02 مرداد 1395
او پدر را از کودکی پشت میلههای زندان دیده است. سالهای سال پنجشنبهها زندان قصر میعادگاه او با پدر بوده. در کودکی همراه مادر میرفت و هنگامی که بزرگتر شد و به دبیرستان رفت، خودش به تنهایی به ملاقات پدر میرفت.
دیگر به نبود او در خانه عادت کرده بود. اینکه هیچ وقت پدر سر سفره کنارشان نبود، اینکه هیچ وقت در مهمانیها همراهشان نبود، اینکه هر بار نادر یا حسام مریض میشدند، باید آنها را همراه مادر به درمانگاه میبرد. به همه اینها عادت کرده بود، اما هیچ وقت نتوانست به نگاههای ترحمآمیز دیگران عادت کند. چگونه میتوانست ترحم نگاهها را بپذیرد؟
هر بار که تصویر کوهی بلند و سر به فلک کشیده را میدید، به یاد پدر میافتاد.
***
موقع شهادت حاجآقا (پدرم)، من(1) بیست و سه ـ چهار ساله بودم. حاج آقا هم حدوداً چهل و هشت – نه سال داشت.
هفت – هشت سالم بود که حاجآقا را دستگیر کردند. بیشترین دیدار ما در طول زندگی با پدرمان، پشت میلههای زندان بود. آن ایام حاج آقا مسئولیت غذای زندانیان سیاسی را به عهده گرفته بود. البته اول مسئولیت غذای زندانیان سیاسی و بعد هم مسئولیت غذای کل زندانیان قصر را به عهده گرفت. وقتی میرفتیم توی آشپزخانه ایشان را ملاقات میکردیم.
یکشنبهها و پنجشنبهها روز ملاقات بود. هفتهای یکبار؛ پنجشنبهها میرفتیم برای ملاقات و نصف روز در زندان بودیم. اوایل، همراه مادر میرفتیم، ولی بعد که وارد دبیرستان شدیم، همراه دوستان میرفتیم.
سه تا برادر بودیم؛ من و نادر و برادر کوچکمان حسام که با حاج آقا شهید شد.
وقتی هم که به برازجان تبعید شد، چند بار رفتیم دیدنش. بعد از آزادی هم رفت نوفل لوشاتوی فرانسه؛ پیش امام.
من قبل از انقلاب – چند سالی- آمریکا بودم. بعد از انقلاب آمدم به ایران.
اگر بخواهیم تفکر حاج مهدی عراقی را به عنوان یک آدم تحصیلکرده و نه صرفا بازاری بررسی کنیم، یک چیزی ما بین این دو تا را باید در نظر بگیریم. نکتهای که من به تازگی متوجه شدم و آقای کاظم بجنوردی – از همبندهای پدرم – برای من تعریف میکرد، این است که حاج آقا مطالعاتش را توی زندان روی مباحث اقتصادی گذاشته بود. از قرار معلوم ایشان بحثهای اقتصادی زیادی توی زندان داشت که قشر تحصیلکرده و جوانهای دانشگاهی هم در آن بحثها بودند.
در زمینه اقتصاد، پایه تفکرش، تفکر اقتصاد اسلامی بود که خیلی کم راجع به این موضوع از ایشان سخن گفته شده و در این چند سال بیشتر به بحث مبارزاتی و سیاسی حاج مهدی و نزدیکی او به امام و اینگونه مسائل پرداخته شده است.
اگر بخواهم شمه کوتاهی از حاج مهدی بگویم؛ او از چهارده سالگی وارد جمعیت فداییان اسلام شد تا ضمن اینکه کار سیاسی انجام میدهد، در کنارش کاسبیاش را هم داشته باشد.
حاج مهدی تعریف می کرد: «من برای اینکه خرج خودم و خانوادهرو در بیاورم، میرفتم میدون، صندوق میوه میآوردم و میفروختم و از اینجور چیزها!»
اما کار اصولی او قبل از رفتن به زندان، فخاری یا آجرپزی بود. پدر و پدرزن ایشان هم فخار بودند. یک کارخانه داشتند. در شهر ری که حاج آقا مسئولش بود. بعد از این که سازمان برق، آنجا کارخانه برق راهاندازی کرد، اینها رفتند خاورشهر. بعد هم حاج آقا دستگیر و زندانی شد.
سال 1355، بعد از اینکه از زندان آزاد شد، دوباره وارد همین صنف شد. شش – هفت ماه بیشتر در این صنف نبود، اما در همین مدت کم اقدامات خوبی انجام داد. رییس صنف شد و یک سری کارهای رفاهی را توی کارخانهها شروع کرد. کورهپزخانه، بدترین جا بود برای کار. دستور داد که همه کارخانهها و کورهپزخانهها دستشویی و حمام داشته باشند. کارگرها که از سرکار میآمدند، آغشته به خاک و گل بودند. هیچ کدام از این امکانات بهداشتی و رفاهی کار را نداشتند. ایشان تحولی در این صنف به وجود آورد.
بعد قرار شد در هر منطقه که کورهپزخانه دارد، یک درمانگاه یا بیمارستان زده شود. خودش هم دست به کار شد. الان دو تا درمانگاه در قیامدشت و خاوران به نام شهید عراقی است. درمانگاه قیامدشت توسط وزارت بهداشت و درمان اداره میشود و درمانگاه خاوران زیر نظر بنیاد شهید عراقی.
همه اینها؛ کاسبی و صنف و این مسائل، همه فرع داستان حاج مهدی عراقی بود. اصل داستان همین مبارزات سیاسی و نهضت و انقلاب بود.
دوران بچگیام خانهی ما تو خیابان شهباز بود. آن موقع حاج آقا تو صنف فخار بود. از دیگر کارهای حاج آقا این بود که یک معدن زغال سنگ تو زیاران طالقان داشت، البته مالکیتش مال آستان قدس بود.
به نظر من فعالیتش در آنجا، بیشتر به خاطر مسائل مبارزاتی بود. برای تمرین دادن بچهها و برای آموزش اسلحه و تیراندازی. جای بکر و دست نخوردهای که دوروبرش هم کوه بود. به خاطر همین معدن، باروت و دینامیت میگرفتند برای انفجار. به همین خاطر موقعیت خوبی بود برای تمرینهای نظامی. یکی – دو سال بعد از این که حاجآقا رفت زندان، آن معدن تعطیل شد.
دو سه روز قبل از شهادت حاج آقا رفتیم قم؛ دیدن امام. آن عکس معروفی که از حاج آقا در کنار امام منتشر شده و من هم گوشه کادر هستم. مربوط به همین دیدار است. این آخرین دیدار حاج آقا با امام بود.*
پینوشت:
1- امیر (احمد) ابراهیم عراقی، فرزند ارشد شهید حاج محمد مهدی ابراهیم عراقی است. او متولد سال 1335 و دارای لیسانس امور بینالملل از آمریکاست. هنگامی که امام به فرانسه تبعید شد، پدر از ایران و او از آمریکا هر دو به فرانسه رفتند و ضمن دیدار هم به زیارت امامشان رفتند. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و مدتی در وزارت نفت و پس از آن در صدا وسیما مشغول به کار شد و از سال 1366 کار دولتی را رها کرد و به بخش خصوصی رفت.
امیر عراقی مسئولیت بنیاد شهید عراقی و نیز امور خیریه مربوط به کارکنان صنف فخار را بر عهده دارد. امیر عراقی طی چند سال گذشته دانشگاهی را نیز در نزدیکی محل سابق فعالیت پدرش (معدن زغال سنگ زیاران) در طالقان احداث کرد که هم اینک این دانشگاه تحت عنوان دانشگاه آزاد اسلامی طالقان مرکز شهید عراقی به فعالیت آموزشی مشغول است.
*سیمای یک مرد در انقلاب: ناگفتههایی از زندگی شهید حاج مهدی عراقی، سیدمصطفی فرقانی، تهران، فاتحان، 1395، صص 57 - 60
تعداد بازدید: 1712