16 مهر 1397
راوی: حجتالاسلام محسن دعاگو
در زندان اوین، برای ملاقات زندانیها با خانوادههایشان اتاقکهایی ساخته بودند. در یک طرف اتاقک، زندانی و در طرف دیگر آن، که با تیغهای از طرف اول جدا میشد، خانواده او قرار میگرفت و با استفاده از تلفنی که در دو طرف گذاشته شده بود، با یکدیگر مکالمه میکردند. تمامی گفتوگوها ضبط میشد تا اگر حرف مشکوکی بین طرفین مبادله شد، ساواک از آن مطلع شود و پیگیری کند.
بد نیست در اینجا مسایلی را که نشان دهنده ضعف سیستم اطلاعاتی رژیم پهلوی بود، بیان کنم. در زندان اوین و زندان قصر، غیر از زن، فرزند، پدر، مادر، برادر و خواهر، به کسی اجازه ملاقات نمیدادند؛ ولی بعضی از بستگان من با شناسنامه خواهرم و یا مادرم برای ملاقاتم میآمدند. برای نمونه، یکبار دختر دایی مادر من با شناسنامه خواهرم به ملاقاتم آمد. با اینکه عکس خواهرم با چهره ایشان کاملاً متفاوت بود، ولی ایشان توانست با من ملاقات کند. آنها هم متوجه این موضوع نشدند. همچنین یکبار خانم آقای یعقوبی به تهران آمد و با شناسنامه مادرم در زندان اوین مرا ملاقات کرد. چهره مادرم با چهره ایشان از زمین تا آسمان فرق داشت. به زندایی مادرم گفتم: «طریق ذبح مرغهای ماشینی که دولت وارد میکند، اسلامی نیست. به دایی بگو از این مرغها نخرد و به مردم ندهد.» زندایی در جوابم گفت: «شیخ محسن، یکبار دایی شما تعدادی از این مرغها خرید، ولی وقتی که فهمید مرغها حرام و نجس است، همه را دور ریخت.»
در اواخر مدتی که در اوین زندانی بودم، ملاقاتها را حضوری کردند. آنها در مکانی چادر میزدند و زندانیها با ملاقاتی خود زیر چادر مینشستند و صحبت میکردند. زمانی که رژیم در سراشیبی سقوط بود، با این کار خود میخواست ادای آزادیخواهی درآورد.
منبع: خاطرات حجتالاسلام محسن دعاگو، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1382، صص180 تا 181.
تعداد بازدید: 1157