25 شهریور 1396
به انتخاب: احمد سروشنژاد
رستاخیز نام حزبی است که توسط محمدرضا پهلوی تأسیس شد. در 11 اسفند 1353 شاه در حضور نخستوزیر، نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا، رهبران احزاب و مقامات کشوری، تأسیس «حزب رستاخیز ملت ایران» را اعلام کرد و دستور داد تا همه مسئولین، روسای احزاب و مردم به عضویت حزب درآیند. همچنین امیرعباس هویدا، نخستوزیر را به دبیر کلی حزب برگزید. او در مورد کسانی که مخالف عضویت در حزب بودند گفت: «کسی که وارد حزب جدید نشود... وابسته به یک سازمان غیر قانونی است... چنین فردی جایش در یکی از زندانهای ایران است، یا اگر مایل باشد میتواند همین فردا کشور را ترک کند.» تنها مخالفت جدی با تأسیس حزب رستاخیز از سوی امام خمینی(ره) صورت گرفت که در نجف به حالت تبعید به سر میبردند. ایشان در پیام روز 21 اسفند 1353 خود، ضمن محکوم کردن اقدام شاه در تأسیس حزب رستاخیز، آوردند: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم... است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است.» حزب رستاخیز در 8 مهر 1357 به طور رسمی منحل شد. بعد از تشکیل حزب رستاخیز، شاه به نزدیکان خود گفته بود: «حزب رستاخیز آخرین برگه است، اگر موفق نشویم راه حل دیگری برای ادامه حکومت وجود ندارد.» جالب اینکه شاه پس از ترک ایران در آخرین کتابش، پاسخ به تاریخ نوشت: «ایجاد حزب رستاخیز یک اشتباه بود.»[1]
در اسناد باقیمانده از سفارت سابق آمریکا در تهران (لانه جاسوسی)، «سیاستهای ایران و نقش حزب رستاخیز بر آن» عنوان گزارش جلسهای است که در می 1977 در دفتر جمشید آموزگار و با حضور وی به عنوان دبیرکل حزب رستاخیز، جان دی.استمپل، کارمند سیاسی سفارت و پنج رهبر سیاسی جوان آمریکایی که از ایران بازدید داشتهاند، انجام گرفته است. گزارشگر در متن خود مینویسد: «آموزگار در رابطه با زمانی که طول خواهد کشید تا کادر مرکزی سازمان حزب تکمیل شود، بسیار بدبینتر از هر یک از مقامات سطح بالای حزب که قبلاً با پنج رهبر سیاسی جوان ملاقات داشتهاند، بود. آموزگار تصور میکرد که ساختار اولیه در یک سال و نیم آینده روشن خواهد شد، لیکن ماشین حزب برای سه تا چهار سال آینده عمل نخواهد کرد. او و رهبران سیاسی جوان نظریات بسیار منفی در مورد مشکلات ترغیب افراد به عضویت در یک حزب سیاسی ابراز داشتند و عنوان نمودند که در این رابطه سیستم تک حزبی ایران خیلی با سیستم دو حزبی ایالات متحده تفاوت نخواهد داشت... آموزگار به آرامی در خصوص امید شاه به اینکه قبل از ترک سلطنت به نفع پسرش، سیاست به صورت نهادی درآید صحبت کرد. شاه به آموزگار گفته است که حزب رستاخیز حداکثر 10 تا 15 سال فرصت دارد تا کشور را آماده مشارکت در جریان حزب سیاسی به صورت مؤثری بنماید.»[2]
امور حزب رستاخیز موضوع جلسهای است که در ژانویه 1976 با حضور جواد منصور، نایب رئیس دفتر سیاسی حزب رستاخیز و رئیس شرکت بیمه ایران، جان دی. استمپل، کارمند بخش سیاسی سفارت آمریکا در دفتر منصور برگزار شد. درباره این جلسه گزارش شده است که: «منصور پیوندهای زیادی با ایالات متحده دارد. او در گذشته به عنوان یک رابط نسبتاً محتاط در سخن گفتن، مخصوصاً در سالهایی بلافاصله پس از قتل برادر نخستوزیرش (حسنعلی منصور) در سال 1965 شناخته شده است.»[3]
در اسناد باقیمانده از سفارت سابق آمریکا در تهران (لانه جاسوسی) درباره محمد معتضد باهری، دبیرکل وقت حزب رستاخیز ملت ایران آمده است: «ارتباطات قبلی محمد باهری، دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران، باحزب توده کاملاً شناخته شده هستند. وقتی باهری دبیرکل حزب شد؛ افراد کلیدی در جرائد را به یک گردهمایی فرا خواند و به آنان گفت که: الف) رستاخیز یک حزب سیاسی واقعی نیست؛ ب) هیچ گونه حمایتی در بین توده مردم ندارد؛ ج) هیچ تأثیری در راهی که ایران می پیماید، ندارد. او گفت به هر حال این خواسته شاه است که حزب حضور مهمتری داشته باشد و بنابراین او برای رسیدن به این هدف کار خواهد نمود و باید از همه خواهش کرد همکاری نمایند تا شاه عصبانی نشود.»[4]
ویلیام سولیوان، سفیر سابق آمریکا در ایران هم در گزارشی دیگر از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امورخارجه در واشنگتن، محمد باهری را موضوع سخن قرار داده و مینویسد: «منبع موثقی گزارش داده است که باهری به طور خصوصی در مورد تواناییهای حزب رستاخیز ملت ایران مشکوک است، ولی تشخیص میدهد که شاه اولویت تشکیل پایگاه حزب سیاسی را در اینجا تعیین کرده است. بدین دلیل میتوان انتظار داشت که او شدیداً برای حزب رستاخیز ملت ایران مبارزه نماید. شخصیت وی در سابق به عنوان فردی جاهطلب، فرصتطلب و وفادار به شاه توصیف شده است. اگر او موفق شود موتور حزب را روشن نماید، به قدرتی بیش از آنچه از ابتدا تصور میرفت، خواهد رسید.»[5]
در بخشی از گزارشی دیگر به وزارت امور خارجه آمریکا نیز آمده است: «حزب رستاخیز حائز مکانیسمی است که علاوه بر ایجاد امکان راهیابی در فعالیت سیاسی، وسیلهای قانونی نیز برای شناسایی مخالفین نامطلوب میباشد. بنای حزب رستاخیز بر این نظریه شاه است که معترضان به برنامه او در ایران باید بین زندان، تبعید یا محو شدن، یکی را انتخاب کنند... اکثراً افراد مورد تماس سفارت اعلام سیاست جدید توسط شاه را با بدبینی وحیرتی که هنوز هم باقی است مینگرند. نحوه اعلام آن نیز حالت شکاکیتی را که ایرانیان نسبت به سیاست دارند، تشدید کرد. در صحبتهایی که با ایرانیان عادی (عادی در برابر فعالین حزبی که قاعدتاً منافعشان را در ابراز عقاید خود در نظر میگیرند) از قبیل کتابفروش، تاجر جزیی و دیگران شد، فهمیدیم که به نظر آنان احزاب سیاسی قبلی وسیله خوبی برای اظهار نظرات سیاسی نبودند. به نظر میرسد آنان درباره حزب جدید هم عقیده مشابه این را حفظ کردهاند. در سطح جهانی، مخصوصاً بین آمریکاییها و اروپاییها که قبلاً هم به رژیم شاه معترض بودند، عکسالعمل منفیتر بوده است. اگر چه انحلال سیستم چند حزبی انتقادات خارجیان را تشدید نموده است، ولی تردید داریم که شاه به آنها توجه کند... عکسالعمل بینالمللی ممکن است بازگشت ایرانیان مقیم خارج را که میتوانند به حل مسئله کمبود نیروی انسانی ماهر کمک کنند به اشکال اندازد...[6] احتمال می رود که حزب رستاخیز به صورت سازمان سیاسی فراگیر و ناموفق درآید که تمام زمینههای زندگی کشور را در بر گیرد و به این ترتیب به یک ارگان سیاسی بیمعنی تبدیل گردد. به هر حال ما معتقدیم که شاه میخواهد که حزب جدید کنترل سیاسی او را در جامعه ایرانی باز هم توسعه دهد... این نکته برای شاه خیلی اهمیت دارد که سازمان جدید تحت کنترل شخصی [امیرعباس] هویدا یا هر کس دیگر نرود. در واقع بسیار بعید است که یک نفر تنها بتواند کنترل حزب رستاخیز را به دست گیرد، زیرا شاه با یک اقدام سنتاً ایرانی، سازمانی ایجاد کرده است که ذاتاً صاحب اختلاف است...[7] تشکیل یک حزب سیاسی منفرد در آغاز چندان تفاوتی برای شخص متوسط ایرانی ایجاد نمیکند. احزاب مخالف سابق چنان بیاثر بودند که ایران... فقط به طور اسمی تک حزبی نبود[ه است]. شاه تمام تصمیمات مهم سیاست را خود اتخاذ میکرد و این کار را ادامه هم خواهد داد.»[8]
[1] دایرةالمعارف انقلاب اسلامی، سوره مهر، دفتر ادبیات اسلامی، ج 2، صص 94 و 95
[2] اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب هشتم، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1386، صص 210 و 211، 22 می 1977- 1 خرداد 1356
[3] همان، ص 677، 21 ژانویه 1976- 10 اسفند1354
[4] همان، ص 414، 23 اوت 1977- 1 شهریور1356
[5] همان، صص 414 و 415، 30 اوت 1977- 8 شهریور 1356
[6]همان، کتاب اول، ، ص 283، 10 جولای 1975 (تیر 1354)
[7] همان، صص 288و 289، 10 جولای 1975 (تیر 1354)
[8] همان، ص 289، 10 جولای 1975 (تیر 1354)
تعداد بازدید: 1564