02 دی 1398
تظاهرات و فعالیتهای انقلابیون مقداری فروکش کرده بود. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه به سال 1356 و فوت مشکوک حاجآقا مصطفی خمینی رسیدیم. در چهلم آقا مصطفی ما در مسجد جامع خرمشهر مراسم گرفتیم. منبریِ رسمی آن مراسم من بودم، اما قبل از من فرزندم، شیخ عباس محمدی به منبر رفت. ایشان در سخنرانیشان اسم حضرت امام [خمینی] را برد و جوانها را به وجد آورد و آنها مرتب برای امام صلوات میفرستادند. بعد از ایشان من منبر رفتم و در واقع ادامه صحبتهای ایشان را پی گرفتم. از علما و عالمان حرف زدم و از مقام علمی آقا مصطفی و حضرت امام مطالبی گفتم و چندین بار هم نام امام را بردم. مردم از این صحبتها به شوق و ذوق آمده بودند و مرتب صلوات میفرستادند. فردای مراسم از طرف شهربانی یا ساواک گفتند که شیخ عباس ممنوعالمنبر است. ایشان باید بازداشت شود، اما او را بازداشت نمیکنیم، ولی حق ندارد به منبر برود. از من هم تعهد خواستند که چنانچه به منبر رفتم، نامی از امام خمینی(ره) نبرم. من هم به صورت شفاهی قول دادم، ولی در عمل به تعهدم پایبند نبودم و نام امام را میبردم. اطلاعات شهربانی به خاطر ارتباطی که با هیئت مدیره مسجد ما داشت، نزد بعضی از آنها گله کرده بود که فلانی قول داد که دیگر اسم آقای خمینی را نبرد و ایشان را ترویج نکند و حرفهای سیاسی نزند، اما به قول خودش عمل نمیکند.
یکی از اقدامات ما در خرمشهر تشکیل جلسهای مرکب از روحانیون خرمشهر بود. در آبادان روحانیون جلسه هفتگی داشتند و عصرهای جمعه مراسمی برگزار میکردند. ما هم گفتیم خوب است مراسمی داشته باشیم. روحانیون و ائمه جماعات خرمشهر هم قبول کردند و قرار شد که این جلسه جمعهها بعد از نماز مغرب و عشا برگزار شود. مکان جلسه هم به صورت سیار بود و هر هفته در یکی از مساجد تشکیل میگردید. من هم قبول کردم که منبر بروم. تشکیل این جلسه بین ائمه جماعات عجم تصویب شد و ائمه جماعات عرب گرچه گاهگاهی در جلسه شرکت میکردند، اما عضو این جمع نبودند. در این جلسات مسائل سیاسی را مطرح میکردم، اما در اوایل خیلی تند نبود. انقلابیون مقداری آرام شده بودند و نیاز به جلسهای که محرک باشد داشتند.
منبع: خاطرات آیتالله عبدالله محمدی. تدوین: محمدرضا احمدی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول. 1392. صص 61 و 62.
تعداد بازدید: 939