22 اسفند 1397
فردای روزی که ارتش با انقلاب و مردم اعلام همبستگی کرد، تا صبح به فکر بودم که همبستگی لشکر 28 سنندج با مردم را به تصویر کشیده و مکتوب کنم. بنابراین از شب تا صبح متنی را برای قرائت در جمع مردم نوشتم که چند هدف برای آن متصور بود؛ یکی اینکه شیرازه ارتش از هم نپاشد و مردم نسبت به ارتش جبههگیری و مخالفت نداشته باشند و دیگر اینکه پرسنل ارتش بدانند که باید دارای نظم و ترتیب و سلسله مراتب باشند و در آخر اینکه همبستگی ارتش با مردم علناً اعلام شود.
فردای آن روز همه مردم در میدان اصلی شهر جمع شدند و آقای صفدری ـ نماینده امام خمینی ـ بالای کامیونی مشغول سخنرانی برای جمعیت بود، من سریع خودم را به ایشان رساندم و روی سابقه آشنایی اجازه دادند که در کنارشان باشم. بعد از صحبت ایشان گفتم بلندگو را به من بدهید و اعلامیه همبستگی ارتش را با صدای بلند خواندم که با تکبیر مردم همراه بود. این سخنرانی که من از طرف ارتش و با لباس نظامی انجام دادم، مورد پشتیبانی و تأیید مردم قرار گرفته و در کار حفظ لشکر خیلی مؤثر بود.
زمانی که راهپیمایی در شهر شدت یافت نظام ارتش از هم گسیخته شد و پرسنل ارتش هم در شهر با مردم همگام و همصدا شده بودند؛ خلاصه اوضاع خیلی خطرناکی بود. من در ستاد لشکر ـ که داخل شهر بود ـ تعداد ده، بیست نفر را مأمور حفاظت ستاد کرده بودم که حمله مردم به داخل ستاد لشکر شروع شد و من موفق نشدم جلوی حمله مردم را بگیرم. یکی از افسران چپی، مردم را تحریک به حمله میکرد، من دست او را گرفته و گفتم: «حواست باشد یک روز همدیگر را میبینیم، من مردم را از ستاد لشکر بیرون میکنم و تو آنها را تحریک به حمله میکنی، هدف تو از این کار چیست؟!»
من سریع به آقای صفدری تلفن زدم و ایشان هم با عدهای تفنگچی به ستاد لشکر آمد و مردم با دیدن ایشان کمی آرام شدند. ایشان را به اتاق فرمانده لشکر بردم و جای فرمانده لشکر گذاشتم. او هم دستور داد مردم ستاد لشکر را تخلیه کنند. فرمانده دژبان لشکر که سرهنگ دو بود براثر حمله مردم یا ترس از حمله مردم، وسط سالن غش کرده بود. من چون پیشبینی میکردم که مردم این ده، بیست نفر پاسدار ستاد را خلعسلاح کنند و تفنگ آنها را بگیرند گفته بودم دستگاه چکاننده و گلنگدن این تفنگها را از قبل دربیاورند چون آن روز نمیتوانستیم به مردم تیراندازی کنیم و این تفنگها در دست مردم باعث دردسر میشد و امکان سوءاستفاده از آنها بود؛ اما با این تدبیر حالا این تفنگها مثل چماق بود، و دیگر به کار نمیآمد، مردم هم این تفنگها را گرفتند، ولی اگر احیاناً به دست مخالفین نیروهای اسلامی میافتاد، عملاً کارایی نداشتند.
منبع: خاطرات سرهنگ محمدمهدی کتیبه، تدوین: محمدرضا سرابندی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 115 ـ 117.
تعداد بازدید: 1087