30 اردیبهشت 1397
افسانه صادقی
از قرن نوزدهم میلادی، یعنی زمانی که عراق جزئی از قلمرو دولت عثمانی بود تا قرن حاضر، همواره درگیریهای مرزی، بین ایران و عراق وجود داشت که مهمترین علت آن، تعیین خط مرزی در اروندرود و ادعای عراق بر مالکیت برخی ارتفاعات مرزهای شمال غربی کشورش بود. اما از پیمان قسطنطنیه در سال 1913م تا پیمان الجزایر که در سال 1975م بین ایران و عراق امضا شد، نقطه اصلی اختلاف دو کشور، آبراه اروندرود بود.[1]
پس از جنگ جهانی دوم و حاکمیت نظام دو قطبی بر جهان، کشورها میبایست از نظر سیاسی به یکی از دو بلوک شرق و غرب وابستگی خود را نشان میدادند. در دوران حاکمیت حزب بعث بر عراق، این کشور جزء بلوکبندی ابرقدرت شرق، یعنی شوروی سابق، تلقی میشد. با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران از مدار سیاستهای آمریکا خارج شد، و منافع آمریکا در خلیج فارس و خاورمیانه به خطر افتاد. نهضت مردم ایران که از ماهیتی انقلابی برخوردار بود، استعداد صدور اندیشه انقلاب و به هم ریختن معادلات منطقهای را داشت. بر همین اساس، حزب بعث عراق سعی کرد تا دیگر حکومتهای عربی را از برپایی جمهوری اسلامی ایران نگران کند و خود را حامی کشورهای عربی در مقابل موج آزادیخواهی ایران نشان دهد.[2]
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پس از ماهها زمینهسازی و درگیریهای مرزی و محدود با هجوم همهجانبه ارتش صدام به ایران در 31 شهریور 1359 آغاز شد و هشت سال طول کشید.[3]
زمینهها و عوامل وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از آغاز تا امروز به علت دستاوردهای نظامی، سیاسی و حقوقی حاصل از جنگ، همواره مورد بحث بوده است. برای بررسی علل جنگ تحمیلی، ابتدا میبایست اوضاع حاکم بر ایران پس از سرنگونی حکومت پهلوی و نگرانیهای دولتهای غرب را از تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه، تشریح کنیم. با فروپاشی نظام سلطنتی پهلوی، بنای استراتژی آمریکا در خاورمیانه که بر دو ستون ایران و عربستان استوار بود، فروریخت و این مسئله مناسبات میان دو کشور ایران و عراق را دستخوش دگرگونی کرد.[4]
با فروپاشی حکومت پهلوی و ایجاد خلاء قدرت در منطقه، موازنه نسبی قوا که بین ایران و عراق حاکم بود، تغییر کرد. در نتیجه برای بازگشت به معادلات قبل از انقلاب، باید منافع آمریکا و اروپا در منطقه تأمین میشد. چنین نگرشی، ابرقدرتها را بر آن داشت تا در مقابل انقلاب اسلامی ایران صفآرایی کنند. هدف از این صفآرایی، محو نظام انقلابی یا مهار آن برای رسیدن ایران به موقعیت قبل از انقلاب بود. جیمز بیل یکی از کارشناسان مسائل منطقه خلیج فارس و غرب آسیا، درباره علت واقعی جنگ ارتش صدام علیه ایران میگوید: «دلیل واقعی جنگ، درگیری سیاسی برای دست یافتن به برتری و سلطه یافتن بر خلیجفارس بود. در این روند عراق امیدوار بود انقلاب ایران را در نطفه خفه کرده و نابود سازد.»[5]
بسیاری از انقلابهای جهان، بعد از پیروزی، با خطر حمله نظامی از خارج مرزها روبهرو شدند. بنابراین، خطر حمله از جانب نیروهای خارجی به ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قابل پیشبینی بود.[6] عوامل خارجی پیدایش جنگ، پس از پیروزی عبارتند از: تأثیرات طبیعی وقوع انقلاب در جوامع دیگر، ترس حکام و دولتهای غیر ملی، نقش سیاستهای بیگانه و تاثیر جنگ در رشد اقتصادی. عوامل یاد شده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی قابل پیشبینی بود و تمام زمینهها برای حمله احتمالی نظامی از جانب یک ارتش خارجی مشهود بود.[7]
با فروپاشی نظام سلطنتی در ایران، کشورهای غربی، پایگاه نظامی خود را در منطقه از دست دادند. بحران خلاء قدرت در منطقه خلیج فارس باعث بر هم زدن موازنه قوا بین کشورهای منطقه و دو ابرقدرت شرق و غرب شد. در این میان، نقش بازیگران اصلی منطقه، یعنی آمریکا، ایران و عربستان، زیر سوال رفت و زمینه برای بازیگران جدیدی که از ساختار گذشته ناراضی بودند، یعنی عراق و شوروی سابق فراهم گردید.[8]
سردمداران کاخ سفید، مهمترین عاملان جنگ تحمیلی بودند. آنان با تهاجم نظامی علیه ایران چند هدف را دنبال میکردند؛ نخستین هدف، از بین بردن انقلاب اسلامی بود، چرا که ایران در حکومت پهلوی، به علت غنای منابع زیرزمینی و اهمیت ژئوپولیتیکی، تحت سیطره آمریکا بود. دومین هدف، جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی به کشورهای تحت سیطره آمریکا مانند عراق، فلسطین، لبنان، افغانستان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای آفریقایی و نظایر آنها بود. این مسئله به اندازهای باعث نگرانی آمریکا شد که هنری کسینجر، رئیس سابق شورای امنیت ملی آمریکا، در اوایل انقلاب اعلام کرد چنانچه انقلاب اسلامی در چارچوب جغرافیای ایران خلاصه شود، برای ما قابل توجیه است. هدف سوم، تثبیت موجودیت اشغالگران فلسطین بود. از آنجا که پشتیبانی از مردم فلسطین و غاصب شمردن رژیم صهیونیستی یکی از اصول و اهداف انقلاب اسلامی بود، صهیونیسم و آمریکا با حمله نظامی به ایران، در پی براندازی جمهوری اسلامی بودند. آخرین هدف، ایجاد تشنج در منطقه و فروش سلاح به عراق و شیخنشینهای خلیج فارس و دریای عمان به بهانه تضمین منافع و ایجاد مصونیت برای حکام منطقه بود.[9]
نخبگان سیاسی عراق، قبل از شروع جنگ، ارتش ایران را نیروی نظامی ضعیفی تصور میکردند که صرفاً به لحاظ شمار نظامیان و تجهیزات بر ارتش عراق برتری دارد. تصور آنها این بود که ارتش ایران در اثر وقوع انقلاب اسلامی، فرماندهان کارآزموده خود را از دست داده و نظم و انضباط و قدرت لازم برای انجام عملیات را ندارد. طارق عزیز، وزیر خارجه عراق، در تابستان 1359 اعلام کرد: «امروز ارتش ایران از هم پاشیده است». صدام حسین، رئیسجمهور عراق، نیز گفته بود: «اکنون ما برای باز پس گرفتن حقوق خود از ایران، نیروی کافی در اختیار داریم». اما چیزی که رهبران عراق آن را تهدید محسوب میکردند، تفکر و اندیشه اسلامی و جایگاه مردمی نظام سیاسی ایران بود که عدم مشروعیت حکومت بعثیها را بیش از گذشته عیان نمود. به این ترتیب، دولت وقت عراق، ایران را به انجام کودتای نافرجام در عراق و دست داشتن در توطئه ترور طارق عزیز، متهم و اعلام کرد که ایران با حمایت از شیعیان عراق، در صدد صدور انقلاب به کشورهای منطقه است. از این رو عراقیها سرنگونی حکومت پهلوی در ایران و فروپاشی رژیم امنیتی منطقه را فرصت مناسبی برای دستیابی به اهداف جاهطلبانه خود دیدند.[10]
علل حمله ارتش صدام به ایران را میتوان به هفت عامل ایدئولوژیکی، ناسیونالیستی، اجتماعی، سیاسی، ارضی، حقوقی و شخصیتی تقسیم کرد. عامل نخست، ماهیت خصومتآمیز حزب بعث عراق بود. این حزب با توجه به ایدئولوژی و اندیشههایش، دارای خصلتهای ضدیت با دین، مبارزه با فرهنگ اسلامی و شیعی، متلاشی نمودن حوزه علمیه و مرجعیت دینی در عراق، سرکوب احزاب، جمعیتها و حرکتهای اسلامی در عراق، ضدیت با جمهوری اسلامی، خصلت تجاوزکارانه، دعوی دفاع از ملت عرب، سرسپردگی و وابستگی به شرق یا غرب، بود. عامل دوم، دشمنی دیرینه با ایرانیان و اختلافات مذهبی ناشی از نفوذ و تلاش بیگانگان و استعمارگران بود. عامل سوم، ساختار اجتماعی، مذهبی و جمعیتی عراق، بود. شیعیان این کشور که اکثریت (بیش از 55 درصد) را تشکیل میدادند، به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی همواره با حاکمیت حزب بعث در نزاع بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناآرامیهای تازهای در میان کُردها و شیعیان در این کشور بهوجود آمد. عامل چهارم، دنبال کردن سه هدف عمده سیاسی سران عراق در تجاوز به خاک ایران بود: الف) دسترسی بیشتر به آبهای آزاد ب) ژاندارمی منطقه خلیج فارس ج) کسب رهبری جهان عرب. عامل پنجم، ادعاهای ارضی عراق بود که عبارت بودند از: حاکمیت مطلق بر اروندرود، اشغال جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک، ادعای خودداری ایران از تحویل اراضی عراق و تجزیه ایران. عامل ششم، ادعاهای حقوقی عراق برای تجاوز به ایران بود که عبارت بودند از: بیاعتبار خواندن عهدنامه 1975 از آغاز (قرارداد الجزایر)، ادعای نقض عهدنامه از سوی ایران، تغییر اوضاع و احوال، صدور انقلاب، ادعای تشویق و کمک به مبارزان عراقی، ادعای دخالت آشکار در امور داخلی عراق و در نهایت عامل هفتم، جاهطلبی و قدرتطلبی صدام برای کسب قدرت بیشتر بود.[11]
ارتش صدام بعد از هشت سال جنگ با ایران، بدون اینکه بتواند به اهداف اولیه خود دست یابد، طی امضای قراردادی موسوم به قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد، پس از وارد آوردن خسارات فراوان به هر دو طرف، به جنگ پایان داد. این جنگ لقب طولانیترین جنگ متعارف قرن بیستم را به خود اختصاص دهد.[12]
[1]. علایی، حسین، روند جنگ ایران و عراق، تهران، مرز و بوم، 1391، چ اول، ص139
[2]. همان، ص133
[3]. مختاری، مجید، تاملی در جنگ ایران و عراق، چند مسئله راهبردی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1380، چ اول، ص 35
[4]. درودیان، محمد، آغاز تا پایان (سالنامه تحلیلی) بررسی وقایع سیاسی- نظامی جنگ از زمینهسازی تهاجم عراق تا آتشبس، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1379، چ سوم، ص13
[5]. همان، ص14
[6]. تحلیلی پیرامون جنگ و صلح، تهران، نهضت آزادی ایران، 1363، چ اول، ص 37
[7]. همان، ص42-45
[8]. ولایتی، علیاکبر، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چ اول، ص 35-38
[9]. انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و نظام بینالملل، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، چ اول، ص44-49
[10]. مختاری، مجید، همان، ص38-39
[11]. انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، و نظام بینالملل، ص51-74
[12]. مختاری، مجید، همان، ص37
تعداد بازدید: 1293