12 شهریور 1397
راوی: محمدرضا منصوری
[قبل از پیروزی انقلاب اسلامی] اعضای سازمان مجاهدین علاوه بر تشکیلات خارج زندان، در داخل زندان هم برای خودشان تشکیلاتی درست کرده بودند؛ منتها تشکیلات داخل زندان با بیرون بسیار تفاوت داشت. اقدامات سازمان در بیرون، عمدتاً آموزشی، نظامی و فعالیتهای مسلحانه بود و قاعدتاً چون این امکانات در زندان نبود، برنامه سازمان عمدتاً آموزش و ارتقاء سطح بینش اعضا و بحث اعتقادی و سیاسی بود که از کانالی تعریف شده و به تعبیر خودشان سانترالیسم – دموکراتیک تعیین میشد. چارت سازمانی سازمان مجاهدین خلق به این صورت بود که در رأس سازمان هسته مرکزی وجود داشت و بعد از مرکزیت، شاخهها و زیر شاخهها بودند و هر شاخه و زیر شاخه یک مسئول داشت.
وقتی به بند ابدیها منتقل شدم، چند نفر از بچههای آنموقع سازمان مجاهدین هم در این بند بودند. در داخل زندان، سازمان بر روی افراد به صورت برنامهریزی شده کار میکرد و نهایتاً او را جذب سازمان مینمود؛ لذا با شناخت و سابقهای که از پروندهام داشتند، برای جذب من هم برنامهریزی کرده بودند.
اول علی زرکش سراغ من آمد و اظهار آشنایی و دوستی نمود و چند جلسه راجع به برنامههای داخل زندان صحبت کرد. زرکش آنموقع عضو شاخص سازمان مجاهدین در زندان بود و بعد مسعود حقگو را به عنوان مسئول آموزش و رده بالاتر من تعیین کرد.
آموزش ایدئولوژیک من زیر نظر حقگو شروع شد. هرچه جلوتر میرفتیم به مارکسیستی بودن مسائلی که آموزش میداد، بیشتر پی میبردم. یک روز به او گفتم: مسعود! این برنامهها و تحلیلها که تو آموزش میدهی، بوی کمونیستی میدهد، شما دارید مارکسیسم را درس میدهید ولی به اسم اسلام و از اسلام یا قرآن برای درستی ادعایتان، شاهد میآورید. اصول مارکسیسم را میبینید ولی نمیآیید ببینید که اسلام در همان مورد نظرش چیست و برای توجیه آن، از این طرف و آن طرف آیه یا حدیث مناسب پیدا میکنید؛ ولی اصل ادعایتان اصول مارکسیسم است.
تز آموزشی سازمان اینگونه بود که برای همه اعضا اینطور جا میانداختند که کمونیستها هرچه میگویند درست میگویند و ما هم در قرآن و اسلام، اصول مارکسیسم را داریم.
انتقاد من به تحلیلهای حقگو گران تمام شد و فکر کردند که من هم دارم به قول خودشان مسئلهدار میشوم. علی زرکش که مسئول رده بالاتر بود، آمد و دوباره با من صحبت کرد. به او هم گفتم که شما این تحلیلهایی که میکنید و این حرفها که مسئول آموزش من زده و این کلاسهایی که برای من گذاشتید، همه توجیه اصول مارکسیسم به نام اسلام است. او هم نتوانست مرا قانع کند و نهایتاً گفت که من یک جلسه میگذارم تو با پرویز یعقوبی هم صحبتی داشته باش.
پرویز یعقوبی یک رده بالاتر از زرکش بود. یکی دو جلسه هم او تلاش کرد تا مرا قانع کند؛ ولی من متقاعد نشدم و بدین ترتیب تلاش سازمان برای جذب من در زندان به جایی نرسید و من هم از سازمان مجاهدین بریدم و با آنها قطع رابطه کردم.
منبع: خاطرات دکتر محمدرضا منصوری، تدوین مهدی قیصری، تهران: مؤسسة فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1395، صص 116 ـ 118.
تعداد بازدید: 1157