انقلاب اسلامی :: جمعه خونین

جمعه خونین

14 شهریور 1398

حمید سبزواری

بس درد یاد از یاد تو در سینه دارم

داد از تو ای آیینه هر آدینه دارم

جان دل اندر سینه پنهان کینه دارم

زان جمعه خونین غمی دیرینه دارم

**

فریاد زان آدینه، زان آدینه فریاد

جان می‌گدازد چون کنم زان ماجرا یاد

زان بی‌حیایی‌های اردوی ستبداد

یادآور هنگامه خونین خرداد

**

زان آذرین فریادهای دشمن‌آزار

زان آتشین رگبارها در اوج پیکار

زان ماجرا، زان سیل، زان توفان خونبار

زان خشم دشمن‌سوز مردان فداکار

**

زان مادران از غم فرزند خسته

زان دختران مرگ در احرام بسته

خشم‌آفرینان به خاک و خون نشسته

کاخ ستم را طارم و ایوان شکسته

**

زان لاله‌های رسته بر دامان ژاله

گلهای پرپر گشتة گلدان ژاله

نقش‌آفرینان نگارستان ژاله

در خون تپیده بر سرِ میدان ژاله

**

زآنانکه پیمان با خدای خویش بستند

پیوند آن اهریمن جائر شکستند

با بذل جان از دام استبداد رستند

از پای ننشستند و بند از پا گسستند

**

زآنانکه در چشمانشان برق شرف بود

پیغامشان گلواژة «قم لا تخف» بود

در راه حق فیض شهادتشان هدف بود

امیدشان در دل چو گوهر در صدف بود

**

آن نامداران شبان‌روزان نخفته

شب تا سحر با یاد حق تکبیر گفته

در صبح عشق و آرزو چون گل شکفته

شوق شهادت را چو جان در دل نهفته

**

آنانکه در کوی طلب با سر دویدند

رسم شرف، راه شهادت را گزیدند

پیکان دشمن را به جان و دل خریدند

با شوق آزادی به خاک و خون تپیدند

**

ای یادتان یادآور ایمان و امید

ای نامتان بر صفحة تاریخ، جاوید

ای قدرتان برتر ز مهر و ماه و ناهید

آنکه به مردن زنده‌تر گردد شمایید

**

روزی که اندر ژاله عید خون گرفتید

تاب و توان ز اهریمنان دون گرفتید

دریا شدید از ژاله تا کارون گرفتید

هر قطره بخشودید صد جیحون گرفتید

**

روزی که کفر و دین مقابل بود آن روز

روز مصاف حق و باطل بود آن روز

با هم مقابل موج و ساحل بود آن روز

همسنگ دریا بود، اگر دل بود آن روز

**

مردانه در پیکار دشمن جان فشاندید

تیر بلا بر جان اهریمن نشاندید

خونخوارگان را زهر ناکامی چشاندید

دژخیم را بر دشت رسوایی کشاندید

**

آن روز خون لاله‌ها بر ژاله می‌ریخت

اشک شقایقها ز داغ لاله می‌ریخت

لبها ز سوزِ سینه‌ها تبخال می‌ریخت

گویی ز گردون اخگر قتّاله می‌ریخت

**

آن روز، روز عشق، روز آرزو بود

میلاد سرخ امتی پیکارجو بود

آغاز آزادی فریاد از گلو بود

روز جنون خصم، روز مرگ او بود

**

آری چو خون پاکتان موج‌آفرین شد

گلبام‌ها فریادهای آتشین شد

اهریمن خودکامه بی‌تخت و نگین شد

آزاد، از ظلم و ستم، ایران زمین شد

**

زان هفدة شهریور، آن بهمن برآمد

زان قطره‌ها صد موجِ ‌بنیان‌کن برآمد

از هر کران فریاد مرد و زن برآمد

جان از تن آن دشمن ریمن برآمد

**

هرگه که از آن جمعه خونین کنم یاد

یاد آیدم از نیمة خونبار خرداد

نالد دل اندر سینه‌ام از تاب بیداد

فریاد بردارم که نفرین بر ستبداد

تهران ـ شهریور 1359

 

منبع: مجموعه شعر: از ژاله آمدند، به کوشش دفتر ویرایش، تهران: شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی. چاپ دوم 1375، ص 38.



 
تعداد بازدید: 1301


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: