26 دی 1397
الهام صالح
26 دی 1357؛ در چنین تاریخی بود که محمدرضا پهلوی، ایران را ترک کرد؛ در ظاهر برای استراحتی کوتاه مدت، اما هرگز بازگشتی نداشت.
باید کمی قبل از این تاریخ و کمی پس از آن را بررسی کرد. پیش از اینکه محمدرضا پهلوی ایران را ترک کند، شاپور بختیار، [که به عنوان نخستوزیر معرفی شده بود] منتظر این رویداد بود. بختیار فکر میکرد تنها با رفتن شاه است که سیاستمداران دیگر با او همکاری خواهند کرد: «احساس میکرد که تنها با نبودن اوست که وی میتواند با دیگر سیاستمداران همکاری کامل داشته باشد. جبهه ملی، بختیار را از خود طرد کرده بود و تمام مقامات حزبی را از او گرفته بود، اما رهبران آن، از طریق تلفن تماس خود را با بختیار حفظ کردند.»
محمدرضا پهلوی، پیش از ترک ایران به خانواده سلطنتی دستور داده بود تا داراییهای خود را به بنیاد پهلوی اختصاص دهند. هر چند که آنها پولهای خود را به خارج از کشور فرستاده بودند. از طرفی اعضای خاندان سلطنتی مشغول گرفتن وام از بانکها بودند، وامی که هم خود و هم گردانندگان بانکها میدانستند هرگز بازگردانده نخواهد شد: «هر چند همانند وامگیرندگان میدانستند که پول هرگز پرداخت نخواهد شد، اما ناچار بودند این وام را به آنها بپردازند. بانک عمران، که تماما به بنیاد پهلوی متعلق بود و در سال 1977 بیش از یک میلیارد دلار موجودی داشت، سالها به عنوان بانکدار خصوصی اعضای خانواده سلطنتی عمل میکرد و اشخاص بسیار مهمی در آن حساب داشتند. در این روزهای آخر، شاه و اعضای خانواده او 700 میلیون دلار از بانک برداشتند، و بانک مجبور بود وامهای کوتاهمدت در اختیار آنها بگذارد.»
شاه برای رفتن از ایران عجله داشت و از طرفی خروج از ایران را به تعویق میانداخت تا بخشی از جواهرات سلطنتی را با خود ببرد. تاجهایی که در مراسم تاجگذاری مورد استفاده او، فرح و ولیعهد قرار گرفت، اصلیترین جواهراتی بود که میخواست، اما این جواهرات در گاوصندوقهای بانک مرکزی قرار داشتند و کارمندان بانک در اعتصاب بودند: «کارمندان بانک نیز مانند سایرین در اعتصاب به سر میبردند. شاه به عدهای از گاردهای سلطنتی که (همانند گاردهای پادشاهان هخامنشی) به «گارد جاویدان» معروف بودند، دستور داد تا مقامات بانک را مجبور به باز کردن گاوصندوقها بنمایند. طی 6 روز متوالی این دسته از گاردها، با اتومبیلهای زرهی به طرف بانک رفتند و در اثر برخورد با تظاهرکنندگان 6 بار دست خالی به کاخ برگشتند. خزانه سلطنتی در گاوصندوقهایی که 12 متر زیر زمین قرار داشتند، نگهداری میشد، و اشخاصی که از ترکیبات آن خبر داشتند، ناپدید شده بودند. بدین ترتیب تمام احتیاطهای تامینی سنجیده که شاه به عمل آورده بود، در آخر باعث برآورده نشدن مقاصدش گردید، و او ناچار شد بدون تاجها، کشور را ترک کند.»
اطرافیان شاه میدانستند که او در رویارویی با مشکلات خودش را میبازد. علی امینی، یکی از همین افراد، در خاطراتش دراینباره گفته: «شاه... واقعاً ضعف کاراکتر داشت. یک آدمی بود که اصلا نمیتوانست تصمیم بگیرد... به محض اینکه به مشکلی برمیخورد خودش را میباخت. کما اینکه در همان جریان مصدق خودش را باخت و بعد فرار کرد. در این روزهای آخر هم واقعا ناخوش بود، خودش را باخت.»
به گفته داریوش همایون نیز او استقامت خود را از دست داده بود: «در آغاز باور کردنی نبود برایش، تظاهراتی که بر ضدش میشد. وقتی مسلم شد، به کلی رها کرد و ترجیح میداد که اصلا در این مملکت نباشد و شاید از حدود هفت هشت ماه پیش از انقلاب درصدد رفتن از ایران بود. من اطلاع شخصی دارم که به نزدیکانش گفته بود که زندگی در اروپا بسیار هم خوش خواهد گذشت. و به یکی از نزدیکانش اصرار میکرد که زودتر از ایران برود، چون او نمیخواست شاه را ترک کند، برود و برای شاه جایی در خارج پیدا کند. نه، دیگر هیچ تصمیمی به مقاومت نداشت.»
محمدرضا پهلوی در آخرین روزهای حضورش در ایران، نسبت به مسائل مملکت هم احساس بیتفاوتی پیدا کرده بود که پارسونز، آخرین سفیر انگلیس در ایران به این موضوع اشاره کرده است: «من روز هشتم ژانویه برای خداحافظی نزد شاه رفتم. او را بر خلاف گذشته خیلی آرام و بیخیال دیدم، حالت کسی را داشت که خود را از جریان حوادث کنار کشیده و از مسائل حاد روز طوری سخن میگفت که گویی دیگر به او ارتباط زیادی ندارد.»
اطرافیان دیگر نیز به تغییر رفتار وی پیبرده بودند. ارتشبد قرهباغی دراینباره گفته است: «همیشه در مسافرتهای اعلیحضرت به خارج از کشور، و همچنین در مسافرتهای داخلی، موقعی که مدت مسافرت طولانی بود، ترتیب ارتباط ستاد بزرگ ارتشتاران با اعلیحضرت از لحاظ رمز و ارسال گزارشات توسط گارد شاهنشاهی با هماهنگی ستاد داده میشد. بدین جهت بعد از آنکه سپهبد بدرهای تلفنی اطلاع داد که اعلیحضرت فردا صبح (26 دیماه 1357) حرکت میکنند، سؤال کردم که ترتیبات ارتباط با اعلیحضرت بر حسب معمول داده شده؟ اظهار نمود: نه خیر! گفتم چرا؟ جواب داد به عرض رساندم، اجازه نفرمودند! گفتم: پس چطور خواهد شد؟ ضمنا تاکید کردم مجددا از طرف من کسب تکلیف کند. پس از گذاشتن گوشی تلفن با خود گفتم چطور ممکن است وقتی فرماندهان و من گزارش شرف عرضی هم نداریم، سؤال میفرمایند که چرا نیامدهاند و احضار میکنند، ولی حالا که مسافرت خارج از کشور میروند، اجازه نمیفرمایند ارتباط برقرار شود؟!»
با به گوش رسیدن زمزمههای خروج شاه از ایران، امام خمینی، دراینباره به مردم هشدار دادند و خواستار مجازات او شدند: «او البته درصدد است که فرار کند و ملت ایران نباید بگذارد که او فرار کند. امکان ندارد که کسی بتواند سزای عمل این آدم را به او بدهد. کسی که سی و چند سال بر این ملت تسلط پیدا کرده است و کشتار کرده است و آنطور کشتار کرده است و دزدی کرده است و آنطور دزدی کرده است و خیانت کرده است و آنطور خیانت کرده است و جنایت کرده است و آنطور جنایت کرده است، مگر بشر میتواند که او را به سزای اعمالش برساند.»
عصر روز یکشنبه 24 دی 1357 بود که جلسه شورای سلطنت تشکیل شد. اطرافیان شاه میدانستند که او پس از تشکیل شورای انقلاب به فرمان امام خمینی، قصد دارد هر چه سریعتر ایران را ترک کند، حتی امکان داشت این اتفاق پیش از برگزاری رای اعتماد مجلسین به دولت بختیار رخ دهد. آنها از این موضوع نگران بودند و قبل از شروع جلسه شورای سلطنت، نگرانی خود را با ارتشبد قرهباغی که رئیس ستاد کل ارتش بود، درمیان گذاشتند: «قبل از ساعت 16 (روز یکشنبه 24 دیماه 1357) وارد کاخ نیاوران شدم. در هال و دم در اتاق انتظار، آجودان کشیک کاخ و چند نفر از درباریان ایستاده بودند و با عجله اظهار کردند «تیمسار، اعلیحضرت میخواهند امشب حرکت کنند» و با اصرار تقاضا داشتند که کاری کنید بلکه امشب نروند و با ناراحتی میگفتند «اساسا ما آمادگی نداریم و غافلگیر شدهایم». گفتم من که با اصل مسافرت مخالفم، حتما با بقیه هم صحبت خواهم کرد، بلکه به عقب بیفتد.»
شاه در جلسه شورای سلطنت چنین گفت: «آقایان در جریان هستند که دولت برابر قانون اساسی تشکیل شده و رئیس دولت از قانون اساسی پشتیبانی مینماید. به ارتش هم دستور دادهایم که از دولت پشتیبانی کند. برابر قانون اساسی لازم بود که شورای سلطنت تشکیل شود تا در مدت مسافرت ما برابر قانون وظایفش را انجام بدهد. امیدواریم به این ترتیب دولت موفق شود به اعتصابات و اغتشاشات خاتمه داده و آرامش را در کشور برقرار نماید... فکر نمیکنم اشکالی در رای اعتماد مجلسین به دولت باشد. آقای دکتر محمد سجادی رئیس مجلس سنا اظهار داشت: با توجه به نظر کلی اکثریت مجلس سنا فکر میکنم فردا رای اعتماد به دولت داده شود.»
در این جلسه، اعضای شورای سلطنت تعیین شدند: شاپور بختیار (نخستوزیر)، محمد سجادی (رئیس مجلس سنا)، جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی)، سیدجلال تهرانی (سناتور سابق)، محمدعلی وارسته (وزیر دارایی سابق)، عبدالله انتظام (رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت)، علیقلی اردلان (وزیر دربار)، علیآبادی (دادستان سابق) و عباس قرهباغی (رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران).
اعضای شورای سلطنت توانستند شاه را از سفر زودهنگام منصرف کنند تا مسافرت خود را پس از رأی اعتماد مجلسین (دوشنبه 25 دی در مجلس سنا و سهشنبه 26 دی در مجلس شورای ملی) به دولت جدید انجام دهد. به این ترتیب قرار شد تا این سفر به 27 دی موکول شود. با این وجود، محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت روز سهشنبه 26 دی بلافاصله پس از رای اعتماد مجلس شورای ملی به دولت، از کشور خارج شود.
بعدازظهر روز سهشنبه 26 دی 1357، محمدرضا پهلوی در فرودگاه مهرآباد بود و تشریفاتی معمولی برای خروج او از ایران برگزار شد. ارتشبد قرهباغی دراینباره گفته: «تشریفات نظم و ترتیب همیشگی را نداشت. برخلاف مسافرتهای گذشته امام جمعه تهران هم حاضر نبود! اعلیحضرت بعد از خداحافظی از نخستوزیر، روسای مجلسین سنا و شورا، چند نفر دیگر و من، در حالی که خیلی متاثر بودند به طرف هواپیما حرکت کردند.»
ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران نیز آخرین دیدارش با شاه را اینطور توصیف میکند: «به یاد دارم که خداحافظی غمانگیزی بود. دم در دست او را فشردم. هم من میدانستم و هم خودش میدانست که دیگر هیچوقت برنخواهد گشت. اما هر دو اینطور وانمود کردیم که دارد برای یک تعطیلات کوتاهمدت از کشور خارج میشود.»
پیدا کردن مکان سفر محمدرضا پهلوی را اردشیر زاهدی بر عهده داشت. او با سفر شاه به آمریکا مخالف بود، در نهایت نیز، مصر به عنوان مقصد سفر انتخاب شد. ساعت 13 و 10 دقیقه بود که محمدرضا پهلوی در جایگاه خلبان قرار گرفت و ایران را به مقصد «آسوان» در مصر ترک کرد. این خبر در ساعت 14 توسط رادیو سراسری اعلام شد: «بعدازظهر امروز شاهنشاه و شهبانو... فرودگاه مهرآباد را ترک گفتند. شاهنشاه در گفتوگوی کوتاهی با خبرنگاران گفتند که تهران را به سوی آسوان مصر ترک خواهند گفت و چند روزی را در آنجا به استراحت خواهند پرداخت. شاهنشاه گفتند همانطور که در موقع تشکیل این دولت گفته بودم مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم.»
این خبر جزو اخبار رادیوهای خارجی بود: «شاه ایران که بامداد امروز بیخبر از کشور خارج شد، اکنون در مصر است. موقع حرکت او را تا آخرین لحظه از مردم پنهان کردهاند و تا آن موقع تردیدهایی درباره رفتن او و اینکه چه وقت خواهد رفت، وجود داشت. در فرودگاه تشریفات معمولی و مختصری برگزار شد و مصاحبه مطبوعاتی مورد انتظار او صورت نگرفت. شاه همینقدر گفت که خسته است و برای معالجه کشور را ترک میکند و از پاسخ به این پرسش که چه موقعی بازخواهد گشت، خودداری نمود و گفت که این بستگی به وضع مزاجیاش خواهد داشت.»
با اعلام خبر خروج شاه از ایران، آیتالله سیدمحمود طالقانی در پیامی خطاب به مردم از آنان خواست تا از شورای انقلاب اطاعت کنند. مردم تهران به خیابانها ریختند و مجسمه شاه و رضاشاه واقع در دانشگاههای ملی (اکنون: دانشگاه شهید بهشتی) و صنعتی آریامهر (اکنون: دانشگاه صنعتی شریف) را به پایین کشیدند. مجسمه محمدرضا پهلوی طبق تصمیم فرمانداری نظامی کرج توسط ماموران برداشته شد. در نیمههای شب ماموران مجسمه شاه را در بابل، شهسوار (تنکابن)، همدان، گرگان و شاهرود پایین آوردند.
سرهنگ منوچهری، یکی از افرادی است که پایین کشیده شدن مجسمههای شاه را توسط مردم در نقاط مختلف تهران مشاهده کرد: «یادم هست از طرف امینآباد میآمدم که رسیدم به میدان شهر ری. آن موقع در تمام میادینی که مجسمه شاه در آن بود، نگهبان گذاشته بودند؛ مثل میدان شهر ری. من با لباس نظامی از محل خدمتم که امینآباد بود برمیگشتم پیاده هم بودم، البته ماشین سوار شدم و آمدم، ولی دیدم راهبندان است، راننده گفت ماشین نمیرود. من هم پیاده شدم و از طرف سهراه ورامین راه افتادم تا به میدان رسیدم و دیدم مجسمه شاه را به سیم بکسل انداختهاند و به تانکر نفت بستهاند و دارند میکشند. آمدم کمی جلوتر و دیدم که نظامیها هم دیگر نیستند. آن موقع من با لباس شهربانی بودم و کمی میترسیدم که نکند مردم با من برخورد بدی بکنند. یواش یواش رفتم آن ور میدان و خیالم راحت شد. برگشتم و ایستادم که ببینم مجسمه را چطور میبرند. همینطور که ایستاده بودم، خانمی آمد و گلی را به من داد.»
پارسونز، سفیر انگلیس در ایران، مشاهدات خود را درباره اوضاع تهران پس از رفتن شاه، اینطور روایت کرده: «ناگهان همه شهر از شادی منفجر شد. مردم به خیابانها ریختند و مجسمههای شاه و پدرش در تمام میادین تهران، با برنامهای که ظاهرا از پیش تنظیم شده بود، سرنگون گردید. به دستور بختیار سربازانی که در خیابانها و میادین شهر مستقر شده بودند در برابر تظاهرات مردم و تخریب و سرنگونی مجسمهها عکسالعملی نشان ندادند. تهران شبی پرهیجان ولی بدون درگیری و خونریزی را پشت سر نهاد، اما تظاهرات در شهرستانها پس از رفتن شاه بدون حادثه نبود. خونینترین برخورد، در اهواز رخ داد که به دنبال تظاهرات مردم در اطراف سربازخانهها، عدهای از درجهداران و افسران با تانک به خیابانها ریخته و به طرف مردم آتش گشودند.»
مردم در روز 26 دی و در نقاط مختلف تهران و کرج به تظاهرات پرداختند که برخی از آنها به این شرح است: ساعت 9:20: 700 نفر در خیابان شاهرضا (خیابان انقلاب اسلامی)، تظاهرات توسط عدهای از کارکنان شرکت دخانیات، تظاهرات در دانشگاههای تهران، پلیتکنیک (دانشگاه صنعتی امیرکبیر)، آریامهر(دانشگاه صنعتی شریف) و مدرسه عالی ساختمان.
ساعت 11:30: حدود 20 تا 30 هزار نفر در محوطه دانشگاه تهران.
ساعت 13:30: حدود 5 هزار نفر در خیابان شاهرضا (خیابان انقلاب اسلامی).
ساعت 13:35: حدود 10 هزار نفر در خیابان نادری.
ساعت 16: حدود 30 هزار نفر در کرج.
ساعت 17:30: حدود 2 هزار نفر در میدان 24 اسفند (میدان انقلاب اسلامی).
ساعت 17:40: حدود 500 نفر در میدان فلاح (میدان ابوذر).
ساعت 18:30: حدود 1500 نفر از میدان 24 اسفند به سمت میدان شهیاد (میدان آزادی).
امام خمینی(ره)، در تاریخ 26 دی، به مناسبت فرار شاه، پیامی را خطاب به ملت ایران صادر کردند: «خروج شاه اولین مرحله پیروزی ملت ماست، و ما مشکلات زیادی در پیش داریم؛ و ملت ما باید بداند که مجرد رفتن شاه، پیروزی نیست بلکه طلیعه پیروزی است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض میکنم. و باید توجه داشته باشند که همان طوری که طلیعه پیروزی است، طلیعه خلع سلطه اجانب است؛ و این تبریک، بیشتر از تبریک رفتن شاه است.»
ایشان در تاریخ 27 دی نیز فرمودند: «فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم. شما ملت شجاع و ثابتقدم به ملتهای مظلوم ثابت کردید که با فداکاری و استقامت میتوان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد، و به مقصد – هر چه دشوار باشد – رسید. گر چه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت... لکن قطع دست ستمکار از ادامه ظلم، به دست ستمدیدگان فوری است. او رفت و به همپیمان خود، اسرائیل ـ دشمن سرسخت اسلام و مسلمین – پیوست و جرایم و آشفتگیهایی را به جای گذاشت که ترمیم آن جز به تایید خداوند متعال و همت همه طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد.»
ایشان از مردم خواستند به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه حکومت پهلوی ادامه دهند و با آن گروه از قوای انتظامی که به آغوش ملت بازگشتهاند، همکاری کنند.
همکاری وزارتخانهها و نهادها با دولت موقت، موضوع بخش دیگری از پیام امام بود. ایشان همچنین به نیروهای انتظامی، زمینی، هوایی، دریایی، صاحبمنصبان و درجهداران ارتش و ژاندارمری توصیه کردند تا از حمایت شاه مخلوع، دست بردارند.
در تاریخ 27 دی نیز تظاهراتی در شهرهای مختلف ایران برپا شد که مهمترین آنها تظاهرات مردم اهواز بود. در این تظاهرات، حدود 35 هزار نفر از مردم پس از اجتماع در دانشگاه جندیشاپور (دانشگاه شهید چمران) هدف حمله چماق به دستان و ماموران گارد قرار گرفتند. در این حمله، 35 اتومبیل دولتی و شخصی توسط نظامیان به آتش کشیده شد و 47 مغازه خسارت دید. ماموران با تیراندازی خود، 69 نفر را مجروح کردند که در بیمارستانهایی مانند جندیشاپور، کوروش، رازی و سینا بستری شدند. ابراهیم درویشی هفشنجانی، هوشنگ خوانساری، علی بیتسیاح، رحیم فقرایی و عظیم ذاکرزاده جزو شهدای 27 دی 1357 اهواز بودند.
محمدرضا پهلوی، 5 روز در اسوان ماند. او طوری رفتار میکرد که انگار هنوز رئیس کشور است. وی پس از این مدت به مراکش رفت. هدف شاه، سفر به آمریکا بود، اما پس از ورود به مراکش، از اردشیر زاهدی، داماد و سفیر حکومتش در واشنگتن، پیامی دریافت کرد؛ آمریکاییها عقیده خود را تغییر داده بودند و دیگر از او استقبال نمیکردند.
منابع:
ـ انقلاب ایران به روایت رادیو BBC، به کوشش: دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ـ تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، تدوین: حشمتالله عزیزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ـ تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی- تبیان آثار موضوعی (دفتر بیستم)، تدوین: محمد هاشمی تروجنی، حمید بصیرتمنش، تحقیق و نشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
ـ صد روز آخر، اسراری از وقایع روزهای سرنوشتسازی که به سقوط دودمان پهلوی انجامید، محمد طلوعی، نشر علم
ـ ایران: روایتی که ناگفته ماند، محمد حسنین هیکل، ترجمه: احمد حمیدی، انتشارات الهام
تعداد بازدید: 1260