11 آذر 1398
امام خمینی تشریف آورده بودند و انقلاب در شرف پیروزی بود ولی هنوز رادیو به تسخیر مردم درنیامده بود. گاردیهای مسلح و مجهز از رادیو محافظت میکردند. هوا خیلی سرد بود و ما در منزل یکی از بستگان نشسته بودیم. رادیو را روشن کرده بودیم تا ببینیم چه میگوید. یکدفعه صدای تیک تاک ساعت پخش شد و بعد صدایی که صدای آشنای آقای شیخ فضلالله محلاتی بود گفت: «توجه فرمایید این صدای انقلاب اسلامی ایران است» و سپس سرود «خمینی ای امام» را پخش کرد.
با شنیدن صدای آقای محلاتی از رادیو و در واقع تسخیر رادیو توسط مردم، به قدری خوشحال شدیم که میخواستیم به آسمان پرواز کنیم. لحظات شیرین و شورانگیزی بود. من خودم را به مدرسه رفاه رساندم. به من گفتند یک تانک اینجا هست، شما باید بر روی آن بایستی، تا این تانک در خیابانها مانور بدهد. من روی تانک ایستاده بودم و تانک از خیابان بیرون آمد، به طرف خیابان مجاهدین رفت و از آنجا هم به طرف میدان بهارستان و سپس توپخانه و بعد بازار و بالاخره باز به خیابان ایران آمد. خلاصه، با تانک یک دور کامل تهران زدیم تا جایی که از دود تانک تغییر قیافه پیدا کرده بودیم. مردم، در خیابانها وقتی که چهره یک روحانی را میدیدند که بر روی تانک ایستاده بود، بسیار خوشحال بودند.
پس از اینکه رادیو تسخیر شد، شروع کردیم که اسلحههای پخش شده در بین مردم متفرقه و عناصر غیر قابل اعتماد را جمعآوری کنیم. اسلحههایی را که جمعآوری کرده بودیم برای مرحوم آقاشیخ فضلالله محلاتی فرستاده بودیم و ایشان رسید آن را به بنده داده بود. مرحوم محلاتی نوشته بود: «بسمه تعالی، حجتالاسلام آقای موسوی کاشانی، با سلام و تحیات، یک بنز خاوری که شما فرستاده بودید و پر از اسلحه بود به دست ما رسید». رسیدی که آقای محلاتی به ما داده بود فقط همین بود که ذکر شد، چیز دیگری مثلاً عدد و رقمی یا شمارهای در آن نبود. یک روز نیز به من خبر دادند که در اطراف پادگان قوچک، گوشهای کیسه خوابی از زیر خاک پیداست و از من خواستند که ببینم موضوع چیست؟ به محل مذکور رفتیم. وقتی که زمین را شکافتیم مخزنی کشف کردیم که پر از اسلحه بود.
منبع: قیصری، مهدی. خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن موسویفرد (کاشانی). تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1387. صص133 تا 134.
تعداد بازدید: 964