17 تیر 1397
لیلا حیدری
سقوط دولت جعفر شریف امامی (معروف به دولت آشتی ملی) و دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری، به کرسی نشستن شاپور بختیار را درپیداشت. بختیار که طرحهایی برای «ربودن انقلاب از دست امام خمینی» داشت[1]-[2] برای جلوگیری از بازگشت امام، حاضر شد ریسک نخستوزیری را بپذیرد. بر این اساس در ابتدای امر سه هدف عمده را پیگیری کرد: پایان دادن به اعتصابات، برقراری آرامش، مصالحه با امام خمینی. اما ناتوانتر از آن بود که بتواند انقلاب را مهار نماید و بر مشکلات ناشی از آن فائق آید. از مهمترین وقایع دوره دولت 37 روزه بختیار میتوان از راهپیمایی سراسری اربعین در 29 دی 57، راهپیمایی 28 صفر، واقعه 8 بهمن در میدان 24 اسفند (انقلاب اسلامی) و بستن فرودگاههای کشور نام برد.
اختلافنظر مقامات آمریکا برای حفظ رژیم سلطنتی
اختلافنظر شدید مقامات ارشد آمریکا، ابتدا در دوراهی ماندن و نماندن شاه بر اریکه قدرت و سپس در حمایت از ارتش و بختیار و ایجاد ارتباط با نیروهای انقلابی و در انتها بین کودتا و عدم کودتا نمود عینی یافت. در کاخ سفید، برژینسکی مشاور امنیتی جیمیکارتر در رأس جناحی قرار داشت که معتقد بود، میبایست مسائل ایران از طریق توسل به قوه قهریه و دست زدن به سرکوب شدید نظامی حل و فصل گردد. برخلاف عقیده این گروه، ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران معتقد بود باید با مخالفان بختیار و جناح مذهبی به سازش و مصالحه رسید و بخاطر عدم سوءاستفاده کمونیستها، ارتش را به نیروهای انقلابی نزدیک نمود زیرا حمایت مستقیم از شاه به قصد بازگرداندن او به سلطنت، منافع ملی آمریکا را به خطر میاندازد.[3] برژینسکی و سولیوان در نوشتههای خود پیرامون مسائل ایران بارها یکدیگر را مورد انتقاد و گهگاه حملات تند قرار دادند. سولیوان برژینسکی را به عدم درک واقعیت ایران متهم میکرد و برژینسکی سولیوان را به اقدامات خودسرانه در رابطه با تماس با مخالفان و اظهاراتش به شاه. به عقیده برژینسکی «تعهد اصولی به یک نظم جهانی شایستهتر، مانع استفاده از قدرت برای حفظ منافع حیاتیتر نمیشد.»[4] برژینسکی و همفکرانش سقوط شاه را شکست بزرگی برای آمریکا تلقی میکردند، در حالی که به نظر مقامات وزارت امور خارجه «وجود یک ایران واقعاً غیرمتعهد به معنی شکست آمریکا» نبود.[5] در واقع اختلافنظر شدید کاخ سفید مانع از تصمیمگیری قاطع در مورد اوضاع سیاسی ایران شد و این امر حتی در اعزام یا عدم اعزام هایزر نیز آشکار بود. اوج چرخش سیاسی آمریکا در عدم حمایت از شاه و سازش با حکومت انتقالی را میتوان در کنفراس گوادلوپ شاهد بود.
در تب و تاب بازگشت امام، دشمنان انقلاب با به خطر افتادن منافع خود، چنان به تکاپو افتادند که کنترل عمل را از دست دادند. انگلیس، دولت آمریکا را متهم به مداخله مستقیم در امور ایران کرد، آمریکا بیم آن داشت که با ایجاد هرجومرج در ایران شوروی به کمک کمونیستها وارد عمل شود و شوروی در صورت تغییر سیستم، نگران از دست دادن قدرت در منطقه بود. بختیار نیز با دست و پا زدن در موج انقلاب، با حمایت نیمبند هایزر در به نمایش گذاشتن قدرت ارتش و رژه آن در خیابانهای تهران، طرح عملیات نجات، راهاندازی تظاهرات طرفداران دولت با جمله «من قدرتمندترین نخستوزیر ایران هستم و قصد استعفا ندارم» قدرتنمایی پوشالی خود را به رخ کشید.[6]
دلایل اعزام هایزر به ایران
در آخرین ماههای حکومت پهلوی (14 دی 1357) جیمیکارتر رئیسجمهور وقت آمریکا برای حفظ منافع کشورش تصمیم گرفت نمایندهای به تهران اعزام کند که اوضاع استراتژیک ایران را بررسی کرده و در صورت لزوم به ارتش ایران مساعدت و مشورت دهد. این نماینده ژنرال «رابرت هایزر» بود که معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا بود. هدف از برنامه هایزر اطمینان دادن به شاه درباره حمایت محکم و جدی آمریکا و جرأت بخشیدن به او برای اعمال قدرت و شدت عمل در برابر مخالفان بود. در صورت راضی کردن شاه برای خروج از کشور (که کار خیلی سختی نبود و فقط چند روز پس از ورود هایزر در 26 دی اتفاق افتاد) وی باید با حفظ انسجام ارتش و متقاعد کردن آن به حمایت و پشتیبانی از دولت بختیار، از پیروزی انقلاب جلوگیری مینمود.[7] اعزام هایزر در حقیقت واپسین تلاش دولت آمریکا برای غلبه بر بحران ایران بود که در صورت شکست میبایست به قهر و خشونت منتهی میشد. تا دی ماه 57 شاه در عمل تحتحمایت مستقیم آمریکا و مشاوران خود، راههای مدارا، سرکوب و خونریزی را آزموده بود و حتی زمانی که به فکر ترک کشور افتاد، از اجرای طرح «مشت پولادین» در صورت شکست بختیار هم سخن به میان آورد.[8] بدینترتیب آمریکا به رغم نگرشهای متضادی که در بین دولتمردان آن کشور نسبت به وجود یا عدم وجود شاه وجود داشت، در پی حوادث محرم 57 و ناتوانی شاه در جلب مشارکت برخی مخالفان برای تشکیل یک کابینه ائتلافی، دریافت که شاه به پایان راه رسیده و حضور او فقط به گسترش بحران و منازعه داخلی کمک خواهد کرد. از این رو در 13 دی 57 مقامات آمریکایی جهت یافتن راهحلی برای دوران پسا سلطنتی به گفتوگو نشستند که وی را برای ترک کشور متقاعد کنند، بدون اینکه در ظاهر امر سخنی گفته باشند.[9]
در حقیقت آمریکا در اندیشه مقابله و در صورت لزوم سازش با حکومت انتقالی بود و باید ارتش را برای آن روز آماده مینمود. دولت آمریکا معتقد بود «باید شاه را پشتسر گذاشت و به منافع آینده خود و دیگران اندیشید»[10] و البته از اقدام به هر عملی که کشور به دست نیروهای انقلابی و شوروی نیفتد نیز کوتاهی نکرد.[11]-[12] بنابراین عدم توانمندی شاه آمریکا را بر آن داشت تا توسط هایزر اعتماد فرماندهان ارتش را به دست آورد.
اهداف کلی برنامه هایزر را باید اینگونه خلاصه نمود: تماس با سران ارتش و حفظ روحیه آنان پس از فرار شاه، منسجم نگه داشتن و ایجاد وحدت و هماهنگی بین سران ارتش، ترغیب فرماندهان برای ارائه طرح کودتا، اطمینان دادن درباره حمایت و پشتیبانی دولت آمریکا، انتقال وفاداری ارتشیان از شاه به بختیار، حمایت از بختیار به عنوان دولتی که با غرب سر سازگاری دارد، آماده نگهداشتن نیروهای مسلح برای مقابله و سرکوب مخالفان، تعیین تکلیف قراردادهای تسلیحاتی بین دو کشور، گرفتن شریانهای اصلی کشور به دست ارتش مانند دستیابی به حوزههای نفتی و بهکاراندازی آنها، اجرای برنامه تخلیه اتباع آمریکایی، هماهنگی برنامههای ارتش و دولت بختیار، دلداری دادن به ژنرالها از طریق برگزاری رژه ارتشیان در خیابانها، تظاهرات ساختگی به نفع دولت و مانور هواپیما در آسمان مبنی بر قدرتنمایی ارتش، دادن وعده پیروزی پس از رفتن شاه و زمینهسازی برای کودتا به دنبال سقوط احتمالی بختیار و مهمتر از همه ایجاد موانع برای بازگشت امام خمینی.
به گفته هایزر او همان ماموریتی را به عهده گرفت که کرمیت روزولت در کودتای سال 1332 انجام داد. با این تفاوت که اینبار تیمسارهای شاه به پیروزی انقلاب، ضعف بختیار و عدم بازگشت شاه در برابر قدرت فزاینده امام خمینی اطمینان داشتهاند.[13] (هایزر اقرار کرده بود که با اوضاع ایران چنان که باید آشنا نیست. او تا آوریل 1978 نام امام خمینی را نشنیده بود و حدس میزد که حداکثر 10 تا 20 درصد از مردم ایران از او حمایت خواهند کرد و تصور میکرد که کمونیستها به نحوی در پشت رهبران مذهبی قرار دارند!)[14]
پایان سلطنت 37 ساله شاه
با تشکیل کابینه بختیار ماموریت شاه در ایران پایان یافت و تدارک سفر، آخرین راهحل عملی وی تلقی شد. حسن طوفانیان از استیصال شاه در روزهای پایانی شاه در خاطراتش نوشت: «ژنرال هایزر که از راه رسید به دفتر من آمد... شاه از من پرسید این سالیوان و هایزر از من چه میخواهند؟ میخواهند مرا ببینند... گفتم چرا نمیپذیرید؟... تلاش کردم شاه تصمیم بگیرد، ناخوش بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد... آن دو به دیدن شاه رفتند... پس از آن دو من رفتم، گفتم چه شد؟ اینها به من گفتند که تصمیم گرفتند اعلیحضرت بروند بیرون؟... شاه گفت، خیر اینها تکلیف کردند برویم... گفتم من هم با شما میآیم... شاه گفت بمان اینجا و برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا اینها این کار را با من کردند؟»[15]
بختیار هم در مورد ورود هایزر به ایران گفت: «به من گزارش دادند که یک همچین ژنرالی آمده است و من هم با پوزخند گفتم مگر اینها کم بودند که این هم آمده؟ برای چه آمده است؟ به قرهباغی گفتم جنابعالی میروید و حرفهای حسابی آنها را میشنوید و اگر میخواهد دخالتی بکند، باید بگویم که دولت، دولت سابق نیست...»[16]
چند روز مانده به فرار شاه، هایزر به اتفاق سولیوان به دیدار شاه رفتند. وی که هنوز در تردید ماندن و رفتن و منتظر اتفاقی بود تا تصمیم خود را عملی کند، با شنیدن پیام فوری کاخ سفید مبنی بر اینکه دولت آمریکا مصلحت شخصی شاه و مصالح کلی ایران را در این میبیند که هرچه زودتر ایران را ترک گوید، با لحنی ملتمسانه پاسخ داد: «خیلی خوب، اما کجا بروم؟»[17] به اعتراف سولیوان در این ملاقات این شاه بود که به گفتوگو درباره سفرش تمایل داشت و از بحث در مورد مسائل دیگر طفره میرفت. اما شاه در کتاب پاسخ به تاریخ ادعا کرد که در این دیدار هایزر و سولیوان هیچ یک به گفتوگو راجع به مطلب دیگری غیر از روز و ساعت عزیمت وی از ایران علاقهای نشان ندادند.[18] در صورتیکه هایزر در این دیدار علاقه داشت شاه را برای حفظ یکپارچگی ارتش پس از خروج وی، به تفویض اختیارات فرماندهی به بختیار ترغیب کند که ناموفق بود و پاسخ صریحی از شاه دریافت نکرد.[19] سرانجام با راهنمایی مصلحتطلبانه آمریکا و کمک هایزر تردید شاه پایان یافت و با فرار وی از کشور در 26 دی 1357 سلطنت شاهنشاهی برای همیشه به تاریخ پیوست. (کمی بعدتر در مصاحبهای شاه ادعا کرد مثل موش مرده دور انداخته شده است.)[20]
ارزیابی و تحلیل هایزر از فرماندهان ارتش
هایزر قرار بود تا تعیین تکلیف وضعیت سیاسی رژیم شاه و استقرار حکومت بختیار و نظامیان، عملاً جای خالی شاه را پر کرده و نیابت او را در جمع فرماندهان بر عهده داشته باشد. از این رو ارتشبد عباس قرهباغی با تشکیل شورایی به نام «کمیته بحران» به منظور ایجاد هماهنگی بین نیروها و رسیدگی به مسائل ارتش، اغتشاشات و اعتصابات، با سرپرستی هایزر به رصد کردن اوضاع پرداخت.[21]در همین جلسات طرح کودتای پس از استعفای بختیار ریخته شد. آنها بنا به توصیه هایزر تصمیم داشتند «در لحظه مناسب، فوراً وارد عمل شده، مامورین همه را بگیرند، زندانی کنند و آویزان کنند... اگر استراتژی خودمان را روشن نکنیم و براساس آن جلو نرویم، خردهخرده نابود خواهیم شد و آن وقت... مثل برف آب خواهیم شد، .باید دنبال راهکار سیاسی باشیم و خدای نکرده خدای نکرده راهکار سیاسی بیاثر شود، میماند مسئله آخر...»[22] ولی ناتوانی، سرخوردگی و ترس از کشته شدن باعث شد که فرماندهان ارشد ارتش مسئولیتهای داده شده از سوی هایزر را به سختی بپذیرند.[23]
از سوی دیگر وی باید اعتماد و اطمینان لازم را بابت حمایت و پشتیبانی همهجانبه دولت آمریکا به آنان میداد. هایزر در خاطراتش از رفع تهدیدات خارجی توسط آمریکا و زمینهسازی ایجاد جنگ روانی برای قدرتمند نشان دادن ارتش نوشت: «آنها هنوز از تهدیدات خارجی نگران بودند... آنها کاملاً مطمئن بودند که روسها آماده شدهاند و هدفشان از پا درآوردن یک یا دو استان و تجزیه ایران است... به گروه گفتم که باید صددرصد حواس خود را صرف مسائل داخلی کنند. آمریکا تهدیدات خارجی را رفع میکند... در مورد اعزام نیروهای آمریکا هم صحبت کردیم... آن شش نفر راضی شدند که ما مسئله تهدید خارجی را اداره میکنیم... زمینه دیگری که فکر کردم میتوان به وسیله آن نتایج زودرسی به دست آورد، زمینه جنگ روانی بود. باید دست به توزیع جزوهها و شبنامهها و پوسترها میزدیم که برای اعمال قانون و نظم توسط ارتش توجیه قابل قبولی باشد...»[24]
وی در کتاب خاطراتش «ماموریت در تهران» روحیه تیمسارهای شاه را پس از فرار او اینگونه توصیف کرد: «گویا تمام جهان را روی شانههای آنها گذاشته باشند... به کلی سرگردان بودند و هیچچیز در دست نداشتند. اعتراضات آنها نسبت به بازگشت من به آمریکا و تنها گذاشتن آنها این حقیقت را برایم روشن کرد که فقط به فکر خودشان هستند... و روزنامه تهران ژورنال که اعلام کرده بود [امام] خمینی دولت جدیدی تشکیل خواهد داد، ژنرالهای ارتش را از ترس خشکانده بود... هر یک بارها گفته بودند ترجیح میدهند از عمل شاه پیروی کنند و از من میپرسیدند اگر به جای ما بودید چه تصمیمی میگرفتید؟... خیلی به حالشان مفیدتر بود اگر آشکارا میتوانستند گریه کنند... پس از پخش مراسم فرودگاه و خروج شاه عکسالعمل فرماندهان و ژنرالهای در کنار من در اتاق، صدای هقهق گریه بود. یکی از آنها سرش را به شانه من تکیه داد و گریه کرد ولی همه این گریه کردنها به نظرم سطحی آمد...»[25]
هایزر در مدت اقامت خود در ایران پی برده بود که فرماندهان ارتش از خود هیچ ارادهای نداشته و تحت امر شاه بودند. هایزر فهمید که امرای ارتش (قرهباغی، ربیعی، حبیباللهی و طوفانیان) که اولویتهای خود را خدا، شاه و میهن میپنداشتند، پس از فرار شاه آن را به شاه، خدا، خودشان و میهن تغییر دادند.[26]
او برای تشویق فرماندهان در مورد برنامهریزی برای اقدام نظامی مؤثر و بازگرداندن کشور به وضع عادی و در صورت لزوم کودتا، دو گروه برنامهریز را برای گرفتن قدرت و کنترل عوامل صنعتی و ذخائر مالی کشور که کار خود را از 20 دی 57 آغاز کردند، بسیج کرد.[27] اما با همه تلاشی که کرد نتوانست هماهنگی لازم را در زمینه طرحریزی کودتا، به وجود آورد. به اعتقاد وی «کنار نشستن و انتظار معجزه داشتن... کار احمقانهای بود... همه چیز باید برنامهریزی میشد... چرا که راه حفظ وحدت و دستیابی به موفقیت همین بود.»[28] هایزر به کودتای نظامی به عنوان آخرین راهحل مطلق مینگریست. کودتا در برنامهریزی آمریکا به طرح C شهرت یافت و قرار بود از سوی آمریکا علامت زمان اجرای آن داده شود ولی تردید و دودلی مقامات آمریکایی، سرعت عمل انقلابیون و بازگشت غیر منتظره امام باعث شد که این علامت هرگز داده نشود.[29] اطاعت بیچون و چرای فرماندهان ارتش از هایزر پس از خروج شاه هم وی را به وحشت انداخت: «ژنرال شاه به ما گفته است که به شما اعتماد کنیم، به حرف شما گوش فرا دهیم و از شما اطاعت کنیم... لغت تازه اطاعت مرا تکان داد. فوراً پرسیدم که آیا درست میگویند؟ همه تأیید کردند. برای من قدری تکاندهنده بود... زیرا مطمئن بودم که دولت آمریکا نمیخواهد که من تا اینجا پیش بروم (اطاعت محض)... این حرف (اطاعت فرماندهان از من) امید تازهای به من داد تا بدانم اگر حرفی بزنم، فوراً عمل خواهد شد... نگرانی دیگرم بابت مطبوعات شوروی بود که قبلاً هم مرا متهم کرده بودند که این موقعیت (شاه) را پیدا کردهام...»[30] امروز بر ما روشن است که شاه نه با میل و اراده خود، بلکه با تصمیم آمریکا و به اجبار از ایران گریخت. زیرا سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه اجازه نمیداد که مهره سوختهای مثل شاه منافع آن را به خطر اندازد. از این رو هایزر به عنوان جانشین مطلق شاه وارد ایران شد تا حامی منافع کشور خود باشد.
سوم بهمن 1357 سران ارتش با حضور هایزر، مسئله جلوگیری از بازگشت امام را مورد بحث قرار دادند: «ژنرال ربیعی طرفدار اقداماتی به منظور جلوگیری از فرود هواپیماها در تهران بود. او سه راه پیشنهاد کرد. جلوگیری از پرواز هواپیما در هوا و منحرف ساختن آن، سعی کنیم کشور دیگری راه را بر هواپیما ببندد و آن را نابود کند و راه سوم مسدود کردن باند فرودگاه. به نظر میرسید بستن باند فرودگاه معقولتر بود. زیرا چنین اقدامی نشان میداد که دولت بر فرودگاه کنترل دارد...»[31]
اما آنتونی پارسونز سفیر انگلیس تحلیل واقع بینانهتری از روزهای پایانی سقوط شاه ارائه کرد. وی در خاطراتش نوشت: «در آخرین گزارش خود به لندن این چنین نتیجهگیری کردم که وقوع یک انقلاب و استقرار یک حکومت جمهوری در ایران اجتنابناپذیر است...»[32]
سرعت عمل انقلابیون، بیاثر شدن تدابیر هایزر در دفاع بیحاصل از بختیار، خبر بازگشت امام و تهدیدات گسترده علیه حضور آمریکاییها و خصوصاً هایزر تردید رفتن از ایران را به یقین تبدیل کرد. اما تأکید هایزر به خروج از ایران قبل از ورود امام و حتی تشویق سولیوان برای ترک کشور برای عدم تهدید دیگر اتباع آمریکایی، دولت آمریکا را مجاب نکرد. زیرا خروج هایزر در آن شرایط به معنای حمایت نکردن از بختیار و نیز به منزله قطع ارتباط با نیروهای مسلح بود که در نتیجه آن شانس تاثیرگذاری آمریکا را در لحظات بحرانی و غیرقابل تکرار کاهش میداد.
بازگشت غیرمنتظره و زودهنگام امام در 12 بهمن، ماًموریت هایزر را با شکست کامل مواجه ساخت و احساس خشم مردم بر ضد هایزر به شدت برانگیخته شد. این خصومتها از مرحله شعار و پوستر و دیوارنویسی فراتر رفت. از اینرو وی در 14 بهمن 57 با هواپیمای سی ـ130 - که پیشتر از این وزارت دفاع آمریکا آن را با رنگآمیزی ایرانی که سوءظن ایرانیان را برنیانگیزد[33] آماده کرده بود و وی به گمان اینکه همه کارها را سامان داده است: بختیار بر اوضاع مسلط است و نظامیان در حمایت از وی پیوستگی کامل نشان میدهند و در صورت بروز خطر قاطعانه واکنش نشان خواهند داد - شبانه از ایران رفت و دو روز بعد در 16 بهمن برابر با 5 فوریه، برای گزارش کامل از اوضاع ایران به دیدار رئیسجمهور و دیگر مقامات ارشد کاخ سفید شتافت.[34]
بررسی ماموریت هایزر
صرفنظر از شکست یا پیروزی ژنرال 4 ستاره آمریکایی، وی میبایستی حکومت نیمبند بختیار را حفظ میکرد و از متلاشی شدن ارتش شاه که کادرهای آن به مردم انقلابی میپیوستند، جلوگیری مینمود تا سیستم ارتش کماکان در نظم آمریکایی باقی میماند. از نظر بسیاری از مقامهای آمریکایی سقوط بختیار حتمی بود و فرماندهان ارتش موظف بودند، طرحی برای یک کودتای نظامی فراهم سازند.[35] اما روشن بودن اوضاع بحرانی ایران به لحاظ سقوط شاه و متزلزل بودن ارتش بود که به گمان برخی از مخالفین، اعزام هایزر به ایران را انتخاب مناسبی نشان نمیداد.[36]
هایزر عمداً در کتاب خاطراتش روزهای آستانه پیروزی انقلاب را چهرهای مخدوش نشان داد اما در لابهلای آن حقایقی را هم بیان کرده است. او چهره واقعی شاه و سران ارتش و دولت بختیار را به روشنی ترسیم کرد. اولی بزدل، زبون، بیاراده و دیکتاتوری که چشم به تصمیمات آمریکا دوخته و دومی عروسکان خیمهشببازی که سر نخ آنها در دست هایزر قرار داشت و به عنوان واسطه بین شاه و سران ارتش عمل میکردند و سومی آخرین تیر ترکش واشنگتن برای حفظ سیستم حکومت وابسته به آمریکا که دستورات لازم را از کانال مستقیم ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا دریافت میکرد. هایزر از امام هم این چهره را ترسیم کرد که همچنان در مواضع خود نهایت ایستادگی و پایداری را داشت.
درباره ماموریت هایزر نظرات و تحلیلهای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند هایزر درصدد بود ارتش را متقاعد کند تا پشتسر بختیار بایستد و دولت غیر نظامی را حفظ کند و در صورت سقوط بختیار، ارتش وارد عمل شود و با یک کودتای نظامی قدرت را در دست گیرد. برخی دیگر بویژه سران ارتش شاه اعتقاد داشتند ماموریت وی برای بیثباتی و حذف شاه بوده است. همانگونه که شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» از قول ربیعی گفته بود: «ژنرال هایزر امپراطور را مثل یک موش مرده از کشور بیرون انداخت.»[37] سفیر انگلیس معتقد بود اقدام نظامی یک راهحل غیرممکن بود و دخالت آمریکا و انگلیس در آن شرایط جز زیان چیز دیگری به ارمغان نداشت. پارسونز به خاطر «سوءظن همیشگی شاه به... اینکه همواره میخواهند علیه او توطئه کنند» نمیتوانست تحلیل بدبینانه خود را به او بگوید.[38] سولیوان سفیر آمریکا هم معتقد بود «بعضی اوقات دستوراتی که به او و هایزر داده میشد، به قدری باهم متفاوت و متضاد بود که انگار از دو کشور مختلف بودند.» بنابراین آشکار است تا چه اندازه دستگاه رهبری آمریکا به دور از هرگونه واقعبینی بود.[39]
هایزر هدف نهایی ماموریت خود را استقرار حکومتی طرفدار غرب و حافظ منافع آمریکا در ایران میدانست و دلایل اصلی شکست خود را چند علت برشمرد: تردید و دودلی مقامات آمریکا، اعتماد بیش از حد خود به نظرات متناقض آنها، عدم وفاداری آمریکا به شاه به عنوان یک دوست که سیاست خارجی آن را در جوامع بینالمللی به مخاطره انداخت، اختلافنظر و دوگانگی عمیق در بین مقامات آمریکا. به اعتقاد او آمریکا باید حمایت متحدانش را برای کمک مالی بیشتر به دولت بختیار جلب میکرد.
بنابراین باید گفت ماموریت ناموفق هایزر نشانه عملی سیاست متناقض و دوگانه واشنگتن در قبال انقلاب ایران بود. هایزر باید وزارت امور خارجه و کاخ سفید را راضی نگه میداشت و در آن واحد هم کودتا را تدارک میدید و هم از آن اجتناب میکرد. هم فرماندهان ارتش را تشویق میکرد و هم از آن بازمیداشت و این منازعه از دو رویکرد به قضایای ایران ناشی میشد. وزارت امور خارجه که دیدگاههای سولیوان را منعکس میکرد شناخت عمیقتری از واقعیت ایران داشت و بر این باور بود که دولت بختیار و ارتش در وضعیت بسیار شکنندهای قرار دارند و لذا ارتش قادر به انجام یا هدایت کودتا نیست. اما به باور مشاور امنیتی کاخ سفید اگر ارتش درست رهبری میشد، توان همه نوع اقدام و عملی ساختن هر برنامهای را داشت و گزارشها و اقدامات هایزر نیز بیشتر بازتاب همین نگرش بود. هایزر در این باره در خاطراتش نوشت: «نتیجه این بود که واشنگتن به طور همزمان دست به اجرای سیاستهای ضدونقیض زد.»[40]
در حقیقت عدم توانمندی و عدم درک درست و منطقی هایزر از شرایط بحرانی ایران مانند، پایگاه مردمی ارتش، گستردگی محبوبیت امام، اعتماد وی به توهم قدرتمندی بختیار و نفرت عمیق مردم نسبت به سیاستهای آمریکا، نه توانست فضای سیاسی ایران را به نفع منافع آمریکا تغییر دهد، نه از سقوط دولت متزلزل بختیار پیشگیری کرد، نه توانایی سازش با انقلابیون را داشت، نه توانست از خیل عظیم پیوستن بدنه ارتش به انقلاب جلوگیری نماید و نه حتی مانع بازگشت شکوهمندانه امام خمینی به وطن شود. تنها کاری که انجام داد، متقاعد کردن شاه به ترک کشور بود.
بنابراین نتیجه ماموریت هایزر در ایران این شد که شکست مفتضحانه دیگری در عرصه بینالملل برای آمریکا رقم خورد، حیثیت نظامی هایزر زیر سؤال رفت، فضای سیاسی را هر چه بیشتر بر ضد آمریکا و مداخلات بیحد و حساب آن در امور داخلی تحریک کرد، انقلابیون را به خشم آورد و سرانجام در واکنش قهرآمیزشان که اندکی بعد در تسخیر سفارت آمریکا تجلی یافت، اثر گذاشت.
پینوشتها:
[1]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک شاپور بختیار، کتاب 24 مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، ص31 و سولیوان، ویلیام، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرفی، نشر هفته، 1361، ص167.
[2]. خاطرات شاپور بختیار، ویراستار حبیب لاجوردی، نشر زیبا، 1380، ص122.
[3]. خاطرات سولیوان، ص164.
[4]. اسرار سقوط شاه و گروگانگیری خاطرات برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، ترجمه حمید احمدی، انتشارات جامی، 1362، ص123.
[5]. پیشین، ص70.
[6]. مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی، انتشارات اطلاعات، 1387، ص180 و رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک شاپور بختیار، ص642.
[7]. سولیوان، ویلیام، ص138.
[8]. اسرار سقوط شاه ، ص68.
[9]. پیشین، ص72.
[10]. خاطرات سولیوان، ص164.
[11]. اسرار سقوط شاه، ص77.
[12]. خاطرات هایزر، ص236.
[13]. پیشین، صص9ـ306.
[14]. جیمز بیل، شیر و عقاب، جلد اول، ترجمه مهوش غلامی، نشر کوپه، 1371، ص406.
[15]. صدقی، ضیاء، خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، نشر زیبا، 1381، ص80 ـ81.
[16]. خاطرات بختیار، ص126.
[17]. سولیوان، ص162.
[18]. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابو ترابیان، نشر سیمرغ، 1357، ص366.
[19]. خاطرات سولیوان، ص162.
[20]. هایزر، رابرت، مأموریت در تهران، ترجمه نعمتالله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص20.
[21]. تبرائیان، صفاالدین، سراب یک ژنرال بازشناسی نقش ارتشبد طوفانیان در حاکمیت پهلوی دوم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1377، ص127.
[22]. مثل برف آب خواهیم شد، مذاکرات شورای فرماندهان ارتش دی و بهمن 1357، نشر نی، 1365، صص15ـ 220ـ242.
[23]. سراب یک ژنرال، ص130.
[24]. خاطرات هایزر، ص84.
[25]. خاطرات هایزر،ص134.
[26]. خاطرات هایزر، ص46.
[27]. سراب یک ژنرال، ص132.
[28]. خاطرات هایزر، ص47.
[29]. اسرار سقوط شاه، صص85 ـ86 ـ94.
[30]. خاطرات هایزر، ص136.
[31]. خاطرات هایزر، ص191.
[32]. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط، ترجمه سید محمد صادق حسینی عسکرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص190.
[33]. خاطرات هایزر، ص218.
[34]. تحلیلی از مأموریت ژنرال هایزر در ایران، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بیتا، صص49ـ50.
[35]. خاطرات هایزر، ص7.
[36]. سولیوان، ص 160.
[37]. پیشین، ص20.
[38]. آنتونی پارسونز، ص182.
[39]. سولیوان، صص162ـ167.
[40]. خاطرات هایزر، ص313.
تعداد بازدید: 1846