20 اسفند 1396
یحیی آریابخشایش
در اوایل دهه 1350خورشیدی، دو گروه موسیقی در رادیوی ایران فعالیت میکردند؛ گروه «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی و گروه «عارف» که در 1356ش با سرپرستی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان شکل گرفت.
زیدالله طلوعی (1325ش. گرگان) از نوازندگان پیشگام موسیقی ایران و از دوستان قدیمی زندهیاد محمدرضا لطفی است که زمان تشکیل «گروه شیدا» را سال ۱۳۵۲ش میداند. او در اینباره میگوید که سالها قبل، با محمدرضا لطفی (17 دی 1325. گرگان ـ 12 اردیبهشت 1393. تهران) از گرگان به تهران آمدم و با هوشنگ کامکار در یک منزل همخانه شدیم. به دلیل نزدیکی با لطفی در جریان همه زیر و بم فعالیتهای او قرار داشتم. در آن زمان لطفی دوست میداشت که در رادیو کاری انجام دهد. اما شرایطی برای ورود به رادیو گذاشته بودند که از جمله آنها آزمون ورودی بود. باید هنرمندان قبلاً از آن عبور میکردند. تا اینکه «برخی از دوستان لطفی با ذهنیتهای خاص سیاسی که داشتند به او گفتند لازم نیست امتحان بدهد.» به او پیشنهاد دادند که آهنگی را بسازد و به رادیو بفرستد. لطفی نیز آهنگی را با شعری از مولانا ساخت و نزد هوشنگ ابتهاج (متخلص به الف. سایه) که در آن سالها مسئول موسیقی رادیو بود، برد. قطعه موسیقایی او، محتوای حساسیتبرانگیزی داشت. چون در دوران اختناق شدید حکومت پهلوی ساخته شده بود، کارش در چشم بسیاری از هنرمندان اهمیت بالایی پیدا کرد. از دیگر سو، ارکستر بزرگی نیز با شعری از فریدون مشیری و با قطعهای از جواد معروفی در رادیو تنظیم و اجرا شد که همه اینها موجبات دلگرمی هوشنگ ابتهاج (6 اسفند 1306. رشت) را به موسیقی اصیل ایرانی فراهم آورد. چه موسیقی پاپ در آن دوران در رادیو و تلویزیون بیداد میکرد.
همزمان با چنین اقبالی که ابتهاج از فعالیتهای موسیقایی لطفی نشان داد، بودجهای جداگانه برای اشاعه و تولید آثار موسیقایی مرتبط با موسیقی ایرانی، با موافقت مدیر وقت رادیو و تلویزیون، اختصاص یافت. ابتهاج که برای این امر پیشگام شده و کوشیده بود، به لطفی پیشنهاد داد که گروهی را تشکیل دهد و آهنگهایی را برگرفته از موسیقی ایرانی تولید کند. به دنبال آن، گروهی با سرپرستی محمدرضا لطفی تشکیل شد که علیاکبر شکارچی، حسین عمومی و ناصر فرهنگفر هم او را در این گروه همراهی میکردند. اینان بیشترین وقت خود را بر آثار قدما و موسیقی ایرانی صرف کردند. اما مدتی آهنگی را تولید نکردند، تا اینکه بعد از گذشت سه سال، قطعهای به نام «ساقی» را ساختند و چون ساقی متعلق به علیاکبر شیدا بود به پیشنهاد ابتهاج نام گروهشان را «شیدا» نهادند. علیرضا میرعلینقی (1345ش. تهران)، پژوهشگر موسیقی ایران، معتقد است که لطفی و همکاران او در گروه موسیقی شیدا، رنگ صوتی ارکستر موسیقی ایرانی را تغییر دادند. بهگونهای که کارشان هنوز هم برای بسیاری از آثار موسیقایی ایران به صورت قالب درآمده است.
لطفی و یارانش در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، تحولی را در موسیقی به وجود آوردند که با استفاده از ریشهها و بنیانهای موسیقی ایرانی طراحی شده بود. به گفته زیدالله طلوعی، در این سالها، گروه شیدا به غیر از دو یا سه آلبومی که ریشه در فضای هنری داشت، دیگر آثار خود را در جهت مسایل انقلابی و اجتماعی روز تولید کرد. به همین سبب از روی احتیاط، به فعالیت زیرزمینی روی آورد. آنان در زیرزمین خانه لطفی، به تمرین میپرداختند و آهنگها را ضبط میکردند. در همانجا هم با امکانات محدودی که تدارک دیده بودند، آثار خود را تکثیر میکردند. تا اینکه، دو سالی گذشت و حادثه 17 شهریور 1356 پیش آمد. در این روز، مأموران حکومتی، در میدان ژاله تهران (شهدای کنونی) مردمی را که در اعتراض به سیاستها و برنامههای ستمگرانه حکومت پهلوی تظاهرات کرده بودند، به گلوله بستند و عده زیادی از آنان را به شهادت رساندند. چنین کشتاری، واکنش بسیاری از جمعیتها، گروهها و تشکلهای سیاسی، علمی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی را برانگیخت و هر کدام متناسب با رویکردی که داشتند، اقدام غیرانسانی حکومت پهلوی را محکوم نمودند. گروه موسیقی شیدا نیز مناسبترین واکنش به کشتار جمعه سیاه را در این دید که از شرکت در کنسرت مسکو خودداری نماید.
از قبل برنامهریزی شده بود، که در 20 شهریور ۱۳۵۷/ 11 سپتامبر 1978، گروه شیدا کنسرتی به نام «به یاد عارف» را در مسکو برگزار کند. اما به سبب جنایت میدان ژاله، همه اعضای آن، دستهجمعی به رادیو رفتند و همراه با هوشنگ ابتهاج استعفانامه خود را ارائه دادند. آنان اعلام کردند که دیگر در کنسرت مسکو شرکت نمیکنند. به دنبال این استعفا، ساواک وارد ماجرا شد و اعلام کرد که اگر شیدا در این کنسرت حاضر نشود، طبق قوانین جاری با آنها برخورد خواهد شد. در رویارویی با این تهدید ساواک، شیدائیان هم اعلام کردند به شرطی استعفای خود را پس میگیرند و به مسکو میروند که در حین اجرای برنامه بازوبند مشکی به دست داشته باشند. ساواک قبول یا رد پیشنهاد آنها را مشروط به اجازه محمدرضاشاه دانست که البته هیچیک از آن گفتهها عملی نشد و گروه شیدا هم به مسکو نرفت.
هادی منتظری، نوازنده کمانچه و از اعضای گروه موسیقی «شیدا»، به یاد آورده است: «روز قبل از تمرین کنسرت مسکو، من و اگر اشتباه نکنم تمام اعضای گروه، با خودمان ساز نیاوردیم. چرا که بینهایت به این اتفاق که موجب کشتار بیرحمانه جوانان عزیزمان توسط رژیم پهلوی شده بود، ناراحت و معترض بودیم. من حتی یادم میآید که زندهیاد محمدرضا لطفی نامه بسیار تندی هم منتشر کرد که در واقع استعفای او از رادیو بود. اتفاقاً همین فضا بود که موجب پیوستن ما به زیرزمین شد. خانهای که در آن سالها در خیابان امیرآباد شمالی قرار داشت و ما در زیرزمین آن مکان تمرین میکردیم.»
اعضای گروه شیدا بعد از خودداری از شرکت در کنسرت مسکو و کنارهگیری از فعالیت در رادیو، مدتی به سرگردانی دچار شدند. با وجود این، بیکار ننشستند و مستقلاً فعالیت خود را در جای دیگری با عنوان «کانون چاووش» پی گرفتند. به صورت پنهانی، سرودهایی را بر ضد حکومت پهلوی تهیه میکردند که از آن جمله ترانهای بود با این مطلع: «باید، باید تاج و تخت پهلوی سرنگون شود». چندی بعد هم، آلبومی با عنوان «چاووش 7» را در 1358ش، به مناسبت نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی روانه بازار موسیقی کردند. پرویز مشکاتیان (24 اردیبهشت 1334. نیشابور ـ 30 شهریور 1388. تهران)، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده (1 شهریور 1330. تهران) و هوشنگ کامکار (1325ش. سنندج) از نوازندگان چاووش ۷ بودند و محمدرضا شجریان و شهرام ناظری نیز در آن آواز میخواندند.
به گفته هوشنگ ابتهاج، چاووش متشکل از گروه عارف و شیدا و یکی دو نفر دیگر بود که میخواست به موسیقی ایران که مدتی طرف بیاعتنایی قرار گرفته بود جان تازهای ببخشد. او از چاووش با عنوان «پرچمدار موسیقی ایران» نام میبرد و معتقد است که «هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف میزنند گوشه چشمی به کارهای عارف و شیدا» دارند. [1]
[1]. میزگرد تخصصی «موسیقی انقلاب اسلامی» در حاشیه همایش «انقلاب هنر»، تالار امیرخانی خانه هنرمندان ایران، 15 بهمن 1394، تهیه گزارش از: خبرگزاری مهر (16 بهمن 1394)، شناسه خبر: 3042335
تعداد بازدید: 1402