01 مهر 1396
به انتخاب: دکتر محمدباقر نجفزاده بارفروش (م.روجا)
در صفحههای 98 تا 100 کتاب «سپیده سحر: نغمهها و اشعار زندانیان در بند ساواک» چاپ موزه عبرت ایران، پاره شعری سپید هست از یک مبارز زندانی در حال انتظار برای اعدام. شعر، چنانکه مؤلف کتاب، سید محمود رضویان میگوید شعری است که بر دیوار نوشته شده بود و از لحاظ شعری ضعیف است، اما از حیث محتوا خواندنی است. شاعر آن مشخص نیست. شعر، امّا در یک فضای سیاسی پُر از حماسه مترتب است:
روز موعود
در این سلولم و در انتظار روز موعودم
دلم بس تنگ گشته است و ز خود پرسم
بگو
فردا چه خواهد شد؟
که تیری در سحرگاهان،
درون سینهام را باز بشکافد
و خونم را روان سازد
مرا از هر گناهی پاک گرداند
میاندیشم و میگویم که توفان میشود فردا
جوانانی دلیر و پاکتر از من
برون آیند و رزم خلق ما را راه بنمایند
و مردم را به سوی فتح میخوانند
و خون من ز دشمن باز بستانند
و گویی نیک میبینم
به دنبالم خروش خشم مردم را
که چون موجی بهپا خیزند و مشت آهنین
بر پیکر فرسوده و لرزان شب کوبند
و در فرجام
ظلمت محو میگردد
و شب پایان بیاید
فروغ آفتاب صبح میتابد
فروغی گرم و جانافزا
به خاک ما و بر ویرانه کاخ ستمکاران
و یک بار دگر اثبات میگردد
سرانجام نبرد خلقها
این است
پیروزی.
در صفحه 131 کتاب «سپیده سحر: نغمهها و اشعار زندانیان در بند ساواک» چاپ موزه عبرت هم آمده است: «شعر «شوری در سر» [سروده کریم فکور و با مطلع: امشب در سر شوری دارم/ امشب در دل نوری دارم...] از جمله اشعار... است که با وجودی که صبغه انقلابی خاصی ندارد، لکن بین بعضی از زندانیانی که با هم بودیم، زمزمه میشد. اولین بار این شعر را در بند شش زندان قصر در فاصله سالهای 1355 ـ 56 در گفتوگوی با یکی از زندانیان به نام صمصامیفرد شنیدم، البته یکی از فعالیتهای وی در زندان انتقال سرودها و اشعار انقلابی به کسانی بود که علاقهای به شعر و سرود داشتند و هم انگیزه مبارزاتی داشتند و به این وسیله روحیه خود را تقویت میکردند تا در مقابل فشارها بتوانند مقاومت نمایند.
تا اواسط سال 1356 شرایط داخلی زندان آنچنان خفقانآور بود که حتّی امکان مطالعه دو نفری کتاب هم وجود نداشت و مأمورین زندان مرتباً کسانی که با هم کتاب میخواندند، شناسایی و به بهانههای مختلف آنها را به زیر هشت میبردند و آنها را سوال و جواب [میکردند] تا بلکه جلو فعالیت در زندانها را بگیرند.»
تعداد بازدید: 2046