06 بهمن 1397
الهام صالح
آمل، پیش از بهمن 1360، به علت وجود عناصر ضدانقلاب در شهر با ناامنی مواجه بود. در 6 مرداد 1360 یکی از تیمهای عملیاتی منافقین برای ترور «حاج آقا تیموری» که از اصناف متدین و معتبر شهر آمل بود، به مغازه وی هجوم بردند. در این عملیات، یک روحانی به نام حجتالاسلام عسگری حیدری شهید و حاج آقا تیموری مجروح شد. احمد علاپور که همسایه این مغازه بود، به تعقیب مهاجمان پرداخت و آنها را دستگیر کرد.
عملیات شناسایی، تعقیب و دستگیری سه نفر از اعضای شورای مرکزی گروهک پیکار در 16 مرداد 1360 رخ داد. در این عملیات، پاسدار محسن رحیمی به گروهی متشکل از 4 جوان، مشکوک و با آنها درگیر شد. در این حادثه، مردم محلی به صورت دشتبان کل منطقه را گشت زدند. دو نفر از تروریستها که تیر خورده و یک نفر که سالم بودند، دستگیر شدند. مردم آنها را به پاسداران تحویل دادند. نفر چهارم هم که گریخته و پنهان شده بود، با هوشیاری نیروهای مردمی دستگیر شد.
در 12 شهریور 1360، عملیات کوچه برزگر بر اساس گزارش شبکه اطلاعات مردمی روی داد. شخصی به اسم احمد علیپور، رفتوآمد افراد مشکوک به منزل همسایه یکی از بستگانش را گزارش کرد. خانه مذکور مورد محاصره نیروهای سپاه قرار گرفت و ضدانقلابها دستگیر شدند.
ناآرامیها در آمل ادامه داشت و منشاء این ناآرامیها ـ گروهک ـ اتحادیه کمونیستها موسوم به سربداران جنگل بود که اعضای آن در جنگلها مخفی شده بودند. دکتر ناصر شعبانی، مولف کتاب «مقاومت مردمی در حماسه آمل» که آن زمان فرمانده وقت سپاه آمل بود، درباره اجرایی شدن عملیات علیه آنها گفته است: «نصف نیروهای رزمی سپاه منطقه 3 را به داخل جنگل بردیم و در مکانهای مناسب و در نقاط مهم جنگل اعم از شیارها، بالای تپهها، جادههای مهم و... یازده پایگاه احداث کردیم. قرارگاه ضد شورش حضرت ابوالفضل(ع) به استعداد 165 نفر و با احداث پایگاههای عملیاتی درون جنگل... فعال شد، بنابراین برخی از واحدهای رزمی ویژه قرارگاه ضد شورش حضرت ابوالفضل(ع) درون جنگل مستقر شدند که این اقدام باعث شد منطقه عملیاتی سربداران (منگلدره) تجزیه شود.»
قرار بود شاخه قائمشهر سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، عملیات حمله به آمل را در اردیبهشت 1361 انجام دهد و طرح حمله مشترک سربداران کمونیست با منافقین به صورت همزمان در تهران و شیراز انجام شود، اما تاریخ حمله به آمل جلو افتاد. سربداران جنگل، دیگر احساس امنیت نداشتند، آنها در محاصره نیروهای سپاه بودند، برف سنگین میبارید و اعضا نمیتوانستند در جنگل بمانند. بنابراین یا باید به خانههای خود رفته و در بهار سال بعد بازمیگشتند، یا اینکه عملیات را جلو میانداختند. آنها راه دوم را برگزیدند.
ساعت 23 و 30 دقیقه شنبه 5 بهمن 1360، اولین تیراندازی سربداران از گروه حملهکننده به ساختمان مرکزی بسیج آغاز شد. این تیراندازی، رمز عملیات بود تا گروههای دیگر هم فعالیت خود را آغاز کنند. 5 دقیقه بعد از اولین تیراندازی، تعدادی از بسیجیان که از اعضای انجمن اسلامی دانشآموزان بودند، در درگیری با جنگلیها، به شهادت رسیدند. این گروه میخواستند پیش از آغاز دهه فجر، کوچهها و خیابانهایی را که شعارهای ضد انقلاب در آنها نوشته شده بود، پاکسازی و بهسازی کنند. از این گروه، 5 نفر شهید و 2 نفر مجروح شدند.
ابراهیمزاده، یکی از بازماندگان این حادثه، خاطره خود را از آن شب چنین نقل کرده: «به دستور فرمانده، شهید جعفر هندویی سوار ماشین شدیم و به نزدیکی بیمارستان 17 شهریور رسیدیم. ساعت 23 و 35 دقیقه بود که ناگهان 5 نفر... جلوی ما را گرفتند... نمیدانستیم افراد مسلح چه کسانی هستند، آنها ما را مجبور کردند رو به دیوار بایستیم... در حالی که خیابان بسیار تاریک بود و شناسایی افراد مشکل بود، کارت عضویت بسیج را از برادر هندویی گرفتند. ناگاه دو نفر دیگر از سربداران از کوچه مقابل بیرون آمدند که یکی از آنها گفت این مزدوران باید اعدام شوند، دیگری مخالفت کرد و پس از مشاجره تصمیم گرفتند از فرمانده کل دستور بگیرند، و در همین زمان تیراندازی را آغاز کرده و دهها گلوله جلوی پای ما شلیک کردند و ما نیز با صدای بلند فریاد کشیدیم اللهاکبر، خمینی رهبر، مرگ بر منافقین و ...»
نیروهای جنگل در شب 6 بهمن 1360 با پوشش لباس سپاه، به راهاندازی ایست و بازرسی اقدام کردند و از این طریق، نیروهای سپاه، بسیج و مردم عادی را فریب دادند. در ساعت 23 و 45 دقیقه در اطراف دادسرای انقلاب اسلامی بین سربداران و نیروهای سپاه درگیری صورت گرفت و تا ساعت دو بامداد ادامه داشت.
در ساعت 45 دقیقه بامداد، یک واحد گشتی سپاه با شنیدن صدای تیراندازی به سمت محله اسپهکلا حرکت کرد. در منطقه اسپهکلا نیروهای گشت سپاه در کمین سربداران افتادند.
ساعت 1 و 30 دقیقه بامداد، یک معلم قرآن به اسم صادق مهدوی، گرفتار سربداران شد. او از جلسه آموزش قرآن انجمن اسلامی روستای تلیران از سمت امامزاده عبدالله(ع) از مسیر جاده نور با موتورسیکلت بازمیگشت. سربداران، او را که نمیخواست به امام خمینی(ره) اهانت کند، شکنجه و سپس شهید کردند.
نیروهای سپاه برای مقابله با سربداران، در قالب 4 یگان عملیاتی، مشغول فعالیت شدند؛ گروه اول به فرماندهی پاسدار محمد رنجبر ماموریت داشت پس از عبور از میدان 17 شهریور با شکستن محاصره اداره مخابرات و دادگستری سابق به طرف سهراهی امام خمینی(ره) پیشروی و جناح چپ تا سبزهمیدان را پاکسازی کند. این گروه باید تا نقطه الحاق فرمانداری و بسیج، به پیشروی خود ادامه میداد.
گروه دوم به فرماندهی پاسدار هرمز یزدانی باید با عبور از میدان 17 شهریور به سمت گرجیمحله و محله پیربزرگ میرفتند و خود را به پشت شهرداری (خیابان مهدیه) میرساندند. ماموریت گروه سوم به فرماندهی پاسدار حشمت طاهری این بود که پس از عبور از میدان 17 شهریور به سمت سهراه امام خمینی(ره) و بیمارستان 17 شهریور در محله رضوانیه بروند و با گرفتن یک سرپل (جاپا) در آنجا، ضمن پیشروی، عملیات پاکسازی جناحین را انجام داده و تا محله اسپهکلا پیش بروند. گروه چهارم به فرماندهی پاسدار فریدون علیپور، باید مسیر شهیدمحله به سمت میدان 17 شهریور را پاکسازی و سپس به سمت کوچه رضوانیه حرکت میکردند.
مردم آمل نیز با نیروهای سپاه همراه بودند. ساعت 6 و 25 دقیقه صبح سهشنبه 6 بهمن، مردم به خیابانها ریختند و برای مقابله با جنگلیها (سربداران) روانه سپاه و بسیج شدند. آنها سازماندهی میشدند و از طریق کوچهها و ساختمانهای متصل به مرکز شهر، خود را به صحنه درگیری میرساندند. افرادی که سلاح و مهمات نداشتند، با تبر، دسته بیل، داس و هر وسیله دیگری که به دستشان میرسید، با جنگلیها مقابله میکردند. نیروهای مردمی، دو جبهه را به صورت خودجوش ایجاد کردند: جبهه غرب که از سپاه آغاز شد و جبهه شرق که حرکت خود را از کمیته انقلاب اسلامی و محله خیابان امام رضا(ع) به طرف ساختمان بسیج شروع کرد. پاسدارانی که برای مردم شناخته شده بودند در جلوی جمعیت حرکت و بقیه مردم پشت سر آنها با شعار اللهاکبر پیشروی میکردند.
حدود ساعت 11 صبح 6 بهمن، نبرد جلو بسیج به پایان رسید. عدهای از سربداران کشته و بقیه نیز عقب رانده شدند. نبرد در محله اسپهکلا که تعداد بیشتری از سربداران در آن حضور داشتند، شدت یافته بود. سربداران در این محله به علت تعدد نیروهایشان، خسارات بسیاری دریافت کردند و در نهایت مجبور به عقبنشینی به سمت انتهای باغ هاشمی شدند. ساعت 18 و 25 دقیقه درگیریها بهطور نسبی فروکش کرده بود و به ندرت صدای گلوله به گوش میرسید.
مردم آمل در روز 6 بهمن 1360 نقش بسیار پررنگی داشتند. آنها با سپاه و بسیج همراه شدند. زن و مرد، کودک، پیر و جوان در کنار یکدیگر به مقابله با نیروهای سربدار پرداختند. بسیار از مردمی که سلاح در دست نداشتند، بهطور خودجوش به سنگرسازی پرداختند. حدود 3000 سنگر شنی در تقاطع چهارراهها و حاشیه خیابانهای آمل ساخته شد.
محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره سنگرسازی مردم آمل گفته است: «ما بعد از دستگیری [ضدانقلاب] به برادران گفتیم که بیارید اینها را این سنگرهای مردم را به آنها نشان بدهید تا اینها ببینند که مردم چگونه در صحنه هستند. این مردم آنقدر سنگر درست کرده بودند که الان که دو سه روز میگذرد، نیروهای انتظامی فقط موفق به جمعآوری سنگرهای یک خیابان شدهاند و این باعث افتخار حکومت جمهوری اسلامی است... این نیروی عظیم مردم را که برادران ما مشاهده فرمودهاند همان مردمی هستند که 22 بهمنها را به وجود آوردهاند.»
مردم با وسایل نقلیه شخصی، مجروحان را به بیمارستانها منتقل میکردند. آنها حتی وسایل دارویی منزلهایشان را به مراکز امدادرسانی و پزشکی و بهیاری سپاه میبردند.
ساعت 18 چهارشنبه 7 بهمن 1360 اوضاع شهر آمل، آرام و محور هراز باز شد. مردم شعار میدادند: «ارتش بیست میلیونی یار امام خمینی است.» مردم خواستار مجازات اعضای سربداران بودند و پس از شنیدن مجوز صدور اعدام تعدادی از آنها، فاصله سپاه (میدان 17 شهریور) تا استادیوم آمل را دویدند. آنها در استادیوم شعار میدادند: «مرگ بر کمونیست، اون که میگه خدا نیست.»
منابع:
- شهر هزار سنگر (روایتی از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل)، سیمین رهگذر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- مقاومت مردمی در حماسه آمل (واکاوی واقعه 6 بهمن 1360)، دکتر ناصر شعبانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تعداد بازدید: 1225