انقلاب اسلامی :: سوژه‌هایی در دل تاریخ یا در گستره جغرافیایی جا مانده‌اند
اختتامیه دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد

سوژه‌هایی در دل تاریخ یا در گستره جغرافیایی جا مانده‌اند

27 آذر 1398

مریم رجبی

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی انقلاب اسلامی، اختتامیه دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، شنبه بیست‌وسوم آذر 1398 در تالار قلم کتابخانه ملی ایران برگزار شد. این جایزه مهم‌ترین جایزه ملی در ادبیات داستانی ایران است که اسم آن به نام جلال آل‌احمد مهمور شده است. نخستین دوره جایزه جلال در سال 1387 با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و هم‌زمان با زادروز جلال برگزار شد.

در دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، با حکم سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی،  محمدرضا شرفی خبوشان(نویسنده)، منیژه آرمین(منتقد ادبی)، محمدسرور مولایی(استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبی)، حمیدرضا شاه‌آبادی(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی)، مریم برادران(عضو هیئت علمی دانشگاه و مستندنگار)، شهریار عباسی(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی)، محمدعلی مهدوی‌راد(استاد حوزه و دانشگاه)، مجید قیصری(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی) و مهدی قزلی(نویسنده و مستندنگار) به عنوان اعضای هیئت علمی و همچنین محمدرضا شرفی خبوشان به عنوان دبیر علمی و مهدی قزلی به عنوان دبیر اجرایی این دوره انتخاب شدند.

جلال ردیه‌نویسی نمی‌کرد

حجت‌الاسلام سیدهادی خسروشاهی، مستندنگار، گفت: «آشنایی بنده با جلال آل‌احمد به دوران اوج نهضت ملی ایران برمی‌گردد. من در آن زمان نوجوانی در تبریز بودم که به خواندن روزنامه‌های چپ و راست علاقه بسیاری داشتم. برای خریدن روزنامه پول نداشتیم. به خیابان تربیت می‌رفتیم. در آن خیابان یک روزنامه‌فروش توده‌ای به نام آقای ملازاده بود که روزنامه‌ها را روی تابلویی نصب می‌کرد تا اگر کسی می‌خواهد بخواند، بتواند استفاده کند و البته هدفش بیشتر روزنامه توده‌ای‌ها بود. من علاوه بر آن‌ها به خواندن روزنامه شاهد هم علاقه داشتم. ظاهراً مرحومِ جلال مدیر داخلی آن بود ولی اگر مدیر هم نبود، مقالات خوبی در آن روزنامه منتشر می‌شد. این آشنایی از دور بود.

من سال 1333 به قم و بعد به تهران خدمت دوستان مسجد هدایت رفتم که مرحوم آیت‌الله طالقانی در رأس آنها بود. من از ایشان سؤال کردم با چه کسانی در تهران ملاقات کنم؟ ایشان یکی از کسانی که معرفی کرد، غیر از اصحاب مسجد که خدمت‌شان ارادت داشتم، جلال آل‌احمد بود. پیدا کردن جلال در آن روزها آسان بود. شماره تماسش را گرفتم و با او صحبت کردم و سپس برای دیدنش رفتم. خیلی متواضع بود و در همان زندگی طلبگی عادت داشت، از ما پذیرایی کرد. همسرش، سیمین دانشور هم حضور داشت. آشنایی ما منجر به دوستی نزدیک شد. من در جلسه‌ای در مورد رساله‌ آیت‌الله سیدمحسن امین آملی تحت عنوان «عزادری‌های نامشروع» پرسیدم که چاپ شده بود و او در پاسخ گفت که من این رساله را در جوانی، در سال 1322 از طرف جمعیت اصلاح، ترجمه کرده بودم که قیمتش هم دو قران بود. جلال این جمعیت اصلاح را با تعدادی از دوستان روشنفکر خود تشکیل داده بود. جلال گفت ناگهان همه نسخ آن رساله نایاب شد و من خوشحال بودم که مردم آن را خوانده و هشیار و آگاه شدند، اما بعد معلوم شد که چند نفر از بازاریان مؤمن، همه اینها را قربة‌الی‌الله خریده‌ و یک‌جا آتش زده‌اند؛ به این دلیل که سیدمحسن امین آملی در آن رساله، عزاداری‌هایی از نوع قمه‌زنی و... را حرام اعلام کرده بود. این رساله دست من ماند تا آیت‌الله خامنه‌ای با شجاعت و شهامت حسینی، برای اولین‌بار، این اعمال را حرام اعلام کردند. صریحاً اعلام کردند که بدعت محسوب می‌شود و غیرمجاز است. من هم بهانه‌ای پیدا کردم و این رساله را از بین تلی از اوراق و کتب پیدا کردم و از آنجا که هر چیزی که چاپ می‌شود، من مقدمه‌ای بر آن می‌نویسم، برای آن رساله هم مقدمه‌ای نوشتم که روزنامه اطلاعات آن را چاپ کرد و بعد هم آن را مستقل چاپ کردم.

سال 1346 در تبریز بودم. از آنجا که تابستان‌ها هوای قم بسیار گرم بود، ما به تبریز می‌رفتیم. ما در مدرسه حجتیه حتی پنکه هم نداشتیم. پنکه ما همان بادبزن‌های حصیری بود. من در تبریز شنیدم که نشریه‌ای به نام جُنگ هنر امروز چاپ شده است. سراغ آقای ملازاده رفتم. از او در مورد این نشریه پرسیدم و او پاسخ داد که این نشریه به تبریز نرسیده و در تهران هم جمع شده است. علتش را پرسیدم و او گفت که جلال مقاله‌ای علیه اسرائیل و صهیونیست داشته است. به تهران برگشتم و به جلال زنگ زدم و گفتم که من دنبال همچین نشریه‌ای می‌گردم و نیست. گفت تمام آنها به صورت یک‌جا جمع شد و آن مجله عصر جدیدِ دکتر سیروس طاهباز که مقاله‌ام را در ضمیمه آن منتشر می‌کردم هم برای ابد توقیف شد. گفتم من نسخه‌ای از آن را می‌خواهم. گفت من برای‌تان می‌فرستم. گفتم نه! گفتم اگر شما آن را به قم پست کنید، ممکن است چاپارخانه یا دارالخلافه قم آن را بردارند و خودشان مطالعه کنند و به دست من نرسد. گفتم امروز می‌آیم و آن را از شما می‌گیرم. خدمتش رسیدم و بسیار بامحبت برخورد کرد. گفت این تنها نسخه‌ای است که دارم و من هم آن را گرفتم و بین کوهی از اوراق و اسناد نگهش داشتم. چند ماه قبل از انقلاب گفتند که آزادی بیان هست، آزادی نشر هست، من از فرصت استفاده کردم و مقاله او را به رساله‌ای تحت عنوان «اسرائیل، عامل امپریالیسم» تبدیل کردم. این رساله را در قم از طرف انتشارات نذیر چاپ کردم. دلیل چاپ رساله در این انتشارات این بود که اگر در انتشارات دیگری چاپ می‌کردم، ممکن بود به سراغ‌شان بروند، اما انتشارات نذیر وجود خارجی نداشت که بخواهند پیدایش کنند. چاپ اول پنج هزار نسخه در سطح تهران چاپ کردیم. بعد از دو تا سه هفته گفتند تمام شد و من گفتم که دوباره چاپ کنند. چاپ دوم پنجاه هزار نسخه چاپ شد که آن هم نایاب شد. در آن زمان که جمعیت ایران نصف جمعیت فعلی بود، کتاب‌ها در نسخه‌های بالایی چاپ می‌شد، ولی الان اگر کاغذ گیرمان بیاید، کتاب‌مان را در هزار نسخه، بعد از گذشتن از ممیزی‌های مربوطه، چاپ می‌کنیم. از آن تعداد، پانصد نسخه فروش می‌رود و پانصد نسخه می‌ماند. یک فرانسوی مثالی دارد که می‌گوید از کتاب‌هایی که چاپ می‌کنیم، نصفش توزیع نمی‌شود، از آن نصفی که توزیع می‌شود، نصفش خریداری نمی‌شود، نصفِ آن خریداری‌شده هم خوانده نمی‌شود، نصف آن چیزی که خوانده شده هم فهمیده نمی‌شود! با اینکه وضعیت اقتصادی مردم هم خوب نبود، اما بعضی کتاب‌ها 180 تا 200 هزار نسخه چاپ می‌شد، اما الان دوست عزیز ما آقای رسول جعفریان کتاب‌هایش در 10 نسخه چاپ می‌شود که اگر آن را چاپ نمی‌کرد، بهتر بود چون او معتقد است که باید دیجیتالی شود. بالاخره کتاب «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و «عزاداری‌های نامشروع» به همت آقای سیدمحمود دعایی از طرف مؤسسه اطلاعات چاپ شد.

بعد از انتشار کتاب غرب‌زدگی، آقایی به نام داریوش آشوری، که هنوز هم هست، مقالاتی تحت عنوان عرب‌زدگی نوشت که در واقع در مقابل غرب‌زدگی آل‌احمد بود و او را متهم کرد که عرب‌زده شده است. من به آل‌احمد گفتم که پاسخی درمورد این مقالات ندادید. او گفت از این مقالات خبر نداشتم و یکی از دوستان آورد و آنها را دیدم؛ شما الان می‌گویید که من بر آن رد، ردیه بنویسم؟! گفتم بالاخره پاسخی می‌خواهد. گفت من الان مشغول پاسخ او هستم و دارم کتابی به نام «در خدمت و خیانت روشنفکران» می‌نویسم. این دوستان می‌خواهند من را وادار به ردیه‌نویسی کنند و من را از کار اصلی باز دارند. کتابش درآمد و استفاده کردیم.»  

آل‌احمد چشم و گوش ما بود

اشرف بروجردی، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، گفت: «ادای احترام به ارباب فکر و زنده ‌نگه‌داشتن یاد و خاطره آنان، تلاشی است به قدر همت خود و قدم‌برداشتن در طریق میل به جاودانگی انسان‌ها و اندیشه‌های آنان. یکی از این آشفته‌حالان و بی‌قراران گام‌برداشته در راه پرپیچ‌وخم و پرفرازونشیب و پردردسر فکر و اندیشه زنده‌یاد جلال آل‌احمد است. او روح ناآرام جامعه روزگار خود و زائر ساحت‌های گوناگون فرهنگ و ادبیات و اجتماع و سیاست بود. آل‌احمد در نخستین قدم‌های راه‌سپردن در وادی شدن‌ها به هر کجا که ذهن پرسشگر او میل می‌کرد، سرک‌ می‌کشید. نهله‌ها و اندیشه‌های گوناگون را آزمود. با بسیاری، چه موافق طبع و چه مخالف طبع نشست‌وبرخاست کرد و با تمام وجود، خود طعم سیاست و سیاست‌گری را چشید. در مسیر خلاف‌آمدها و خوش‌آمدهای پروسوسه و پرجذبه زمانه خود، چند صباحی قدم زد. خلاف تربیت سنتی و بومی خود اندیشید و سخن گفت. در زندگی همواره در پی یافتن جایگاه مستحکم و قابل اعتنا و اتکا برای اندیشیدن و اظهارنظر بود. تجربه‌های بسیاری اندوخت. تجربه‌هایی که از خود به یادگار گذاشت. از رنجی که مردم روزگارش می‌بردند، سخن گفت، از سرگذشت کندوها، از مدیر مدرسه، از تات‌نشین‌های بلوک زهرا و از دُر یتیم فارس و از اورازان گفت. داستان، سفرنامه، تک‌نگاری، جستارنویسی، خاطره‌گویی، ترجمه و غیره عرصه‌هایی بود که مشتاقانه پیمود و استعدادهای خود را در آن زمینه‌ها آزمود و بارور و ماندگار کرد. به آنچه که امروز با عنوان مطالعات بین‌رشته‌ای یاد می‌شود و به هرچه که در اطرافش می‌گذشت، منتقدانه نگریست و قلم به بیان آورد. از کلان‌ترین موضوعات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ادبی گرفته تا جزئی‌ترین و رازناک و مگوترین حرف‌وحدیث‌ها و اسرار زندگی خصوصی خود را در عین شجاعت یا صراحتی که بسیاری برنمی‌تابیدند، در نامه‌ها و آثار خود به قلم درآورد. ابایی نداشت و واهمه‌ای هم نکرد که دیگران درباره‌اش چه قضاوت می‌کنند. وقتی نیمای بزرگ، شاعر معاصر درگذشت، آل‌احمد در سوگ او نوشت: «پیرمرد چشم ما بود»؛ این تعبیرِ بسیاراستعاری آل‌احمد از نیما، امروز گویای حقیقتی است بسیار ملموس‌تر از وجود خود آل‌احمد در روزگار ما. امروز باید گفت که «آل‌احمد چشم و گوش ما بود». نسل‌های بسیاری حکایت‌های تلخ و شیرین زندگی مردم رنج‌دیده این دیار را از چشم آل‌احمد دیده‌اند. تجربه شخصیتی و پختگی و بلوغ فکری آل‌احمد او را به سمتی سوق داد که در عرصه نظر و اندیشه راه برون‌شد از سردرگمی‌های رایج روزگار خود را در دو مقوله مذهب و معرفت شخصی جست‌وجو کند. او عمیقاً به مواجهه ذهنیت عنصر ایرانی با مظاهر فریبنده غرب توجه کرد تا جایی‌ که در کتاب غرب‌زدگی از آن با عنوان وبازدگی یاد کرد و در نهایت رسید به سن‌زدگی و اینکه گندم پوسیده، ظاهری سالم دارد و اما درونی تهی و پوسیده و جامعه غرب‌زده از محتوا تهی شده است. شیفتگی و ازخود بی‌خود‌شدنِ روشن‌فکران را در رویارویی با چنین پدیده پررنگ‌ولعابی مطمح نظر قرار داد. در سفرهای خود به بلاد غرب کوشید تا با تیزبینی به زوایا و خفایای فرهنگی و اجتماعی جامعه غرب به ‌خوبی توجه کند؛ بازگشت به اصالت هویت‌های اصیل فرهنگی و اعتقادی و دینی و تمسک‌جستن به معنویت شرقی و ایرانی و نیز تمام منیت‌های فردی را از ساحت اندیشه و خودخواهی‌ها زدودن و خسی شدن در میقات‌ها. دست‌آوردهای معنوی و ارمغان و هجرت فکری آل‌احمد برای خود و جامعه ایران بود و آنچه نیاز امروز جامعه ماست، همان بازگشت به خویشتن و اصالت‌بخشی به هویت ملی و فرهنگی و تعلق خاطر داشتن به این سرزمین است. یادش گرامی و نامش بر تارک این سرزمین درخشان باد.»  

در این بخش از برنامه، داوران و نامزدهای بخش نقد ادبی معرفی شدند. داوران بخش نقد ادبی دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد: مریم حسینی(استاد دانشگاه، منتقد و پژوهشگر ادبی)، محمدرضا سنگری(استاد دانشگاه، نویسنده و منتقد ادبی)، ابوالفضل حری(عضو هیئت علمی دانشگاه و منتقد ادبی). نامزدهای بخش نقد ادبی این دوره از جایزه ادبی جلال عبارت بودند از: «بومی‌سازی رئالیسم جادویی در ایران» به قلم محمد حنیف و محسن حنیف از انتشارات علمی و فرهنگی. «تحلیل سوژه در ادبیات داستانی پسامدرن ایران» نوشته فرزاد کریمی از نشر روزنه. «درباره مانایی و میرایی: مجموعه نقد ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس» به قلم احمد شاکری از انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، «دوره‌بندی در تاریخ ادبی» نوشته ناصرقلی سارلی از نشر خاموش. «رمان اسطوره‌ای، نقد و تحلیل جریان اسطوره‌گرایی در رمان فارسی» به قلم سیدعلی قاسم‌زاده و سعید بزرگ‌بیگدلی از نشر چشمه. «نظریه و نقد ادبی، درسنامه‌ای میان‌رشته‌ای» نوشته حسین پاینده از انتشارات سمت.

در بخش نقد ادبی دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، یک کتاب شایسته تقدیر و دو کتاب، برگزیده مشترک شناخته شد. اثر شایسته تقدیر این بخش، کتاب «درباره مانایی و میرایی» نوشته احمد شاکری بود. احمد شاکری پس از دریافت جایزه گفت: «قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَة اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنی و فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّروا و در آیه دیگری می‌فرمایند که: اِنَّما یَخشَی اللّه مِن عِبادِهِ العُلَماء. قیام لله نیازمند معرفت بلله است و نمونه بارز و اتم و اکمل اجتماعی قیام لله، جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی و هدایت حضرت امام(ره)، آن معرفتی که حضرت امام در این ملت دمید، مصداق یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُماتِ اِلی النّور بود. ما با معرفت به این درجه رسیدیم؛ بنابراین تمام شرافتی که ما داریم، عزتی که داریم، نتیجه انقلاب اسلامی و نتیجه حرکت حضرت امام است. این معرفت، معرفتی حرکت‌بخش و قیام‌بخش است. بعضاً در فضای ادبی شنیده می‌شود که بعضی مدار و معیار و چهارچوب‌شان در انتخاب کتاب، در مدیریت فرهنگی، وطن است. اگر انقلاب اسلامی و اگر جمهوری اسلامی نبود، حتی ایران هم شرافتی نداشت که به آن افتخار کنیم؛ بنابراین این حوزه معرفتی تمامی شئون عمل و قدم ما را دربرمی‌گیرد. اگر ما اکنون از جایزه ادبی جلال آل‌احمد یاد می‌کنیم، جایزه ادبی جلال آل‌احمد، جایزه ادبی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است. جایزه جلال نه جایزه‌ای از جلال و نه جایزه‌ای برای جلال است، بلکه جایزه‌ای به نام جلال است، چون جلال انسان آزاده‌ای بود و خطای خودش را شناخت و به دامن اسلام برگشت؛ بنابراین در این جلسه اگر از جایزه جلال یاد می‌شود، باید این را در نظر داشته باشید که جایزه جمهوری اسلامی را تقلیل به یک شخصیت ندهیم.

اما می‌خواهم تشکری داشته باشم و این تشکر را می‌خواهم با این جمله بیان کنم که این معرفتی که انقلاب اسلامی برای ما پدید آورد، این معرفت در حوزه‌های مختلفی کار می‌کند. وقتی از جمهوری اسلامی یاد می‌کنیم، از چهارچوبی یاد می‌کنیم که عمل و قدم ما را تعیین می‌کند که به کدام سمت ببرد. سؤال این است که آن فرمایشی که امام راحل بر مبنای آن کلام و آن اعتقاد راسخ اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیهِ راجِعون بیان کرد، چه بود؟ این بود که نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی. یعنی حدومرزی قائل شد که این مرز را در قلم جلال هم می‌بینیم که در کتاب غرب‌زدگی‌اش مشهود است. سؤال این است، این حدومرز چیست و جایزه جلال چه حدومرزی را در انتخاب‌ها باید رعایت کند. آیا کتابی که مبنایش جبرگرایی است، می‌تواند به معرفت بلله بینجامد؟ آیا کتابی که مبنایش فرویدزدگی است، می‌تواند قیام لله انجام دهد؟ آیا کتابی که مضمونش، مضمون اروتیک است، می‌تواند به معرفت بلله ختم شود؟ آیا کتابی که شک را جایگزین یقین می‌کند، قادر است حرکت لله انجام دهد؟ به نظر می‌رسد که این دو مسیر، مسیری است که کاملاً از هم متمایز هستند. اما می‌خواهم از آقای خبوشان و دوستان بنیاد ادبیات داستانی به دو جهت تشکر کنم، اول اینکه بنده در قلم و قدمم موضعم نسبت به بنیاد و جایزه جلال مشخص است و همفکرانی از بهترین نویسندگان انقلاب نیز همین عقیده را دارند. ما امسال هم از بعضی نامزدها خون دل خوردیم. من هم‌چنان منتقد بوده و هستم، اما از دو جهت متشکرم؛ یک جهت این است که در این اختلاف‌ها وقتی در کتابی توافقی حاصل می‌شود، این یک جرقه نور و جرقه امیدی است که می‌توانیم رویش گفت‌وگو کنیم. یعنی حرفی وجود دارد و این حرف بین ما و طرف مقابل مشترک است و این بسیار مغتنم است. جهت دومی که می‌خواهم از آقای خبوشان و آقای قزلی تشکر کنم این است که به‌هرحال بنده در این سال‌ها منتقد جایزه جلال بوده‌ام، اما نه نقدی که جنبه شخصی داشته باشد یا باندی و جناحی باشد، هر نقدی که گفتیم، نقد علی‌المبنا بوده، بر اساس چیزی است که قریب به سی سال در حوزه علمیه آموختیم. به این دلیل از آقای شرفی خبوشان متشکرم که ما می‌دانیم، دیدن، جایزه‌ دادن و تقدیر کردنِ مخالف، کاری نیست که هرکسی بتواند آن را انجام بدهد و این نیاز به یک بزرگمنشی و حریت دارد که اینها را در این مجموعه در آقای شرفی خبوشان و آقای قزلی و داوران محترم مشاهده کردم.»

برگزیدگان مشترک این بخش، دو کتاب «کتاب نظریه و نقد ادبی، درسنامه میان‌رشته‌ای» نوشته حسین پاینده و «بومی‌سازی رئالیسم جادویی در ایران» نوشته آقای محمد حنیف و محسن حنیف بودند.

 

اینجا هرکسی کتاب خوب بنویسد، دیده می‌شود

مهدی قزلی، دبیر اجرایی چند دوره اخیر جایزه جلال، گفت: «من از آنچه که در این دوره و دوره‌های گذشته اتفاق افتاده است، گزارشی می‌دهم. ما نام و یاد نویسنده‌ای را بازتاب می‌دهیم که در یک سال گذشته بیش از دویست بار آثار او در نشرهای مختلف بازنشر شده است. این نشان می‌دهد که نام و یاد جلال و کتاب‌هایش زنده است. در این گزارش می‌خواهم بگویم گستردگی و تنوع و نگاه همه‌جانبه و چتر گسترده و پهن‌پیکر جایزه جلال تا چه حد بوده است. در شش دوره اخیر جایزه جلال، یعنی از دوره هفتم تا دوره دوازدهم، 53 نفر ظرفیت در هیئت علمی وجود داشت که 35 نفر در این جایگاه حضور پیدا کردند؛ یعنی 66 درصد افراد بدون تکرار بودند، یعنی به طور میانگین از بین هر سه نفر در هیئت علمی، دو نفر برای اولین بار حضور داشتند. این درحالی است که در شش دوره ابتدایی، تنها از 16 نفر برای حضور در جایگاه هیئت علمی استفاده شد که 29 درصد می‌شود. در این شش دوره 25 ناشر جایزه جلال را گرفته‌اند. آثار نشر چشمه با پنج بار موفقیت، آثار نشرهای سوره مهر و نیماژ با سه بار برنده ‌شدن بیشترین تعداد آمار برندگان را داشتند. در این شش دوره 72 نفر ظرفیت برای حضور در جایگاه داوری وجود داشته که 52 نفر از سوی هیئت علمی دوره‌های مختلف به عنوان داور انتخاب شدند و این یعنی 72 درصد داورهای ما در دوره‌های مختلف، بی‌تکرار بودند. در مورد دوره دوازدهم هم عرض نکاتی داشته باشم. میانگین سنی نویسندگان نامزد شده در این دوره جایزه جلال، 45 سال است. از میان 25 نویسنده و 22 عنوان کتاب نامزد شده، نه نفر، یعنی 36 درصد آنها کمتر از 40 سال سن دارند که این خودش جای توجه دارد. در نظر داوران جایزه ادبی جلال آل‌احمد، هر کسی در هر سنی و با هر اعتباری، کتاب خوب بنویسد، دیده می‌شود. دلیل این حرفم، اینکه در دوره دوازدهم، یعنی همین دوره، دو نفر از برندگان این جایزه، اثر‌اولی هستند. این موجب افتخار ما است و مایه مباهات. همچنین باید اشاره کنم که در کل این شش دوره اخیر، چهار نشر یوشا، هیلا، گلگشت و انتشارات قدیانی برای اولین بار در میان نامزدهای جایزه جلال دیده می‌شوند. دو نکته هم در مورد بنیاد شعر و ادبیات داستانی عرض کنم که ما سال گذشته در همین برنامه و همین مکان از پروژه سربازفرهنگ صحبت کردیم و اعلام رسمی کردیم و من مفتخرم عرض کنم که دکتر حسینی سورکی به عنوان یکی از محققان جوان کشورمان هستند که نامه‌های‌شان ردوبدل شد و به‌طور رسمی در حوزه فرهنگ مأموریت کار کردن پیدا کرد. نکته دومی هم که باید خدمت‌تان عرض کنم این است که تعداد اعضای پایگاه نقد داستان‌مان نزدیک به دو هزار عضو رسیده است. این اعضا از سراسر کشور هستند. که امروز از کتاب منتخب‌شان در اینجا رونمایی خواهیم کرد. برای اینکه همه آن اعضا متوجه باشند که اتفاقی که دارد می‌فتد، به نتیجه خواهد رسید. اگر از آن هزاروهشتصد نفر، 180 نفر در دوره حضوری شرکت می‌کنند، خواهیم دید که 34 نفر هم اثرشان منتشر می‌شود و این آثار به بهترین ناشران حوزه ادبیات ارائه خواهد شد. برای اینکه این بچه‌ها به ابتدای راهِ حرفه‌ای‌شدن هدایت شوند و بعد از آن به فعالیت‌های خودشان امیدوار باشند. برگزارکنندگان این جایزه، محب وطن، دوست‌دار انقلاب اسلامی و اهل ادبیات هستند. بیش از یکصد عنوان کتاب منتشر شده در مجموعه دارند که می‌تواند سبد یک‌ساله یک کتاب‌خوان حرفه‌‎ای را تأمین کند. امیدواریم خداوند بنده‌‌نواز فعالیت من و همکارانم را بپذیرد و درست گفت آن کسی که نوشت: خدا پرونده‌ای که دیگران می‌نویسند، نمی‌خواند.»

در یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال از «دانشنامه مجازی شعر و ادبیات داستانی ایرانیان» رونمایی شد. تا کنون در این ویکی‌ادبیات 250 مدخل وجود دارد.

نویسندگان‌مان را بخوانیم تا خودمان را خوانده باشیم

محمدرضا شرفی خبوشان، دبیر علمی دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، گفت: «بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، چهار دهه‌ای که خود نیمی از یک قرن است. نزدیک به نیمی از یک قرن، انسان ایرانی برای حفظ و نگهداشت و ارتقای آنچه برایش قیام کرده است، کوشیده است و در این کوشش طعم جنگ و رویارویی و تحریم را چشیده است؛ جان داده است و ایستاده است و در این ازخودگذشتگی و ایستادگی از دین و فرهنگ و باورهای خود، حیات حاصل کرده است و بنیه و توان گرفته است. انسانِ ایرانیِ این دهه‌های بی‌مانند، خود، انسانی بی‌مانند شده است. انسانی که خواسته خودش باشد و سر بَر کند و سرافراز باشد. آن هم در سرزمینی که در سراسر تاریخ، بسیارانی دست‌افکندن به موهبت‌های خدادادی را لازمه بقای خود دانسته‌اند و مطیع‌کردن انسان ایرانی و از خود بیگانه‌ساختن او را دروازه فتح و تسلط بر او شمرده‌اند. نویسنده ایرانی نیز از این جهت، انسانی بی‌مانند است؛ شاهد و ناظر و عامل تاریخ است و راوی و حاضر و حامل رنج‌ها و حماسه‌ها و عشق‌ها و مصائب است. نویسنده ایرانی دریافته ‌است که حفظ و به‌سامان‌داشتن و بالندگی آرمان‌های نیک و اهداف متعالی قیامش در گرو توجه‌دادن خویشتن و مردمش به رواج و بسط و فرایادآوردن دلسوزی و مهربانی و همدلی و همراهی و هماهنگی است. چه کسی دل می‌سوزاند؟ چه کسی انسانی مهربان است؟ چه کسی همدل همسایگان و هم‌شهریان و هم‌میهنان خود است؟ چه کسی همراهی و هماهنگی با نفوس جمعی را فضیلت می‌شمارد؟ نویسنده ایرانی پاسخ این سؤال را دریافته است و می‌داند که دلسوزان و مهربانان و همدلان و همراهان و هماهنگان یک سرزمین، آنانند که آن سرزمین را از آن خود بدانند و نسبت بدان حس مالکیت داشته باشند. ازخوددانستن و حس مالکیت است که تعهد می‌آورد و تعهد، ایمانِ به انجام وظیفه است در جهت انتفاع دیگری. دیگران اگر نباشند، فضیلت‌ها معنا پیدا نمی‌کند. مهربانی و دلسوزی و همدلی و همراهی و هماهنگی واژه‌هایی می‌شوند فاقد ارزش و خالی از محتوا و اگر این دیگران غیر از ما و من به‌حساب آیند، باز هم بنیاد و مایه تعهد سست می‌شود و فضیلت‌ها آلوده ریا و رنگ و دغل می‌شوند. نویسنده ایرانی دریافته است که بگوید دیگران، ماییم و آن‌چنان در اصل بهبودی‌بخش پای فشارد که این دیگران در ساحت خوشایند ما، غالب تهی کند و به یگانگی تبدیل شود. حال، نویسنده ایرانیِ این نیم قرن در پس قیام، مسئله‌اش با پذیرفتن و نشستن و خلاص‌ گفتن و تنها از دیگران خواستن است. ما نمی‌پذیریم که تنها انتخاب کنیم و بنشینیم و بگوییم خلاص! این نشستن و خلاص ‌گفتن بوی دموکراسی وارداتی می‌دهد. بوی عفونت سستی و رخوت می‌دهد که سرآغازش اعاده معناهایِ متمایز‌کنندهِ مشروطه‌وار، میان واژه‌های حکومت، ملت و مردم است. سرآغازش جدایی من از ما و فرضش تمارض خود از دیگری و ما از دیگران و وانهادن مالکیت و به تعبیری از خود واکندن تعهد و دشواری وظیفه و وانهادن آن تنها بر حکومت و ساختار ایجاد شده برای اداره سرزمینی است که در آن زندگی می‌کنیم. اینک پس از گذشت نزدیک به نیم قرن از انقلاب اسلامی و قیام همگانی ما، نویسنده ایرانی بیش از هر زمان دیگری می‌کوشد تا با آثار خویش، احساس جدایی ما از دیگری را از میان بردارد و ما را به ما توجه دهد و برای واژه‌های مشروطه‌وار حکومت و ملت و مردم، معنایی یگانه و سازنده و امیدبخش اعاده کند و با آثار خویش ما را به اعمال خویش توجه دهد، به نقشی که بر عهده گرفته‌ایم، به وظیفه‌ای که قرار است انجام دهیم و مدام تذکر دهد که ما ننشسته‌ایم که تنها نظاره کنیم و مطالبه‌گر از دیگران باشیم. ما قیام کرده‌ایم که حرکت کنیم و معنای انتخاب و رأی‌دادن ما، خلاصی از انجام وظیفه و ایجاد مرز و دوگانگی میان ما و دیگران و فرض واگذاری مالکیت به دیگری و آنگاه گفتن اینکه خلاص! و نشستن نیست. در دوازدهمین دوره جایزه جلال در هر چهار بخش این جایزه ادبی، نظاره‌گر تلاش نویسندگان خود هستیم. نویسندگانی که از آن ما هستند و به تعبیری خود ما هستند. در مستندنگاری، نویسندگان ما با ثبت آنچه ما بوده‌ایم و هستیم، ما را به خویش توجه داده‌اند. ما را به حماسه‌های هشت سال جنگ تحمیلی، تحمل مصائب در اسارت، ما را به پیروزی بر فقر و شرایط نامساعد و جدال با کاستی‌ها و پایمردی و آنگاه قهرمان شدن، بخشیدن در میادین ورزشی دنیا و ما را به تلاش و دلسوزی و مهربانی برای تعلیم و تربیت و تزکیه فرزندان‌مان در دورترین و دورافتاده‌ترین روستاهای صعب‌العبور و فقیر سرزمین‌مان، ما را به چیستی و چگونگی و چرایی آنچه که داریم و با ارائه روشن‌گرانه و محققانه اسناد و آنچه که داریم، ما را به حقایق تاریخی و غرض‌ورزی آن بسیاران توجه دادند. در نقد ادبی نویسندگان ایرانی ما را توجه داده‌اند به داشته‌های‌مان. در عرصه غنی و پربار زبان و ادبیات فارسی ما را دعوت کرده‌اند به تحلیل آنچه به دست داده‌ایم، به توجه به آنچه از ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس اندوخته‌ایم، به اسطوره‌های رمان فارسی و ایجاد زمینه‌های نقد و گسترش دانش نقد بر پایه دنیایی که در به‌وجود‌آوردن آن سهیم بوده‌ایم. در رمان و داستان بلند و داستان کوتاه، نویسندگان ما اثرگذاری رفتار ما را در جهانی که به‌ سر می‌بریم و حضور پررنگ رخدادهای مؤثر و تاریخی چون انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را در سرشت و سرنوشت‌مان به ما نشان دادند. نویسندگان ما برای ما نوشتند که انسان ایرانی اکنون کجا ایستاده است و چه تصوری از خود دارد و باید داشته باشد و چگونه است که توانسته است ارتباطش را با ریشه‌های عمیق و جوهره باورها و فرهنگ حفظ کند و چگونه تبدیل به انسانی بی‌مانند شده است. نویسندگان ما در روایت‌هایی از ما برای ما نوشتند که چگونه می‌خواهیم از عشق و مهربانی و دلسوزی و همراهی و هماهنگی نردبانی بسازیم برای تحقق آرمان‌های‌مان؟ آرمان‌هایی که برای آنها قیام کرده‌ایم، جان داده‌ایم و جنگیده‌ایم و تا امروزِ روز، مصائب آن بسیاران را تحمل کرده‌ایم. بیایید نویسندگان‌مان را بخوانیم تا خودمان را خوانده باشیم. آنان نه دیگری که خود ما هستند. در هر مستندنگاری، در هر نقد، در هر رمان و داستان کوتاهی، ماییم که حضور داریم و مالک آن چیزی هستیم که نوشته می‌شود. نخست نسبت به آنچه از ماست دلسوزی کنیم و با دریافتن و استقبال همدلانه بدان مجال بالندگی دهیم. آنگاه آنچه را که از آن ماست به پرسش بگیریم تا از خود پرسیده باشیم و آنگاه که همدلانه و هماهنگ از آنچه پرورانده‌ایم و صاحب آنیم، مطالبه کنیم، از خود مطالبه کرده‌ایم و آنکه از خود مطالبه کند، بهترین‌ها و نیکوترین‌ها را و باشکوه‌ترین‌ها را به خود خواهد داد. از اهالی مطبوعات و رسانه تشکر می‌کنم؛ چه آنها که همدلانه و با مهربانی خواستند تا این جایزه ملی را جدای از دسته‌بندی‌ها و اهداف سیاسی و منافع گروهی و شخصی یاری کنند و دیگرانی در میانه ندیدند که مایی که خودشان و همگان در آنند، حرمت نهادند و همگان را دعوت به توجه کردند و چه آنانی که زبان به انتقاد گشودند. سپاس من از اینان به خاطر همان دلسوزی و مهربانی و همراهی و همدلی است؛ چرا که اینان را دلسوز و مهربان و همراه و همدل ایران اسلامی می‌دانم و انتقادات‌شان را برآمده از تعهد و ایمان و انجام وظیفه. پس از این نیز شایسته است که پنجره گشوده به آثار معرفی‌شده باز باشد و اختتامیه معنای ختم کلام نباشد. چرا که نظر اهالی نقد و رسانه چه در رد و چه در تأیید آثار مورد نظر جایزه می‌تواند ما را که ماییم، به نویسندگان‌مان توجه دهد. باشد که دوست داشته شوند و ببالند و آیینه صادق و امیدوار و بی‌زنگار ما باشند در برابر ما.»

داوران بخش داستان کوتاه دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد عبارتند از: خسرو بابا‌خانی(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی)، علی‌اصغر عزتی پاک(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی)، احسان عباسلو(نویسنده، مترجم و منتقد ادبی) و نامزدهای این بخش عبارت بودند از: «افتاده بودیم در گردنه حیران» نوشته حسین لعل‌بذری از نشر نیماژ، «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک» به قلم راضیه مهدی‌زاده انتشارات هیلا، «قنادی ادوارد» نوشته آرش صادق‌بیگی از نشر مرکز، «گَرنوشته» به قلم مسعود سلطانی از انتشارات سوره مهر، «مشت خالی، گل یا پوچ» نوشته ماندانا جعفری از انتشارات یوشا، «هفت گنبد» نوشته محمد طلوعی از نشر افق.

بخش داستان کوتاه دوازدهمین دوره جایزه جلال آل‌احمد، برگزیده نداشت، اما کتاب تقدیری این بخش، مجموعه داستان «افتاده بودیم در گردنه حیران»، نوشته حسین لعل‌بذری از نشر نیماژ بود.

در این دوره از جایزه ادبی جلال آل‌احمد، با حضور سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، احسان رضایی، سردبیر پیشین پایگاه نقد داستان، یزدان سلحشور، سردبیر فعلی پایگاه نقد داستان و سیدمیثم سیدصالحی، رئیس مؤسسه جام جم، از کتاب «کارت دعوت» رونمایی شد. بنیاد شعر و ادبیات داستانی دو پایگاه مهم دارد که یکی نقد شعر و دیگری نقد داستان است و حدود سه هزار عضو دارد که داستان‌هایشان را می‌فرستند و منتقدان داستان‌هایشان را بررسی می‌کنند و زبده‌ای از این داستان‌ها در این مجموعه منتشر شده است. این کتاب را انتشارات جام جم منتشر کرده است.

جایزه ادبی جلال به اعتمادسازی نسبی نزدیک‌تر می‌شود

دکتر صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «یاد جلال آل‌احمد را در پنجاهمین سال درگذشتش گرامی می‌داریم. جایزه ادبی جلال به گام دوازدهم خود رسید. در فرایند جایزه ادبی جلال تلاش شده است به‌گونه‌ای این اتفاق بیفتد که با شفافیتی که پدید می‌آید، اعتمادسازی را ارتقا بدهند. اعلام اسامی هیئت علمی، هیئت داوران و نامزدها، چیزی است که در رویه جایزه در این دوره‌ها بر آن پافشاری شده است. همچنین هیئت داوران و هیئت علمی در یک چرخه بسته‌ای نباشند تا امکان ورود تنوع سلیقه‌ها در داوری‌ها ممکن‌تر شود. همچنین اینکه در کنار پیشکسوتان یا کسانی که آثار متعدد داشته‌اند، آثار اولی‌ها دیده شود و نکاتی از این قبیل که کمک کرده است فرایند ادبی جلال به نوعی از اعتمادسازی نسبی و متقابل نزدیک و نزدیک‌تر شود. البته به آنچه که باید برسد، فاصله دارد و طبیعتاً گام‌های قوی‌تر و محکمی باید طی کند. جایزه ادبی جلال فرصتی برای پایش، تحقیق و گفت‌وگو راجع به ادبیات ایران غیر از شاخه شعر است. داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، مستندنگاری و نقد ادبی در جایزه ادبی جلال به پایش و تحلیل سپرده می‌شود. به نظر می‌رسد که وقتی ما به دوره‌های اخیر جایزه، ازجمله دوره دوازدهم، نگاه می‌کنیم، اتفاقاتی مشاهده می‌کنیم که این اتفاقات، گام‌های پیشرفتی است که در حوزه فرهنگ و ادب ایران پدید آمده است. در حوزه نویسندگان شاهد دو اتفاق خوب هستیم. هم نویسندگان جوانی که روز‌به‌روز با خلاقیت‌های خود در این حوزه ظاهر می‌شوند. نسل جوان ایران کان و معدن ذخایر آینده ایران است و این نسل جوان در حوزه ادبیات، حوزه‌ای است که بیش از هر حوزه خودش را نشان داده و می‌دهد. هم‌چنین سهم بانوان ایران در دهه اخیر و هر سال بیش از سال گذشته هم کمی و کیفی در حوزه ادبیات ایران افزوده می‌شود. از لحاظ آثار هم می‌بینیم که هم تنوع در مضامین وجود دارد و مضمون‌ها تکثر بیشتری یافته‌اند و هم در حوزه داستان، مضامین تنوع قابل توجهی پیدا کرده‌اند. حوزه‌های مختلفی از زندگی روزمره، اشرافیت، تجمل، اختلاص، زندگی شهری، فساد مالی و ده‌ها موضوع اجتماعی به موضوعات داستانی ما تبدیل شده است. در حوزه مستندنگاری هم ما این تنوع را از گذشته بیشتر می‌بینیم. جریان مستندنگاری ایران هم گام‌به‌گام و قدم‌به‌قدم جلو آمده است. تجربه موفق مستندنگاری در حوزه دفاع مقدس که به همت رادمردانی به نقطه بلوغی رسیده است، امروز در حوزه‌های دیگر زندگی فردی و اجتماعی هم تجربه‌های دلنشینی دارند. موضوعاتی در حوزه‌های ورزشی، امنیتی، صنعتی، اقتصادی و... زندگی روزمره ما در زیر دوربین و قلم مستندنگاری قرار گرفته است. تنوع در سبک و شیوه هم کاملاً ملموس و محسوس است؛ هم در داستان و هم در نقد ادبی و هم در حوزه مستندنگاری. امروز سبک‌های مختلفی را می‌توان در داستان‌هایی که نوشته می‌شوند، دید؛ چه در داستان‌های کوتاه و چه در داستان‌های بلند و رمان. در مستندنگاری علاوه بر مستندنگاری گزارشی، امروز مستندنگاری علمی- پژوهشی هم بسیار جدی و جدی‌تر شده است. مستندنگارانی که سال‌های سال زحمت می‌کشند تا یک اثر پژوهشی و مستند خود را به بار می‌نشانند. در نقد ادبی نیز همچنین است؛ تنوع سبک‌ها و روش‌ها کاملاً ملموس و محسوس است. در بخش کیفیت، گزارش داوران ما در دوره دوازدهم، حداقل در پاره‌ای از بخش‌ها این بود که گرچه مشکلات حوزه نشر، کاغذ و مقولاتی از این قبیل مشلات زمین‌گیر‌کننده‌ای است و تأسف‌آور است و از ناحیه ما مسئولان باید تلاش شود که کم و کمتر بشود، اما گفته می‌شود که این شرایط سخت موجب شده است که دقت ناشران و نویسندگان در عرضه آثار هم بالاتر برود. حداقل در برخی از حوزه‌ها، گزیده‌یابی و گزیده‌‎پراکنی و نشر را بیشتر می‌بینیم. تساهل و تسامح ناشران و نویسندگان کمتر و کمتر شده است و این می‌تواند نعمتی در دل مصیبت باشد. ما در دل فضای کارهایی که داریم می‌بینیم، علاوه بر تنوع در سبک و مضمون، تنوع در پس‌زمینه‌ها را می‌بینیم. پس‌زمینه‌ها به اندازه سبک‌ها و مضمون‌ها اهمیت دارند. اکنون هم در آثار مستندنگارانه و هم در آثار داستانیِ کوتاه و بلند، پس‌زمینه‌های جدید و جذاب فراوان‌ترند. تعلق به بومی‌نویسی بیشتر و بیشتر شده است. اینکه ما از زمین خود روایت کنیم. از خاک خود بگوییم، با هوای خود تنفس کنیم. همچنین توجه به پیوندها و رشته‌هایی که اثر با زندگی اجتماعی و سیاسی دارد، تاروپودی که ما را به زمینه می‌کشاند و ویژگی‌های دیگری که در پس‌زمینه‌های اثر می‌توان دید. همه اینها داشته‌هایی است که ما گام‌به‌گام جلو آمده‌ایم؛ مایه شکر و ابتهاج، اما هنوز راه‌های نارفته یا کمتررفته فراوان است.

نکته نخستی که من در این فرصت عرض بکنم این است که فرهنگ و تمدن ایران‌زمین هم از لحاظ اقلیمی و هم از لحاظ عمق تاریخی، آنقدر سوژه دارد که هرچه کار می‌شود، بین آنچه که انجام شده و آنچه که باید انجام شود، فرسنگ‌ها و فرسنگ‌ها است. این سوژه‌هایی که در دل تاریخ مانده‌اند یا در گستره جغرافیایی ایران هستند، منتظر شماهایند. شمایی که بیایید، کشفش کرده و به دیگران منتقل کنید؛ چه در قالب اثری داستانی، چه در قالب کاری مستندنگارانه. بنده به دلیل فضای جدید خدمتم که به جاهای مختلفی سفر داشته‌ام، به هر نقطه‌ای از ایران می‌رسم، درد و دریغم از این است که چقدر سوژه هست و چقدر روایت کم است. در این دو روز گذشته من در استان مرکزی بودم و شهرستان‌های مختلف این استان را دیدم. دیروز خمین بودم. در اطراف خمین ارگی است به نام نوشیجان که مربوط به یکی از خانه‌های عصر قاجار است. به اعتبار شرایط فرهنگی و گذشته تاریخی، چقدر پس‌زمینه و روایت‌های ناب دیده می‌شد که می‌تواند سوژه‌هایی بزرگ برای روایت‌های بزرگ باشد؛ به‌ عنوان ‌مثال آن کسی که این مجموعه را بازسازی می‌کرد، می‌گفت ما در بازسازی این مجموعه به این نقطه رسیدیم که جایی هست که استخوان‌هایی وجود دارد و مانند سیاه‌چال است. روایتی که از سیاه‌چال قجری آن دوره داشت، مو را بر تن راست می‌کرد. من وقتی وارد آنجا شدم، حسی تاریخی به من دست داد. جای‌جای ایران چنین سوژه‌هایی است و ما از سوژه‌ها کم شناختیم و آن چیزی که شناختیم، کم روایت کردیم.

نکته دومی که به نظر می‌رسد باید به عنوان یک دغدغه مطرح کرد، این است که حوزه هنر جان‌مایه‌اش دانش و حکمت است و کالبدش تکنیک و مهارت. این مخاطره وجود دارد که ما از عمق دانش و حکمت کم بگذاریم و بر تکنیک و مهارت بیفزاییم. آثار ماندگار ایران‌زمین، هنرِ ادبیِ ما، شاهنامه، تا زمان معاصر، آن‌جایی بوده است که حکمت راه‌بر مهارت بوده است و نه مغلوب مهارت. نکته‌بینی‌ها، نکته‌یابی‌ها و آن نگاه عمیق اگر پشتوانه هنر و ادبیات و عرضه اثر نباشد، حتماً کمتر مؤثر است و حتماً غیرماندگار.

هنر و ادبیات ایران‌زمین، حافظ اخلاق و حافظ زبان فارسی بوده است. ادبیات ایران‌زمین نگاهبان این دو بال هویت ایرانی بوده است؛ از یک‌سو اخلاق و از یک‌سو زبان فارسی. هنر و ادبیات امروز ما اگر بخواهد امتداد تاریخ خود را داشته باشد، باید هم‌چنان نگهبان این دو بال باشد. مباد اینکه ما انقطاعی یا فاصله یا فترتی در این دو بال داشته باشیم. فضای صریح و تند مجازی می‌تواند عامه مردم را در زبان فارسی متساهل و بی‌بندوبار کند. از کسانی که در وادی ادبیات کار می‌کنند، هرگز پسندیده نیست که این تساهل را داشته باشند. پیشرانی آنها در حفاظت از زبان فارسی بسیار مهم است. اگر آنها به تساهل حرکت کنند، دیگران بیش از آنچه که اکنون است، این تساهل را پیش خواهند راند و از سوی دیگر جان‌مایه اخلاقی ایران‌زمین که بر حیا، عفت، روابط انسانی و به دور از مجال‌های حیوانی و چیزهای دیگر از این قبیل، این دو بال، دو بال هنر و ادبیات ایرانی بوده است و انتظار می‌رود که ادیبان امروز این راه را ادامه دهند.»

در این دوره از کتابی تقدیر شد که جزو نامزدهای اعلام‌ شده نبود، اما به جهت کوشش‌هایی که نویسنده در برجسته کردن هویت ملی و دینی در داستان داشته، هیئت داوران پیشنهاد کردند که از آن تقدیر شود؛ کتاب «پس از بیست سال» نوشته سلمان کدیور که یک روایت دراماتیک از بخشی از تاریخ اسلام است. 

داوران بخش رمان و داستان بلند دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد عبارت بودند از: شهریار عباسی(نویسنده و مدرس داستان‌نویسی)، هادی خورشاهیان(نویسنده و منتقد ادبی)، احسان رضایی(نویسنده و منتقد ادبی) و نامزدهای بخش داستان بلند و رمان این بخش: «بی‌کرانگی» به قلم مهدی ابراهیمی لامع از نشر نیماژ، «دور زدن در خیابان یک‌طرفه» نوشته محمدرضا مرزوقی از نشر ثالث، «روزها و رؤیاها» به قلم پیام یزدان‌جو از نشر چشمه، «ما را با برف نوشته‌اند» به قلم نسیم توسلی از انتشارات آگه، «وضعیت بی‌عاری» نوشته حامد جلالی از انتشارات شهرستان ادب.

کتاب شایسته تقدیر در بخش رمان و داستان بلند دوازدهمین دوره جایزه جلال آل‌احمد، رمان «دور زدن در خیابان یک‌طرفه» نوشته محمدرضا مرزوقی بود. رمان شایسته تقدیر دیگر «وضعیت بی‌عاری» نوشته حامد جلالی بود.

در این دوره از جایزه جلال آل‌احمد از علیرضا حیدری، قهرمان سابق کشتی کشور، به واسطه کتاب خواندن و کتاب نوشتن تقدیر و تشکر شد. حیدری به همراه یکی دیگر از دوستانش کتابی تحت عنوان «دست‌نیافتنی» با موضوع آنچه که بر آنها گذشته است، نوشت. این کتاب در گروه مستندنگاری قرار می‌گیرد.

داوران بخش مستندنگاری دوازدهمین جایزه ادبی جلال آل‌احمد عبارتند از: مرتضی سرهنگی(نویسنده، مستندنگار و پژوهشگر)، میثم امیری(نویسنده و مستندنگار)، ساسان ناطق(نویسنده و مستندنگار) و نامزدهای بخش مستندنگاری این بخش عبارتند از: «اردوگاه اطفال» نوشته احمد یوسف‌زاده از انتشارات سوره مهر، «دست‌نیافتنی» به قلم علیرضا حیدری و طه صفری از نشر گلگشت، «سرزمین خارج از نقشه» نوشته علی نورآبادی از انتشارات قدیانی، «قطارباز ماجرای یک خط» به قلم احسان نوروزی از نشر چشمه، «نقاشی قهوه‌خانه خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس» نوشته محسن کاظمی از انتشارات سوره مهر.

جایزه کتاب شایسته تقدیر بخش مستندنگاری دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال به کتاب «قطارباز ماجرای یک خط» نوشته احسان نوروزی تعلق گرفت و جایزه کتاب برگزیده بخش مستندنگاری به کتاب «نقاشی‌قهوه‌خانه خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس» نوشته محسن کاظمی تعلق گرفت. محسن کاظمی پس از دریافت جایزه گفت: «کتاب نقاشی قهوه‌خانه در یک فرایند سخت و پیچیده‌ای، از سال 1387 شروع شد، تا امروز به روی این سن رسید. در این چرخه گروهی از مترجمان و برخی از پژوهشگران به من کمک کردند، ولی باید از دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جناب آقای بهبودی، جناب آقای سرهنگی، جناب آقای مؤمنی که این میدان پژوهش را برای ما ایجاد کردند تا بتوانیم از یکی از مهمترین حوادث سیاست خارجی این مملکت روایت دیگری را در جهان به صدا دربیاوریم، تقدیر و تشکر کنم. از صبر و بردباری آقای دارابی که 10 سال بنده را تحمل کردند، از همسر ایشان، خدیجه اَیاد، و در قلب این چرخه؛ از همسر عزیزم، خانم دکتر سهیلا شکوه مؤید، تقدیر و تشکر کنم. من جایزه‌ام را به همسرم اهدا می‌کنم.»



 
تعداد بازدید: 3372


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: