انقلاب اسلامی :: مشارکت روستاییان در انقلاب

مشارکت روستاییان در انقلاب

16 بهمن 1398

نویسنده: اریک هوگلاند*

مترجم: اصغر ابوترابی

توضیح عکس: بسیاری از مهاجرین روستایی در زاغه‌ها و حلبی‌آبادها زندگی می‌کردند.

*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی ایران جزو معدود انقلاب‌هایی بود که تقریباً از هر طبقه و گروه اجتماعی در آن شرکت داشتند. با توجه به غیر سیاسی بودن اکثر روستاییان در تاریخ معاصر ایران، آیا روستاییان در انقلاب سال 1357 حضور داشتند؟ کدام بخش جامعه روستایی ایران و به چه میزان در انقلاب مشارکت داشتند و دلایل نارضاتی آنان چه بود؟ اریک هوگلاند، محقق سیاسی امور خاورمیانه برای پاسخ به این پرسش‌ها مقاله زیر را به نگارش درآورده است. اگرچه نویسنده بحث مفصل این موضوع را در فصل آخر کتاب خود (زمین و انقلاب در ایران، صص 245 ـ 262) انجام داده است، اما در مقاله زیر وی خلاصه و جمع‌بندی خوبی از موضوع برای خوانندگان ارائه می‌دهد. اگرچه مورد مطالعاتی هوگلاند، روستاهای اطراف شیراز است و نمی‌توان نتایج پژوهش وی را به کل کشور تسری داد، اما پژوهش هوگلاند می‌تواند به عنوان نمونه‌ای از تحقیقات میدانی در روستاهای ایران هنگام وقوع انقلاب اسلامی برای محققین تاریخ معاصر مورد توجه قرار گیرد. به همین علت این مقاله برای خوانندگان محترم سایت 22 بهمن ترجمه شد تا روایت وی از مشارکت جوانان روستایی در انقلاب اسلامی سال 1357 در کنار روایت‌های دیگر قرار داده شود. البته نویسنده در مقاله خود در اندک مواردی نظرهای غیر واقعی مطرح کرده که توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی در پاورقی درج شده است.

مشارکت فراگیر جوانان طبقه پایین در تظاهرات فراوانی که منجر به براندازی سلطنت و ایجاد جمهوری اسلامی شد یکی از عجیب‌ترین ویژگی‌های انقلاب ایران بود. مشارکت جوانان روستایی‌زاده یکی از نکات بسیار جالب توجه بود. برخلاف دیدگاه معمول در مورد روستاییان ایرانی، آنان فعالیت نسبتاً وسیعی داشتند.[1] با توجه به فقدان شواهدی مبنی بر فعالیت‌های سیاسی نظام‌مند روستاییان پیش از سال 1978، در کل سیاسی شدن آنها بسیار جالب توجه است. از این‌رو طرح این پرسش طبیعی است که آنها چرا ـ بخصوص جوانان روستایی ـ تا این حد فعالانه مشارکت کردند؟

تا حدی می‌توان مشارکت آنها را به تغییرات اجتماعی ـ اقتصادی در ایران از سال 1962 نسبت داد. برنامه اصلاحات ارضی، که در سال 1962 آغاز و مراحل آن در یک دوره 10 ساله تکمیل شد، به‌طور مستقیم واسطه تغییرات اقتصادی روستایی بود.[2] با آنکه توزیع مجدد زمین به نسبت برنامه‌های مشابه در دیگر کشورهای خاورمیانه، به سود بخش بالایی از جمعیت روستایی بود، اثرات بلندمدت آن برای اکثریت غالب روستاییان مثبت نبود. نخست، تقریباً نیمی از خانواده‌های روستایی از دریافت زمین مستثنی شدند چرا که مردان سرپرست خانواده دارای قرارداد رسمی سهم‌بری با ملاکین نبودند. این گروه به کارگران روستایی تبدیل شدند که به مشاغل کشاورزی و غیرکشاورزی غیرتخصصی با دستمزد پایین در منطقه زندگی خود وابسته بودند. فقر شدید و بدهکاری به مهمترین ویژگی اقتصادی این کارگران فاقد زمین تبدیل شده بود.

دوم این که 84 درصد نیمی از روستاییانی که زمین دریافت کرده بودند، کمتر از 10 هکتار زمین به دست آوردند که غالباً به شکل تکه‌های کوچک پراکنده و غیرمجاور بود. عوامل طبیعی همچون زمین کوهستانی، کم‌آبی، کمبود آب‌های زیرزمینی برای آبیاری و شوری خاک، همگی در بهره کم زمین‌های کشاورزی سهیم بودند و در کنار این عوامل مقدار کم زمین‌ها، حتی در صورت مطلوب بودن شرایط آن، کمتر کفاف گذران زندگی حداقلی را می‌داد. در نتیجه اکثریت غالب مالکین روستایی برای تداوم حیات، کشت می‌کردند نه کسب سود، شدیداً بدهکار بودند و میزان فقر آنها از کارگران فاقد زمین کمی بهتر بود.

سوم، تقریباً نیمی از زمین‌ها ـ و خاک‌های دارای بهترین کیفیت ـ تقسیم مجدد نشدند و در اختیار ملاکان غایب باقی ماندند. در ابتدا این زمین‌ها امکان اشتغال را برای روستاییان فراهم می‌کردند، اما با توسعه مجتمع‌های کشت و صنعت مکانیزه که قرار بود محصولات را در ابعاد صنعتی صادر کند، اتکا به نیروی کار کمتر و کمتر شد و این امر منجر به رقابت بسیار شدیدی بین کارگران فاقد زمین و کشاورزان کوچک بر سر فرصت‌های محدود شغلی شد.

در نهایت، سیاست‌های دولت با هدف ثبات قیمت محصولات، قیمت عمده‌فروشی گندم و دیگر غلات را به‌طور تصنعی پایین نگه داشت در حالی که بهای همه کالاها و خدمات همراه با نرخ‌های تورمی بالا افزایش می‌یافت. در سال 1977 (1356) هزینه واقعی تولید یک تن گندم یا برنج برای کشاورزان از بهای این محصولات در بازار خرده‌فروشی شهرها بالاتر رفت و این در حالی بود که دولت یارانه سنگینی برای مواد خوراکی اصلی پرداخت می‌کرد. از آنجا که 75 درصد کشاورزی معیشتی متکی به کشت گندم و جو است، این امر منجر به فقیرتر شدن روستاییان و ناامیدی گسترده با توجه به چشم‌انداز گذران زندگی از طریق کشاورزی شد.

 

حرکت به سمت شهرها

اثرات به هم پیوسته این تغییرات اقتصادی منجر به مهاجرت چشمگیر از روستاها به شهرها در دهه 1970 (1350) شد. با آنکه این حرکت از اواسط دهه 1950 (1330) قابل ملاحظه بود، این فرآیند در حدود سال‌های 3-1972 (52ـ1351) سرعت چشمگیر و شگرفی به خود گرفت. این موضوع به وضوح ریشه در شرایط اقتصادی روستاها داشت و رونق اقتصادی عمومی حاصل از درآمدهای نفتی به آن سرعت بیشتری بخشید. از دیدگاه روستاییان مشخصه اصلی این رونق، صنعت ساختمان بود. جوانان روستایی کارگران اصلی این بخش را تشکیل می‌دادند. در زمان اوج رونق ساختمان‌سازی، حدود نیمه سال 1975 (1354) تا پایان سال 1977 (1356)، بیش از یک میلیون نفر در سراسر کشور در کارگاه‌های ساختمان‌سازی مشغول به کار بودند، این در حالی بود که کل جمعیت مردان بالغ (16 ساله و بیشتر) از 5/8 میلیون نفر تجاوز نمی‌کرد.

حرکت روستاییان به مناطق شهری بیشترین تأثیر را در بزرگترین شهرها داشت: تهران، اصفهان، مشهد، تبریز، شیراز و اهواز. اما در عمل هر شهر دارای حداقل 50000 نفر، شاهد مهاجرت عمده در دهه 1970 (1350) بود؛ و اکثر آنها با رشد متوسط سالانه 4 تا 6 درصد روبه‌رو بودند. در تمام شهرها مهاجرین روستایی تمایل داشتند در مناطق سطح پایین، اغلب در حلبی‌آباد‌های فقیر که آلونک‌هایی از خشت خام و قوطی‌های حلبی یا حتی چادر، ساخته شده بود، ساکن شوند. این مناطق عموماً فاقد همه خدمات اساسی زندگی شهری همچون برق، آب لوله‌کشی و دفع فاضلاب بودند و مشخصه آنها تراکم فراوان جمعیت بود. با این حال، از این شرایط برداشت بدی نمی‌شد چون بیش از 90 درصد از 66000 روستای ایران فاقد چنین امکاناتی بودند. در عوض مهاجرین روستایی جذب فرصت‌های موجود در شهرها برای کار و کسب درآمد شده بودند. حتی در بدترین حلبی‌آباد‌های شهری هم روستاییان ـ کشاورز به امکانات آموزشی، بهداشتی و تفریحی دسترسی داشتند که در روستاها وجود نداشت.

در حالی که مهاجرت از روستاها همه افراد را در بر می‌گرفت، بیشترین اثر آن بر جوانانی بود که بعد از سال 1953 (1332) به دنیا آمده بودند. برخی از آنها در سن 10 سالگی به دنبال کار به شهرها مهاجرت کرده بودند و تقریباً بیشتر آنها در سنین 16 ـ 15 سالگی بودند. آنها مجرد بودند و مقداری از دستمزد خود را برای آمادگی برای ازدواج، معمولاً با عروسی که از روستای خودشان بود و قصد داشتند او را به شهر بیاورند، پس‌انداز می‌کردند. مردان مسن‌تری که قبلاً ازدواج کرده بودند خانواده‌هایشان را در روستا می‌گذاشتند و چندین ماه یا چندین سال کار می‌کردند و بعد همسر و فرزندانشان را به شهر می‌آوردند. تعداد جوانانی که به شهرهای بزرگ و کوچک مهاجرت کردند عملاً باعث ایجاد یک کوچ بزرگ در سال 1977 (1356) شد. تحقیقات و بررسی‌های خود من در طی تابستان آن سال مشخص کرد که در انبوهی از روستاهای غرب ایران، در هر نقطه‌، از حدود 65 تا 90 درصد از جوانان بین سنین 27-14 سال برای کار به شهرهای نزدیک (100-50 کیلومتر) یا دور (بیش از 100 کیلومتر) مهاجرت کرده بودند. این یافته‌ها، مشابه نتایج اعلام شده از سوی جامعه‌شناسان روستایی ایرانی از دیگر مناطق کشور است. در واقع دولت پیشین خود از این مهاجرت و عواقب بلندمدت آن در توسعه و تولید کشاورزی به قدری نگران شده بود که در سال 1977 (1356) خواهان برگزاری کنفرانس ویژه‌ای از متخصصین روستایی شد تا این مسئله را بررسی کند و خواهان راه‌حل‌هایی برای مقابله با خروج از روستاها شد. میزان نگرانی دولت را می‌توان از این حقیقت دریافت که نه تنها از شرکت‌کنندگان خواسته شد صادقانه صحبت کنند، بلکه به آنها وعده داده شد که انتقاد از سیاست‌های دولت، سانسور یا از سوی ساواک پیگیری نخواهد شد.[3] به هرحال در این زمان دولت پیشین عملاً کنترل وقایع اقتصادی را از دست داده بود و طی یک سال، کنترل تحولات سیاسی را هم از دست داد. هیچ سیاست جدیدی پیش از وقوع انقلاب به اجرا درنیامد.

مهاجرت روستایی در تمام روستاها به یک میزان تأثیرگذار نبود. الگویی که من و دیگر محققان در سال‌های 1977 (1356) و 1978 (1357) یافتیم این بود که در روستاهایی که بیشترین فاصله (بیش از 100 کیلومتر) را با شهرهای بزرگ (بیش از 100000 نفر) داشتند، مهاجرت بیشتر بود، در حالی که در روستاهایی که به شهرهای بزرگ نزدیک‌تر بودند این میزان در کمترین حد بود. بخصوص در روستاهایی که در شعاع 50-40 کیلومتری شهرهای بزرگ بودند، بین 20 تا 50 درصد جوانان روستا به شهر کوچ می‌کردند. جوانان این روستاها به‌طور مرتب به صورت رفت‌وآمد، برای کار در کارگاه‌های ساختمانی یا در کارخانه‌ها، به شهر می‌رفتند و هنگام غروب به خانه‌های خود در روستاها باز می‌گشتند. من طی سال‌های 79-1977 (58ـ 1356) این الگو را هم برای تهران ـ ورامین و هم برای حومه شیراز مشاهده و مستند کردم. این الگو مشابه الگوهای رفت‌وآمد مشاهده شده از سوی دیگران در شهرهایی همچون اصفهان، کرمانشاه، تبریز و سمنان است.[4] من معتقدم که بیشتر روستاهایی که در فاصله‌هایی قرار داشتند که رفت و آمد از آنها به مراکز شهری بزرگ آسان بود (تا یک ساعت) همین مشخصه را داشته‌اند: جوانان برای کار در کنار کارگران سطح پایین شهری، که بسیاری از آنها به تازگی مهاجرت کرده‌اند، به شهرها رفت و آمد می‌کرده‌اند.

 

تبدیل جوانان روستایی به پرولتاریا

روستاییانی که روزانه به سر کار در شهرها می‌رفتند اکثریتی از جوانان روستایی 27-14 ساله را در سال‌های 79-1978 (58ـ1357) تشکیل می‌دادند. این جوانان گرچه همچنان در روستاها ساکن بودند، در مراسمی که در روستا برگزار می‌شد، شرکت می‌کردند و در اوقات بیکاری خود به فعالیت‌های کشاورزی می‌پرداختند، بسیاری از ارزش‌هایی را بروز می‌دادند که بیشتر مشخصه طبقه پایین شهری بود تا روستاییان.[5] نخست، این جوانان کارهای غیرکشاورزی را منبع زندگی خود می‌دانستند. این بدان معنا نیست که کشاورزی را دوست نداشتند (گرچه برخی چنین بودند)، بیشتر آنها ارزش‌های کشاورزی را می‌ستودند اما گلایه داشتند که نمی‌توانند با اتکای به آن زندگی کنند. در واقع اغلب آنها بعد از ظهرها، در روزهای آخر هفته و در تعطیلات، در زمین‌های خانوادگی‌شان کار می‌کردند. مهم‌تر آن که برخی از جوانان بالای 22 سال قدرت تصمیم‌گیری را به همراه پدرشان در اختیار گرفته بودند، گرچه کار آنها در شهرها نقش فعال آنها را در این زمینه محدود می‌ساخت. به‌رغم تمام اینها هیچ کدام از این جوانان ویژگی‌های اقتصادی خود را وابسته به کشاورزی نمی‌دانند. باور این است که آن نوع امنیت اقتصادی که آنها آرزو داشتند تنها در بازار کار شهری در دسترس است. این بدان‌معنا نیست که هر کاری آنها را راضی می‌کند. آنها در جستجوی شرایط، ساعات کاری و به خصوص دستمزد بهتر، کارهای زیادی را عوض می‌کنند. آنها اغلب خود را کارگر معرفی می‌کنند نه زارع. حتی به نظر می‌رسد این نوع معرفی با نوعی افتخار همراه باشد، گرچه آنها خود را «بهتر» از کارگران شهری می‌دانند چرا که در هوای آزاد روستا و به دور از سر و صدا و آلودگی شهر زندگی می‌کنند.

جهت‌گیری دوم را می‌توان «مصرف‌گرایی» نامید. چنین به نظر می‌رسد که این جوانان از خرید لباس و کالاهای مصرفی همچون ساعت، رادیوی ترانزیستوری و ضبط صوت لذت می‌برند. همه آرزو دارند خودرو یا حداقل موتورسیکلت بخرند. تعداد کمی از آنها واقعاً مالک هستند، که دلیل آن قیمت‌های بالا و عدم امکان دسترسی به وام‌های اقساطی برای این طبقه است. همچنین تقاضای زیادی برای «مسکن جدید» وجود دارد که منظور این مردان از آن، حیاط موزاییک شده و دیواردار خانه‌های آجری که «آشپزخانه»، حمام خصوصی، آب لوله‌کشی و برق دارند. در واقع در بسیاری از روستاهای نزدیک شهرها اشتیاق فراوانی برای ساخت چنین خانه‌هایی، به خصوص مطابق با نمونه خانه‌های شهری طبقه پایین، وجود دارد.

نگرش مثبت به تحصیلات سومین ارزش است. تقریباً در میان این جوانان کسی دارای سواد کامل نیست، گرچه میزان سطح سوادآموزی در بین آنها کاملاً متفاوت است. تنها اقلیت بسیار کمی دبیرستان را تمام کرده‌اند و در عین حال افرادی که دارای تحصیلات پس از دوره دبیرستان باشند به ندرت یافت می‌شوند. عموماً این مردان دبستان (کلاس ششم) را تمام کرده‌اند، و حدود 20 درصد کلاس نهم را به پایان برده‌اند. در واقع در تمامی روستاها تعداد کمی از آنها در سال‌های 79-1978 (58ـ1357) در دبیرستان ثبت‌نام کرده بودند. تقریباً در تمام موارد این مسئله به معنای رفت و برگشت به شهر بود. بدون توجه به گذراندن چه دوره‌ای از تحصیلات رسمی، عموماً این آگاهی وجود دارد که تحصیلات، مهارتی است که برای به دست آوردن مشاغل بهتر و با دستمزد بالاتری که آرزویش را دارند، لازم است. در واقع شنیدن صحبت‌هایی در مورد مزایای رفتن به دبیرستان، در بین مردان 20 ساله و بالاتر که به دبیرستان نرفته‌اند، یک امر معمولی است. برخی از آنها در کلاس‌های شبانه ثبت‌نام کرده‌اند که در آن باید برای حضور در این کلاس‌ها سه یا چهار بار در هفته به شهر بروند. این جوانان که دبیرستان را تمام کرده‌اند یا درصدد اتمام آن هستند، تقریباً همگی در مورد ارزش تحصیلات دانشگاهی صحبت می‌کنند. این گروه به ویژه از این مسئله ناراحت هستند که دورنمای رفتن آنها به دانشگاه، به دلیل دشواری امتحان ورودی که عملاً نصیب کسانی می‌شود که در دبیرستان‌های دارای کیفیت بالاتر مناطق طبقات متوسط و بالا تحصیل کرده‌اند، نامشخص است.

ارزش چهارم مذهب است. این جوانان مذهب را در تمامی فعالیت‌ها مشاهده می‌کنند. سیاسی کردن مذهب هم که بخشی قدرتمند از انقلاب بود و همچنان هست، با اشتیاق پذیرفته می‌شود. این بدان‌معنا نیست که تمام این مردان متعصبانه مراسم و وظایف مذهبی‌شان را انجام می‌دهند. در واقع در روستاها می‌توان در بین جوانانی که تنها یک کلاس سواد دارند، رفتارهای به شدت غیرمذهبی، و حتی لامذهب، را مشاهده کرد. در کل، علاقه شدیدی به شخصیت‌ها و مراسم مذهبی وجود دارد. در ماه اوت سال 1979 (مرداد 1358) دیگر اکثریت قاطع مردم از آیت‌الله خمینی به عنوان امامشان حمایت می‌کردند. همه آنها بر این باور نبودند که باید از  خمینی در تمام امور مذهبی و به خصوص اجتماعی اطاعت کرد. هر بار ]آیت‌الله[ خمینی در مورد اهداف انقلاب صحبت می‌کرد یا به ایرانیان هشدار می‌داد که در مورد نفوذ زیانبار خارجیان هوشیار باشند، این جوانان با توجه کامل به سخنان او گوش می‌کردند. نوارهای مذهبی بسیار محبوب هستند. خانواده‌هایی که حداقل یک پسر جوان داشته باشند می‌توانند به خاطر داشتن مجموعه‌ای از این نوارها، به خود مباهات کنند. نوارهای مرحوم دکتر علی شریعتی از همه محبوب‌تر هستند و با شور و حرارت در مورد عقاید او بحث می‌شود.[6]

اغلب جوانان روستایی باور ندارند که تضادی بین مذهب و تفریح وجود داشته باشد. برخی از روحانیون اصرار دارند که این دو ذاتاً در تضاد هستند و این موضوع دستاویز مهمی در جریان ضد روحانیت است. طبقه روحانیت به دلیل این که مردم باور دارند آن‌ها تقوا، معنویت و علم دارند، مورد احترامند، اما به دلیل محافظه‌کاری اجتماعی‌شان ]توسط تعداد اندکی[ تمسخر می‌شوند. به تازگی برای این جوانان سخنرانی کرده‌اند که چقدر «تفریحاتشان» بد هستند. آنها «تفریحاتشان» را بی‌ضرر می‌دانند به خصوص کارهایی مثل رقصیدن در عروسی‌ها، گوش کردن به موسیقی پاپ ایرانی، کشیدن تریاک یا تماشای موردی فیلم. این کارها به معنای لذت بردن از زندگی و پاداشی به خودشان برای ساعات طولانی کار سخت است. آنها در عین حال خود را، اگر نگوییم پرهیزکار، مذهبی می‌دانند و فوراً تأکید می‌کنند که حتی امام علی[ع] از آواز خواندن و ]...[ می‌برد.[7]

ارزش نهایی که می‌توان مشاهده کرد اوج‌گیری حس آگاهی ملی است. آنها مطمئناً از جهان ورای روستاهایشان بسیار آگاه هستند. آنها خود را ایرانی حس می‌کنند و قویاً ایران را به صورت یک کشور در نظر می‌گیرند.[8] بسیاری از این مردان که بالای 18 سال سن دارند، یا به دلیل خدمت سربازی یا برای دیدن دوستان، خویشان یا [زیارت] حرم‌های مذهبی، به دیگر نقاط ایران سفر کرده‌اند. تقریباً همه آنها خویشاوندانی در شهرها دارند و آشنایی آنها با زندگی شهری به اندازه افراد شهرنشین است. آنها علاقه بسیاری به تحولات کشور از خود نشان می‌دهند که اغلب موضوع صحبت در گردهمایی‌های اجتماعی است. آنها مطمئناً خود را آگاه‌تر از پدرانشان می‌دانند و برای بیان نظراتشان در جمع بزرگان روستا تردید نمی‌کنند. گوش کردن به اخبار رادیو نوعی سرگرمی است. در طی انقلاب بسیاری به‌طور مرتب شروع به خواندن روزنامه کردند و بسیاری این عادت را به شکلی نامرتب ادامه داده‌اند. در تمام طول سال 1978 (1357) این جوانان از تحولات سیاسی آگاه بودند و در پایان این سال به اندازه هر گروه دیگری سیاسی شده بودند.

 

سیاسی شدن جوانان روستایی

چه عوامل خاصی بر رفتار سیاسی آنها در سال‌های 79-1978 (58 ـ 1357) اثر گذاشت و برای انقلاب چه اهدافی را اعلام کردند؟ به نظر می‌رسد نارضایتی شدید از وضعیت اقتصادی و اجتماعی عوامل مهمی در آماده‌سازی آنها برای پذیرش فعالیت سیاسی است. اکثریت غالب این جوانان دارای مشاغل ساده با دستمزدهای خیلی کم بودند. بسیاری کارگر ساختمانی بودند، اما در تمام مشاغل گوناگون سطح پایین و کم‌دستمزد شهری مشاهده می‌شدند. متوسط درآمد آنها حدود 15000 ریال[9] (200دلار) در ماه بود، مبلغی که همگی گلایه داشتند کافی نبود، مخصوصاً ... [انتهای جمله در متن اصلی جا افتادگی دارد.م]

اما درآمد تنها دلیل نارضایتی نبود. تعداد کمی از آنها از شغل خود راضی بودند. خصوصاً کارگران ساختمانی احساس ناامنی می‌کردند، چون اتحادیه‌ای نبود تا در صورت اتمام یک پروژه برای آنها کار پیدا کند. کارها کوتاه‌مدت بودند و لازم بود تا فرد کارگر همیشه در مورد یافتن موقعیت‌های جدید گوش به زنگ باشد. اقدامات اقتصادی که دولت آموزگار در سال 1977 (1356) برای «کاهش تورم» در پیش گرفت، در اوایل سال 1978 (زمستان 1356) صنعت ساختمان‌سازی را محدود کرد. در میان تمام افراد این گروه ناخشنودی، حتی ناراحتی شدیدی علیه دستمزدهای بسیار بالایی وجود داشت که از سوی دولت و بخش خصوصی به افراد حرفه‌ای پرداخت می‌شد. مردان روستایی با بی‌پروایی در مورد ناعادلانه بودن پرداخت ماهانه 10 تا 20 برابر حقوق دریافتی آنها به برخی افراد، صحبت می‌کردند. این خصومت متوجه 100000 خارجی حاضر در ایران در سال 1978 (1357) بود که تصور می‌شد هر یک از آنها ماهانه 20000 تومان (3000 دلار) درآمد داشتند.

بخش کوچکی از جوانان روستایی پیش از آن که از جایگاه اقتصادی خود ناخرسند باشند، از این ناراضی بودند که نمی‌توانستند مشاغل مناسب با اهداف خود به دست آورند. این افراد روستاییانی بودند که دارای تحصیلات دبیرستان یا در برخی موارد بالاتر از آن بودند. آنها به عنوان معلم، کارکنان ماهر کارخانه، تکنسین و کارمند ادارات دولتی و خصوصی مشغول بودند. این افراد به نوعی «نخبگان روشنفکر» را در بین جوانان روستایی شکل می‌دادند. آنها به عنوان یک گروه آرزوی رفتن به دانشگاه را داشتند اما احتمالاً به دلیل کیفیت پایین آموزش در مدارس روستایی، در امتحان ورودی قبول نشده بودند. محرومیت از تحصیلات عالی بسیار مایه نارضایتی و همچنین خشم نسبت به دانشجویان بود که آن‌ها را نالایق و ناشایست برای فرصت‌های تحصیلی می‌دانستند که در اختیار داشتند. این گروه از جوانان دارای آگاهی طبقاتی کاملاً مشخصی بودند. با آنکه برخی از آنها با واژگان مارکسیستی آشنا بودند، تقریباً تمام آنها باور داشتند که اسلام، بخصوص اسلامی احیا شده که شریعتی در سخنرانی‌هایش بیان کرده بود، توان ارائه راه‌حل برای بی‌عدالتی‌های اجتماعی مختلف را داراست.

ناامیدی را که همه این جوانان تجربه کرده بودند آنها را پذیرای فعالیت‌های سیاسی می‌ساخت که نوع جدیدی از جامعه را وعده می‌داد. این دقیقاً نحوه استنباط از جنبش سیاسی در مخالفت با شاه در پایان سال 1978 (1357) بود. ادغام ایدئولوژی ملی‌گرا و مذهبی نقش حیاتی در بسیج این جوانان در فعالیت سیاسی داشت. چنین ادغامی به فعالیت‌های آنها مشروعیت می‌بخشید.

نخستین روستاییانی که به جنبش سیاسی پیوستند «نخبگان روشنفکری» بودند که به سمپات‌های انقلابی تبدیل می‌شدند و گاهی فعالانه در تظاهرات‌ مذهبی بهار و اوایل تابستان سال 1978 (1357) شرکت می‌کردند. چون آنها نسبت به متوسط سطح سواد روستا دارای تحصیلات بیشتر و مشاغل بهتر بودند، دیگر جوانان روستایی این افراد را تحسین می‌کردند. آنها معمولاً در مورد مسائل سیاسی کشور مطلع بودند و اظهارنظر می‌کردند؛ سخنان آنها می‌توانست بسیار متقاعدکننده باشد و در مقایسه با رقبایشان بسیار تأثیرگذار باشند. در پاییز سال 1978 (1357) آنها علناً با بزرگان روستا مخالفت می‌کردند و شجاعانه هم در سخنرانی‌ها و هم در تظاهرات، مقامات را به چالش می‌کشیدند و به سرعت به عنوان رهبران روستایی ظاهر شدند که آگاهانه نمادهای مذهبی و ملی را برای جذب اکثریت جوانان روستایی به سوی انقلاب به کار می‌گرفتند. این جوانان موفق به سازماندهی حمایت سیاسی برای تظاهرات ضدشاه شدند که از دسامبر 1978 (آذر 1357) تقریباً هر روز در سراسر کشور برگزار می‌شد.

جوانان روستایی که به شهرها می‌رفتند تا در تظاهرات شرکت کنند، در هدف جایگزینی دولت شاه با یک دولت اسلامی با تظاهرات‌کنندگان شهری شریک بودند. با آنکه درک آنها از دولت اسلامی کاملاً معلوم نبود، مباحثه با دهها نفر از جوانان مشابهت بسیاری را در انتظارات آنها نشان داد. امنیت شغلی، اتحادیه‌های کارگری که کارگران آنها را اداره کنند، دستمزدهای بالاتر، بیمه درمانی و دیگر مزایای اجتماعی، توزیع مجدد زمین، قیمت بالاتر محصولات کشاورزی، در دسترس بودن وام‌های کم‌بهره، آموزش رایگان، برق رسانی به روستاها و درمانگاه‌های بیشتر از جمله انتظارات آنها بود که اغلب از سوی روستاییان در گفتگوها در مورد آینده در اوایل سال 1979 (زمستان 1357) بیان می‌شد. پس از پیروزی انقلاب در فوریه سال 1979 (بهمن 1357) اکثریت جوانان روستایی پی بردند که مدت زمانی طول می‌کشد تا دولت جدید بتواند سیاست‌ها و برنامه‌هایی را اجرا کند که اهداف گوناگون آنها را محقق کند. با نزدیک شدن انقلاب به اولین سالگردش هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که معلوم کند این جوانان، که اکنون کاملاً سیاسی شده‌اند، امید به تحقق انتظاراتشان را از دست داده باشند. مسئله درباره آینده این است: برای دیدن نشانه‌ای از پیشرفت به سمت تحقق انتظارات آن‌ها چه‌قدر زمان لازم است و اگر تصور عمومی این باشد که پیشرفت رضایت‌بخشی حاصل نشده، آن گاه واکنش آنها چه خواهد بود؟

 

*  Hooglund, Eric, Rural Participation in the Revolution, MERIP Reports, No. 87, (May, 1980), pp. 3-6

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. این ادعای نویسنده با آموزه‌های دینی و سنت پیامبر و ائمه معصومین در تضاد است.م

[2]. درباره عدم حضور گسترده شورش‌های دهقانی در ایران قرن بیستم، در مقاله زیر کامل‌ترین بررسی انجام شده است:

Farhad Kazemi and Ervand Abrahamian, "The Non-Revolutionary Peasantry of Modern Iran," Iranian Studies XI (1978), pp. 259-304.

[3]. بحث نتایج اصلاحات ارضی برگرفته از رساله دکترای من است:

, "The Effects of the Land Reform Program on Rural Iran," [Johns Hopkins University, 1975].

[4]. اطلاعات توسط شماری از محققان ایران تهیه شده که در این امر مشارکت داشتند.

[5]. اطلاعات شفاهی را شماری از جامعه‌شناسان روستایی ایران تهیه کرده‌اند.

[6]. بحثی که در ادامه می‌آید مبتنی بر مصاحبه‌ها و گفتگوهای متعدد با جوانان روستایی در شیراز طی یک دوره چهارماهه در سال‌های 79 ـ 1978 (58 ـ 1357) است. من از همه جوانانی که افکار خود را با من در میان گذاشتند و من از دوستی آن‌ها در این دوره بهره‌مند شدم، سپاسگزارم.

[7]. برای بحث مربوط به دیدگاه‌های شریعتی و نفوذ سیاسی او ببینید:

Ervand Abrahamian, “A History of the Guerrilla Movement, 1963 – 1977,” MERIP Reports #86 (March – April 1980), p. 10.

[8]. در بحث خودآگاهی ملی من به‌طور مشخص به اقوام ایرانی ارجاع می‌دهم و اقلیت‌های قومی نظیر آذری‌ها، کردها و عرب‌ها را کنار می‌گذارم. هرنوع به کارگیری این ارزش درباره اقلیت‌های قومی می‌باید همراه با بررسی تأثیر متقابل خودآگاهی قومی و شوونیسم فارسی و مفهوم وفاداری به ایران صورت بگیرد.

[9]. تقریباً هر دلار معادل 75 ریال است. منظور از تومان، 10 ریال است.



 
تعداد بازدید: 1496


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: