07 شهریور 1395
محمد موسوی
شهید محمدعلی رجایی
محمدعلی رجایی سال 1312 به دنیا آمد. خانواده وی از لحاظ اقتصادی وضعیت مطلوبی نداشتند. پدرش خرازی میکرد و مادرش از صبح تا شب پنبه پاک میکرد. در سن 13 سالگی کلاس ششم ابتدایی را تمام کرد و به دلیل اینکه قزوین وضعیت اقتصادی مطلوبی در آن زمان نداشت، به تهران آمده و به کار پرداخت. در کنار آن تحصیلاتش را نیز ادامه داد. مدتی در بازار دست فروشی کرده و به شاگردی مغازه مشغول بود. مدتی نیز وارد نیروی هوایی شده و به درجه گروهبانی رسید. ولی پس از مدتی وارد جرگه معلمی شد و تا زمان انقلاب اسلامی تدریس میکرد. علاقه فروانی به شغل معلمی داشت، که این امر علاوه بر تمایلات درونی، متاثر از همنشینی و مصاحبت وی با آیتالله طالقانی در مسجد هدایت بود. رجایی در کنار تحصیل و اشتغال، فعالیتهای سیاسی خود را با همکاری با گروه شیعیان که صبغه فعالیتهایش بیشتر مذهبی و اجتماعی بود، شروع کرد و به تدریج به جریانهای سیاسی، مذهبی نظیر جمعیت فدائیان اسلام گرایش پیدا کرد.(1)
در کنار فعالیت در گروههای مذهبی و سیاسیای نظیر فدائیان اسلام، با اعضای نهضت آزادی، جمعیت روحانیت مبارز، هستههای اولیه سازمان مجاهدین خلق و هیئتهای موتلفه اسلامی همکاری مینمود. در سال 1341 با دختر یکی از بستگانش ازدواج کرد و تنها هفت ماه بعد از ازدواج در اردیبهشت 1342 به دلیل عضویت در نهضت آزادی دستگیر شد، که پس از چند سال از زندان آزاد گردید. در جو اختناق و خفقان بین سالهای 1342 تا 1346 که فعالیتهای سیاسی رو به رکود نهاده یا زیرزمینی شدند، فعالیتهای رجایی نیز به طور چشمگیری کاهش یافت و فقط به جلسات ماهانه دبیران و شرکت در بعضی جلسات مذهبی و سخنرانی محدود گردید. از سال 1346 تا آذر 1353 که مجدداً دستگیر و تا آستانه انقلاب اسلامی زندانی گردید، فعالیتهای سیاسی خود را وسعت بخشید و علیرغم شکنجه و بازجوییهای طاقت فرسا، از مبارزه دست نکشید و در زندان به پیاده کردن مشی و ایدههای انقلابی خود مشغول شد. پس از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، برای همیشه از بخشی از اعضای سازمان که مارکسیست شدند جدا شد و ضمن پرهیز از گرایش و تمایل به جریان مارکسیست، سعی در جلوگیری از انحراف و استحاله مجاهدین با بهرهگیری از آموزههای مکتب اصیل اسلام و مباحث فلسفی اسلامی داشت. همسر شهید رجایی درباره چگونگی فاصله گرفتن وی از گروهک مجاهدین خلق چنین میگوید: «قبل از اینکه آقای رجایی را دستگیر کنند، یک شب که در منزل نشریه سازمان مجاهدین را که به دلیل ارتباطاتی که با کادر مرکزی داشت، به وی میرساندند مطالعه میکرد، ناگهان دیدم که در فکر فرو رفته و حالت خاصی پیدا کرده است. پرسیدم: «جریان چیست:؟ گفت: «اینها بسمالله الرحمن الرحیم را از روی نشریه خود انداختهاند... »(2)
و این آغاز جدایی شهید رجایی از سازمان مجاهدین خلق بود. درواقع تغییر رویه، ایدئولوژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و جذب رهبران این تشکیلات به مسلک مارکسیسم و کمونیسم، منجر به جدایی شهید رجایی از این سازمان و تمرکز فعالیتهای وی در گروهها و تشکلهای مذهبی، سیاسی شد.
رجایی در زندان نیز دست از مبارزه برنداشت و به فعالیتهای فرهنگی و ترویج اسلام انقلابی در بین زندانیان میپرداخت. پس از آزادی از زندان در آبان 1357 به از سرگیری فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود پرداخت و اقدام به تاسیس انجمن اسلامی معلمان مبارز کرد و در زمان ورود امام خمینی(ره) به کمیته استقبال از امام پیوست و فضا را برای ورود امام (ره) فراهم نمود.
در دوران زندان سختترین شکنجهها را تحمل کرد. شهید رجایی در خاطرهای از آن دوران میگوید: «من قبل از ورود به اتاق شکنجه پیوسته دل به خدا میسپردم. آیاتی از قرآن تلاوت میکردم و دعاهای خاص میخواندم. کاملا حس میکردم وجودم یکپارچه مقاومت است. شلاقها و شکنجهها و ضربات مشت و لگد تدریجا بر بدنم بیخاصیت میشد. روزهایی بر من چنین گذشت و من به همه آنها عادت کرده بودم که اگر روزی به سراغم نمیآمدند، آن روز را زیان دیده میپنداشتم که نکند روی کردن من به خدایم کم رنگ شود.»(3)
همسر شهید رجایی نیز در مورد صبر و مقاومت شهید در تحمل شکنجه زندانبانان چنین گفته است: «آقای رجایی اراده و استقامت خیلی قوی و خوبی داشت. وقتی ساواک ایشان را دستگیر کرد و چند ماه زیر شکنجه طولانی و سخت قرار داد، تنها چیزی که به من آرامش میداد، اراده قوی او بود. مطمئن بودم نمیتوانند از او حرف بکشند و اعتراف بگیرند.»(4)
شهید رجایی دارای یک دسته اصول مبازراتی از قبیل تحمل شداید و شکنجهها، صبر و مقاومت و مخفی کاری در مبارزه و .. بود که در دوران نهضت همواره آنها را در دستور کار داشته است. همسر ایشان در رابطه با اصول مبارزاتی شهید رجایی گفته است: «آقای رجایی به اصل مخفیکاری در مبارزه اعتقاد زیادی داشت. در ابتدا که احساس میکرد من باید زمینه و آمادگی بیشتری برای ورود در کار مبارزه پیدا کنم، از من میخواست به تلفنها پاسخ ندهم و از رفتوآمد به منزل از او پرسشی نکنم. البته این برای من که همسرش بودم خیلی سنگین بود، ولی تحمل میکردم تا اینکه نسبت به من اطمینان خاطر بیشتری پیدا کرد و مسائل مبارزه را با من در میان میگذاشت. بعد که میدید من اصول مخفی کاری را رعایت میکنم، تدریجا کارهای مهمتری را به عهده من میگذاشت، از آن جمله رونویسی یک جزوه بود که با مشقت زیادی انجام میگرفت.»(5)
با به نتیجه رسیدن اقدامات شهید رجایی و سایر انقلابیون در سال 1357 بود که نظام جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد و پس از چند سال شهید محمدعلی رجایی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و توانست در دوران بسیار کوتاه ریاست جمهوری خود، نام پرآوازهای از خویش به یادگار بگذارد.
شهید محمدجواد باهنر
دکتر محمدجواد باهنر در سال 1312 در شهر کرمان به دنیا آمد. پدر او پیشهور سادهای بود که زندگی محقرانهای داشت و از طریق مغازه کوچکی امرار معاش میکرد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش، تحصیلات دبیرستانی را در قم ادامه داد. در سال ۱۳۳۷ شمسی به دانشکده الهیات دانشگاه تهران راه یافت، دوره کارشناسی این دانشکده را به پایان رساند و دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی را نیز در دانشگاه تهران با موفقیت گذراند و سپس به ادامه تحصیل در دوره دکتری رشته الهیات در همان دانشگاه پرداخت.(6)
در سال 1342 به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و علاوه بر تدریس، با دفتر تحقیقات و برنامهریزی آن وزارتخانه همکاری داشت و برنامههای تعلیمات دینی کلاسهای مختلف تحتنظر او تهیه و تنظیم میشد. کتابهای دینی تألیف او نقش چشمگیری در ترغیب جوانان و نوجوانان قبل از انقلاب به سمت دین اسلام ایفا نمود. شهید باهنر با سخنرانیهای خود در مساجد، مجالس روضه، هیئتها و حسینیهها ضمن ابلاغ اندیشههای امام خمینی(ره) و برنامههای نهضت، مقدمات آمادگی اعتقادی مردم ایران را برای مبارزه با رژیم پهلوی فراهم نمود.(7) بنا به گفته دکتر عباس شیبانی «شهید باهنر از 15 خرداد 42 مبارزه خود را علیه رژیم آغاز کرد... و سعی داشت در ایامی همانند محرم و رمضان و امثالهم، تبلیغات اسلامی را همگون و هماهنگ سازد و در این زمینه فعالیت چشمگیری داشت.»(8) بنابراین حوزه اصلی فعالیتهای او در این زمان، فرهنگی و تبلیغی بود.
شهید باهنر در چندین نوبت توسط ساواک و شهربانی حکومت پهلوی دستگیر شد. نخستین بار زمانی بود که وی برای انجام سفری تبلیغی به آبادان عزیمت نمود. در آنجا خبر به رسمیت شناختن دوفاکتو(عملی) اشغالگران فلسطین توسط حکومت پهلوی را شنید و از این خبر بسیار متاثر شده و سخنرانی شدیداللحنی علیه این مسئله ایراد کرد. به دنبال آن، توسط شهربانی دستگیر شد و به زندان انداخته شد. دومین دستگیری او مصادف با تحولات سال 42 بود که در آن هنگام در شهر همدان سخنرانی داشت و به دنبال آن دستگیر شد، ولی به دلیل ازدحام مردم، نیروهای امنیتی او را آزاد کردند. سومین دستگیری نیز به دنبال سخنرانی تندی در مسجد جامع تهران در واکنش به حادثه مدرسه فیضیه اتفاق افتاد. به دنبال این سخنرانی، دستگیر و به سه ماه حبس تادیبی محکوم شد. حکم ذیل پیرامون اتمام دوران محکومیت وی صادر شده است: «متهم نامبرده به موجب رای صادره از دادگاه عادی شماره 2 اداره دادرسی ارتش به سه ماه زندان تادیبی(حداکثر مجازات مندرج در ماده 79 مجازات عمومی) محکوم گردیده است. نظر به اینکه تاریخ بدو بازداشت نامبرده 22/12/42 میباشد، مقرر فرمائید در صورتیکه به اتهام دیگری بازداشت نمیباشد پس از اخذ نشانی کامل، وی را آزاد و نتیجه کامل را اعلام فرمایید.»(9)
اغلب سخنرانیهای شهید باهنر در دوران مبارزه در مسجدهای هدایت و الجواد(ع)، مکتب حسین(ع)، حسینیه ارشاد، کانون توحید و ... صورت میگرفت و متناسب با موقعیت روز و مقتضیات مبارزه تدارک دیده میشد. وی در تاسیس بنیاد رفاه تعاون اسلامی، تشکیل صندوقهای قرضالحسنه، کانون توحید و دفتر نشر فرهنگ اسلامی نیز نقش فعالی داشت. در خصوص کارهای فرهنگی و تبلیغی و همکاری با اشخاصی نظیر شهید بهشتی گفته است: «آشنایی من با شهید بهشتی از سال 1332 در قم آغاز شد، اما چون ایشان یک دوره جلوتر از من بودند تماس نزدیک با او نداشتم. سال 1336 با تاسیس فصلنامه مکتب تشیع جهت مقالات خدمتشان رسیدم و همکاری ما در زمینه علمی، تحقیقاتی و انتشاراتی بود. سال 42 در دو جهت سیاسی در جریان نهضت امام خمینی و در مسائل فرهنگی و برنامهریزی تعلیمات دینی و تالیف کتب درسی در مدارس همکاری داشتیم... کار فرهنگی و همکاری با هیئتهای موتلفه و بخشی از کارهای تحقیقاتی و علمی وی(شهید بهشتی) بر عهده ما بود...»(10)
وی با اینکه چندین بار توسط ساواک ممنوعالمنبر شده بود و محدودیتهایی در زمینه فعالیت در آموزش و پرورش علیه او ایجاد شده بود، دست از مبارزه بر نداشت. در اوج انقلاب به فعالیت گستردهای دست زد و در مناسبتهای مختلف، حکومت پهلوی و استعمار را به باد انتقاد میگرفت. در سابقهای در تاریخ 14 آذر 1357 آخرین فعالیتهای وی چنین گزارش شده است: «... یاد شده به همراه تعدادی از روحانیون... طرفدار [امام] خمینی اعلامیهای منتشر و روز 15 شهریور را عزای عمومی اعلام کرده و مردم را به راهپیمایی دعوت و مطالبی علیه حکومت اعلام نموده است. یاد شده در اغتشاشات اخیر نقش فعالی داشته و در سخنرانیهایش ضمن تشریح حکومت اسلامی مردم را به رهبری [امام] خمینی به اتحاد دعوت کرده است. نامبرده بالا در تاریخ 9/9/57 به وسیله فرمانداری نظامی در شیراز دستگیر و به تهران اعزام شد تا تحویل فرمانداری نظامی تهران و حومه گردد.»(11)
شهید باهنر در خاطرات خود از حوادث سالهای 1356 و 1357 چنین یاد میکند: «.... سال 56 ـ 57 سه نوبت مجددا دستگیر شدم. یک نوبت در شیراز بود که هنگام حکومت نظامی بود و سخنرانیها ممنوع بود و ما در دانشگاه شرکت داشتیم. برای روز بعد سخنرانی انجام شد. هنگام بازگشت در هواپیما بازداشت شدم و بعد از چند روزی منتقل کردند به تهران. در نوبت دیگر مجددا دستگیر شدم، ولی میدانید که آن سالها چندان طولی نداشت. یک نوبتش جالب بود که ماه رمضان بود... عدهای از علما و روحانیون مبارز جمع شده بودند که برنامه میریختند برای تظاهرات و راهپیماییها و از این قبیل مسائل، که کشف کردند و ما 30 نفر بودیم که آنجا را محاصره کردند. بعضی از ما را بین راه و بعضی را داخل منزل دستگیر کردند و آیتالله موسوی اردبیلی را در خیابان دستگیر کردند و ما را بردند ولی بازداشت ما مدت کوتاهی بود.»(12)
دکترمحمد جواد باهنر نیز همانند شهید رجایی چهرهای بسیار خوب از خود برجای گذاشته و از او به عنوان فردی یاد میشود که در راه عقیده و مرامش مبارزه کرد.
منابع و مآخذ
1. غلامعلی رجایی، سیره شهید رجایی، نشر شاهد، تهران، ۱۳۷۷، صص۱۲۳ ـ ۱۲۲
2. یادمان شهدای دولت جمهوری اسلامی ایران، اراده قوی او به من آرامش میداد (مصاحبه با همسر شهید رجایی)، شماره 10، شهریور ماه 1385، ص 15
3. محمدرضا پیوندی، آینه رجاء؛ گلگشتی در زندگینامه شهید محمدعلی رجایی، مجله مربیان، سال چهارم، شماره 12، تابستان 1383، ص 121
4. مصاحبه با همسر شهید رجایی، ص 13
5. همان، ص 16
6. رضا مرادی، زندگینامه پیشوایان انقلاب، حجر، ۱۳۶۱. صص ۸۷ ـ ۸۹.
7. شهید راه دانش و فرهنگ؛ دکتر محمدجواد باهنر، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، صص 13 ـ 25
8. یادمان شهدای دولت جمهوری اسلامی ایران، چون تظاهر نداشت، شخصیت او کمتر شناخته شده بود (مصاحبه با دکتر عباس شیبانی)، شماره 10، شهریور ماه 1385، ص 37
9. علی کردی، مناسبتها: شهید دکتر محمد جواد باهنر به روایت اسناد، فصلنامه 15 خرداد، 1375، شماره 22، ص 99
10. همان، صص96 ـ 97
11. همان، ص 112
12. همان، ص 103
تعداد بازدید: 3979