22 بهمن 1397
شب 18 بهمن ماه 1357، در منزل مرحوم حاج مقدس بودم که خبر آوردند یکی از کلانتریها [ی ارومیه] را تخلیه کرده و قرار است نصفشب اثاثیهها، تجهیزات و نیروهای خود را به کلانتری مرکزی واقع در میدان استانداری که لشکر 64 و دادگستری هم در آن محل بود، انتقال بدهد. یکی دو نفر فرستادم، تحقیق کردند، معلوم شد حدود 44 ـ 45 نفر نیرو دارند و مسیرشان هم از میدان «پنجراه» است. گفتم باید کمین بزنیم و سلاحهایشان را به غنیمت بگیریم. نقشه را در منزل حاج مقدس ریختیم و ساعت 3 بامداد، با 6 نفر از مسلحین شجاع در پنجراه کمین کردیم. همهجا خلوت بود. فقط یک نانوایی سنگکی در میدان قرار داشت، آن هم تازه آمده و به کار خودش مشغول بود.
هنوز اذان صبح نشده بود، ناگهان از دور معلوم شد که نیروهای شهربانی به صورت ستون 3 به میدان نزدیک میشوند. علاوه بر پیادهنظامها، چند خودرو هم آنها را بدرقه میکند. دو نفر از مسلحین را در سمت راست خیابان و دو نفر دیگر را در سمت چپ آن قرار دادم و گفتم هر وقت دستور آتش دادم، شما تیراندازی کنید. وقتی نیروهای مسلح شهربانی آمدند، وارد میدان شدند، من در حالی که یک دستم کلاش و در دست دیگرم بلندگو بود، به وسط خیابان آمدم و یک ایست محکم به اینها دادم. بلافاصله همه در وسط خیابان مثل سیخ خشک شدند. فوری خودم را معرفی کردم و گفتم ملاحسنی هستم و شما اکنون در محاصره کامل نیروهای مسلح من قرار دارید. کوچکترین حرکت غیرعادی شما موجب هلاکتان خواهد شد. من از یک تا پنج میشمارم و در این فرصت، شما باید اسلحههایتان را زمین گذاشته و سر جای خود بایستید.
وقتی شروع به شمارش کردم همه سلاحهای خود را بر زمین گذاشته و دستها را بالا بردند. به یکی از بچهها گفتم تا همه را تفتیش کند که مبادا کسی اسلحه دیگر داشته باشد. او رفت یکی یکی همه را بازدید کرد چیزی نداشتند. فرمان 50 قدم به راست دادم آنها همه در کنار میدان قرار گرفتند. به کمک یکی دو نفر از آنان سلاحها را به یکی از خودروهای شهربانی حمل کردیم انواع و اقسام اسلحه کمری، یوزی و ژـ3 بود که تا آن وقت در رؤیا هم ندیده بودیم. به پاسبانها گفتم با شما کاری نداریم، آزادید، میتوانید بروید. گفتند به کلانتری مرکزی چه جوابی بدهیم؟ گفتم اولاً چرا به آنجا میروید؟ برگردید به خانههایتان و از طرف من هم به خانوادههایتان سلام برسانید. ثانیاً اگر به کلانتری مرکزی هم رفتید از قول من به آنها بگویید چند روز دیگر نوبت شما هم خواهید رسید.
از آنها خداحافظی کردیم و اسلحهها را با خودروی شهربانی به مدرسه علمیه محمدیه آوردیم. این مدرسه پایگاه نظامی دوم ما بود. مؤسس این مدرسه علمیه، آقای فوزی بودند که الان از آن به عنوان بخش خواهران حوزه علمیه ارومیه بهرهبرداری میشود. چند روز بعد که منجر به پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 شد کلانتری مرکزی هم سقوط کرد و ما رفتیم آنجا را هم به تصرف خود درآوردیم.
منبع: خاطرات حجتالاسلام [غلامرضا] حسنی امام جمعه ارومیه، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 144 تا 145.
تعداد بازدید: 1108