25 مرداد 1397
رضا نیکوکار
هر چه که بود بر سر پیمان گذاشتیم
عاشق شدیم و سر به بیابان گذاشتیم
همدل شدیم و همنفس و همصدا شدیم
دل را به پای پیر جماران گذاشتیم
دست تمام خاطرههای گذشته را
در دست بادهای پریشان گذاشتیم
کشتی نوح بود که ما را نجات داد
وقتی که پای در دل طوفان گذاشتیم
آغاز شد به نام خدا زندگی ما
از لحظهای که دست به قرآن گذاشتیم
«گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خمها به وقت خوردن پیمانهها به هم»1
شور تلاوت از دل قرآن شروع شد
با آیههای رحمت باران شروع شد
روییدن شکوفه و گل دادن بهار
از زیر برفهای زمستان شروع شد
درگیر مرگ بود همه زندگی ما
میلاد نور از خط پایان شروع شد
نفرت کشیده بود زمین را به بند خویش
شوق رهایی از پس زندان شروع شد
از درد مرده بود دل بیقرار که
عطرِ «طبیب» آمد و «درمان» شروع شد
گستردگی عشق و پراکندگی نور
از قلب آفتابِ جماران شروع شد
بر بامها ترانهی اللهاکبر است
چشم من و تو فرش قدمهای رهبر است
منجی عشق بود که از در رسیده بود
عطر شراب کهنه به ساغر رسیده بود
میزد کنار پردهی شب را نسیم صبح
شمسالضحی و ماه منور رسیده بود
افتادنی نبود تب ایستادگی
سرمشق سروهای تناور رسیده بود
مردی از آب و آتش و آیینه، از خُمین
از نسل یاسهای معطر رسیده بود
شک به یقین و شب به سحر، سایهها به نور
در ما دوباره عشق به باور رسیده بود
لبهای ما ترانهی والفجر میسرود
عمر شب سیاه به آخر رسیده بود
غوغای عشق در دل مردم شروع شد
«مستی نه از پیاله نه از خُم شروع شد»2
پایان گرفت تاب و تب انتظارها
ای عشق! ای قرار دل بیقرارها
از راه آمدی و شکفت از زمین سرد
در قلب سوزناک زمستان بهارها
افتاد عکس ماه تو در برکههای مست
وقتی کنار رفت تمام غبارها
سدی بزرگ بود اگر در مسیر ما
جاری شدیم، سیل شدیم از شیارها
نزدیک آسمان شد و لبریز عشق تو
دست دعا و سینهی شب زندهدارها!
صدها هزار لاله شکفت از دل زمین
وقتی رسید سایهی تو بر مزارها...
درمان تویی و رهبر دردآشنا توی
پیرخمین ! روح خدا در عبا تویی
سوره به سوره آیه به آیه کتاب شد
دیوان حرفهای تو اشعار ناب شد
شعله کشید شور تو در سینههای ما
در عشق، کورههای دل ما مذاب شد
هر کس تو را شناخت به عشق تو دل سپرد
هر ذره بر مدار تو بود آفتاب شد
همواره خیره بود به در چشمهای ما
یک شب دعای خستهدلان مستجاب شد
لب به سخن گشودی و گفتیم : «یا علی»
عاشق شدیم و در دل ما انقلاب شد
بنیانگذار عشق! خلیل تبر به دوش
نام تو از زمین و زمان میرسد به گوش...
*پینوشت:
1- رضا نیکوکار 2- فاضل نظری
تعداد بازدید: 1207