05 دی 1395
زینب دهقان حسامپور
تشکیل ساواک از پیامدهای کودتای 28 مرداد 1332 بود. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی موجود همچون فرمانداری نظامی نمیتوانستند به تنهایی خطراتی را که حکومت پهلوی از سوی مخالفان داخلیاش متحمل بود، سرکوب کنند. بنابراین شاه و حامیانش با هدف مستحکم کردن پایههای حکومت پهلوی و تمرکز فعالیتهای اطلاعاتی و امنیتی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را در سال 1335 تأسیس کردند.(1) ساواک با «یک صفحه قانون و یک دنیا اختیارات» شکل گرفت و کمکم بر تمام امور مسلط گشت.(2) ساواک برای ادامه حیات خود از بین جوانانی که مستعد تشخیص میداد اقدام به جذب نیرو کرد. برخی از این نیروها برای نشان دادن سرسپردگی و کسب منافع و مدارج بالاتر گاه بیش ازآنچه که مقامات رده بالا از آنان میخواستند، عمل میکردند. یکی از این افراد که به گفته خود «جلاد خوبی»(3) برای ساواک بود، بهمن نادریپور است.
بهمن نادریپور که در ساواک با نام مستعار تهرانی فعالیت میکرد، در سال 1324 متولد شده بود. او در حین تحصیل در مقطعی جذب فعالیت حزب توده گشت.(4) اما این همکاری چندان ادامه نیافت و نادریپور در افکار خود و فعالیت سیاسی ـ اجتماعیاش تجدید نظر کرد. احتمالاً این همکاری کوتاه مدت یکی از دلایلی بود که بعدها فعالیتهای وی در ساواک بیشتر در زمینه مبارزه و دستگیری اعضای گروههای کمونیستی بود. او خدمت وظیفه را در قالب سپاه دانش در یکی از روستاهای مشهد گذراند و پس از آن در سال 1346 با مدرک دیپلم برای همکاری با ساواک جذب شد.(5) بعدها همزمان با فعالیت در ساواک در مقطع لیسانس نیز تحصیل کرد.(6) وی با داشتن یک حافظه قوی به همراه پشتکار و جدیتی که از خود نشان داد توانست توجه افراد مافوق خود را جلب کند و بر همین اساس چندین بار مورد تشویق قرار گرفت و مدالهای مختلفی چون نشان درجه دو کوشش، مدال جشنهای دو هزار و پانصد ساله و نشان همایونی را دریافت کرده بود.(7)
استخدام در ساواک: نادریپور پس از استخدام به اداره سوم ساواک راه یافت. اداره سوم اداره کل امنیت داخلی بود که گستردهترین تشکیلات و بیشترین امکانات را در ساواک داشت و انتظار شاه از آن امنیت مطلق بود. در واقع آنچه که در اذهان جامعه در مورد ساواک شکل گرفته بود مربوط به فعالیتهای این اداره است.(8)
نادریپور ابتدا در امور دفتری در اداره بایگانی و فیش مشغول به کار شد و پس از مدتی کوتاه مسئولیت بخش احزاب و دستههای کمونیستی به وی واگذار گشت.(9) او با تاریخچه گروههای مسلح و سایر گروههای زیرزمینی آشنایی کامل داشت. از سال 1348 به بعد نیز در حمله به مبارزان و مخالفان رهبر عملیات در ساواک شد. اگرچه به گفته خودش از نظر سلسله مراتب اداری کارمند رتبه نهم ساواک محسوب میگشت ولی برای نشان دادن خوش خدمتی حتی بیش از آنچه مقامات بالاتر میخواستند دست به جنایت و اعمال غیرانسانی زده است.(10)
در سال 1349 در ساواک دو کمیته وجود داشت که زیر مجموعه اداره سوم بود. یکی مسئول شناسایی عوامل تظاهرات سراسری در دانشگاهها در آبان 1349 و دیگری مسئول شناسایی، دستگیری و بازجویی از اعضای آشکار و مخفی سازمان مجاهدین خلق بود.(11) نادریپور نیز به عنوان یکی از شکنجهگران و بازجویان اصلی ساواک در هر دو کمیته گفته شده حضور و فعالیت داشت و یکی از عوامل اصلی در ضربه ساواک به سازمان مجاهدین خلق بود.(12)
شرکت در سرکوب واقعه سیاهکل: گروه فدائیان خلق که بعدها به گروه سیاهکل معروف شد، توسط چندتن از جوانانی که به سیاستهای حزب توده معترض بودند، تشکیل شده بود. آنان جنگلهای سیاهکل را به عنوان مرکز عملیات مسلحانه خود انتخاب کرده بودند و در پی تحریک روستائیان علیه حکومت پهلوی بودند.
در مهر 1349 به دستور سپهبد مقدم (رئیس وقت اداره کل سوم) به منظور جلوگیری از تظاهرات و اعتصابهای دانشجویان دستور تشکیل کمیته اوین داده شد. این کمیته اقدام به دستگیری دانشجویان و فارغالتحصیلان مظنون کرد. در بازرسی از خانه یکی از دستگیرشدگان نشریه طوفان که متعلق به گروه مارکسیستی ـ لنینیستی طوفان بود، به دست آمد. با توجه به اطلاعات و شناخت کاملی که نادریپور از گروههای کمونیستی داشت به دستور پرویز ثابتی به این کمیته اضافه شد.
فرد دستگیر شده پس از مدتی اطلاعاتی درباره تشکیلات یک گروه مخفی که ادامه دهنده و اعضای گروه بیژن جزنی بودند، در اختیار مأموران ساواک قرار داد. او در بازجوییهای جدید خبر از تیمهای مختلف این گروه و اقدامات آن داد. برای مثال تیم کوه از شهریور 1349 به شناسایی کوهها و جنگلهای مازندران و گیلان جهت عملیات پارتیزانی مبادرت کرده بود یا تیم علمی موفق به ساخت ماده منفجره فولمینات جیوه شده و در پی ساخت تیانتی هستند.(13)
با این اعترافات ساواک در پی دستگیری و سرکوب این گروه برآمد. بنابراین نیروهایی چون نادریپور را برای اقدام علیه آنان از تهران به رشت فرستاد. نادریپور با پوشش سپاه دانش توانست ایرج نیّری (یکی از اعضای تیم رابط بخش سیاهکل) را در قریه شب خسبلات دستگیر کند.(14)
دستگیری نیّری سبب شد تا ساواک پی ببرد فدائیان خلق به دنبال حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و گارد جنگل هستند. تشدید فعالیت ساواک علیه این گروه و دستگیری تعداد زیادی از آنان، باعث شد تا فدائیان دست به اقدام از پیش تعیین نشدهای بزنند و در 19 بهمن، 1349 به پاسگاه سیاهکل حمله کنند و اگرچه در این حمله آنان مقداری اسلحه به دست آوردند ولی در 29 بهمن، پخش این خبر توسط حکومت پهلوی که «یاغیها به پاسگاه حمله کردند» نشان داد دستگیر شدهاند.(15) نادریپور در این پرونده هم شکنجهگر بود، هم بازجو و هم در عملیات حضور داشت.
فعالیت در کمیته مشترک ضدخرابکاری: از نیمه دهه چهل با گسترده شدن فعالیتهای مخالفان سیاسی، چریکی و مسلحانه علیه حکومت پهلوی، ساواک و دیگر نیروهای امنیتی در برخورد با مخالفان به روشهای خشونتآمیزتری متوسل شدند. در این میان به دستور شاه برای برخورد منسجمتر با مخالفان و جلوگیری از برخی ناهماهنگیها میان شهربانی و ساواک در سال 1350 کمیته مشترک ضدخرابکاری تشکیل شد.(16)
کمیته مشترک با ایجاد گروههای ضربت و تعقیب و گریز بیشترین خشونت را برای سرکوب مخالفان حکومت پهلوی به کار میبرد. دایره بازجویی از مهمترین بخشهای کمیته مشترک بود. ساواک با استفاده از خشنترین بازجویان و شکنجهگران و به کار بردن مرگبارترین شیوههای شکنجه و با استفاده از شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی عهدهدار گرفتن اقرار و اعتراف از مبارزین بود. در همین زمان روند دستگیریها افزایش بیسابقهای یافت و گفته شده بازجوها و شکنجهگران به صورت سه شیفت در شبانهروز فعالیت میکردند.(17)
بهمن نادریپور نیز از خرداد 1351 به عنوان سربازجو به کمیته مشترک منتقل شد. رئیس ستاد کمیته مشترک، پرویز ثابتی بود که نادریپور یکی از افراد مورد اعتماد وی به شمار میرفت. گفته شده اعتماد ثابتی به وی به حدی بود که که نادریپور در مواردی طرف مشورت ثابتی نیز بوده است.(18) در سال 1356 نیز به دلیل ناسازگاری با سجدهای (رئیس وقت کمیته مشترک) و به دستور ثابتی به کمیته مستقر در اوین با نام گارد اوین منتقل شد.(19)
شرکت در قتل 9 نفر از زندانیان سیاسی اوین: ساواک در دو دهه پایانی حکومت پهلوی بسیاری از مخالفان را با روشهای گوناگون به قتل رسانده است. از سرنوشت بسیاری از مخالفان که به صورت عمدی در داخل یا خارج از زندان به قتل رسیدند، اطلاع دقیقی در دست نیست و ساواک نیز هرگونه اطلاعاتی درباره آنان را انکار میکرد. با این حال از برخی از جنایتها علیه زندانیان سیاسی در اعترافهای برخی از مأموران ساواک پرده برداشته شد. از جمله این موارد نادریپور در اعترافاتش تیرباران 9 نفر از زندانیان سیاسی را که به گروه بیژن جزنی معروف شدند، توسط نیروهای ساواک در تپههای اطراف اوین افشا کرد.
پس از اینکه در اواخر سال 1353 سرتیپ زندیپور (رئیس کمیته مشترک) ترور شد، به دستور شاه ساواک به دنبال انتقام گرفتن از مخالفان مسلح حکومت پهلوی بود. مأموران ساواک به زعم خود همانطور که گروههای چریکی آنها را در دادگاههای انقلابیشان محکوم به مرگ میکردند، قصد زدن یک ضربه اساسی به آنها را داشتند.(20)
رؤسای ساواک مجبور به ظاهرسازی بودند. حکم دادگاه مبنی بر اعدام این زندانیان نبود و همچنین مصلحت دیده بودند ارتش و دیگر گروههای نظامی درگیر چنین امری نشوند.(21) به همین منظور در فروردین 54 چندین تن از شکنجهگران حرفهای ساواک مانند محمدعلی شعبانی (معروف به حسینی)، رضا عطارپور، ناصر نوذری (معروف به رسولی)، بهمن نادریپور و ... توسط نعمتالله نصیری (رئیس وقت ساواک) و ثابتی انتخاب شدند. 9 تن از زندانیان شامل: بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، مصطفی خوشدل (جوان)، عزیز سرمدی، کاظم ذوالانوار، چوپانزاده، مشعوف کلانتری، جلیل افشار و عباس سورکی، از زندان اوین تحویل گرفته شدند. در حالی که شکنجهگران در قهوهخانهای اطراف اوین منتظر آنان بودند و پس از دیدن مینیبوس حامل زندانیان به دنبال آنان روان شدند. در ارتفاعات اطراف اوین زندانیان را از مینیبوس پیاده کردند و آنان را در حالی که دستها و چشمانشان بسته بود روی زمین نشاندند و بدون اینکه به زندانیان فرصتی بدهند آنان را به رگبار مسلسل بستند و حتی پس از آن به سمت آنان تیر خلاص نیز شلیک کردند.(22)
اگرچه حکومت پهلوی فردای آن روز در مطبوعات اعلام کرد این 9 نفر در حالی که سعی در فرار از زندان داشتند، کشته شدهاند اما از همان زمان نزدیکان آنان میدانستند که ساواک اقدام به سر به نیست کردن آنان کرده است.(23)
این مورد یکی از دهها موردی است که ساواک اقدام به از بین بردن مخالفان حکومت کرده بود. آنها به شیوههای مختلفی بسیاری از دستگیرشدگان را به قتل رساندند. برای نمونه یکی از مواردی که نادریپور در اجرای آن دست داشته و به آن اعتراف کرده است خوراندن قرص سیانور به جای مسکن به چند تن از مخالفان بود.(24)
آموزش در خارج از کشور: نادریپور در اعترافاتش به روابط ساواک با سرویسهای اطلاعاتی دیگر کشورها بهخصوص سیا و موساد اذعان داشته است. این روابط شامل مواردی چون آموزش نیروهای ساواک، تبادل اطلاعات در مورد سازمانهای انقلابی و ارائه تجربیات بود.(25) شعب ساواک در خارج از کشور اگر اطلاعاتی کسب میکردند، در اختیار سرویسهای اطلاعاتی غربی قرار میدادند در ازای آن، سرویسهای غربی هم درباره فعالیت سیاسی ایرانیان در خارج از کشور به ساواک اطلاعات میدادند.(26)
همچنین برخی از کارمندان ساواک که مورد تأیید مسئولان رده بالا بودند برای مأموریت به کشورهای دیگر اعزام میشدند. در همین راستا بود که نادریپور بر طبق اعترافاتش دوبار به چنین مأموریتهایی رفته است. وی در اواخر سال 1354 با 6 نفر از دیگر کارمندان مانند هوشنگ ازغندی معروف به منوچهری برای یک دوره کوتاه مدت به اسرائیل رفتند.(27) او همچنین یکبار دیگر هم به همراه چهارده نفر از اعضای ساواک در سال 1355 مأموریتی به آمریکا داشتند.(28)
عضویت در کمیته ماهان: در اول محرم سال 1356 در خانه امنی در خیابان سلطنتآباد تهران که مربوط به اداره هشتم (اداره کل عملیات ضدّجاسوسی و مقابله با اقدامات عوامل خارجی) بود، به دستور سپهبد ناصر مقدم کمیتهای با نام ماهان شکل گرفت. سرپرست آن بهمن فرنژاد (معروف به دکتر جوان) بود.(29) نادریپور نیز یکی از اعضای این کمیته بود.
وظیفه این کمیته تماس با روحانیون مختلف برای ایجاد شکاف و اخلال در مبارزه انقلابیون، تهیه و توزیع اعلامیههای جعلی برای منحرف کردن مسیر انقلاب و... بود. در واقع هدف این کمیته این بود که میان گروههای مختلف مبارز که ایدئولوژیهای متفاوت داشتند (مانند مذهبیها و مجاهدین)، اختلاف به وجود آورد.(30) پس از پایان ماه محرم کار این کمیته نیز به پایان رسید.
شرکت در به شهادت رساندن سیدعلی اندرزگو: سیدعلی اندرزگو از مبارزان انقلاب بود که پس از همکاری در اعدام انقلابی حسنعلی منصور (نخستوزیر وقت در سال 1343) سالها در شهرها و پوششهای مختلف به مبارزه علیه حکومت پهلوی میپرداخت. او بارها با ترفندهای مختلف از چنگ مأموران حکومت گریخته بود و ساواک سالها در حسرت دستگیری او بود. از سال 1356 نادریپور در تعقیب شهید اندرزگو شرکت داشت. بنا به اعترافات نادریپور، وی در تعقیب سیدعلی اندرزگو به قم و مشهد رفته و به کنترل و شنود خطوط تلفن استفاده شده توسط او پرداخته بود.(31) ساواک به کنترل سخت فعالیتهای اندرزگو میپرداخت تا در نهایت در 19 رمضان سال 1357 وقتی قصد رفتن به خانه یکی دیگر از مبارزان را داشت او را محاصره کردند. اندرزگو پیش از شهادت بسیاری از مدارک همراه خود را خورد تا به دست مأموران ساواک نیفتد.
عاقبت شکنجهگران: پس از پیروزی انقلاب اسلامی نادریپور و برخی دیگر از مأموران ساواک که فرصت فرار را نیافته بودند، به زندگی مخفی روی آوردند. اما نادریپور و فریدون توانگری (با نام مستعار آرش) در فروردین 1358 در حالی که مبادرت به فعالیتهای زیرزمینی علیه انقلاب داشتند، دستگیر شدند.(32)
نادریپور پس از دستگیری با ادعای اینکه تحولی در وی رخ داده و او پی به ماهیت واقعی انقلاب برده است با اعلام اینکه میخواهد هر چه میداند بگوید اقدام به افشاگری علیه اقدامات ساواک کرد. اعترافات وی در واقع مهر تأییدی بر شیوه وحشیانه ساواک در برخورد با مخالفان حکومت پهلوی بود. نادریپور در اعترافاتش نه تنها پرده از برخی جنایات ساواک برداشت بلکه شیوه عملیاتی و روشهایی مانند تسویههای درون سازمانی برخی از سازمانهای کمونیستی را نیز فاش کرد.(33) اگرچه او سعی داشت با زیرکی خاصی تنها با بیان آن بخش از اقداماتش که مربوط به گروههای کمونیستی بود، خود را از برخورد با مبارزان مذهبی مبرا کند اما بنا به اظهار برخی از زندانیان، مانند مرضیه دباغ و عزتالله شاهی وی به بازجویی و شکنجه مبارزان مذهبی نیز اقدام میکرد.(34)
شروع محاکمه تهرانی از بیست و چهارم خرداد 1358 بود که تا 31 خرداد در 9 جلسه دادگاه به طول انجامید. در نهایت بهمن نادریپور (تهرانی) با حکم دادگاه به دلیل شرکت مستقیم در ایجاد اختناق و سرکوبی مبارزههای انقلابیون، مفسد فیالارض و قاتل خلق خدا شناخته و محکوم به اعدام شد. نادریپور در آخرین صحبتهایش پیش از اعدام خطاب به همسرش چنین گفت: «من جنایت کردهام و باید کشته شوم و تو برای من از خانوادهها طلب آمرزش کن. آنچه را که من کردهام شمر نکرده بود. من باید اعدام شوم در غیر این صورت نمیتوانم به صورت مردم نگاه کنم.»(35) حکم نادریپور و همکارش (فریدون توانگری) در بامداد سوم تیر 1358 به اجرا درآمد. بدین ترتیب پرونده کسی که در اعمال شکنجه و رفتار غیرانسانی مشهور عام و خاص شده بود، این چنین بسته شد.
پینوشتها:
1ـ شاهدی، مظفر، ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص55.
2ـ حسنپور، قاسم، شکنجهگران میگویند، تهران، موزه عبرت ایران، 1386، ص28.
3ـ همان، ص164.
4ـ شاهی، عزتالله، خاطرات عزت شاهی، تحقیق و تدوین محسن کاظمی، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و شرکت انتشارات سوره مهر، 1385، ص384.
5ـ همان.
6ـ حسنپور، ص186.
7ـ همان، ص134.
8ـ همان، صص48و 49.
9ـ همان، ص133.
10ـ همان، ص134.
11ـ همان، صص49و 50.
12ـ شاهی، ص384.
13ـ حسنپور، ص170.
14ـ شاهی، ص384.
15ـ حسنپور، صص 171ـ175.
16ـ شاهدی، صص656 و657.
17ـ حسنپور، ص56.
18ـ همان، ص135.
19ـ همان، ص134.
20ـ همان، ص181.
21ـ دلانوا، کریستین، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گوهر، تهران، طرح نو، 1371، ص213.
22ـ حسنپور، صص180ـ183.
23ـ دلانوا، ص214.
24ـ حسنپور، صص225ـ227.
25ـ همان، ص210.
26ـ همان،ص212.
27ـ همان، صص206ـ208.
28ـ همان، صص209و 210.
29ـ همان، ص228.
30ـ همان، ص229.
31ـ همان، صص231ـ234.
32ـ صمدیپور، سعید، شکنجه در رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص186.
33ـ حسنپور، صص189ـ192.
34ـ نگاه کنید به: شاهی، ص353 و صمدیپور، ص189.
35ـ حسنپور، ص259.
تعداد بازدید: 5020