13 آذر 1396
راوی: ایاز بانیانی
از اواسط 1356ش اعتراضات ضد پهلوی در شهرهای بزرگی چون تهران و قم و مشهد و تبریز و شیراز جان تازهای به خود گرفت و نشانههای انقلاب اسلامی بیش از پیش نمایان گشت. علاوه بر وجوه مختلف مبارزه، اعلامیهها و شبنامهها از یکسو، و دیوارنوشتهها (شعارهای روی دیوار) از سوی دیگر تلاش میکردند که به حرکتهای انقلابی سمتوسو بخشیده، اعتراضات مردمی را در مسیری درست بیندازند. این تحرکات با نوسانهایی در دیگر شهرها نیز جریان داشت. فسا از جمله این شهرهاست که از اوایل خرداد 1357، انتشار اعلامیهها و شعارهای ضد حکومت پهلوی در کوچهها و خیابانهای آن شدت بیشتری پیدا کرد. این شهر در استان فارس جا گرفته، فاصله آن تا مرکز استان (شیراز) نسبت به شهرهای دیگر شرق فارس نزدیکتر است.
بخشی از مبارزات مردمی علیه حکومت پهلوی را در فسا آن دسته از معلمان و دانشآموزان بر عهده داشتند که مظالم اجتماعی و خفقان موجود در جامعه را درک کرده، به گروههای انقلابی پیوسته بودند. آنها در توزیع اعلامیههای شبانه و نوشتن شعارهای روی دیوار نقش مؤثری بر دوش داشتند. در گوشه و کنار شهر، روی دیوارها و در و پنجره مغازهها بیشترین شعار «مرگ بر شاه» بود. البته روزها مأموران شهربانی آن را پاک میکردند، اما باز شبها نوشته میشد. اعلامیههایی که بیشتر از سوی امام خمینی(ره) صادر میشد به دست معلمان تهیه، و به وسیله دانشآموزان در داخل منازل مردم انداخته میشد. بعضی از اولیا، میکوشیدند که بچهها را از این کارها بازدارند. اما تلاش آنها ثمری نمیبخشید و باعث میشد که دانشآموزان فعالیت بیشتری از خود نشان بدهند. آنان دست به کارها و ابداعات جدیدتری میزدند تا بیشتر مورد تشویق رهبر گروه خود قرار گیرند. افزون بر این، در مدارس و کلاسهای درس از هر فرصتی بهره میجستند تا نشانههای ضد حاکمیت پهلوی را بیشتر بروز دهند.
ایاز بانیانی متولد 1301ش در شهرستان فساست، که در این اَوان مدیریت «مدرسه راهنمایی دهخدا» را در فسا بر عهده داشت. او به یاد میآورد که «صبح یکی از روزهای اوایل خرداد 1357 بود. آن روز هم مثل روزهای دیگر بچهها در صف ایستاده بودند. یکی از دانشآموزها به نام محسن قرائتی که از خانوادههای مذهبی و متدین بود، در اتاق دفتر که دستگاه بلندگو قرار داشت، پشت بلندگو دعای ویژهای را شروع کرد. من هم در اتاق دفتر بودم و آقای ایرج فاتح هم که با یکی از معاونهای دیگر داخل محوطه و در راستای شاگردها ایستاده بود. قرائتی کاغذی از جیب بیرون آورد و این غیر از دعای صبحگاهی بود. چرا که با خط خوب نوشته شده بود؛ با بسمالله شروع کرد: با نام خدا و درود بر پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار و بعد از سلام به حضرت آیتالله خمینی پرچمدار نهضت بزرگ اسلامی... صدای قرائتی از بلندگوی محوطه مدرسه خیلی رسا و واضح پخش میشد. دانشآموزها مثل همیشه آمین میگفتند، ولی بیشتر آنها نمیفهمیدند که این دعای هر روزی نیست. آقای ایرج فاتح، معاون مدرسه با عجله خود را به دفتر مدرسه رساند و به من گفت: این دعا غیر از دعای معمولی است. خودتان اجازه دادهاید که این دعا را بخواند؟ صدای بلندگو به همهجا میرسد. الان مأمورها سر میرسند و باعث دردسر میشوند.
گفتم: کاری است شده و حالا اگر خواندن دعا را قطع کنیم بیشتر جلب توجه میکند. بگذار به طور عادی تمام شود. برای فردا فکر دیگری میکنیم. خدا قادر است.
دعا خوانده شد و قرائتی که مثل یک پهلوان فاتح به هیچوجه نمیترسید از جایش بلند شد و چشم به من انداخت تا واکنش مرا ببیند. آخر کاری که او کرده بود تا آن روز در هیچ جای کشور سابقه نداشت که در دعای صبحگاهی اسم شاه و خاندان سلطنتی را حذف و به جای آنها نام حضرت آیتالله خمینی را بگذارند.
من نوشته را از دستش گرفتم و او را به گوشه اتاق دفتر بردم و از او سؤال کردم که: این نوشته را از کجا آوردهای و چرا بدون اجازه آن را قرائت کردی؟
گفت: آقای مدیر! من این نوشته را به دست آوردهام و اگر من بخواهم دعای صبحگاهی را بخوانم هرگز اسم شاه و دربار را نخواهم آورد. رهبر ما فقط خمینی است.
گفتم: پسر جان! من نمیگویم عقیدهات را عوض کن. ولی پدر تو کارمند اداره ثبت اسناد است و تنها ممر معاش شما همین جزیی حقوق است که پدرت از دستگاه دولت میگیرد. فردا پدرت را اخراج میکنند و شما بلاتکلیف و بدون حقوق و درآمد میمانید. بیجهت خودت را به دردسر نینداز.
پاسخ داد که: من کاری به پدرم ندارم. اگر هم لازم شد به خانه نمیروم و کارم را ادامه میدهم.»
به گفته ایاز بانیانی محسن قرائتی[1] در آن سال دانشآموز کلاس دوم راهنمایی و از جمله شاگردان ممتاز مدرسه دهخدا در فسا بود. حدود 13 سال بیشتر سن نداشت، اما از قدرت بالای فکری برخوردار بود و برای فعالیتهای انقلابی آمادگی کامل داشت. البته بانیانی بعد از این صحبتها و سفارشهایی که به وی کرد، با اداره ثبت اسناد فسا تماس گرفت و از طریق دوستانی که در آنجا داشت، ترتیبی داد تا خانواده قرائتی از هر گونه آسیب از سوی مأموران حکومتی در امان بمانند.[2]
[1]. محسن قرائتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت بیشتری از خود نشان داد و در دوران دفاع مقدس به جبهه اعزام شد. تا اینکه با انفجار مین به شهادت رسید. پیکر او با مراسم باشکوهی تشییع و در گلزار شهدای فسا به خاک سپرده شد. (بانیانی، ایاز، خاطرات و واقعات (شامل گفتاری از ناگفتههای قرن اخیر فسا)، شیراز، نوید شیراز، 1380ش، ص 556)
[2] . بانیانی، صص 554 تا 556
تعداد بازدید: 1673