24 مرداد 1398
علی فردوسی
مُشتُلُق میدهد چمن به نسیم، خبر از سمت خاور آمده است
رنگ دیگر به رخ ندارد شب، آفتاب از افق برآمده است
آشتی بین آب و ماه افتاد، موج شد انقلاب و راه افتاد
خواب ساحل پرید وقتی دید موج با شور دیگر آمده است
خشتهایش به لرزه افتادند برج و باروی کهنهی طاغوت
مُشتها منجنیق ایمان شد، بانگ «اللهاکبر» آمده است
به جماعت دوباره صف بستند دوش بر دوش هم فُراداها
آشنایی دوباره باب شده کفر بیگانگان درآمده است
تاج و تاراج و کاخ مرمر و عاج همه در شعلههای غیرت سوخت
ظلمت از تخت شب به زیر افتاد، ماه بر روی منبر آمده است
باز زین کرد غرب گاوچران گُردههای وطنفروشی را
ـ دُم تکان دادهاند تا خرج یونجه و کاهشان درآمده است
«وَ یُدُالله فوقَ أیدیهم»، بگذارید دشمنی بکنند
نه که قبلاً نکردهاند این قوم هرچه از دستشان برآمده است!
*
این منم مرد بیشهی شیران، زادهی خاک خرّم ایران
ای گردن کلفتهای جهان دورهی قلدری سر آمده است
منبع: انشای عقل: کتاب پنجمین جشنواره شعر انقلاب. تهران: حوزه هنری انقلاب اسلامی، 1394، ص 105.
تعداد بازدید: 957