18 شهریور 1397
لیلا حیدری
بررسی حوادث دو سال پایانی حکومت پهلوی، حاکی از غافلگیری و تزلزل شاه در برابر بحران و بیخبری دولت آمریکا از واقعیتها و عدم شناسایی دقیق ماهیت رژیم شاه بود. هنگامی که جیمی کارتر در سال 1977 (25 دی 1355) با برنامه گستردهای در زمینه سیاست خارجی وارد کاخ سفید شد، رویکرد اساسی خود در رابطه با ایران را مانند سایر دولتهای آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم معرفی نمود. با این وجود تفاوتهای چشمگیری در روش دولت کارتر وجود داشت. روشی که روابط دو جانبه در زمینههای فروش سلاح و مسئله حقوق بشر از طریق آن هدایت میشد.
از سوی دیگر واکنش سیاسی حکومت پهلوی در قبال دولت جدید آمریکا را نیز باید در سه محور خلاصه کرد. 1- به دستور شاه رسانههای همگانی اجازه یافتند با رعایت اصول دیپلماسی از سیاست خارجی آمریکا انتقاد کنند. اتهامات مطبوعات ایران علیه سیاستمداران آمریکا به قدری پرحجم و شدید بود که اعتبار سیاست ائتلاف حکومت پهلوی با آمریکا به چالش کشیده شد. 2- واکنش دیگر شاه این بود که در مواجهه با انتقاد کارتر نسبت به اجرای حقوق بشر، سیاست فضای باز سیاسی را دنبال کرد. 3- مهمترین و موثرترین اقدام شاه که به کدورتها و بحران موقت روابط دو حکومت خاتمه داد، استفاده حکومت پهلوی از دوستان خود در کنگره و مقامات عالیرتبه حکومت آمریکا بود که توانست بهسرعت حکومت جدید را به سوی موضع دفاعی سوق دهد.[1]
همزمان با اوجگیری اعتصابات و تظاهرات مردمی، دلنگرانیهای شاه نسبت به الزامات سیاست حقوق بشری آمریکا، شدیدتر شد. اما نمیخواست روابط خاص خود و دسترسی به تسلیحات آمریکا را به خطر اندازد. مقامات آمریکا معتقد بودند که اگر شاه بتواند نقش سازندهای در منطقه به نفع مصالحشان ایفا کند، رضایت آنان جلب خواهد شد. هماهنگی چشمگیر بین سیاستهای شاه و منافع منطقهای آمریکا نیز نتوانست از تردیدهای شاه بکاهد. بنابراین عملکرد شتابزدهای را در پیش گرفت و با تعویض دولتهای گوناگون با سرعت بیشتری به سقوط نزدیک شد.
مأموریت سفیر
ویلیام سولیوان یکی از با سابقهترین کارکنان وزارت خارجه آمریکا، آخرین سفیر این کشور در ایران بود. وی به عنوان شخصی زیرک و کارکشته که تجارب بسیاری در مأموریتهای پیشین خود در ویتنام، لائوس و مناطق بحرانی دیگر کسب کرده بود، در سال 1977 میلادی (1355ش) به این سمت رسید.[2] علت انتصاب وی داشتن تجربه لازم برای کار کردن با حکومتهای متمرکز و استبدادی بود.
قبل از عزیمت به ایران وی در دیدار خود با جیمیکارتر با توجه به اتخاذ سیاست جدید، سه مسئله عمده را مطرح نمود. 1 ـ میزان فروش وسائل نظامی به ایران 2ـ میزان تمایل دولت ایران به خرید نیروگاههای اتمی از آمریکا 3 ـ مغایرت همکاری سازمان اطلاعات آمریکا (سیا) با سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) با اصول اعلامیه حقوق بشر.[3] پاسخ رئیسجمهور آمریکا در هر سه مورد، حمایت کلی از ایران بود.
پس از ورود به ایران، سولیوان اولین دیدار خود با شاه را اینگونه توصیف کرد: «تشریفات به سرعت و سادگی انجام گرفت ... شاه ابتدا در حدود نیم ساعت نظرات و عقاید خود را درباره اوضاع بینالمللی بیان کرد و تصویر بدبینانهای از منطقه و جهان ارائه کرد... بدیهی است که مقصود شاه از تأکید بر روی قدرت شوروی، موقعیت کلیدی ایران از نظر سوقالجیشی و لزوم توجه بیشتر آمریکا به تحکیم روابط دوستانه خود با این کشور بود... اما نکتهای که شاه بیشتر از هر مطلب دیگری میخواست درباره آن کسب اطلاع کند، خطمشی کلی حکومت جدید آمریکا و بویژه سیاست پرزیدنت کارتر در قبال ایران بود. هنگامیکه من سخنان وی و تعلیمات او را در جریان ملاقات کاخ سفید برای شاه بازگو کردم، آثار خوشحالی و رضایت عمیقی را در چهره او مشاهده نمودم...»[4]
سولیوان وظائف خود را از دید و بازدیدهای رسمی با مقامات حکومت پهلوی و دیپلماتهای خارجی آغاز نمود. یکی از دیپلماتهای خارجی نماینده اسرائیل بود. وی در این درباره گفت: «شاید مطلعترین همکاران خارجی من در تهران که کمتر از همه به چشم میخورد، نماینده سیاسی اسرائیل در تهران بود. او... در تهران عنوان سفارت نداشت. زیرا با وجود روابط نزدیک و صمیمانه اسرائیل با حکومت شاه، چون ایران یک کشور اسلامی بود شاه ترجیح میداد روابط ایران و اسرائیل در سطح غیررسمی باقی بماند... دیپلماتهای اسرائیلی در تهران در شبکه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتند که نظیر آن در اختیار هیچ کشور دیگری نبود.»[5]
سولیوان از آن پس به مطالعه دقیق مسائل اقتصادی و نتایج برنامههای صنعتی شدن سریع ایران پرداخت و با تکیه به مسائل و مشکلات اقتصادی و برنامههای غلط حکومت سعی کرد عوامل اقتصادی را به عنوان انگیزههای اصلی انقلاب ایران معرفی نماید. سپس مطالعه دقیقی از ساختار ارتش به عمل آورد و با فرماندهان ارتش به گفتوگو نشست. او مهمترین انتقادی که به برنامههای نظامی ایران وارد کرد، جذب بخش زیادی از نیروهای جوان و فعال کشور در قسمتهای گوناگون ارتش بود و فساد و سوءاستفادههای کلانی که در حاشیه خرید اسلحه و تجهیزات نظامی صورت میگرفت را از نقطه ضعفهای ارتش پهلوی برشمرد.[6]
تحلیل و تکاپو
به اعتراف سولیوان وی تا پیروزی انقلاب، به قدرت و نفوذ واقعی مذهب در جامعه ایران پی نبرد. چون فقط روحانیونی که با دولت حکومت پهلوی روابط حسنهای داشتند با سفارت آمریکا در تماس بودند. بنابراین وی از همکاران خود خواست، فعالیت خود را در این زمینه گسترش دهند. او از دیدارهای خود با شاه دریافت که وی روحانیون را سد راه خود میداند.[7] از اینرو سولیوان تلاشهای بیثمر اما گستردهای برای شناخت روحانیون انجام داد. وی علت شکست خود را عدم اعتماد و سوءظن روحانیون مخالف به آمریکاییها دانست. زیرا آنان آمریکا را طراح و هدایت کننده برنامهها و سیاستهای شاه میدانستند.[8] سفیر با گماشتن افرادی در شهرهای مختلف، تظاهرات مردمی، تعطیلی بازار، اعتصابات، آمار کشته شدن معترضان و حتی اطلاع از تبعید شدن زندانیان سیاسی را رصد کرد و سخنرانیهای مخالفین دولت را پیگیری نموده و در گزارش خود تحلیل مفصلی درباره آن ارائه داد.[9] سولیوان پس از قیام 19 دی 1356 در قم که در اعتراض به انتشار مقاله توهین به امام خمینی در روزنامه اطلاعات، صورت گرفت، قدرت روحانیت در ایجاد تجمعات را تحسین نمود.»[10] اما او تردید داشت این نیرو بتواند در جهت حمایت از یک قانون یا برای تظاهرات به نفع اصلاح قانون اساسی بسیج شود[11] و اذعان نمود تمایل تنفر از بیگانه بهطرز عمیقی در مسلمانان معترض ایران دیده میشود. مراسم چهلمهای پی در پی شهدای قم، تبریز، تهران، شیراز... نه تنها برای دولت حکومت پهلوی به کابوسی بدل گشته بود، بلکه سفیر آمریکا نیز به تکاپو افتاده و به صورت شبکهای با کُنسولگری شهرهای مختلف در ارتباط شد و گزارش لحظه به لحظه اعتصابات و تظاهرات مردمی (بازار، دانشگاه، مدرسه، حوزههای علمیه و...) را به آمریکا مخابره کرد.[12]
تردید و تداوم اشتباه
سه عامل پس از ماه محرم 1357 (آذرماه) موقعیت شاه را وخیمتر کرد: 1- مخالفتها، تظاهرات و اعتصابات، اقتصاد کشور را بههم ریخت و کمیتههای اعتصاب بیشتر کارخانهها و وزارتخانهها را بهدست گرفتند. 2- عدم برخورد جدی سربازان و افسران وظیفه با مردم و پیوستن آنان به گروههای مذهبی 3- بیاعتماد شدن واشنگتن نسبت به شاه.
شاه در ابتدا با دلگرمی به حمایت آمریکا و تکیه بر قدرت ارتش، قصد عقبنشینی نداشت و در یکی از مصاحبههایش گفت: «هیچ قدرتی نمیتواند مرا بر کنار کند... من قدرتمندم»[13]و کارتر در اوج شکلگیری نهضت انقلابی سیاست شاه را مورد تائید قرار داد و در نطق خود شایستگی رهبری وی را ستود و از اهمیت دوستی دو ملت یاد کرد و ایران را «جزیره ثبات» خواند. شاه نیز با سپاسگزاری از «نقش فراموش نشدنی» آمریکا در بحران گذشته ایران و به قدرت رسیدن خود در سال 32 توسط سیا[14] از ادامه همکاری با کارتر راضی و خرسند گردید و «آمریکاییها را مردمان خوب و نازنینی» توصیف کرد.[15] سولیوان در خاطراتش به عدم توجه کارتر به متن آماده شده سفارت نوشت: «در همین سخنرانی بود که وی از شاه به عنوان رهبر محبوب ملتش نام برد و ایران را یک جزیره ثبات در منطقه خواند، عناوینی که بعد از بروز بحران و آغاز انقلاب ایران بارها و بارها برای اثبات عدم روشنبینی رئیسجمهوری نقل و یاد آوری شد.»[16]
پیامد راهپیماییهای عظیم شهریور سال 1357، برقراری حکومت نظامی بود و حادثه 17 شهریور میدان ژاله، ناکامی رژیم در مقابله با بحران، توسل به خشونت و سرکوب تلقی شد[17] و پیامد دیگر آن بیاعتمادی کارتر به سلطنت شاه بود. وی تا آبان ماه برای حفظ قدرت شاه آشکارا از او پشتیبانی کرد. از آن پس تمام تلاش خود را برای متقاعد نمودن شاه در کنارهگیری از سلطنت بهکار گرفت.[18] بنابراین از پشتیبانی بیقید و شرط شاه دست کشید و به مقامات حکومت پهلوی اطلاع داده شد، برنامه فروش جنگافزار تا روشن شدن اوضاع سیاسی ایران متوقف خواهد شد. روز 11 اکتبر(18 مهر 1357) سولیوان به دیدار شاه رفت. سفیر ملاقات آن روز را با شاه «طولانی و غمانگیز» توصیف کرد. وی شاه را افسرده و نگران دید و از نگرانی فرماندهان ارتش و احتمال سرایت ناآرامیها به ارتش و زیر فشار قرار داشتن خود توسط آنها پرده برداشت. شاه بر این باور بود تظاهرات طبیعی و خودجوش نبوده و برنامهای از پیش تعیین شده است. وی ردپای قدرتهای خارجی خصوصا سازمانهای جاسوسی شوروی و انگلیس و آمریکا را در این کار میدید. او با ناراحتی پرسید «مگر با آمریکاییها چه کرده که سیا بر ضد او دست بهکار شده است و از حمایت او دست برداشتهاند؟»[19]به نظر مقامات کاخ سفید دلیل اصلی پذیرفتن «شایعه بچهگانه حمایت آمریکا از مخالفین شاه» عدم اعتماد به نفس شاه و سوظن بیمورد او بود. مخالفت با برقراری تماس با رهبران مخالف توسط سولیوان و توصیه دوری او از آنان نیز ناشی از همین مسئله بود. زیرا این اقدام به اعتماد به نفس شاه لطمه بیشتری وارد میساخت.[20] با سفارش و توصیه سفیر، کارتر از کمپ دیوید (محل برگزاری کنفرانس سران آمریکا، مصر و اسرائیل) برای قوت قلب و رفع ابهام عدم دخالت سیا، در یک مکالمه تلفنی شاه را از نگرانی درآورد.[21]
در آبان 57 شاه با طرح پیشنهاد دولت نظامی، سفیر آمریکا را واداشت تا با کسب تکلیف از دولت خود، در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی و سرکوب مخالفان از وی حمایت کند. از آن پس با روی کار آمدن دولت نظامی، سولیوان دریافت شاه قدرت خود را از دست خواهد داد و باید زمینه ادامه حضور آمریکا را در عرصه سیاسی حکومت آینده ایران فراهم نماید تا از فرصتطلبیهای شوروی جلوگیری کند. سفیر در تمام این مدت یک روز در میان با شاه دیدار داشت و از جزئیات اقدامات شاه در جهت حل بحران آگاهی پیدا کرد و نگرانیهای شاه را به کرات شنید. بنابراین راه حل سیاسی را به جای بهکار بردن نیروی نظامی برای سرکوب مخالفان برگزید.[22] شاه از اظهارات سولیوان مبنی بر وجود مخالفین مذهبی ابراز ناراحتی کرد و این گروه را وابسته به روسها دانست![23] پس از تشکیل دولت نظامی ازهاری، سفیر از سوی دولت آمریکا مامویت یافت تا به اطلاع شاه برساند «ما قویاً دولتی نظامی با حضور شاه را به هر نوع دولت دیگری بدون حضور او ترجیح میدهیم. زیرا ممکن است ارتش بدون شاه به سرعت به جناحهای متخاصم منشعب شود».[24]
اما سولیوان هر اقدام سیاسی شاه را برای رفع بحران «ناقص و دیر» دانست، در نتیجه از تصمیم وی مبنی بر رفتن از کشور که به پیشنهاد علی امینی بود استقبال کرد.[25] تردیدهای شاه در ماههای پایانی سلطنت وی، بیشتر از اینکه از سوءمشورت با درباریان و مشاوران خود باشد، در مبهم و متناقض بودن بیانیهها و سخنان دولتمردان آمریکا به رغم «هشدارهای شوروی به مداخله در امور داخلی ایران» در حمایت از او بود.[26] به گفته شاه، وی دو سال بود که متوجه تغییر رویه آمریکا شده بود و همیشه از آنان میپرسید آیا به قرار داد 1958 (قراردادی که به آمریکا اجازه میداد در صورت لزوم نیروی نظامی وارد ایران نماید)[27] پایبند هستند یا نه و پاسخ آمریکا این بود: «به تعهدات خود وفادار خواهد ماند.»[28] شاه همیشه در پی کسب تایید آمریکا بود و با پرسش از سولیوان و پاسخ وی «که هیچ دستوری از واشنگتن نرسیده است، جملهای که من از اوایل سپتامبر تا هنگامی که کشور را ترک کردم، بارها از سولیوان شنیدم»[29] ناامیدتر از گذشته شد. شاه حتی به وزارت خارجه آمریکا نیز اعتماد چندانی نداشت چون سایروس ونس را بیشتر از آنکه مردی سیاسی بداند، شخصیتی اداری میپنداشت.[30] تردیدهای شاه برای رفع بحران و عدم حمایت آمریکا زمانی به اوج رسید که وی با انتصاب پی در پی دولتهای ناکارآمد، از دولت آشتی ملی گرفته تا دولتی نظامی و سپس دولت ملیگرا و میانهرو و در نهایت ترک اجباری از کشور، قافیه را به نفع مخالفین باخت.
سیاستهای متناقض
با وجودی که تا قبل از شهریور 1357 اوضاع داخلی ایران از موضوعات نگرانکننده در نزد رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا بود و در تحلیلهای اکثر مقامات، مسئله سازش شاه با مخالفان سیاسی و کاهش قدرت وی مورد وفاق قرار گرفت، ولی این موضوع تهدیدی جدی محسوب نمیشد[31] و مقامات واشنگتن فکر میکردند شاه تنها با بحران اعتماد به نفس روبهروست. کاخ سفید بر این عقیده بود، سولیوان به تقویت این باور کمک کرده است. سولیوان در خوش بینانهترین تحلیل معتقد بود اغتشاشات به وجود آمده برای جامعهای که در حال دگرگونی از جامعه سنتی و کشاورزی به یک کشور صنعتی مدرن با مظاهر تمدن غربی است، طبیعی است و اگرچه شاه دچار مشکلات جدی است، ولی خواهد توانست بحران سیاسی را پشت سر گذاشته و اقتصاد را بهبود بخشد و شروع به جذب مخالفین خود نماید و هربار در گزارش خود تأکید نمود شاه بر اوضاع مسلط و قادر به رفع بحران است. او در پاسخ به نظرخواهی وزارت خارجه در خصوص برقراری رابطه با امام خمینی، ضمن رد آن گفته بود «تقدیر ما آن است که با شاه کار کنیم».[32] سولیوان عقیده داشت واشنگتن بیش از آنکه به اصل موضوع و نتایج تشدید بحران و سقوط احتمالی شاه بیندیشد، به فکر «واکنش آمریکا در برابر توقعات و تقاضاهای احتمالی آینده دولت ایران برای جلب حمایت آمریکا در سرکوب مخالفان است».[33] با توجه به تلاش سولیوان برای ارتباط با سیاستمداران مخالف دولت و پرهیز آنان از تماس مستقیم، سولیوان از اعضای دیگر سفارت کمک گرفته و در شرایط کاملا محرمانه، اطلاعات خود را از چگونگی فعالیت گروههای مخالف به میزان قابل ملاحظهای افزایش داد[34] و قصد داشت شخصا با مخالفان مذهبی تماس حضوری برقرار کند.
از سوی دیگر دیدگاههای متناقض و مختلف مقامات آمریکایی درباره راه حل نظامی برای رفع بحران، بیتدبیری و غفلت از شرایط ایران را نشان میدهد. در حالی که زبینگو برژینسکی، مشاور کارتر به کودتای نظامی معتقد بود، سولیوان در عدم ارسال پیام حمایتی برای شاه و با برقراری تماس با نیروهای مذهبی و فرماندهان ارتش در جهت خلاف این سیاست مبادرت ورزید. وی تنها پس از تصمیم شاه به رفتن، در پیامی که به واشنگتن مبنی بر عدم تماس کارتر با شاه مخابره نمود متذکر شد: «منافع ملی ما ایجاب میکند سازش و توافقی بین نیروهای نظامی و مذهبی ایجاد کنیم تا از سوءاستفاده کمونیستها و از یک برخورد احتمالی جلوگیری به عمل آوریم... پس ملاقات رسمی رئیسجمهور با شاه آثار فاجعهباری برای ما بهبار خواهد آورد و این تصور در اذهان بهوجود خواهد آمد که ما هنوز از شاه پشتیبانی میکنیم...»[35]
برژینسکی تردید و دودلی شاه را نتیجه روش ابهامآمیز و کم اهمیت دادن سولیوان و وزارت خارجه به شرایط بحرانی ایران دانست. به عقیده وی عدم درگیری ظاهری آمریکا در امور ایران میتوانست کشور را به هرج و مرج و جنگ داخلی بکشاند.[36] از این رو او با نتیجهگیری اینکه وزارت خارجه دست از حمایت شاه برداشته، با فرستادن اردشیر زاهدی، سفیر حکومت پهلوی در آمریکا حمایت خود را نسبت به شاه نشان داد. در واقع شاه نیز از اختلاف نظر مقامات آمریکا، به اوج ناتوانی رسید. از سویی سفیر آمریکا و نماینده سیا وی را تشویق به گسترش سیاست آزادسازی کردند و از سوی دیگر فرستادگان آمریکا سیاست مقاومت و اعمال قدرت را توصیه نمودند. شاه زمانی رویکرد واقعی آمریکا را فهمید که این دولت در آذر 1357 رسما اعلام نمود به هیچ وجه در مسائل ایران مداخله نخواهد کرد.[37] به نقل از شاه، وی تا قبل از خروج از کشور از اختلاف عقیده مقامات آمریکا اطلاعی نداشت و در پاسخ به پرسش خبرنگاران گفت: «هیچگاه چیزی به من گفته نمیشد. هیچچیز در خصوص وجود اختلاف در دولت کارتر بر سر ایران، حتی سفیر من در واشنگتن همان جملهای را به من میگفت که هر روز از زبان سولیوان میشنیدم... ایالات متحده 100 درصد پشتیبان شماست.»[38]
در واقع سولیوان علاقهای به مخابره کردن گزارشهای حقیقی به آمریکا نداشت. وی پس از دیدار خود با شاه در دوم آبان 1357 به واشنگتن یادآور شد: «به گمان او (سولیوان) سران ارتش ایران بهنوبه خود میل دارند حکومت را بهدست گیرند و بدین منظور در گزارشهای خود به شاه اوضاع ایران را به عمد بسیار وخیم توصیف میکنند.»[39] کارتر پس از دریافت گزارش سفیر خود در یادداشتهای روزانه نوشت: «شاه نسبت به آینده خود سخت نگران است... که آیا یک دولت موقت یا دولت نظامی سرکار آورد یا اینکه کنارهگیری کند... برای شاه پیام فرستادم از هرگونه اقدام او حمایت میکنیم و راضی به کنارهگیری او نیستیم...».[40] به رغم پیام کارتر پاسخی که به گزارش سولیوان مخابره شد شامل سه اصل بود. 1- پشتیبانی و حمایت شاه از طریق دولت موقت به سوی حکومت با ثبات.2- ادامه حمایت از اجرای برنامه آزادسازی و کمک به دولت ایران در زمینه اقتصادی 3- مخالفت قاطعانه با ایجاد دولت نظامی. از این رو به سولیوان توصیه شد با امام خمینی و نیروهای مخالف تماس گیرد. اما سولیوان بر اساس نظریه خود، اگرچه مداخله نظامی را تایید نکرد ولی ورود ارتش به قدرت سیاسی را اجتناب ناپذیر دانست.[41]
مخالفت علنی سولیوان با مقامات سیاسی آمریکا باعث شد وی به توصیهها، دستورات و حتی توبیخ رئیسجمهور توجه نکرده و به استقلال رای خود ادامه دهد. سفیر در دیدار با شاه به یک جمعبندی رسید و در گزارش ارسالی خود آورد، شاه ترجیح میدهد از سلطنت کنارهگیری کند تا تسلیم یک رفراندوم برای تعیین تکلیف رژیم سلطنتی شود. به عقیده سفیر، شاه تنها با اعمال قدرت ارتش و نظامیان میتوانست دوام بیاورد. سپس سولیوان با تشریح اوضاع سیاسی ایران، تشکیل دولت نظامی را ترجیح داد. زیرا با رفتن شاه و کودتای نظامیان اختناق و سرکوب غیر قابل پیشبینی بهجود آمده و طرح آزادسازی و دمکراسی از میان میرفت. به گفته گریسیک معاون برژینسکی این اولینبار بود که سولیوان خواستار راهنمایی فوری بود. زیرا وی با اینکه جریان حوادث را دقیق گزارش میکرد، اما از هرگونه تحلیل و تفسیر و یا اظهار نگرانی از احتمال سقوط شاه خودداری میورزید.[42] در حقیقت سفیر آمریکا با مخالفت در زمینه تماس با امام خمینی، صدور بیانیههای حمایتآمیز توسط مقامات بلند پایه آمریکا، آموزش تکنیک و فنون کنترل شورشهای داخلی به ارتش ایران، خطمشی و برنامه خاص خود را اجرا کرد.
عملکردی در جهت منافع آمریکا
در نهم نوامبر (18 آبان 1357) سولیوان پیام مهمی را به واشنگتن فرستاد که حاکی از این بود اوضاع سیاسی ایران تا چه اندازه از هم پاشیده است. وی نوشت به رغم اینکه چارهای جز حمایت از شاه ندارند، اما باید مسیر «فکر کردن به آنچه فکر نکردنی» است را دنبال کنند. این تصمیم سولیوان از ناتوانی و ناکارآمدی دولت وقت در ایجاد نظم عمومی و جلوگیری از اعتصابات نشات میگرفت. بنابراین هشدار سولیوان اخطاری بود برای دولتمردان آمریکا تا سیاست روشنتری را در پیش گیرند. در نتیجه سایروس ونس در اول آذر 1357 طی تلگرافی به سولیوان تأکید نمود، شاه را مطمئن سازد، هنوز شانس برقراری تماس با مخالفین قابل اعتماد بر سر انتقال آرام قدرت به سوی سلطنت مشروطه وجود دارد.[43] اگرچه شاه دیگر حمایت نیمبند آمریکا را باور نداشت و ارادهاش بر این بود با انتخاب یک سیاستمدار میانهرو مانند شاپور بختیار نقش یک پادشاه مشروطه را بپذیرد. ارسال پیام سولیوان به کاخ سفید، بهجای اینکه با دقت نظر بیشتری مواجه شود، به استیضاح مسئولان و سلب مسئولیت از آنان منجر شد. در این میان برژینسکی کماکان روی موضع خود ایستادگی نمود و پیام سولیوان را بدبینانه و دور از واقعیت استنباط کرد و برای رد استدلالهای سفیر، موقعیت شاه را تزلزل ناپذیر دانست که هر زمان مصلحت باشد میتواند مخالفانش را سرکوب نماید.[44]
در واقع گزارش سولیوان یکی از اسناد مهم سیاسی در جریان انقلاب بهشمار میرود و بررسی آن از لحاظ آشفتگی نهادهای سیاسی آمریکا حائز اهمیت است. زیرا مطالبی عنوان کرد که درک آن برای سیاستگذاران آمریکا دشوار بود. سولیوان در گزارش خود تشکیل دولت ائتلافی مطلوب آمریکا را امکانپذیر میدانست. به دلایل زیر:
سوم ژانویه (13 دی 1357) سولیوان در یک پیام خصوصی به سایرونس ونس، نوشت برای آمریکا «لحظه انتخاب» فرا رسیده است زیرا همه نیروهای میانهرو توافق دارند شاه باید کشور را ترک نماید. برخی از فرماندهان ارتش به شاه فشار میآورند بختیار را فراموش کرده و به سیاست «مشت آهنین» رو آورد و اگر در چند روز آینده تصمیم روشنی نگیرد، کودتا کرده و او را عزل میکنند. وی در پایان نتیجهگیری کرده بود منافع آمریکا و ایران ایجاب میکند شاه فوراً ایران را ترک نماید و شخص کارتر باید شاه را به ترک کشور توصیه کند، در غیر این صورت باید منتظر کودتا باشند. از این رو کارتر با حمایت از ایجاد دولتی ملیگرا، میانهرو و غربگرا از سویی و میزبانی شاه در آمریکا از سوی دیگر موافقت نمود.[45] سولیوان در پایان گزارش افزوده بود، به شرط خروج شاه از کشور، امام خمینی وجود ارتشی منسجم و کارآمد را برای تامین امنیت داخلی و خارجی ایران در دوره حکومت اسلامی ضروری خواهد دانست و ایشان تمایل دارد ساختار رسمی حکومت در دست سیاستمداران میانهرو باشد. در حالیکه دولت آمریکا سولیوان را از هرگونه تماس مستقیم با مخالفان مذهبی برحذر نموده بود تا مبادا شاه ناآرامیها را «توطئهای آمریکایی»[46] تلقی کند، با وجود این سولیوان بر اساس خطمشی سیاسی خود با مهندس بازرگان، عضو نهضت آزادی، آیتالله بهشتی مشاور امام و آیتالله طالقا و دکتر یزدی ارتباط برقرار کرد.
16 ژانویه (26 دی 1357) شاه پس از رأی اعتماد مجلس به نخستوزیری بختیار کشور را نه به مقصد آمریکا بلکه به مقصد مصر ترک کرد. در تاریخ 5 دی سولیوان به دیدار شاه رفت. شاه از وی پرسید: توصیه میکنید به سیاست مشت آهنین باید متوسل شد؟ سولیوان گفت: اگر منظورتان این است که آمریکا مسئولیت این امر را به عهده گیرد تردید دارم. و در 8 دی پرسید: باید کشور را ترک کنم؟ و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: خیلی خوب، اما باید کجا بروم؟ سولیوان میگوید که پس از سکوت ممتدی به او گفتم: دستوری ندارم ولی آمریکا از او استقبال میکند.)[47] از آن پس سیاست متناقض آمریکا گاه به سمت هماهنگی و انسجام ارتش و بررسی برای انجام کودتا با فرستادن رابرت هایزر و گاه به سمت حمایت از دولت بختیار در چرخش بود. ولی سولیوان به ارتش و دولت بختیار امیدی نداشت، چون ارتش را «ببر کاغذی» و بختیار را «مردی خیالباف و دون کیشوت مآب» توصیف کرد.[48]
پس از بازگشت پیروزمندانه امام خمینی در 12 بهمن 1357 و متعاقب آن انتصاب مهندس مهدی بازرگان به سمت نخستوزیری دولت موقت، آمریکا در مقابل دو دولت قرار گرفت. بنابراین از طرفی به سولیوان دستور داده شد تا به حمایت از دولت بختیار ادامه داده که شانس او برای حفظ روند چانهزنی با بازرگان افزایش یابد و از طرف دیگر با بازرگان بر روی موضوعاتی مثل حفظ امنیت اتباع آمریکایی و انتقال پرسنل آن مذاکره نماید. پس از اعلام بیطرفی ارتش و سقوط دولت بختیار در 22 بهمن، کاخ سفید هنوز به انجام کودتا امیدوار بود. آمریکا در شانزدهم فوریه (27 بهمن 1357) رسما اعلام نمود ایالات متحده روابط دیپلماتیک عادی خود را با حکومت جدید حفظ خواهد کرد. در نتیجه سفیر در جهت تفاهم با دولت بازرگان و ممانعت از افتادن تجهیزات اطلاعاتی و نظامی بهدست نیروهای انقلابی و سلامت اتباع آمریکایی مقیم ایران تلاش بسیاری کرد.[49]
از آخرین مأموریت سولیوان قبل از سقوط بختیار، تعیین سرنوشت برنامه فروش سلاحهای آمریکایی به ایران بود. وی توانست به کمک کارشناس حقوقی وزارت دفاع «اریک فن ماربود» با مقامات حکومت جدید به رغم سنگاندازی دولت آمریکا (اضافه نمودن مواد الحاقی به متن موافقتنامه) به توافق برسد.[50]
از آن پس نگرانی آمریکا از در اختیار قرار گرفتن اسناد و مدارک مربوط به معاملات تسلیحاتی در دست دولت جدید بود. گزارش سری سولیوان به وزارت خارجه با عنوان «بحث با نخستوزیر درباره آینده مأموریت مستشاران نظامی»[51] و متعاقب آن، ناپدید شدن اسناد و مدارک و فراری دادن حسن طوفانیان، مشاور وزیر جنگ حکومت پهلوی در امور خرید تسلیحاتی، مؤید این نکته است.[52] به همین منظور سولیوان بدون کمترین نگرانی گزارش داد: «چنین بهنظر میرسد که یک کمیته همه اسناد و پروندههای دفتر ژنرال طوفانیان را برده و هیچ کس از میان اعضای دولت ایران نمیداند این اسناد کجاست.»[53] سولیوان قبل از عزیمت از تهران، آخرین وظیفه خود را به اتمام رساند و اسناد طبقهبندی شده سفارت را به واشنگتن فرستاد تا در صورت حمله به سفارت، اسنادی از مداخلات دولتش باقی نماند.[54] در 17 فروردین 58 مأموریت سولیوان پایان یافت و چارلز نائس به عنوان کاردار وارد ایران شد.
سولیوان در کتاب «مأموریت در ایران» با انتقاد از دولت آمریکا نتیجهگیری کرد، اگر آمریکا سیاست مشخصی را اتخاذ میکرد و به پیشنهادات وی توجه بیشتری میکرد و زودتر از موقع با انقلاب همراه میشد، سفارت مورد حمله قرار نمیگرفت، اتباع آمریکایی به کار خود در ایران ادامه میدادند و به منافع آمریکا لطمه کمتری وارد میشد. به باور او روش سست و بیبنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملی را برای آمریکا بهدنبال داشت.[55]
جمعبندی
عملکرد سولیوان در جریان انقلاب مردم ایران ابتدا با مخالفت با نقش آمریکا در تحولات ایران به رغم توصیه کاخ سفید، عدم خروج دسته جمعی آمریکاییان از ایران و تأکید بر توانمندی شاه در انجام رفع مشکلات همراه بود و سپس با تشکیل دولت بختیار با فشار آوردن به شاه برای خروج از کشور، عدم موافقت با سیاست بختیار، تماس با مخالفان بختیار و پنهان داشتن آن از مقامات، عدم رضایت برای تماس با امام خمینی، مذاکرات با فرماندهان ارتش و مشاوران امام خمینی تغییر رویکرد داد. او هیچگاه اهداف و جزئیات برنامه خود را تشریح نکرد و بر خلاف رهنمودهای کلی واشنگتن عمل نمود. گویا سفیر عمداّ دست روی دست گذاشته بود تا موضعگیری صریح و روشن خود را در قبال شاه و انقلاب در ابهام گذاشته و شاه را که با استیصال میپرسید: من چه کاری باید انجام دهم؟ مجبور به ترک کشور کند تا او بتواند بر اساس برنامه خود تلاشهایی برای روی کار آمدن میانهروها و برقراری توافق بین مخالفان و ارتش را آغاز نماید.
از سوی دیگر اختلافات گستردهای که بین سیاستمداران آمریکا در مورد مسائل ایران بروز کرده بود، شاه را به سردرگمی بیشتری دچار کرد. ناآگاهی از حقایق جامعه، دنبال کردن اهداف و سیاستهای صرفاً اقتصادی، تصور موهوم تهاجم شوروی و ... از جمله موانع عمیق درک صحیح شاه و آمریکا بود. موضعگیری ضد و نقیض شخصیتهایی چون کارتر، ونس، برژینسکی و سولیوان به تزلزل و بیارادگی محمدرضا پهلوی کمک بسیاری کرد. کارتر مردد بود که در مقابل یکی از مردمیترین انقلابات قرن چه میتواند بکند. ونس پیشنهاد داد شاه ایران را ترک کند تا آمریکا با حمایت از یک حکومت انتقالی، به برقراری نظم در ایران کمک کند. برژینسکی از خطر سرنگونی شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن گفت و بر ضرورت کودتای نظامی و قتل عام مردم تأکید ورزید. سازمان سیا نمیتوانست از چیزی که قابل جلوگیری نیست، جلوگیری به عمل آورد و در سنجش قدرت مخالفین شاه دچار اشتباه شده بود. سولیوان نیز تنها در آخر کار به بیکفایتی شاه اشاره داشت و معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفداران ایشان کنار آمد. او پس از پیروزی انقلاب با یک چرخش سیاسی در جهت مذاکره با جمهوری اسلامی و سازش با دولت موقت، به تقویت منافع ملی آمریکا پرداخت و تا زمان خروج از ایران به همین روند ادامه داد. از این منظر سولیوان با سیاست گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن، چهره موجهی از خود در دولت آمریکا بهجا نگذاشت.
پینوشتها
[1]. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران 1320-57، نشر قومس، 1392، ص359
[2]. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، 1361، ص11
[3]. سولیوان، ص15
[4]. سولیوان، صص38-39-40
[5]. سولیوان، ص43
[6]. سولیوان، صص57-58
[7]. سولیوان، ص65
[8]. سولیوان، ص 67
[9]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب نهم، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، صص8-7
[10]. اسناد لانه جاسوسی، کتاب نهم، ص9
[11]. پیشین، ص9
[12]. پیشین، صص17-19
[13]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1390، ص634
[14]. پیشین، ص618
[15]. سولیوان، ص97
[16]. سولیوان، ص96
[17]. نجاتی، ص 646
[18]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1392، صص644-647
[19]. سولیوان، ص111
[20]. ونس، سایروس، انتخاب دشوار، ترجمه خیرالله خیری اصل، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص53
[21]. نجاتی، ص654، سولیوان، ص115
[22]. سولیوان، ص133
[23]. علم، امیر اسدالله، یادداشتهای علم، ویرایش علینقی عالیخانی، جلد ششم، نشر کتابسرا، 1386، ص450
[24]. سایروسونس، ص58
[25]. سولیوان، ص134
[26]. برژینسکی، زبینگو، اسرار سقوط شاه، ترجمه حمید احمدی، نشر جامی، 1362، ص47
[27]. دلدم، اسکندر، اسرار جاسوسی آمریکا در ایران، نشر عطایی، 1358، ص96
[28]. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، نشر شهرآب، 1371، صص413-414
[29]. سیک، گری، همه چیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاریزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص154-126
[30]. یادداشتهای علم، جلد ششم، ص248
[31]. سایروس ونس، ص51
[32]. گری سیک، ص22
[33]. سولیوان، ص105
[34]. سولیوان، ص102
[35]. سولیوان، ص164
[36]. برژینسکی، ص71
[37]. پاسخ به تاریخ، ص417
[38]. پیشین، ص70
[39]. نجاتی، ص670 و گری سیک، ص105
[40]. پیشین، ص671
[41]. نجاتی، ص673
[42]. گری سیک، صص113- 79
[43]. سایروس ونس، ص60
[44]. سولیوان، 145
[45]. سایروس ونس، ص71
[46]. گری سیک، ص100
[47]. سولیوان، ص163
[48]. پیشین، ص79
[49]. پیشین، صص89-90-91
[50]. سولیوان، ص173
[51]. تبرائیان، صفاالدین، سراب یک ژنرال بازشناسی نقش ارتشبد طوفانیان در حاکمیت پهلوی دوم، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1377، ص141
[52]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، جلد اول، عبدالله شهبازی، نشر اطلاعات، 1390، ص220
[53]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد 18، دانشجویان پیرو خط امام، بی تا، ص18
[54]. سولیوان، ص179
[55]. سولیوان، ص195
تعداد بازدید: 1386