29 تیر 1395
همزمان با دهه فجر سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی(1360) با دکتر حسن حبیبی یکی از همراهان و یاران امام خمینی(ره) در پاریس مصاحبهای انجام شد. متن پیش رو مصاحبه روزنامه اطلاعات با دکتر حسن حبیبی است که درباره هجرت امام خمینی(ره) از نجف به پاریس و شیوه ورود ایشان به پاریس و استقبال از ایشان و اسکان ایشان انجام شده است. متن به لحاظ تاریخی روایت رویدادهایی است که کمتر جایی شنیده یا نقل شده است
ابتدا دکتر حبیبی در پاسخ سؤال ما درباره قضایایی که منجر به هجرت امام به پاریس گردید، گفت:
بسمالله الرحمن الرحیم. در خصوص این واقعه تاریخی ـ یعنی هجرت امام به پاریس ـ باید اندکی به عقب بازگردیم و به مقدمات این ماجرا نظری بیفکنیم. از مدتی پیش از این سفر براساس خبرهایی که از عراق به ما میرسید نگرانیهایی برای ما پدید آمده بود. شنیدیم که حکومت عراق امام را در مضیقه گذاشته است. کسانی که با اوضاع و احوال کم و بیش آشنایی داشتند، دریافته بودند که احتمالاً دیگر حضرت امام نمیتوانند در عراق بمانند. به دنبال این احتمال اینجا و آنجا اندیشههایی در مغزها میگذشت و نظرهایی ابراز میشد. سؤال این بود که اگر امام از عراق خارج شوند به کجا خواهند رفت؟ آیا با توجه به فعالیتهای شیعیان در لبنان و زمینههای مساعد و محیط مناسبی که در این خطه وجود دارد امام بدانجا خواهند رفت یا ممکن است به کشور مسلمان دیگری نظیر سوریه عزیمت کنند یا احتمالاً به طرف شمال آفریقا توجه میکنند.
شایعه سفر امام به سوریه
در جریان مزاحمتهایی که عراق ایجاد کرده بود، انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا تلگرافهای اعتراض متعددی به بکر [احمد حسن البکر، رئیسجمهور وقت عراق] کردند؛ امّا به هر حال آنچه پیشبینی میشد اتفاق افتاد و به ما خبر رسید که امام از عراق خارج شدهاند و با قصد سفر به سوریه به کویت رفتهاند من در پاریس نبودم و پس از آن که این خبر رسید به پاریس رفتم. در آنجا این احتمال عنوان شد که شاید حضرت امام به سوریه بروند، ما هم خودمان را آماده کرده بودیم که با مقر امام در سوریه ارتباطمان را برقرار کنیم؛ امّا این برنامهها و انتظارها دیری نپایید. روز بعد حاج احمد آقا از بصره، در حدود ساعت 12 (به وقت پاریس) به پاریس تلفن کردند و من گوشی را برداشتم.
ایشان با سرعت و دقیق گفتند که: «ما عازم پاریس هستیم و فردا به پاریس خواهیم آمد، منتهی این مطلب باید پنهان بماند.» علاوه بر این گفتند که تو به کویت نیز تلفن کن و به برادران بگو که در این خصوص مطلبی نگویند و خلاصه عکس مطلب را شایع کنند. به این معنی که این نکته را القا کنند که امام احتمالاً به سوریه خواهند رفت. فعالیت برادران در کویت به قدری سریع بود که در ایران نیز شایع شد که امام به سوریه خواهند رفت. به این ترتیب اذهان مأموران امنیتی و توجه آنان معطوف به خط عراق ـ سوریه شد و شب همان روزی که حاج احمد آقا تلفن کرد از نجف نیز تلفن کردند که منتظر باشید فردا قبل از ظهر ساعت ورود به پاریس به اطلاع شما خواهد رسید.
ورود امام به پاریس
از همان لحظهای که معلوم شد امام به پاریس خواهند آمد، ما در صدد برآمدیم، ببینیم فردا چه هواپیماهایی از عراق به پاریس میآیند و با برخی ضرب و تقسیمها از میان دو هواپیمایی که به پاریس میآمد احتمال دادیم هواپیمایی که در فرودگاه «اورلی» به زمین مینشیند، هواپیمای امام خواهد بود. این حدس فردا نیز به دنبال تلفنی که از میان راه شد، مبدل به یقین گردید. در استقبال از امام تعداد خیلی محدودی بودند. اینها کسانی بودند که از دو سه طریق از ورود امام به پاریس آگاه شده بودند.
از لحظهای که حضرت امام را دیدیم که به طرف محل خروج از گمرک میآیند. دل در دل ما نبود حال و روزگاری که من در آن لحظه داشتم وصفناشدنی است. من چندین بار در دورهای که در خدمت ایشان بودم، حالی غیر از حال عادی پیدا کردهام هیچ کدام از این احوال را با دیگری نمیتوان مقایسه کرد امّا حالت آن روز و آن لحظه و آن نگرانی، به گونهای است که هیچگاه فراموش نمیکنم. من در این اندیشه بودم که اگر پلیس فرانسه متوجه ورود امام بشود و بداند چه کسی دارد پا به داخل خاک فرانسه میگذارد و جلوی ایشان را بگیرد چه میشود. من نگران بودم که اگر چنین وضعی پیش بیاید همه آنچه من به عنوان نتایج این سفر به نظرم رسیده بود، از دست میرود هرچند که یکی دو بار به ذهنم زد که حتی اگر از ورود امام نیز ممانعت کنند باز هم آن را میتوان خیر دانست، امّا به هر حال و راستش را بخواهید من خودخواهانه نمیخواستم که از فیض دیدار و خدمت به امام ـ اکنون که فرصتی بینظیر پیش آمده بود ـ محروم بمانم. خلاصه کنم. امام با آرامش همیشگی خودشان، در برابر پلیس گمرک لحظهای توقف کردند، گذرنامه توسط حاج احمد آقا با یکی دیگر از همراهان ایشان به پلیس داده شد، پلیس نگاهی به گذرنامه و عکس کرد و صفحه مربوط را مهر کرد و امام از آن قسمت رد شدند و در واقع وارد خاک فرانسه شدند، ما با کنترل هیجان خود به خدمت ایشان رسیدیم و با آرامش و بیسروصدا در سالن فرودگاه به طرف در خروجی حرکت کردیم و سر از پا نمیشناختیم. امام تقریباً ساعت 2:30 وارد فرانسه شدند و پلیس فرانسه تقریباً ساعت 3:30 بعدازظهر از طریق خبر خبرگزاریها از ورود امام خبردار شد. نکته جالب توجه این بود که مقامات مختلف فرانسه و حتی آنطور که گفته شد رئیسجمهور فرانسه باورش نمیشده است که امام به طور عادی وارد فرانسه شدهاند و فکر میکرد که مثلاً ایشان مخفیانه خود را به فرانسه رساندهاند! و گویا از وزارت کشور نیز در این خصوص پرسوجو کرده بود که مرزها را چگونه حفظ میکنید که شخصی چون امام مخفی وارد شده است. البته وی را روشن کرده بودند که قضیه از آن قرار نبوده و فقط حضرات نتوانسته بودند متوجه شوند. آنچه به نظر من میرسید و میرسد این است که این هم یکی از همان اموری است که امام به آن عنوان «الهی» میدهند. بر چشمها طوری پرده افکنده شده بود که پلیس نتوانست دریابد چه میکند.
تذکرات مقامات دفتر ریاست جمهوری فرانسه
شب حدود ساعت 8 یا 8:30 بود که مأموران پلیس فرانسه مراجعه کردند و گفتند میخواهند صحبت کنند، به ایشان گفته شد، حرفتان چیست گفتند مطالبی داریم که باید درخصوص اقامت حضرت امام به اطلاع ایشان برسانیم. پاسخ داده شد که اگر میخواهید بدانید که آیا ایشان به فرانسه آمدهاند یا نه، مسئله روشن است و ما میگوییم که بلی حضرت امام هستند که به فرانسه آمدهاند امّا اگر مقصد دیگر و حرف و سخنی دیگر دارید باید دقیقاً معلوم شود که حدود اختیارتان چه اندازه است و از جانب چه کسی صحبت میکنید. ایشان گفتند ما میرویم و با پاسخ به این پرسشها بازمیگردیم. شب بعد آمدند و گفتند که ما از طرف مقامات عالی فرانسه میخواهیم مطالبی به اطلاع شخص امام برسانیم. پرسیدیم که این مقامات عالی را معرفی کنید گفتند این امر را در خدمت حضرت امام روشن خواهیم کرد. گفته شد امام که به زبان فرانسه سخن نمیگویند، گفتند ما در حضور ایشان مطالب را بیان میکنیم و شما ترجمه خواهید کرد. خدمت امام مطلب عرض شد، ایشان فرمودند، اشکالی ندارد. به هر حال مأموران آمدند و نشستند و اولین سخنشان این بود که از طرف مقامات عالی آمدهاند و بنا دارند که برخی مطالب را خدمت حضرت امام بگویند. پرسیدیم میتوانید بگویید کدام مقامات، تلویحاً گفتند از طرف دفتر ریاست جمهور فرانسه مأمورند که این نکات را به عرض امام برسانند: اوّل اینکه میخواستیم بدانیم آیا امام قصد اقامت طولانی در فرانسه را دارند یا نه، ثانیاً اینکه قاعدتاً حضرت ایشان اطلاع دارند که مطابق مقررات فرانسه باید از هر گونه فعالیت تبلیغاتی و سیاسی خودداری کنند. پرسیدیم مقصود از فعالیت تبلیغاتی چیست، گفتند ایشان نباید سخنرانی کنند و مصاحبه رادیویی و تلویزیونی بکنند. مطلب به عرض حضرت امام رسید. ایشان قاطعانه فرمودند: نخیر، من هر جا که هستم، هر کاری را که لازم بدانم میکنم. البته من بنا ندارم که در فرانسه بمانم و هر وقت که وسایل فراهم شود از اینجا خواهم رفت. بعد ما شروع کردیم به سؤال کردن از مأموران پلیس که: خوب اگر امام از اینجا نامهای بنویسند و از کشور فرانسه پست شود آیا از نظر شما اشکالی دارد، گفتیم اگر مطلبی را ایشان در حضور نزدیکان خودشان بفرمایند و ضبط شود و این مطلب به خارج از فرانسه منتقل شود آیا مخالفت مقررات فرانسه است، گفتند نه، فرانسه جلوی آزادیهای اساسی فردی را نمیگیرد و این امور اشکالی ندارد و اصلاً ما فقط آمدهایم بگوییم ایشان در فرانسه نباید تبلیغات سیاسی داشته باشند. گفتیم اگر خبرنگاران غیر فرانسوی از ایشان سؤالاتی بکنند و ایشان پاسخ بدهند و این مطلب در خارج از فرانسه منتشر شود، اشکالی دارد باز گفتند نه. ما این مطالب را با توجه به نظری که از این سؤالات بود خدمت امام گفتیم و ایشان فرمودند، بسیار خوب، ما هم قصدمان همین کارهاست. به هر حال به مأموران پلیس گفتیم که امام نظر خود را بیان کردند، اگر مطلب دیگری دارید بگویید، گفتند مطلب ما همین بود اگر حضرت امام مطلبی دارند بفرمایند.
به وظیفه خود عمل میکنم
امام فرمودند، عراقیها به من گفتند میتوانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته باشید و جواب من به آنها این بود که من هرجا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک برای نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا میشود.
اما دولت عراق باید توجه داشته باشد که دولت ایران میخواهد که من در عراق نباشم و فعالیت نکنم و دولت عراق را زیر فشار گذاشته است و نظر خود را به وی تحمیل میکند و اگر عراق مستقل است باید زیر بار این امر نرود. عراقیها گفتند که اگر از عراق بروید به کجا خواهید رفت و من گفتم به جایی میروم که زیر سلطه ایران نباشد و نخواهد استقلال خود را از دست بدهد. بدینترتیب صریحاً به فرانسویها حالی کردند که حاضر نیستند دست از آنچه مصلحت میدانند بردارند و هیچ قیدوبندی را قبول نمیکنند و حاضرند مرتباً جابهجا شوند و از این کشور به آن کشور بروند؛ امّا هدف خود را رها نکنند.
پس از اینکه مأموران پلیس رفتند، خدمت ایشان عرض شد که به محض آنکه امام مصلحت ببینند، ترتیب مصاحبه مفصلی را خواهیم داد و اگر به فرض فرانسه مزاحم کار شد یا مانع اقامت گردید به کشور دیگر خواهیم رفت و خلاصه شهر به شهر و کشور به کشور پیش خواهیم رفت، تا آنجا که خدا بخواهد و بتوانیم. ایشان با قاطعیت و در عین حال خوشحالی از این طرز کار فرمودند بله همین کار را اگر لازم شد خواهیم کرد.
تأثیر طرز زندگی امام و اطرافیان بر خبرنگاران
قبل از اینکه شهید عراقی به پاریس بیاید مخارج بیرونی امام نیز با وجود ایشان بود و همه در واقع مهمان امام بودند و ما به آنها نان و سیبزمینی و تخممرغ میدادیم. وقتی عراقی آمد اندکی در وضع غذا تغییر داد و خدمت امام عرض کرد که اجازه بدهید حساب بیرونی جدا شود و به شوخی گفته بود بچهها نمیتوانند شب و روز مثل امام به خودشان سخت بگیرند؛ امّا به واقع بچهها و همه سعی داشتند مثل امام زندگی کنند. یک چیزهایی که خبرنگاران خارجی را به فکر واداشته بود همین سادگی در زندگی و شام و ناهار و رفتار و... بچهها بود. این حضرات در فهم این مطلب درمانده بودند که این همه آدم که شبانهروز در آنجا هستند چطور با نان و پنیر یا اندکی آبگوشت و سیبزمینی و امثال آن سر میکنند و مرتب سؤال میکردند و پاسخها بیشتر کلافهشان میکرد. بچهها میگفتند ما و امام دلمان میخواهد همانطور زندگی کنیم که بیشتر مردم ایران زندگی میکنند؛ و آن وقت در خبرهای این خبرنگاران اثر این برخورد دیده میشد. مینوشتند اینها پیروزند، چون همه از امام خود پیروی میکنند و امام نیز زندگیاش نظیر زندگی سادهترین مردم ایران است و همین یک امر برای پیروزی این امام و امت کفایت میکند.
یکی دیگر از نکتههای جالب این دوره آن بود که آن سال در ایران هوا سرد نبود و مردم که در اثر اعتصاب آگاهانه کارگران نفت، نفتشان کم بود، چندان در مضیقه نبودند و خلاصه به قول مردم «زمستان هم بهار بود». در نوفللوشاتو، نیز به خلاف همیشه یعنی برخلاف وضعی که هر سال در آن موقع پاریس داشت، هوا خوب بود. این خوبی هوا حتی از لحاظ وضع جسمی امام به نظر من لازم بود، چون احتمال داشت که تغییر شدید هوای گرم عراق و هوای سرد فرانسه در فعالیتهای ایشان اثر بگذارد امّا چنین نشد و شاید این خوبی هوا که مدتهای مدید نیز ادامه داشت از همان «سِر»های خدایی بود. وقتی هوا سردتر و بعد یخبندان شد، من به برادران میگفتم که ما از اینجا رفتنی هستیم میگفتند به چه دلیل و من میگفتم به دلیل آنکه در این هوا نمیشود زیاد ماند و چون از ابتدا خدا خواسته است که در خدمت امام به ما خوش بگذرد، باید از اینجا برویم و واقعاً نیز همینطور شد و البته من هم در این مطلب کم و بیش باور خود را بیان میکردم و نه اینکه فقط شوخی کنم.
نماز شکسته امام در پاریس
درباره روزی که امام به ایران آمدند و مقدمات این سفر و حوادث و خاطرات مربوط به آن مطالبی بیان کنید.
از اینجا شروع کنم که وقتی حضرت امام به فرانسه آمدند، در ظرف یکی دو روز پس از ورود ایشان سؤال شد که آیا امام نمازشان را شکسته میخوانند یا تمام. کسانی که وارد به جریان هستند میدانند که در واقع این سؤال راه خبرگیری در این باب بود که آیا حضرت امام قصد اقامت طولانی در فرانسه را دارند و یا بنایشان بر یک اقامت موقت است. اگر امام نماز را شکسته میخواندند معنایش این بود که درصدد، تغییر مکان هستند. البته همان روزها نیز امام صراحتاً فرمودند که اقامتشان در این دیار موقتی است. به خبرنگاران خارجی هم ما با توضیح مسئلة نماز حالی کردیم که ایشان بنا ندارند در فرانسه بمانند. در عین حال این مطلب را هم امام در پاسخ به پرسش خبرنگاران میفرمودند که:
فعلاً یعنی تا زمانی که شاه در ایران است قصد عزیمت به ایران را ندارند و فکر میکنند که مبارزه مردم ایران را باید از محل دیگری رهبری کنند، البته همواره هم میفرمودند هر وقت مقتضی باشد به ایران بازخواهم گشت و در کنار مردم به مبارزه ادامه خواهم داد.
وقتی که شاه از ایران خارج شد، سؤالات مثل سیل سرازیر گردید. آیا امام به ایران خواهند رفت بلافاصله یا... یا... در پاسخ گفته شد همین روزها جواب اعلام میشود. اوّل یا دوم بهمن بود که حضرت امام خواسته بودند، چند نفر ازدوستان و رفقای تبعیدی ایشان به خدمت ایشان برسند چون مطالبی هست که میخواهند به آقایان بگویند. در این ملاقات فرمودند که چون قصد رفتن به ایران را دارم میخواستم این مطلب را به شما بگویم. کسانی که در خدمت ایشان بودند و دیگران از این خبر خوشحال شدند و شادمان و نمیدانستند چگونه این شادمانی را بیان کنند. قرار شد مرحوم عراقی به ایران بازگردد و مقدمات کار را فراهم کند و باز قرار شد که ششم بهمن به ایران بازگردیم. ششم بهمن، همان روز کذایی؟ و تقارن بازگشت امام با آن روز بسیار پرمعنی بود: «دیو چو بیرون رود فرشته درآید.» و باز معلوم شد چه کسانی میتوانند در خدمت امام به ایران بیایند. وقتی خبر اعلام شد، صرفنظر از خوشحالی زائدالوصف مردم دو عکسالعمل دیگر از ایران رسید. یکی خبر بسته شدن فرودگاه تهران بود و یکی هم پیغامها که فعلاً مصلحت نیست که امام برگردند، البته حوادث بعد نشان داد که این مصلحت، مصلحت مردم نبود، بلکه مصلحت کسانی بود که انقلاب را بیامام میخواستند و بنا داشتند، بلایی که بر سر مشروطه آوردند بر سر انقلاب اسلامی هم بیاورند. البته میدانیم که برخی از همین حرفها و مصلحتاندیشیها و دمخروسها هم در روزنامههای آن ایام که مجدداً منتشر میشدند، دیده میشد. پس از بسته شدن فرودگاه شایع شد که بختیار به پاریس خواهد آمد. سؤالی که به دنبال این شایعه بود و از همه طرف عنوان میشد این بود که آیا امام وی را میپذیرد یا نه و بحثها و حدسها و پیشنهادها شروع شد که اگر بختیار بیاید امام نباید وی را بپذیرد. اگر بختیار بیاید، ابتدا باید استعفا دهد و بعد به حضور امام برسد. اگر بختیار بخواهد بیاید، ابتدا باید در تهران استعفا بدهد و بعد بیاید. باید اعلامیه بدهد و... و این همه، جو را آشفته میکرد امّا امام ما با همان طمأنینه و آرامش همیشگی به جریان حوادث نظر میکردند. در آخرین لحظات قبل از اعلام تصمیم نهایی امام، به شدت شایع شد که بختیار طی اعلامیهای میگوید که استعفا خواهد داد و بعد به پاریس میآید و خدمت امام میرسد و...
بختیار پذیرفته نخواهد شد
امَا این حرف و نقلها ادامه پیدا نکرد زیرا در ساعت 11:30 شب امام بیانیهای صادر کردند که اگر بختیار بیاید پذیرفته نخواهد شد. در ضمن امام دستور فرمودند که این بیانیه همان شب برای چند نقطه ایران از طریق تلفن منتقل شود. این موضعگیری قاطع امام یکبار دیگر، برخی حسابگریها را به هم زد و خط انقلاب را روشن و صریحتر نمود و برخی از مخلصان را بیش از پیش امیدوار ساخت.
این مسافرت خطر دارد!
نکته جالب توجه دیگری که در همین ایام من با آن برخورد کردم این بود که بعد از بسته شدن فرودگاه، امام دو سه روز بود که مصاحبه و سخنرانی نداشتند، یکی از همان روزها، من خدمت ایشان بودم و به ایشان عرض کردم که فرودگاه بسته است و هنوز تکلیفش معلوم نیست، آیا مصلحت نمیبینید که طی اعلامیه یا مصاحبهای نظر خود را اعلام بفرمایید. مطلب من تمام نشده بود که ایشان با تندی خاصی که با محبت توأم بود فرمودند که: من به هر حال و در هر صورت به ایران خواهم رفت. من هم بلافاصله و تقریباً میان کلام ایشان گفتم که ما هم با شما خواهیم آمد، ایشان سکوتی کردند و گفتند: ولی خطر دارد. از این به بعد خطر بیشتر است. من گفتم که ما در خدمتتان خواهیم بود مگر اینکه مقتضی ندانید یا نخواهید که ما هم بیاییم. ایشان فرمودند به هر حال باید متوجه باشید و همه بدانند که این مسافرت با خطر توأم است. اولاً بانوان به هیچوجه نباید بیایند. پرسیدم خبرنگاران چطور؟ فرمودند این با خود آنهاست. من باید بگویم که این مسافرت خطر دارد و مسئول هستم که بانوان وابسته به خودمان را از این سفر منع کنم؛ فرهنگیها خود میدانند که چه میخواهند بکنند. ثانیاً باید توجه داشته باشید که در این سفر یکی از این چند مورد ممکن است پیش بیاید. یا هواپیما را به محض ورود به آسمان ایران با تیراندازی و.... منفجر کنند یا وقتی هواپیما در فرودگاه به زمین نشست آن را به گلوله ببندند یا به شما کاری نداشته باشند و فقط مرا بکشند یا توقیف کنند یا در میان جمعیت ترور کنند. این خطرات همه اصولاً متوجه من است و شما نباید خود را به خاطر من به مخاطره بیندازید؛ امّا هر کس که فکر میکند باید با من بیاید، باید درباره این مسائل از روی علم و اطلاع فکر کند. بعد هم فرمودند این مطلب را نباید در گوشی به چند نفر بگویید بلکه همین الان از این اتاق که خارج شدید به طور عمومی اعلام کنید که همه بدانند. خلاصه قضیه اینکه یک نوع اتمام حجت بود.
حرکت به سوی ایران
شبی که باید به سوی ایران حرکت میکردیم فرا رسید. هر کس برای خود حالی داشت و عالمی. بعضیها میگفتند و میخندیدند، برخی سکوت کرده بودند و بعضی با خبرنگاران آخرین سر و کلهها را میزدند. نوفللوشاتو یکپارچه شور و جنبو جوش بود تمام خیابان اقامتگاه امام در نور پروژکتورها مثل روز روشن شده بود.
بسیاری از اهالی محل در خیابان بودند، گویا یکی دو سه تا از همسایهها هم برای خداحافظی خدمت امام رسیدند. پلیس نیز تا دندان مسلح بود و مراقب اوضاع. اصولاً از زمانی که شاه از ایران خارج شده بود، فرانسه اقدامات امنیتی نسبتاً شدیدی را معمول داشته بود ولی آن شب وضع به نحو دیگری بود، نه تنها محل زیر کلید و نگین آنها بود بلکه در تمام مسیر از نوفللوشاتو تا فرودگاه نیز که بسیار هم طولانی بود زیر نظر پلیس بود. مدخل تمام خیابانهایی که مسیر را قطع میکردند توسط پلیس سوار مراقبت میشد، در واقع این خیابانها بسته شده بودند و ما تقریباً تمامی راه را بدون توقف طی کردیم. یک اتومبیل پلیس از جلو میرفت، اتومبیل امام پشت سرش بود و من در اتومبیل بعد بودم. سه چهار اتومبیل از در فرعی فرودگاه وارد شدند و ما همراه با رئیس پلیس محل و مأموران فرودگاه از زیرزمین فرودگاه به سالنی که وصل به راهروی ورود به هواپیماست رفتیم. امام چند دقیقهای استراحت کردند و سپس برخاستند و با آرامش و در عین حال چهرهای مصمم چند قدم به طرف خبرنگاران روزنامهها و تلویزیونها پیش آمدند. خواستند که آخرین پیام ایشان به دو زبان انگلیسی و فرانسوی خوانده شود.
وقتی سوار هواپیما شدیم، امام در صندلی جلوی هواپیما، آرام و متبسم نشستند کسانی که در خدمت ایشان بودند سرازپا نمیشناختند و هر کس برای این امر دلیلی داشت. بعضیها مثل من پس از سالها به ایران برمیگشتند، این خود توفیقی بود خصوصاً در چنین شرایط و اوضاع و احوالی و در خدمت چنین رهبری.
من در این فکر بودم که چه ماجراهایی در پیش داریم و چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. راستش پیش از آنکه عنان فکر و اندیشه را به دست توسن خیال بدهم برخاستم ببینم امام چه میکند و در چه وضع و حالی نشسته است. امام ساکت و آرام نشسته بودند از آن گونه آرامشها که به هر دل پریشان و خاطر آشفتهای آرامش و طمأنینه را القا میکند وآدمی را متوجه ماوراء مینماید. از آن آرامشها که تنها در صورتی به دست میآید که آدمی در بند حال نباشد و وقت را در ازلیت و ابدیت خوش کند و در جلال و جبروت الهی و در دریای بیکران عظمت وی غرق شود و امام چنین حالی داشت و چهرهاش گزارشگر چنین حضوری بود و پرتو این حال و این وقت نیز بر ما افتاد. در گوشهای نشستم و به این مطلب میاندیشیدم که به هر حال مبارزهای طولانی، مبارزهای که ریشه در تاریخ سراسری اسلام از صدر آن تاکنون دارد، در حال به نتیجه رسیدن و به بار نشستن است، چه باید کرد تا این حالت ستیزهجویی و ستیزهگری با کفر و شیوه رفتار ظلمستیز مردم ما و در افتادن آنها با طاغوت، از این پس همچنان دوام یابد و بالنده شود. تاریخ ده دوازده سال را مرور میکردم از زمانی که امام فرمود «الیوم تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ» از زمانی که پانزده خرداد بهترین مردمان ما، به روی خاک افتادند، مخالفت امام با کاپیتولاسیون، تبعید امام، مبارزه امام در غربت، درس ولایت فقیه و بیان اصول حکومت اسلامی، آمدن امام به پاریس و سرانجام پرواز انقلاب همه و همه در خط اسلام اصیل و پیروزی یک امت بر مبنای پیروزی اسلامی که فقیهی چون امام گزارشگر آن است و نه پیروزی سیاستمداران و سیاستگران و سیاستپیشگان و نه انحرافها و تفسیرهای شخصی و نظرات فردی.
شبزندهداری امام در هواپیما
وقتی که از پاریس حرکت کردیم اما مدتی در طبقه پایین هواپیما نشستند و بعد برخاستند و برای استراحت به طبقه بالا رفتند. مدتی بعد مسئولان هواپیما، آمدند و جهت قبله را نشان دادند و یکی دوبار نیز دربارة انحراف آن به چپ و راست در اثر تغییر وضع هواپیما توضیحاتی دادند. همه درمییابند که شاید در تاریخ هواپیمایی دنیا، نخستینبار بوده و شاید آخرینباری باشد که پروازی با این مشخصات صورت گرفته و جمعی کثیری در یک هواپیما، در برابر حق سر به سجده گذاشتهاند.
به هر حال برای من گفته بودند که امام شبزندهداری بیسروصدایش ترک نمیشود. در ذهنم گذشت که پرسوجویی بکنم و ببینم که امشب امام چه میکند، معلوم شد که پس از اندکی استراحت، برخاستهاند و مشغول عبادتاند و دنبالة فکر قبلیام را گرفتم که این انسان عارف پاکباز دلسوخته حتی در این شرایط نیز، همان است که همواره هست. در همة شرایط ایشان به آنچه تکلیف میداند عمل میکند، حتی اگر تکوتنها باشد و در خاطرم گذشت که ایشان در پاریس فرمودند اگر تمامی افراد بگویند شاه برود من هم با آنها میگویم شاه باید برود. اگر افراد معدودی باشند که این مطلب را بگویند باز من هم با آنها میگویم شاه باید برود و اگر هیچکس نگوید شاه برود باز من میگویم که شاه باید برود و اگر آتش هم از آسمان ببارد باز هم میگویم شاه باید برود. چون این امر به دلخواه من نیست که بگویم یا نگویم. این یک تکلیف الهی است؛ این وظیفه است.
من قبلاً برای راه و رسم انقلاب نتیجهگیریهایی ـ برای دل خودم ـ کرده بودم آن شب بیشتر در نتیجهگیریهای خود استوار قدمتر شدم که هرچه پیش بیاید و هر اتفاقی که بیفتد، در کل، این انقلاب پیروز است. این مطلب را من آن شب بیش از هر وقت دیگری احساس کردم و با خودم و با خدای خودم قرار گذاشتم که از این خط تا آنجا که میتوانم و نیرو دارم منحرف نشوم و توی خط بمانم و در خدمت انقلاب اسلامی و امام باشم، نه در خدمت شخص امام که در خدمت جریانی که امام نیز همواره خود را فدای آن کرده است و رهبری آن را دارد.
پس از مدتی دور زدن در آسمان تهران که طولانی هم بود هواپیما نشست. خبرنگاران و سپس جمعی از همراهان امام پیاده شدند، شاگردان امام به استقبال ایشان آمدند و در خدمت ایشان به سالن فرودگاه رفتند. من نیز خود را به سالن رساندم و شنیدم که میگویند: خمینی ای امام، خمینی ای امام!*
*دیدار در پاریس: خاطرات دکتر حسن حبیبی و خانم شفیقه رهیده، به کوشش پدرام الوندی، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، 1395، صص 121 - 144
تعداد بازدید: 2407