26 اردیبهشت 1398
محمد باصری
از آن از سینه من برنمیخیزد سرود امشب
که از هر خانه میآید نوای رود رود امشب
زمین تشنه را شاید بگردی تهنیتگویان
که جای اشک از هر دیدهای جاریست رود امشب
ز خونهایی که ناحق ریختیای شاه خونآشام
بکن پیمانه را لبریز با آهنگ رود امشب
از این اعمال ظلم و زور و این اعمال شرمآور
از آن ترسم که از خشم آسمان آید فرود امشب
ز فریادی که برمیخیزد از حلقوم مادرها
بکن رقصی فرحانگیز در بزم سرود امشب
بمیرم من چه قامتها که شد در زیر خاک امروز
چه صورتها که شد از سیلی دشمن کبود امشب
به جای اشک امشب خون ببار ای چشم خونپالا
به هر تدبیر باید عقده دل را گشود امشب
مگر پیوسته روح پاکشان با روح پیغمبر
که برمیخیزد از قبر شهیدان بوی عود امشب
از آن بر خویشتن لرزید از فریاد آزادی
که دشمن قدرت آزادگان را آزمود امشب...
17 شهریور 1357 ـ شیراز
منبع: مجموعه شعر: از ژاله آمدند، به کوشش دفتر ویرایش، تهران: شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی. چاپ دوم 1375، ص 16.
تعداد بازدید: 1174