08 اسفند 1396
روحالله محمدصادق
یکی از دغدغههای آمریکاییها، مسئله جانشینی محمدرضا پهلوی و اتفاقاتی بود که در صورت نبودن یا مردن او به وقوع میپیوست. در سندی با عنوان «کتاب تشریح وضع کلی ایران» در مجموعه اسناد به دست آمده از سفارت سابق آمریکا در تهران، آمده است: « اگر... ایران، شاه را از دست بدهد به دو گونه اثر خواهد داشت. در کوتاه مدت: اگر شاه قبل از 20 ساله شدن ولیعهد بمیرد و یا کشته شود، بر طبق قانون اساسی، فرح جانشین او خواهد بود که با همکاری شورای سلطنت کشور را اداره خواهد کرد. ارتش و نیروهای امنیتی و طرفداران مدرنیزه شدن، از او پشتیبانی کرده و سیاست دولت به شکل قبلی باقی میماند. ولی اگر جانشین شاه رهبر قادری نباشد احتمالاً دوره بحران به دنبال خواهد داشت و خرابکاریهایی از جانب چپهای رادیکال و مسلمانان... صورت خواهد گرفت که ارتش و نیروهای امنیتی دخالت کرده و یا از سلطنت پشتیبانی خواهند کرد و یا از یک مرد مقتدری مانند رضا شاه. امکان ضعیفتر است که تحولی باعث مرگ شاه و برکناری فرح و شورای سلطنت شود. تحت چنان شرایطی، یا سلسله جدیدی آغاز خواهد شد و یا مردی تحت عنوان رئیسجمهوری روی کار خواهد آمد و ممکن است، به خاطر ملیگرایی خارجیان را از کشور بیرون کند. در دراز مدت: اگر شاه در مدت 10 تا 15 سال از دست برود انتقال قدرت به یک جانشین طرفدار شاه آسانتر خواهد بود و جنگ و رقابت بر سر قدرت کمتر خواهد شد.» [1]
در ادامه این سند به «مشکلات و دردسرها»ی نبودن یا مردن شاه اشاره شده است: «موضوع مهم در این بازی قدرت که بعد از خروج شاه از صحنه خواهد بود، نفوذ قدرتهای خارجی است... به نظر میرسد که شوروی آمادگی برای ایفای نقش دارد، ولی ما امیدواریم که آمریکا با استفاده از نفوذش جلوی کوشش شوروی را گرفته و به میانهروهای داخل ایران اجازه دهد که مسئولیتها را در دست بگیرند تا اینکه اوضاع به صورت عادی برگردد. با روی کار آمدن یک حکومت جدید سؤالاتی در رابطه با ادامه استفاده از تجهیزات اطلاعاتی، دسترسی به بنادر ایران، هماهنگی هوایی، گاز، نفت و روابط آتی ایران و آمریکا در امر تجارت مطرح خواهد گشت که به نظر ما استفاده از این تجهیزات در دوران حکومت جدید به اندازه حال نخواهد بود.»[2]
در قسمت دیگری از این سند به ساختار قدرت داخلی در ایران پرداخته میشود. به وضوح مشخص است که آمریکاییها به دنبال ثبات وضعیت و حفظ جایگاه خود در ایران هستند. در این سند درباره حزب رستاخیز آمده است: «تحولات ساخت قدرت ایران را به استثنای ایجاد سیستم تک حزبی، برای منافع ایالات متحده مفید میدانیم. تا زمانی که شاه زنده است احتمالاً آن مراکز قدرت نقشهایی در تبعیت از شاه ایفا خواهند کرد و به محض اینکه او بالاخره بمیرد و شاه جدید و تازهکار ظرفیت بیچون و چرای پدرش را برای دخالت در امور نداشته باشد، حوزه عمل این مراکز قدرت احتمالاً افزایش چشمگیری خواهد یافت و خصوصاً حالا که قبل از مردن شاه مقداری استقلال عمل هم داشتهاند، این امر بیشتر صادق است... مراکز قدرت هم که در این گزارش معرفی شدهاند بیش از همه از سیاستهای او بهره بردهاند. مراکز قدرت یاد شده جز حزب رستاخیز که ممکن است آن را استثناء کنیم، منافعشان در وضع موجود است و احتمالاً این توانایی را دارند که در دوران انتقالی تحویل سلطنت به جانشین جدید کمکی برای حفظ ثبات باشند. از این نظر ایجاد حزب رستاخیز یک اقدام قهقرایی خواهد بود. زیرا این ارگان سیاسی جدید حزبی است بیکفایت، بارکش که جثه بزرگش تجزیه شده و استقلالش هم از حزب ایران نوین کمتر است. بنابراین محتمل نیست موقعی که محمدرضا پهلوی دیگر رفته است بتواند پایه محکمی برای ثبات محسوب شود. در هر صورت حالا که شاه برنامهاش را برای کنارهگیری از سلطنت به نفع فرزند خود اعلام کرده است و جایگزینی رضا پهلوی بعد از او به توافق رسیده است، ادامه سر برآوردن بناهای نیمه مستقل قدرت میتواند حداقل چارهای برای تضمین ثبات در مرحله انتقال جانشین یک حاکم مستبد باشد.»[3]
در مورد هجوم نخبگان و تلاش آنان برای کسب قدرت نیز آمریکاییها به وضوح دغدغههایی دارند که با شعارهای بیرونی آنان هماهنگ نیست: «انتقال حکومت از شاه فعلی به جانشین وی به نخبگان این فرصت را خواهد داد که مشتاقانه به سوی قدرتی که این همه مدت از ایشان دور نگهداشته شده بود هجوم آورند. هر کس که جانشین شاه بشود قادر نخواهد بود این روند را در کنترل داشته باشد، مگر اینکه بتواند همان موقعیت مسلطی را که محمدرضا پهلوی دارد، برای خود فراهم کند. سنت بر این بوده است که برای مدعیان قدرت، هرچند که به موقعیت نخبگی دست نیافته باشند، جایی باز شده است و ایشان بدون از هم پاشیدن سیستم، جزیی از آن شدهاند. زمانی که شاه کنونی برود، طبقه برگزیده در قیاس با پیشینیان خود با مدعیان بیشتر و نیرومندتری مواجه خواهد بود. گروه روشنفکر صاحب فن دیوانسالار طبقهای در حال رشد است، که با بسیاری از تغییراتی که خود شاه پیش میآورد، به مراتب بالاتری دست یافته است.»[4]
نگرانی دیگر آمریکاییها در مورد ولیعهد محمدرضا پهلوی بوده است: «شاه آینده ایران یک پسر 14 ساله است که برخلاف تحسین مقامات در مورد او به نظر میرسد که از هوش متوسط و معمولی برخوردار باشد، از اوایل دوران جوانی در خانه خود و در محوطه کاخ سعدآباد، جدا از والدین و برادرها و خواهرهایش و با حضور مراقبین زندگی کرده است. او اولین مرتبه در موقع تاجگذاری شاه در سال 1976 و سپس در مانوردریایی خلیج فارس حضور یافت.»[5]
در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، مشاهده میشود که حساب و کتاب آمریکاییها و نگرانی آنها در مورد روزهای بدون شاه ایران بیمورد نبوده است. منبع نامشخصی در گزارش اداره تحقیقات ویژه نیروی هوایی آمریکا و مصادف با 14 بهمن 1357 نظر خود را اینگونه بیان میکند: «منبع برای شاه ایران در این کشور هیچ آیندهای نمیبیند. ارتش که خود دچار ناآرامیهای داخلی شدیدی است، اساساً به این علت که ممکن است در غیاب پادشاه، نیروهای مسلح مطیع نخستوزیر باشند، ممکن است از ولیعهد پشتیبانی نماید و نیز به این دلیل که ممکن است شورای سلطنت مورد قبول سران ارشد نظامی نباشد. منبع نتوانست در مورد امکان بازگشت ولیعهد برای ایفای نوعی نقش رهبری نظری ارائه دهد.»[6]
[1] اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 278، کتاب تشریح وضع کلی ایران، سالهای 1334-1356، سالهای 1955-1977.
[2] همان.
[3] همان، ص 294، قسمت A/7، 4 آوریل 1975.
[4] همان، ص 260.
[5] همان، ص 278.
[6] اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب دهم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، ص 31، سند شماره 26، 3 فوریه 1979 – 14 بهمن 1357.
تعداد بازدید: 1365