04 مرداد 1397
رضا نیکوکار
همهجا سایهی شب بود وقتی
صدای پای تو از دور اومد
جهان توو خواب غفلت بود اما
صدای انفجــار نور اومد!
شب تردید و چشـمای تو خط زد
دلامون با تو لبریز یقین شد
تو از راه اومدی و دیدن تو
واسه ما بهترین روز زمین شد
تو از خورشــید میگفتی و حرفات
دل هر عاشق و بیتاب میکرد
همه ترس زمستون از چشات بود
که آدم برفیا رو آب میکرد!
همیشه از خودم میپرسم این و
مگه یه آدم اینقد ماه میشه؟
خدا توی دلا جاریه اما
یکی مثل تو «روحالله» میشه
هنوزم پشت دیوارای تردید
یه عده توی چنگ شب اسیرن
به هر ترفندی روآوردن اما
نتونستن تو رو از ما بگیرن
نتونستن، نمیتونن، نمیشه
توو ذهن رود جز دریا شدن نیس
گره خورده به عشق تو دلامون
مرام عشق از هم واشدن نیس
هنوزم از خودم میپرسم این و
مگه یه آدم اینقد ماه میشه؟
خدا توی دلا جاریه اما
یکی مثل تو «روحالله» میشه...
تعداد بازدید: 1129