11 دی 1396
راوی: سیدمحسن موسویفرد (کاشانی)
«از جمله مسائلی که در جریان تحصن در دانشگاه تهران مطرح شد نحوه استقبال از حضرت امام [خمینی] در حین ورود ایشان به ایران بود. آیتالله بهشتی، عدهای از رهبران انقلابی، مخصوصاً اعضای جامعه روحانیت، را خواست و گفت: «مشورت کنید و تصمیم بگیرید وقتی که امام وارد کشور شدند چه کسی داخل هواپیمای حامل ایشان شود و به ایشان خیر مقدم بگوید؟»
هر کسی نظری میداد یکی از پیشنهادها این بود که یک نفر ناشناس به عنوان سرباز گمنام داخل هواپیما شود و دکلمهای برای امام بخواند. نظر دیگر این بود که آیتالله پسندیده به عنوان برادر بزرگتر امام، به تنهایی وارد هواپیمای حامل امام بشود و خیر مقدم به ایشان بگوید. عدهای هم، از جمله من نظرمان این بود که آیتالله پسندیده، به همراه یکی از اعضای مدرسین حوزه علمیه قم دو نفری پیش امام در هواپیما بروند و خیر مقدم عرض کنند. همه نظرات مذکور رد شد. نظر خود آیتالله بهشتی این بود که «چون آیتالله مطهری به عنوان شاگرد و حاصل عمر امام محسوب میشوند، داخل هواپیما بروند. قطعاً حضرت امام، آقای مطهری را ببینند خوشحال میشوند.»
پیشنهاد آیتالله بهشتی در نظر بقیه افراد نیز پسندیدهتر آمد و همگی نظر ایشان را قبول کردند. در عمل نیز پیشنهاد آیتالله بهشتی اجرا شد. آقای مطهری جهت خیر مقدمگویی به حضرت امام، داخل هواپیمای ایشان شدند.
تحصن هنوز ادامه داشت و قرار بود متحصنین جلوی درِ جنوبی دانشگاه تهران تجمع کنند تا حضرت امام در سر راهشان با آنان دیدار مختصری داشته باشند. اما حضرت امام که تشریف آوردند همه نظم و حسابها به هم ریخت. تهران، یکپارچه پر از جمعیت شده بود که مشتاق دیدار امام بودند و از سراسر ایران به تهران آمده بودند. دیگر معلوم نبود چه کسی کجاست و کجا میرود.»[1]
[1]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سیدمحسن موسویفرد (کاشانی)، بهکوشش مهدی قیصری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، 1387ش، صص 129 تا 130
تعداد بازدید: 1437