21 بهمن 1398
به علت بالا گرفتن تظاهرات مردم، دولتهای محمدرضا شاه یکی پس از دیگری اظهار ناتوانی کرده و سقوط میکردند. این تغییرات در زندان تأثیری نداشت زیرا اینها مأموریت داشتند تا قیام مردمی را کنترل کنند. مسئلهای که برای رژیم شاه و آمریکا در اولویت بود، این بود که این شعله و آتشی که به درون مردم و خانههایشان نفوذ کرده خاموش کنند و از اینرو نگه داشتن زندانیها و یا آزادیشان برایشان مهم نبود، در حالی که اعدام زندانیها دیگر مشکلی از مشکلات رژیم را حل نمیکرد، زیرا مردم راهشان را یافته بودند.
مصاحبهها و پیامهای امام را گرچه وسایل ارتباط جمعی رژیم پخش نمیکرد، اما از طریق دیگر در کشور، به صورت اعلامیه پخش میشد. ما در درون زندان وقتی که اطلاع پیدا میکردیم، خیلی خوشحال بودیم. نگرانی ما از این بود که چرا در کنار مردم نیستیم و اگر در میان مردم بودیم، احساس بهتری داشتیم. گرچه زندان نیز سنگری در مقابل رژیم بود.
به علت این که رژیم ناتوان شده بود، زندانیان میتوانستند از بندی به بند دیگر آزادانه رفته و با یکدیگر ملاقات کنند. سران مجاهدین خلق به وسیله بعضی رابطهای ایشان برای بزرگان و روحانیونی که در زندان بودند، مانند آیتالله طالقانی و منتظری پیغام میفرستادند. من هم در کنار آقایان بودم. در جلساتی که با حضور مسعود رجوی و موسی خیابانی تشکیل میشد، در مورد آینده حکومت صحبت میشد و میگفتند اگر این نهضت و انقلابی که به این صورت پیش میرود، پیروز شود، چطور باید این قیام و انقلاب مردمی را هدایت مردمی نمود و اگر به پیروزی رسید چه کار باید کرد و چه کسانی جزو رهبران و گردانندگان این نهضت خواهند بود.
عجیب این است که این منافقینی که «فی قلوبهم مرض» و هیچ اعتقادی به اسلام و روحانیت و مرجعیت نداشتن حالا که میدیدند انقلابی در حال پیروزی است به علمایی که مورد اعتماد امام و رهبر کبیر انقلاب بودند، نزدیک میشدند. در حالی که آنها در جلسات درون گروهیشان نهضت امام را تخطئه میکردند و میگفتند این جریان فایدهای ندارد و معتقد بودند تنها راه پیروزی ایران نبرد مسلحانه با رژیم شاه است؛ اما دیدند که مردم به دنبال آنها حرکت نکردند، زیرا شناخت و اعتمادی به آنها نداشتند این است که در رابطه با موج مردمی خواستند پایگاهی برای خودشان ایجاد نمایند. وقتی که با آقایان اهل علم نظیر آقای هاشمی رفسنجانی و آقای طالقانی در رابطه با اوضاع و احوال کشور و آینده و حرکت نهضت صحبت میکردند، خواسته آنها این بود که به صورتی به امام پیام برسانند که ایشان جایگاهی برای آنها در نظر داشته باشد و نقشی در پیروزی به آنها بدهد.
این پیامها و گفتگوها به طرق مختلف به امام میرسید، اما امام سیاستش بر این بود که فقط بر مردم تکیه کند. امام تا آن زمان آنها را تخطئه نمیکرد. تا زمانی که آنها شرارت خود را بعد از پیروزی انقلاب در سال 60 آشکار کردند، نظر امام این بود که آنها جوانهایی هستند که واقعاً قلبی دارند و باید هدایت شوند اما در اثر بمباران فکری، فریفته این جریان شده بودند.
منبع: خاطرات مرحوم حجتالاسلام موحدی ساوجی، تدوین عباس پناهی، چ دوم، 1381، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 221 ـ 223.
تعداد بازدید: 866