16 اردیبهشت 1398
مقدمات 17 شهریور سال 57 با برگزاری نماز عید در قیطریه فراهم شد. در پایان راهپیمایی روز 16 شهریور من با چند تن از شخصیتهای روحانی آنجا درباره برگزاری یک راهپیمایی بزرگ در جنوب شهر (میدان ژاله) صحبت کردم. ترس از عکسالعمل رژیم باعث شد با این تصمیم مخالفت شود. اما جریان از دست رهبران خارج شده و حرکت مردم حالت خودجوش به خود گرفته بود. در پایان آن راهپیمایی، من و خانوادهام همراه با مردم از میدان آزادی تا [میدان] امام حسین پیاده آمدیم. برخی گروهها این شعار را میدادند: «فردا جمعه، میدان ژاله فراموش نشود.»
حتی پلاکاردهایی با این شعار نوشته بودند. صبح 17 شهریور از طرف رژیم [پهلوی] حکومت نظامی اعلام شد و اویسی [فرماندار نظامی تهران] سخنرانی تندی کرد، اما با توجه به تظاهرات روزهای قبل، برای مردم این تصور به وجود آمده بود که ارتش تیراندازی نخواهد کرد؛ لذا مردم اصرار داشتند تظاهرات 17 شهریور را برگزار کنند. منزل ما در کنار میدان بود، با اعضای خانواده به آنجا آمده و کنار پمپ بنزین خیابان صفا ایستاده بودیم. جمعیت در تمام خیابانهای اطراف و سرتاسر میدان راهپیمایی میکردند. سربازها و کماندوها، چهار جا کمین کرده بودند؛ جلوی سینما، کنار داروخانه ،پشت میدان و روبهروی خیابان. آنها ناگهان وارد جمعیت شدند و کشتار بیرحمانه خود را شروع کردند. ماشینهای آبپاش هم آورده بودند. همه آنها سلاح یوزی که سلاح ارتش اسرائیل است، به همراه داشتند و تا پایان روز به کشتار خود ادامه دادند؛ با فرارسیدن شب جمعیت متفرق شد.
این قیام، پیامدهای زیادی داشت. ضمن اینکه به حرکتهای انقلابی سرعت بخشید، احساسات مردم را نیز جریحهدار کرد، چرا که اولینبار بعد از 15 خرداد 1342 بود که رژیم اینچنین بیمحابا به کشتار بیرحمانه میپرداخت. بعد از آن قیامهای متعددی به راه افتاد. همه مردم وظیفه خود میدانستند که قدمی در راه انقلاب بردارند، لذا هر جا میرفتی جمعیتهایی دیده میشدند که با حمل پلاکاردهایی علیه رژیم شعار میدادند. آن روزها جنبوجوش خاصی داشتیم. هر 5 نفر [خانواده] مبارز بودیم. همسرم وسایل لازم را برای ما آماده میکرد. دخترم، محبوبه، خانمها را جمع میکرد و برای آنها شعار مینوشت. محمد و مهدی نیز رساله امام را بین مردم پخش میکردند. از صبح که نماز میخواندیم، در منزل را قفل کرده و به خیابانها میآمدیم. در پی تظاهرات، به تجمع یا اعتصاب میرفتیم و تا پاسی از شب بیرون میماندیم.
یکی دیگر از خاطراتم در رابطه با 17 شهریور، مربوط به دکتر غرضی است. ایشان داروخانهای به نام امید در جنوب تهران داشت. خود وی دکتر داروساز بود و همکاری هم به نام آقای رضایی داشت که مداح و از بچههای خیابان ادیب و آبمنگل بود. ما مدتی که از اصفهان خارج شده بودیم، در منزل وی بودیم. این داروخانه در خیابان ری در بازارچه نایبالسلطنه قرار داشت. دکتر غرضی و رضایی کاملاً در جریان انقلاب بودند.
داروخانه آنها، مأمنی برای کتابها و اعلامیههای ممنوعه بود. این دو نفر در جریان 17 شهریور بسیار فعال بودند. داروخانه آنها محل مداوای مجروحین بود. افراد زیادی در این حادثه زخمی شدند؛ علت آن هم حضور گسترده مردم بود. ما عدهای از مجروحان را در این داروخانه مداوا کردیم؛ در حالی که بیمارستانهای اطراف از جمله بوعلی، جرجانی و بازرگانان هم مملو از مجروحان بود. همه این بیماران به هزینه آقای دکتر رضایی و غرضی مداوا میشدند.
منبع: خاطرات حجتالاسلام علیاصغر جعفری اصفهانی، تدوین، ابراهیم عباسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386. صص 144 – 152.
تعداد بازدید: 979