگی و مدیر« مرکز تحقیقات فارسی در دهلینو» بوده است.
تا کنون از وی چه در قالب شعر سپید و چه در قالب غزل، اشعار بسیاری منتشر شده است. وی با شعر «مولا ویلا نداشت» به عنوان شاعری متعهد شناخته شد. از وی اشعار فراوانی در زمینه دفاع مقدس و فلسطین در مطبوعات به چاپ رسیده است. او در بهمن 1392 به عنوان مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری انتخاب شد. برخی از آثار قزوه، از نخلستان تا خیابان / 1368، پرستو در قاف، سفر نامه حج/ 1375، چه عطر شگفتی، یادواره احمد زارعی/ 1373 ، قطار اندیمشک و ترانههای جنگ/ 1384، خورشیدهای گمشده، گزیده اشعار امروز تاجیکستان/1376، قدم زدن در کلمات، مجموعه گفتوگو با شاعران معاصر/1379، عشق علیهالسلام/ 1381، با کاروان نیزه و من میگویم، شما بگریید هستند. در ادامه شعری از علیرضا قزوه را میخوانید.
ای جماعت خاکِ غم بر سر کنید هجرت خورشید را باور کنید
سوختم، یاران، سراپا سوختم در غم فرزند زهرا سوختم
خواب بودم، فکر امروزم نبود سنگ بودم، گرمی و سوزم نبود
کو عصای دست ما، کو رهبرم؟ کو چراغ و نور چشمان ترم؟
زهر نوشاندند بر آن خوب هم چشم را بست ای خدا، یعقوب هم
شرمساران، سینه را آتش زنید آب را، آیینه را، آتش زنید
ای قلم لختی ملامت کن مرا از غم، ای اندوه، راحت کن مرا
ای سپیداران عاشق خم شوید با سیه پوشیدگان همدم شوید
سوگواران، عقده دل وا کنید ای عزیزان آه و واویلا کنید
بر سر خود خاک و خاکستر زنید سینه کافی نیست، پس بر سر زنید
من گُلی گم کردهام چون آفتاب گل مگو، چشم و چراغ انقلاب
عشق از ما سخت طاقت برده است چشمها دریای باران خورده است
چشمهای عاشقان خون شد خدا قلبها از سینه بیرون شد، خدا
ای خدا انبوه یاران آمدند دستههای داغداران آمدند
دستها، ای دستهای سوگوار سینهها، ای سینههای داغدار
چشمها، ای چشمهای خون شده گر قیامت نیست آخر، چون شده؟
ای عزاداران، عزاداری کنید رود رود از چشمها جاری کنید
قایق دل ماند و پاروها شکست ای خدا بال پرستوها شکست
خون چکان گردیده زخم شانهها شعله افتادهست در پروانهها
وای من از درد، درد روزها وای من از روزها و سوزها
جرأتی باید که سر بالا کنیم بیخجالت چشمها را وا کنیم
غرق آوازیم و بلبل رفته است بوی گل میآید و گل رفته است
ای عزیزان بعد از این یاری کنید از امام خود نگهداری کنید.*
* پژوهشی در شیوههای ادبی آثار امام خمینی(ره)، محمدرضا اسدی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1374، صص 274 - 275
تعداد بازدید: 2228