25 مهر 1398
علی فردوسی
گلوی آه مردم بود هر سو زیر چاقویی
پر از قدارهبندان بود هر سویی و هر کویی
نه فریادی که برخیزاند این خواب هراسان را
نه شمعی تا کند روشن شبش را قدر سوسویی
تو اما آمدی با لشکری از آه مظلومان
نچربد تا به زور آه از این پس زور بازویی
تو اما آمدی تا داد از بیداد بستانی
اگر در پنجهی شیری، اگر در چنگ چاقویی
اگر طاغوت خون عدل را در شیشه کرد، اما
پس از تو خون حق پایین نرفت از حلق زالویی
حساب کار ظالم بعد از این با توست، وقتی که
ترازو را تعادل میدهی با اخم ابرویی
دگر تخت قضاوت تکیهگاه شیرمردان است
دگر گرگی نیندازد نگاه چپ به آهویی
*
به او و انقلابش وصلهی ظلمی نمیچسبد
آهای ای غرب وحشی راستی داری عجب رویی!
منبع: انشای عقل: کتاب پنجمین جشنواره شعر انقلاب. تهران: حوزه هنری انقلاب اسلامی، 1394، ص 104.
تعداد بازدید: 956