21 مرداد 1397
لیلا حیدری
بازگشت امام خمینی به ایران پس از 14 سال تبعید و غربت، از ابتدای اقامت ایشان در پاریس مورد بحث محافل سیاسی و مطبوعات بود. ولی پس از رفتن شاه در 26 دی ماه 1357 این سؤال در بیشتر مصاحبهها عنوان میشد و پاسخ امام به همه مصاحبهکنندگان این بود: پس از رفتن شاه و در اولین فرصت.
سقوط پی در پی کابینههای جعفر شریف امامی معروف به دولت آشتی ملی و دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری، به کرسی نشستن دولت شاپور بختیار را در پی داشت. بختیار پس از تشکیل کابینه، سه هدف عمده را پیگیری کرد. پایان دادن به اعتصابات، برقراری نظم و آرامش عمومی، مصالحه با امام خمینی. وی یکی از برنامههای خود را پایان دادن به اعتصاباتی اعلام کرد که در پایان حکومت ازهاری در تمام ارکان دولت در حال توسعه بود. اما بختیار نتوانست از ادامه اعتصابات جلوگیری نماید و اگر کمک ژنرال رابرت هایزر آمریکایی و وارد کردن پولهای چاپ شده از خارج توسط وی نبود، حتی نمیتوانست حقوق ارتشیان را بپردازد.[1] زیرا با آغاز کار او تمام سازمانهای اقتصادی مانند وزارت اقتصاد، بانکها، گمرکات، صنعت برق، نفت، آب... در حال اعتصاب بودند و امام خمینی ابتکار عمل را در دست گرفته و برای جلوگیری از اختلال در نظم اجتماعی و ممانعت از فشار بیش از حد به مردم، دو هیئت تنظیم اعتصابات را به سرپرستی مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی تشکیل دادند.[2]
از مهمترین وقایع دولت 37 روزه بختیار میتوان از راهپیمایی سراسری اربعین در 29 دی 1357، راهپیمایی 28 صفر، واقعه 8 بهمن در میدان 24 اسفند (میدان انقلاب) و بستن فرودگاههای کشور برای ممانعت از بازگشت امام خمینی به وطن نام برد. در حقیقت اعلام برنامههای سیاسی امام و تعیین شورای انقلاب، مراحل انتقال قدرت و شیوههای تغییر نظام سیاسی کشور، بحران دولت بختیار و سردرگمی ارتشیان حامی او را تشدید کرد.
بستن فرودگاهها و جلوگیری از ورود امام خمینی
در روزهای آخر دی 1357 خبر بازگشت امام خمینی در رسانههای خبری انتشار یافت. دوم بهمن یگانهای گارد شاهنشاهی، برای نمایش قدرت در حضور خبرنگاران خارجی رژه رفتند. سوم بهمن دولت و ارتش فرودگاههای کشور را بستند. و پرواز تمامی هواپیماها به ایران و از ایران به خارج را متوقف کردند. این اقدام خشم مردم را برانگیخت و تظاهرات مردم تهران و شهرستانها در اعتراض به بسته شدن فرودگاهها شدت یافت و چهارم بهمن جمعیت کثیری به سوی فرودگاه مهرآباد روی آوردند و خواهان بازگشت امام خمینی به وطن شدند.[3] کمیته برگزاری استقبال از امام خمینی که به همین منظور تشکیل شده بود، در هشتم بهمن طی اطلاعیهای علت به تعویق افتادن بازگشت امام را اعلام کرد.[4]
در اواخر دی ماه بختیار برای تثبیت قدرت خود به کمک ارتش و مشاوران آمریکایی و تدارک کارشکنیهای مورد نیاز عدم بازگشت امام، نیازمند زمان بیشتری بود. لذا به رغم میل درونی راضی به دیدار امام در پاریس شد. وی علل و انگیزه خود را اینگونه روایت کرد: «... فکر کردم که اگر هیچ قدمی بسوی (امام) خمینی برندارم تاریخ مرا محکوم میکند که چرا کوشش نکرد شخصاً او را ببیند؟... قرار بود درباره مسائل بسیار حیاتی آینده کشور و حتی دنیای اسلام دو به دو به گفتوگو بنشینیم...»[5]
طی مشورتی با اعضای شورای انقلاب، روز دوم بهمن مراتب را به امام رساندند و گفتند بختیار از اینکه او را خائن خواندهاند ناراحت است و میخواهد به صورتی از او اعاده حیثیت شود. آیا با این وضع امام بختیار را خواهند پذیرفت؟ امام پاسخ دادند: «پذیرش بختیار مشروط به استعفای او خواهد بود. آن هم حالا به صلاح نیست. بماند برای بعد.»[6]
در واقع امام برای عدم بروز کودتای ارتش، میدان ندادن به جناح طرفدار خشونت در شرایط خلاء سیاسی پس از استعفای بختیار، جلوگیری از ایجاد هرج و مرج و خونریزی، مصلحت را در این دیدند که از پذیرش بختیار خودداری نمایند و سرنوشت انقلاب را به مخاطره نیندازند. گرچه بختیار خلاف این موضوع را در کتابش نوشت: «دفتر امام خمینی با او در تماس بوده و رسماً موافقت امام را به او اعلام کرده است... ولی مخالفان برنامه را به هم زدند.»[7]
تصمیم نهایی
شاه از ایران خارج و به مصر رفته بود و امام برای بازگشت به ایران آماده شده بودند. صدها خبرنگار در نوفللوشاتو اجتماع کردند و هر کلمه امام و یا اطرافیان را بلافاصله به تمام دنیا مخابره میکردند.[8] سیل گزارشگران و خبرنگاران ایرانی و خارجی، دهکده نوفللوشاتو را در صدر اخبار جهانی قرار دادند. بیشتر آنان از امام میپرسیدند: «چه زمانی به ایران باز میگردید؟ اگر بختیار از شما دعوت کند میپذیرید؟ امام به همه پاسخ میدادند که من منتظر دعوت کسی نیستم. هر وقت صلاح بدانم خواهم رفت.»[9]
روند گزارشات رسیده از بحران در ایران باعث شده بود اطرافیان امام در نگرانی و اضطراب بهسر برند، اما امام با صبر و شکیبایی مثال زدنی میفرمودند: «دو مطلب سبب اصلی پیروزی شما بوده و هست و همواره باید به آن توجه داشته باشید. یکی اتفاق کلمه و وحدتی است که میان همه حاصل شده و دوم اتکالی است که شما به خداوند پیدا کردید... هر وقت دیدید در یک قیامی چند دستگی ایجاد شد، بدانید خدا در کار نیست. زیرا وحدت عقیده وحدت کلمه میآورد و وحدت کلمه، وحدت در عمل را به دنبال دارد.»[10]
در اوائل بهمن ماه حاج احمد خمینی به ایشان گفت که همه معتقدیم شما باید برگردید. استدلالش این بود، چون شاه امام را تبعید کرده و در حال حاضر از کشور رفته و ارتش در موقعیت متزلزلی قرار دارد و دولت فعلی هم قدرت مقاومت ندارد، زمینه حضور امام در ایران آماده است. امام فرمودند که با اعضای شورای انقلاب در ایران مشورت کنید. اعضای شورا طی تماسی مخالفت خود را در این باره اعلام نمودند. تحلیل آنان علاوه بر وجود توطئهها و صدمه دیدن انقلاب، خطرات جانی امام نیز بود. در مقابل فشار افراد و گروهها از داخل و خارج کشور برای منصرف نمودن امام از بازگشت، امام متعجبانه فرمودند: «برای من شگفتآور است که افراد زیادی علیرغم دشمنی با انقلاب نگران جان من هستند و مرتب پیام میدهند به ایران نروید.»[11]
در حالی که امام قاطعانه تصمیم خود را مبنی بر بازگشت اعلام کردند، خبر بستن فرودگاه توسط بختیار و نظامیان برای جلوگیری از ورود امام به ایران به نوفللوشاتو رسید. این اقدام دولت موج جدید و وسیع تبلیغاتی بهنفع انقلاب در سراسر جهان را موجب گردید. بنابراین امام طی پیامی در پنجم بهمن 57 از پاریس با دولت غیر قانونی بختیار اتمام حجت کردند و ملت را به ادامه انقلاب فرا خواندند و اعلام آمادگی برای بازگشت نمودند.[12]
بازار شایعات و اخبار درست و نادرست داغ شد و افکار اطرافیان امام به هزار و یک راه نرفته خطرات و احتمالات مسافرت به ایران مشغول گردید. امام با شنیدن خبرها و تحلیلها بار دیگر مردم را به مقاومت و اعتراض دعوت کردند و از ارتشیها و کارمندان دولت خواستند که زیر بار ننگ اطاعت از غاصبان حقوق مردم نروند. ایشان در 7 و 8 و 9 بهمن 57 طی پیامهایی از مردم خواستند دولت غیر قانونی را محکوم کنند و از آن اطاعت نکنند. زیرا اطاعت طاغوت حرام و مخالف رضای خدواند است. همچنین ایشان خطاب به دولت آمریکا فرمودند: «بستن فرودگاهها و جلوگیری از رفتن ما به ایران ثبات را بیش از پیش بر هم میزند... من هنوز اذن ندادهام و ترجیح میدهم که کار با مسالمت تمام شود...»[13]
بختیار تحت فشار افکار عمومی در روز دوشنبه 9 بهمن ماه فرودگاهها را باز کرد و امام از آن سوی مرزها، در اولین فرصت آماده بازگشت شدند. چند شب مانده به بازگشت، ایشان همه اطرافیان را جمع کردند و ضمن تشکر از زحمات آنان فرمودند: «من بیعتم را از شما برداشتم.» همچنین ایشان در پیامی از دولت و ملت فرانسه تشکر نمودند.[14]
از این رو همراهان امام مقدمات سفر را فراهم نمودند. برای انتخاب خط هوایی تصمیم نهایی این بود که پرواز با خطوط هواپیمایی ایرفرانس انجام شود. زیرا ایرفرانس یک شرکت معتبر فرانسوی بود و برای رعایت و حفظ اعتبار خود، پیشبینیهای لازم برای امنیت پرواز را انجام میداد. قرار شد خبرنگارانی برای پوشش خبری موضوع و افزایش ضریب امنیتی سفر در این پرواز امام را همراهی کنند.[15] به پیشنهاد شرکت ایرفرانس برای اینکه هواپیما بتواند بنزین لازم را برای بازگشت اجباری به هر دلیلی داشته باشد، به همان میزان از تعداد مسافرین کاسته شود.[16]
از پاریس تا تهران
اول فوریه 1979 برابر با 12 بهمن 1357 امام خمینی با یارانش و جمعی خبرنگاران ایرانی و خارجی ساعت 1 صبح به وقت پاریس برابر با 5/3 صبح به وقت تهران، با هواپیمای چارتر ایرفرانس که بیش از 400 نفر گنجایش داشت و حدود 150 روزنامهنگار ایرانی و خارجی و 50 نفر از نزدیکان امام بهجز بانوان و 20 نفری که به موقع به فرودگاه نرسیدند و از سفر جا ماندند، فرودگاه شارل دوگل را ترک کردند.[17]
به محض ورود به هواپیما سر مهماندار از مسافرین خواهش کرد که از شعار دادن بپرهیزند. ساعت 10/2 دقیقه امام به پیشنهاد خلبان برای استراحت به طبقه دوم هواپیمای جت 747 رفتند. ایشان برای اقامه نماز صبح به قسمت پایین برگشتند و سپس به خبرنگاران اجازه عکس گرفتن دادند.[18] همراهان امام به شدت نگران اوضاع بودند و رنگ به چهره نداشتند. ولی امام با آرامش خاصی که داشتند توجه خبرنگاران را جلب نمودند. خبرنگاری از ایشان پرسید: «شما به عنوان مقتدرترین انسان در حال وارد شدن به ایران هستید، لطفاً بگویید چه احساسی دارید؟ امام فرمودند: هیچ. خبرنگار به خیال اینکه امام متوجه نشده و یا سوالش بد ترجمه شده، مجدداً سوال را تکرار کرد. امام دوباره فرمودند: هیچی... و آهسته ادامه دادند: «الا ان اقیم حقا و ابطل باطلا» مگر اینکه حقی را استوار کنم و باطل را سرنگون سازم.»[19]
از فرودگاه مهرآباد تا تعیین دولت
انتظار 14 ساله ملت ایران سرانجام به پایان رسید و هواپیما صبح 12 بهمن 1357 در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست. پس از فرود و باز شدن در هواپیما آیتالله پسندیده و آیتالله مطهری وارد هواپیما شدند و ضمن خوشامدگویی، برنامههای استقبال را برای امام تشریح کردند. امام مخالفتی با برنامهها نداشتند اما تا آقای پسندیده برادر بزرگترشان از هواپیما خارج نشدند خودشان پیاده نشدند چون نمیخواستند جلوتر از برادر حرکت کنند.[20] افسران و درجهداران نیروی هوایی مستقر در فرودگاه از پای پلکان هواپیما تا سالن فرودگاه رهبر انقلاب را در میان گرفته و با افتخار به مردم سپردند.[21]
برای ورود امام به فرودگاه ارتش برنامهریزی خود را داشت و جناح مذهبی یک برنامه دیگر. در جلسه شورای امنیت ملی طبق پیشنهاد ژنرال هایزر قرار بود نیروهای نظامی از خیابانها خارج شوند و به حفاظت از مراکز حیاتی بپردازند. ارتش امام را در فرودگاه پذیرا میشد و او را تا میدان شهیاد (آزادی) اسکورت میکرد. در آنجا ایشان را تحویل هوادارانش میداد. هوادران نیز تا پایان روز مسئولیت امور را بر عهده میگرفتند. در پایان ارتش مجدداً او را از بهشت زهرا خارج میکرد.[22]
مراسم استقبال از امام در سالن جدید و تازه احداث فرودگاه مهرآباد به عمل آمد. در سراسر سالن بهجز چند تابلوی پارچهای، هیچ گونه تشریفات دیگری به چشم نمیخورد. سپس آیاتی از قرآن تلاوت شد و یک دانشجو ورود رهبر انقلاب را به ملت شادباش گفت.[23] در سالن فرودگاه امام 8 دقیقه برای مردم صحبت کردند و از طبقات مختلف مردم تشکر و قدردانی نمودند و رمز پیروزی را وحدت کلمه دانستند.[24] ایشان بار دیگر برنامه سیاسی خود را اعلام کردند: «ما این دولت را نمیتوانیم بپذیریم، ملت ایران راًی به سقوط سلطنت داده است. بنابراین ما نه مجلس را قبول داریم و نه حکومت را قانونی میدانیم باید دولت کنار برود.»[25] در میان انبوه مدعوین و شرکت کنندگان مراسم، سرود «خمینی ای امام» خوانده شد.[26] در سالن ورودی فرودگاه نمایندگان اقشار مختلف مردم از جمله نمایندگان اقلیتهای مذهبی در مکانهای از قبل تعیین شده حضور داشتند.[27]
ژنرال رابرت هایزر، فرستاده نظامی آمریکا که برای جلوگیری از فروپاشی نظام سلطنتی و حمایت ارتش به ایران آمده بود و در هنگام ورود امام در ایران بود، صحنه مراسم را اینگونه روایت کرد: «(امام) خمینی هنگام ورود نطق کوتاهی ایراد کرد که اصلاً دوستانه نبود. بدون درنگ گفت دولت کنونی غیر قانونی است و او دولت منتخب خود را به جای آن خواهد گمارد که یک دولت واقعاً اسلامی خواهد بود. اولین مزه دارویی تلخ در کام ما نشست. او هنوز مردی سرسخت و قاطع نشان میداد که همیشه این طور بوده و به نظر میرسید که جذبهای روحانی از خود ساطع میکند و جواب این را هم قطعاً دریافت میکرد.»[28]
از سوی دیگر مردم شهرستانهای مختلف که پای گیرندههای تلویزیونی نشسته و استقبال بی نظیر امام را نظارهگر بودند، با کارشکنی نظامیان مستقر در تلویزیون نتوانستند همه مراسم باشکوه را نظارهگر شوند. زیرا ارتش از ادامه پخش مستقیم برنامه ورود جلوگیری کرد. آنان دلیل عدم پخش برنامه را پخش نشدن سرود شاهنشاهی و تصویر شاه در ابتدای برنامه ذکر کردند.[29]
در لحظه خروج امام از فرودگاه، طبق برنامههای دقیق صورت گرفته توسط کمیته استقبال، حلقه جوانان برگزیده کمیته که مامور حفاظت از جان امام بودند، به همراه تیمی از موتورسواران، امام خمینی و همراهانش را همراهی کردند. کمیته، دیوار انسانی از گروه کثیری از جوانان به عنوان محافظان امام در مسیر میدان آزادی، دانشگاه تهران، راهآهن و جاده بهشت زهرا تشکیل داد. امام در ساعت یک بعدازظهر در حالی که در اتومیبل شورلت بلیزر آبی و سفید رنگ نشسته بود و تعدادی موتورسیکلت و آمبولانس همراه اتومبیل بودند، وارد بهشت زهرا شدند.[30] جمعیتی میلیونی در بهشت زهرا منتظر ایشان بودند که با شعار و شور و هیجان وصفناشدنی یک مسیر طولانی را پای پیاده برای دیدن رهبرشان طی کرده بودند. از آنجایی که مقدور نبود با اتومبیل به قطعه 17 بهشت زهرا رسید با موافقت امام این مسیر با هلیکوپتر نیروی هوایی طی شد. پس از خارج شدن از هلیکوپتر، امام از میان حفاظت شدید دیوار انسانی به طرف جایگاه سخنرانی در مزار شهدای انقلاب برای ارائه سخنان تاریخی رفتند.[31] ایشان از مفاسد حکومت پهلوی، غیر قانونی بودن دولت منصوب رژیم، مصیبتهای مردم توسط رژیم و تعیین دولت جدید به پشتیبانی ملت و استقرار حکومت اسلامی سخن گفتند.
امام خمینی محکم و استوار در بین خانوادههای شهدای انقلاب و اقشار مردم فرمودند: «...من دولت تعیین میکنم. من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد... (ابراز احساسات مردم)... این آقا (دولت) که خودش هم خودش را قبول ندارد و ملت هم قبولش ندارد و فقط آمریکا، انگلیس قبولش دارند و اشرار را به خیابانها میآورند..... میگوید در یک مملکت که دوتا دولت نمیشود!... تو غیر قانونی هستی دولتی که ما میگوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است... باید سرجایش بنشیند این آدم!... من باید یک نصیحت به ارتش بکنم... ما میخواهیم شما مستقل باشید... بیایید در آغوش ملت... باید تشکر کنم از ارتش که آبروی ملتشان را حفظ کردند... ما میخواهیم مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد...»[32]
در پایان مراسم، امام به همراه حاج احمد خمینی و حجتالاسلام ناطق نوری به وسیله آمبولانس به منطقهای در مجاورت بهشت زهرا منتقل شده و از آنجا نیز قرار شد با هلیکوپتر به سوی مدرسه رفاه حرکت کنند اما به دلیل ازدحام جمعیت و عدم اطلاع کافی از امنیت برای فرود، با درایت فرزند امام و پیشنهاد ایشان، هلیکوپتر تغییر مسیر داده و در محوطه بیمارستان هزارتختخوابی(امام خمینی فعلی) فرود آمد. از آنجا هم پس از دیدار کوتاهی با کارکنان بیمارستان با خودرو به منزل یکی از بستگان در جاده شمیران (خیابان شریعتی) رهسپار شدند و شامگاه وارد مدرسه رفاه شدند.[33]
هایزر نگرانی خود را از ناپدید شدن هلیکوپتر این چنین نقل کرد: «پس از اینکه هلیکوپتر از بهشت زهرا با فشار جمعیت و در حالی که 7-8 نفر به ملخ آن چسبیده بودند از زمین برخاست... از مسیر اصلی خارج شد و به سمت دیگری رفت... گروه تقریباً دچار وحشت شده بود و ما اصلا ً نمیدانستیم که بعداً چه خواهد شد. گفتم ممکن است طرح، یک حیله و فریب باشد که سر مردم را گرم کنند و کمی استراحت کنند. اما از نظر تیمسار ربیعی که خلبان و هلیکوپتر از او بود این امر قابل قبول نبود. فکر میکردند یک جای کار خراب شده است و آنها نتوانستند کار خود را به خوبی انجام دهند و آیتالله را گم کردهاند. از آنجا که از او نفرت داشتند برای من تعجبآور بود که چرا نگران هستند... تحقیقات را شروع کردیم که ببینیم آیا او دوستان قدیمی دارد که پیش آنها برود و آیا مخفیگاهی دارد. اما نتوانستیم اطلاعی به دست آوریم. مرغ از قفس پریده بود... گروه در نگرانی عمیق بهسر میبرد. زیرا مطمئن بودند که عمر سلطنت شاه واقعاً بهسر آمده است. موضع سازشناپذیر [امام] خمینی دعوت از ارتش برای پیوستن به او، سخنان او مبنی بر این که مستشاران نظامی خارجی باید از کشور بروند و اعلام این مطلب که ظرف دو روز آینده دولت جدید تعیین خواهد شد، همه اینها وعده ایام سختی به طرفداران شاه میداد.»[34]
امام خمینی پس از بازگشت از بهشت زهرا در مدرسه علوی مستقر شدند و شورای انقلاب در مدرسه رفاه. در حالی که هنوز انقلاب تا پیروزی نهایی چندین روز فاصله داشت، بختیار از رویدادهای بعد از رفتن شاه و بازگشت امام خمینی اینگونه ابراز نگرانی کرد و گفت: «بازی سرنوشت چنین میخواست که دی و بهمن من در انتظار عزیمتی و نگرانی از ورودی سپری شود. عزیمتی که از بن گوش پذیرفته بودم و ورودی که در هر حال از آن بیمناک بودم...»[35] وی در واقع، در برابر عظمت استقبال از امام سخنی برای گفتن نداشت.
چهار روز پس از ورود امام خمینی به وطن، در مورد تشکیل دولت موقت به وعده خود عمل نمودند و مهندس مهدی بازرگان را در 16 بهمن 1357 در مراسمی در مدرسه علوی به نخستوزیری دولت موقت منصوب نمودند.[36]
پینوشتها:
[1]. ماموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی، انتشارات اطلاعات، 1387، ص175
[2]. حسینیان، روحالله، درآمدی بر انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 693
[3]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1390، ص918
[4]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد نهم، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، بی تا، ص310
[5]. بختیار، شاهپور، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، پاریس، 1361، صص191-192
[6]. نجاتی، ص868
[7]. یکرنگی، ص192
[8]. یزدی، ابراهیم، آخرین تلاشها در آخرین روزها، انتشارات قلم، 1363، ص 172
[9]. طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1390، ص528
[10]. پیشین، ص33
[11]. خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، جلد سوم، نشر عروج، 1387، ص203
[12]. صحیفه امام خمینی ، جلد پنجم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص530
[13]. پیشین، صص 543-537
[14]. صحیفه امام، جلد ششم، ص6
[15]. اقلیم خاطرات، ص541
[16]. خاطرات صادق طباطبایی، ص207
[17]. دوانی جلد نهم، ص316
[18]. پیشین، ص211
[19]. کیمیافر، سید محمد، خاطرات حبیبالله عسگراولادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص236
[20]. انصاری، حمید، مهاجر قبیله ایمان: زندگینامه یادگار امام حجتالاسلام سید احمد خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375، ص127
[21]. دوانی، ص327
[22]. خاطرات ژنرال هایزر، ص265
[23]. پیشین، 331
[24]. صحیفه امام، جلد 6، ص8-9
[25]. آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص186
[26]. دوانی، ص336
[27]. خاطرات صادق طباطبایی، 215
[28]. پیشین، ص267
[29]. دوانی، جلد نهم، ص322
[30]. دوانی، ص327
[31]. دوانی، ص343-345
[32]. صحیفه امام، جلد ششم، صص17-19
[33]. حمید انصاری، ص130
[34]. پیشین، ص269
[35]. یکرنگی، ص183
[36]. آخرین تلاشها...، ص188
تعداد بازدید: 1700