19 اردیبهشت 1398
هادی قاسمی
چهل سالست میگریم، چهل سالست میخندم
کتاب خاطرات تلخ و شیرین پر از پندم
من از آغاز دل بستم، به استقلال و آزادی
ز هر چه زرق و برق آورد شرق و غرب دل کندم
من آن باغم که دستانی خدایی کاشت بذرم را
سپس ساقه به ساقه زد به ساق عرش پیوندم
نهال کوچکی بودم که از توفان گذر کردم
تعجب میکند عالم، اگر سروی تنومندم
مرا فکه، طلائیه، شلمچه، فاو میفهمد
چنانکه لحظههای داغ سرخاخون اروندم
در این عالم که دنیا از زر و سیم آبرومندست
من از خون جوانان برومند آبرومندم
کبوترهای خونینپر ز دوشم میپرند و من
به پای بال و پرهاشان هزاران بوسه میبندم
شعار «میروم تا انتقام سیلی زهرا_
بگیرم» را زدم با سربلندی روی سربندم
زمین مات ثباتم شد، زمان حیران جریانم
سرود رود کارونم، شکوه کوه الوندم
درون پیکرم روح جوانی میدود امروز
که پرشورست چشمانم، که پرشوقست لبخندم
جهان زیباتر از این روزگاران میشود روزی
و من چشم انتظار وعدهی حق خداوندم
بهارا! بی تو فروردین فقط تکرار تقویمست
از این تکرار میسوزد همیشه جان اسفندم
تعداد بازدید: 1004