25 آذر 1398
پس از اینکه سه چهار ماه ارتباطم با دوستانم... قطع شد، تصمیم گرفتم خودم مبارزات را دنبال کنم، چرا که در مبارزه انسان نباید منتظر کسی باشد و حتی باید دیگران را به گروه خود دعوت کند. پس با چند نفر از دوستان، گروهی به نام «خرداد خونین» را تشکیل دادیم. نام خرداد را از جریان 15 خرداد[1342] و خونین را از قضیه سپتامبر سیاه فلسطینیها الهام گرفتیم. بدینترتیب من با فاضل البصام که رابط گروه الفتح شده بود و عدهای دیگر از دوستان به این فکر افتادیم که گروه خرداد خونین را تشکیل دهیم.
در مدت بسیار کوتاهی این گروه رشد کرد و چیزی بیش از هشتاد نفر ـ که اکثر قریب به اتفاق آنها دانشجو بودند ـ جذب این گروه شدند. البته زمانی که همه دستگیر شدند ما تازه فهمیدیم که گروه هشتاد نفر عضو فعال و مرتبط داشته است، زیرا دفتری برای ثبت اسامی نبود. از جمله اعضای گروه که من با آنها در ارتباط بودم، فاضل البصام، احمدرضا کریمی، کلاهدوز و محمد ضابطی بودند.
در زمستان سال 1351 این گروه وارد مرحله مسلحانه شد. به طوری که، یکی از اعضای گروه مقداری دینامیت و اسلحه فراهم کرد و اعضای دیگر هم در جذب کمکهای مردمی، با عدهای از علاقهمندان ارتباط برقرار کردند. به طور مثال جواد شرافت، در آن زمان ادارهکننده جلسات محرمانه تفسیر قرآنی بود که آقای عظیمی در طبقه چهارم کتابفروشیشان تشکیل داده بود. در این جلسات ضمن تفسیر، اخبار ممنوع سیاسی و مبارزاتی نقل و مورد بررسی قرار میگرفت که جنبه آموزشی هم داشت. در یکی از جلسات آقای شرافت توانسته بود از برخی منابع، مواد منفجره و سلاح تهیه کند، او هم این مواد را در اختیار گروه قرار داد؛ بدینترتیب ظرف سه چهار ماه، گروه به صورت رسمی شکل گرفت. به طوری که در یک روز، دوازده انفجار رأس ساعت دو بعدازظهر در مناطق مختلف تهران صورت دادیم و هیچکس در این قضایا دستگیر نشد. این اولین اقدام نظامی گروه علیه رژیم[پهلوی] بود. بمبهای این عملیات دستساز و از جمله بمبهای صوتی، اشتعالی و انفجاری بود. [کار گذاشتن] بمبهای انفجاری با هدف تخریب و بمبهای اشتعالی با نیت آتشسوزی و کمی تخریب صورت میگرفت و [بمبهای] صوتی هم، در حقیقت حالت یک اخطار را داشت و با هدف ناامن کردن محیط بود.
در انفجارهایی که انجام میشد، من هم یکی از اعضای تیم بودم، که به اتفاق خواهرم یک عملیات نظامی را با موفقیت انجام دادیم. عملیات مذکور در یک مجتمع، اطراف میدان ونک بود، که تقریباً اقشار مرفه و وابسته به رژیم در آن رفتوآمد داشتند و برنامههایشان را آنجا اجرا میکردند. قبل از انفجار، چندینبار برای شناسایی به آن مکان رفته بودم و مکانی را برای گذاشتن بمب انتخاب کردیم، تا اطمینان پیدا کنیم که هیچ صدمهای به کارمندان جزء آنجا نمیخورد... اینطور هم شد. در این مجتمع، سینمایی هم بود که من و خواهرم بعد از اینکه بمب را کار گذاشتیم، به داخل آن رفتیم و نشستیم. بمب سه دقیقهای و صوتی بود و بعد از سه دقیقه با صدای زیاد منفجر شد و اصلاً تخریب نداشت. تمام کسانی که در سالن نشسته بودند، از سالن خارج شدند. ما هم همراه جمعیت خارج و وارد خیابان شدیم.
در میدان ونک سوار ماشین شدیم و رفتیم. این کار اینقدر طبیعی صورت گرفت که اگر همه عوامل رژیم هم بسیج میشدند، نمیتوانستند تشخیص دهند که این انفجار، کار چه کسی است؟ زیرا همه ظواهر رعایت شده بود. البته این اولین اشتباه گروه بود، که در یک روز و یک ساعت، دوازده انفجار انجام داد. به همین خاطر، ساواک در فکر افتاد که گروهی با توانایی بالا انجام انفجارهای متعدد را در یک ساعت و در یک زمان پیش میبرد و هیچ ردی از خود بهجا نمیگذارد. به این دلیل تلاش کرد که سریعتر با آن مقابله شود.
منبع: خاطرات سیداحمد نصری. تدوین ندا خجستهنژاد، سیدقاسم حسینی. تهران: مؤسسه فرهنگی و هنری انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392. ص 52 ـ 54.
تعداد بازدید: 1061