13 آبان 1397
الهام صالح
در تاریخ 13 آبان 1358 دانشجویان پیرو خط امام به علت دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران تصمیم گرفتند تا سفارت آمریکا در ایران را تسخیر کنند. آنها به راهپیمایی مقابل سفارت پرداختند، آن را محاصره و سپس تسخیر کردند.
دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران و افشای فعالیتهای سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) در جهت تضعیف انقلاب اسلامی، باعث اعتراض دانشجویان نسبت به سیاستهای آمریکا شد. جیمی کارتر رئیسجمهوری وقت آمریکا هم با ورود محمدرضا پهلوی به آمریکا موافقت کرده بود و این موضوع بیش از پیش خشم مردم و دانشجویان را برانگیخت. این حرکت، ابتدا یک تظاهرات در اعتراض به سیاستهای آمریکا بود. 13 آبان 1357 هجری شمسی مصادف با 4 نوامبر 1979 میلادی، دانشجویان به سفارت آمریکا وارد شدند، در این مکان تحصن و سپس آن را تسخیر کردند. در جریان این اتفاق، 66 آمریکایی توسط گروهی از دانشجویان پیرو خط امام گروگان گرفته شدند.
امام خمینی(ره) که از این اتفاق آگاه شدند، از اقدام دانشجویان حمایت و آن را انقلابی فراتر از انقلاب اول نامیدند. ایشان در بخشی از سخنانشان دراینباره گفتند: «و آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند - آنطور که اطلاع دادند - مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشههای فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را. یک شاهی که در طول پنجاه سال این مملکت را به غارت کشیده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از این، اینقدر قتل نفس کرده است، کشتار عمومی کرده است...»
در همان روز، آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی و از موضع مدیر مجلس خبرگان (آن زمان نایبرئیس مجلس خبرگان بود) در اینباره سخنرانی و حمایت مجلس خبرگان را از این اقدام اعلام کرد. اعلامیهای نیز توسط حزب جمهوری اسلامی که دبیر کلی آن را آیتالله بهشتی بر عهده داشت، در تایید و حمایت از اقدام دانشجویان پیرو خط امام صادر شد.
در داخل سفارت، 66 آمریکایی بودند. «راکی سیکمن»، یکی از این افراد به شمار میرفت. او که در تاریخ 26 آگوست 1976 وارد نیروی دریایی ایالات متحده شده بود، در ماه می 1979 برای آموزش در گارد امنیتی نیروی دریایی ثبت نام کرد. سفارت آمریکا در تهران، نخستین محل ماموریت او به عنوان گارد امنیتی، بود. سیکمن، خاطرات خود را در کتابی با عنوان «گروگانگیری ایرانی» منتشر کرده است. این خاطرات، روزنوشتهای او را در طول 444 روز که در ایران بوده، شامل میشود. سیکمن درباره لحظات اشغال سفارت آمریکا چنین نوشته است: «به ما دستور داده شد تا طبقه اول را ترک کنیم و وارد طبقه دوم شویم. پس ما باید پست خود را ترک میکردیم. تمام اسلحهها و گازهای اشکآور را جمع کردیم و واحدهای تلفن همراه را تا جایی که فرصت داشتیم خراب کردیم، سپس به طبقه دوم رفتیم. در بزرگ ساختمان را بستیم و پشت آن را یخچال، تختخواب و هر چیز دیگری که به دستمان میرسید گذاشتیم...»
او و سایر آمریکاییها پس از چندین ساعت حضور در اتاقهای طبقه دومِ سفارت، سرانجام تسلیم شدند: «کورپورال ویلیامز اولین کسی بود که خارج شد. از او خواستند دستهایش را به علامت تسلیم بالا ببرد...» دانشجویان، او و همکارانش را به خانه کاردار و به اتاق نشیمن منتقل کردند... فردای آن روز، برای صبحانه به آنها نان و ژله داده شد. آمریکاییها ساعتها بدون اینکه حق صحبت کردن داشته باشند، کنار یکدیگر نشستند. این نخستین روزی بود که آنها گروگان بودند و 443 روز دیگر نیز باید گروگان میماندند. نه خودشان و نه دانشجویان از تاریخ دقیق آزادیشان اطلاعی نداشتند.
دانشجویان پس از ورود به سفارت آمریکا، در گروههای روابط عمومی، خبرنگاران، پذیرایی، حفاظت و بررسی و انتشار اسناد سازماندهی شدند. گروه بررسی و انتشار، اسنادی را که توسط کارمندان سفارت رشتهرشته شده بود، بر اساس نوع کاغذ و چاپ سر هم کردند و اسناد خوبی را به دست آوردند. حتی اسناد بسیاری رمزگشایی شد. اسناد ورود دانشجویان به سفارت نیز بین این سندها موجود بود.
در سند شماره 378 با موضوع «تظاهرکنندگان در داخل محوطه سفارت»، در اینباره نوشته شده است: «افسر امنیتی منطقهای با فردی که ظاهرا رهبر نیرویی است که به سفارت حمله کرده در حال مذاکره و گفتوگو میباشد... تظاهرکنندگان نیز پلاکاردی حمل میکنند که بر روی آن جمله «ما نمیخواهیم به شما آسیب برسانیم... ما میخواهیم در اینجا دست به تحصن بزنیم» نوشته شده است.
سه هفته پس از این ایام بود که 13 نفر از آمریکاییها شامل سیاهپوستان و زنان آزاد شدند.
سیکمن در طول 444 روز اسارت خود در ایران، خاطراتش را از روز نود و دوم تا روز چهارصد و چهل و چهارم به صورت روزانه یادداشت کرده: «امروز دقیقا چهار ماه میشود که ما را گروگان گرفتهاند؛ 120 روز! من و جری در اتاق ورزش جدیدمان که زمانی دفتر بود، نرمش کردیم. با توجه به اینکه مبلمان اتاق را برداشته بودند، آن را نشناختیم. اینجا نسبت به اتاق طبقه پایین جایمان بیشتر است. تازه برایمان چند وزنه هم آوردهاند.»
معصومه ابتکار که آن زمان مترجم گفتوگو با گروگانها بود، گفته است: «دانشجویان متهم بودند که عدهای از دیپلماتها را گروگان گرفته و آنها را در شرایط سختی نگه داشتهاند اما در واقع اینطور نبود چرا که آنها اصولی داشتند و به همان اصول عمل میکردند... در مراسم کریسمس از تعدادی کشیشهای اروپایی دعوت شد، از جمله اسقف کاپوچی و نماینده واتیکان هم آمدند که مراسم خوبی را هم فراهم کردند.»
سیکمن نیز در خاطراتش بر این موضوع صحه میگذارد: «رفتار دانشجوها جدا با ما خوب بوده و همچنان تکرار میکنند که هر آن ممکن است آزاد شویم. گاهی به نظر میرسد میدانند کی آزاد میشویم و گاهی نه. برای بیل مقداری تردستی آوردهاند که از آمریکا فرستاده بودند. آنها (دانشجویان) میدانند که بیل عاشق تردستی است، این است که برایش از این خرت و پرتها میآورند.»
در خرداد 1359، امام خمینی(ره) حل و فصل ماجرای گروگانگیری را به تصمیم مجلس موکول کردند. در نخستین مجلس شورای اسلامی، حل مسئله گروگانها در دستور کار مجلس گنجانده شد و مجلس این مسئله را در قالب بیانیه الجزایر به سرانجام رساند. به موجب این بیانیه که بین نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در تاریخ 19 ژانویه 1981 به امضا رسید، بسیاری از محدودیتهای ایجاد شده از سوی آمریکا منتفی شد، اما این مساله تحریمهای نظامی ایران را دربرنمیگرفت. آزادسازی گروگانهای آمریکایی و عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران برخی از مفاد این بیانیه به شمار میرفت. همچنین آمریکا متعهد شد هر گونه تصمیمات دادگاه ایالتی در رابطه با انتقال هر گونه دارایی حکومت پیشین را مستقل از اصل مصونیت پادشاه سقوط کرده اجرا کند.
سرانجام آمریکاییها پس از 444 روز آزاد شدند. برای آنها روز آزادیشان روزی هیجانانگیز بود که در خاطرات سیکمن نیز به آن اشاره شده است: «اول سام و پنج دقیقه بعد مرا برای معاینه بردند. سرم را پوشاندند و از اتاق شلوغ و پر سر و صدایی گذراندند و بالاخره در اتاقی خالی به حال خودم گذاشتند. یک دقیقه بعد بابانوئل وارد شد، از من پرسید میدانم که علت حضورم در آنجا چیست؟ گفتم: «بله، معاینه پزشکی.» جواب داد: «درست است. امشب به خانه برمیگردی.» قلبم ایستاد. 444 روز انتظار چنین لحظهای را کشیده بودیم...»
منابع:
- تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات آیتالله شهید دکتر بهشتی، تدوین: امامعلی شعبانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- گروگانگیری ایرانی، راکی سیکمن، مترجم: مریم کمالی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ورود به لانه عقاب، روایتی نو از تسخیر لانه جاسوسی، سید مهدی شریفی، روزبه بخشی، نشر تاویل
- اسناد لانه جاسوسی کتاب دهم، روزشمار انقلاب اسلامی (19 دی 1356- 13 آبان 1358) (بخش دوم)، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 1097