18 مهر 1398
محمدرضا عبدالملکیان
شکست را شکسته خشم تو ـ
ـ در بازوان من
انگار قد کشیدهام
انگار طعم حادثهای را چشیدهام
بازو گشادهام که زمین
آغاز بر شکفتن و گفتن را
با انتظار خاک بگوید
بازو گشادهام که سرودی از آسمان
آغاز آفرینش باران را
با خاک سینهچاک بگوید
من با توام
در هر کجای عشق که هستی
من نیز سنگ شعری خود را
تا شیشههای پنجره بسته سکون
پرتاب میکنم
باید که سدِ شیشه فرو ریزد
وقتی پرنده کلام رسولم
اندیشناک بال گشودنهاست
شکست را شکسته خشم تو
در بازوان شهر
شهر سکوت را
در سر هوا، هوای سرودنهاست.
پاییز 1357
منبع: صدا، صدای خدا بود: مجموعه شعر، تهران: شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی. پاییز 1357. صص 48 و 49.
تعداد بازدید: 952