04 شهریور 1397
مریم طحان
شهر شیراز هنوز درگیر اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی نشده بود و تظاهرات و راهپیمایی به شکلی که در دیگر شهرها برقرار بود در شهر شیراز دیده نمیشد تا اینکه یک حادثه در مسجدی کوچک سرآغاز خیزش مردم شیراز شد و آن «مسجد حبیب» بود.
در یکی از محلات قدیمی شیراز در پشت میدان ترهبار قدیمی، مسجدی کوچک به نام «حبیب» یا مسجد «حاج حبیب» قرار گرفته که تا قبل از عید غدیر سال 1357 برای خیلی از مردم شیراز هم ناشناخته و گمنام بود، اما در این روز حادثهای رخ داد که نهتنها نام مسجد حبیب بر سر زبانها افتاد بلکه این حادثه سرآغاز خیزش مردم شیراز علیه حکومت پهلوی و پیوستن به موج انقلابیون دیگر شهرها شد. این مسجد بر خلاف بسیاری از اماکن، هنوز هم چهره قدیمی خود را دارد. سنگ پاشنه دیوار، محراب و حتی در کوچک مسجد حبیب هنوز همان حالت قدیمی خود را حفظ کرده و دیوارش مزین به تصاویر شهدای انقلاب شده است. روز 27 آبان 1357 را در تاریخ شیراز باید روز مسجد حبیب نامید.
به گواه منابع تاریخی، شهر شیراز تا آن تاریخ رنگ اعتراض به خود ندیده و یا خیلی کمرنگ و مخفی بود. در رأس این حادثه نیز شخصی به نام آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی از شاگردان آیتالله سید حسین بروجردی و امام خمینی(ره) بود که از سال 1341 پس از خروش و قیام امام و به تأسی از استاد خود به صف انقلابیون پیوست و یکی از عوامل اصلی اتصال عشایر جنوب به انقلاب و رهبری شد.
آیتالله ملکحسینی بر اساس اسناد ساواک تحتمراقبت حکومت پهلوی بود. آیتالله ملکحسینی از جمله افرادی بود که در حادثه فیضیه قم در نوروز سال 1342، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دندانهایش شکسته بود.[1] تعقیب مداوم و لحظه به لحظه در مسافرتها و بازدیدها به خصوص هنگام ورود به عرصه ایلات و عشایر، تعرضهای مکرر به مدارس و بیت او، احضار و بازداشت و بازجوییهای سختگیرانه، تعطیل کردن مدرسه علمیه و حوزه تدریسش توسط حکومت پهلوی نمونههایی از سوابق مبارزاتی وی است.
آیتالله ملکحسینی در خاطرات خود در خصوص انتخاب مسجد حبیب برای برگزاری مراسم میگوید: «چند روز قبل از روز عید غدیرخم، «مهندس مصطفی آیتاللهی» و برادرش «علی آیتاللهی» که فرزندان «آیتالله سید کاظم آیتاللهی» و از طرفداران جدی و قاطع امام خمینی(ره) بودند، به نزد من در شیراز آمدند و گفتند که مردم در شهرهای تهران، قم و سایر نقاط کشور تظاهرات و تجمع میکنند اما در شیراز هنوز خبری نیست و شما باید فکری بکنید. در آن روزها عمال رژیم، مدرسه علمیه «امامقلیخان» شیراز را از من گرفته بودند. گفتم که مدرسه خان مکان خوبی بود و مردم میتوانستند در آنجا تجمع کنند که آن را از ما گرفتهاند. الان از نظر جا در مضیقه هستیم و مکانی برای تجمع نداریم. با این حال بیانیهای دادم و به مناسبت روز عید غدیرخم مردم را به مسجد حبیب شیراز دعوت کردم و در ضمن در این بیانیه نوشتم پس از مراسم برای عرض تبریک به ساحت امامزاده احمدبنموسی شاهچراغ(ع) تا بارگاه این امامزاده راهپیمایی میکنیم.»
با وجود اینکه بیانیه ساده و بدون تنش بود اما دولت حکومت پهلوی به محض صدور آن به تکاپو افتاد و قصد داشت تا آیتالله ملکحسینی را شب قبل از مراسم در منزلش دستگیر نماید که این امر به علت عدم حضور او در منزل اتفاق نیفتاد.
روز شنبه 27 آبان سال 1357 در آستانه عید غدیرخم، مسجد حبیب شیراز پذیرای حدود سه هزار نفر از مردمی بود که برای شنیدن سخنان آیتالله ملکحسینی در آن جمع شده بودند.[2] زنها طبقه بالا و مردها طبقه پایین مسجد نشستند. شبستان پر شده بود. صحن بیرون از مسجد که حتی در گوشهای از آن سبزی کاشته بودند نیز کاملاً پر شد. میدان وسیعی در جلوی مسجد بود که آنجا نیز مملو از جمعیت بود. نیروهای امنیتی و نظامی هم به همراه تانک و زرهپوش در پشت میدان ترهبار و پمپ بنزینی که نزدیک مسجد حبیب بود، مستقر شده بودند.
در ابتدای مراسم یکی از روحانیون به نام «رضوانی» علیه حکومت پهلوی سخنرانی کرد. در این هنگام در بیرون مسجد سرهنگ «عطاءالله قاسمی» با فحاشی قصد داشت مانع اجرای مراسم گردد ولی طلاب سعی داشتند با بیان اینکه این مراسم به مناسبت روز امامت حضرت علی(ع)، بزرگترین عید شیعیان، برگزار شده است او را آرام کنند اما وی با توهین به امیرالمؤمنین(ع) باعث شد طلاب به او حمله کنند؛ یکی از طلاب با چتر، محکم به بناگوش او زد. سرهنگ نیز با مشت به دندانهای شیخ زد و پس از آن عمال حکومت حدود یک ساعت و نیم از زمین و هوا با شلیک گلوله و گاز اشکآور به اجتماعکنندگان حملهور شدند و نیز راه را بر تازهواردین بستند.[3]
مجلس مسجد حبیب به واسطه عید غدیر برپا شده بود و طی آن خطیب از اهمیت این عید در اسلام صحبت میکرد؛ مردم نیز جز صلوات و ادای احترام به ائمه، شعار دیگری نمیدادند اما عوامل حکومت بدون هرگونه اخطار مردم را به گلوله بستند. برای متفرق کردن جمع حاضر در مسجد حبیب، بیش از 30 تانک و دیگر خودروهای ارتش مقابل مسجد مستقر شده بود.[4]
در این حملات سه تن به نامهای محمود دهقانی (44 ساله، راننده تاکسی)، علیاصغر حلبینژاد (19 ساله، دیپلمه) و جواد زاهدی (اهل استهبان) به ضرب گلوله به شهادت رسیدند و 7 نفر دیگر به نامهای اصغر و جعفر ذوالقدر، علی علیخواه، خسرو عابدی، علی توکلیان، علی حکیمی و حسن حسنی مجروح شدند.[5]
یکی از شاهدان حادثه (ابراهیم شعرا) در خاطرات خود مینویسد: «نیروهای انقلاب علیرغم حضور مسلحانه نیروها در اطراف مسجد و هلیکوپترهایی که به فاصله کمی از سطح زمین، در اطراف مسجد به پرواز درآمده بودند، به مراسم ادامه دادند. در ادامه رژیم برای متوقف کردن برنامه و حتی ایجاد رعب و وحشت، بلندگوهای مسجد را از فاصله چند ده متری به رگبار گلوله بست تا هم صدا قطع شود و هم با بلند شدن صدای تیر، مردم به رعب و وحشت بیفتند اما پس از قطع بلندگو، سخنران به میان جمعیت آمد و با صلابت به سخنان خود ادامه داد تا نهایتاً نیروهای رژیم به داخل مسجد حمله کردند و با مردم به شدت درگیر شدند و زمانی که مردم، برای نجات جان خود به کوچههای اطراف فرار کردند، مردم محل در خانههای خود را صمیمانه به روی جمعیت در حال فرار گشودند و آنها را در منازل خود پناه دادند و مأمورین رژیم، بدون آنکه بتوانند بسیاری از فعالان انقلابی را بازداشت کنند، بازگشتند.»
یکی دیگر از شاهدان عینی (سید رضا متولی) در این خصوص میگوید: «من و پدرم در شبستان مسجد بودیم و جمعیت با گذشت زمان بیشتر میشد. مردان در شبستان و زنان در طبقه دوم مسجد بودند. حیاط مسجد زیاد بزرگ نبود، بیرون مسجد زمینهای کشاورزی بود که جمعیت در آنجا تجمع کرده بودند. صدای ضعیفی از داخل مسجد شنیده میشد. سخنران مسجد مرحوم رضوانی بودند که در مورد حضرت علی(ع) و واقعه غدیر خم صحبت میکردند و بعد از ایشان مرحوم ملکحسینی منبر را بهدست گرفتند و شروع به صحبت کردند و از اتفاق ۱۷ شهریور و ۱۹ دی گفتند. جمعیت از این سخنان و وحشیگریهای رژیم پهلوی به خروش آمدند، در همین حال و هوا بود که خبر رسید مسجد محاصره شده است. ... تعدادی از جوانان بیرون مسجد جلوی نظامیان رفتند و مانع تعرض آنها به مسجد شدند. من و پدرم به در خروجی مسجد نزدیک بودیم. به همراه تعدادی از جمعیت از مسجد خارج شدیم... دود زیادی از مسجد بالا رفته بود. جمعیت از مسجد دسته دسته بیرون میآمدند و به یکدیگر کمک میکردند که فرار کنند.»
آیتالله ملکحسینی به کمک مردم توانست از دست مأموران حکومت فرار و در منزل یکی از طلاب اقامت کند. در همانجا نیز در اعلامیهای حکم کشتن سرهنگ قاسمی را بهخاطر توهین به امیرالمؤمنین(ع) داد و نوشت که او مهدورالدم است. البته ایشان چند شب بعد از حادثه مسجد حبیب دستگیر و به زندان عادلآباد منتقل شد. اما نیروهای دولتی پس از تهدید عشایر بهویژه عشایر کهگیلویه و بویراحمد به شورش و گروگانگیری استاندار کهگیلویه مجبور شدند تا این روحانی را آزاد کنند.
در پی این حادثه فرماندار نظامی شیراز آموزشگاهها و دانشکدهها را تا اطلاع ثانوی تعطیل کرد.[6] در هر حال اگرچه مسجد حبیب جزء مساجد فعال سیاسی نبود، ولی حادثهای که در آن رخ داد سبب شد تا مردم شیراز به خیل مبارزان کشور پیوسته و تا پیروزی انقلاب ساکت ننشستند.
منابع:
1ـ مرادی خلج، محمدمهدی، شیراز در انقلاب، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج 1392.
2ـ روزشمار انقلاب اسلامی، ج 7، واحد تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، 1376.
پینوشتها:
[1]. مرادی خلج، محمدمهدی، شیراز در انقلاب، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج 1392، صص 59 ـ 58.
[2]. روزشمار انقلاب اسلامی، ج 7، واحد تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، 1376، ص 554.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 562.
[5]. همان.
[6]. همان، ص 554.
تعداد بازدید: 2064