انقلاب اسلامی :: تلاش یاسر عرفات برای دیدار با امام خمینی

تلاش یاسر عرفات برای دیدار با امام خمینی

16 تیر 1399

همان شب پیروزی [21 بهمن 1357]، یکی از برادرها مرا صدا زد: «خواهر طاهره! لطفاً بیایید با تلفن صحبت کنید، یک نفر به عربی حرف می‌زند، ما نمی‌فهمیم که چه می‌گوید، بیا ببین حرفش چیست»، رفتم و گوشی را گرفتم آقایی به عربی گفت: «ابو عمار [یاسر عرفات] می‌خواهد با شما صحبت کند» چند لحظه بعد، عرفات گوشی را برداشت و پس از سلام و احوالپرسی بدون مقدمه گفت که می‌خواهد به ایران برود و مثل بچه التماس می‌کرد: «یا اختی انا مضطر انا راح بالایران و...» هر چه به او توضیح دادم که در این وضعیت نمی‌شود، امکان ندارد، فرودگاه‌ها بسته است و خطر دارد، گوشش بدهکار نبود، و اصرار می‌کرد که اجازه‌اش را بگیرم که به ایران برود. فایده‌ای نداشت. حرف مرا نمی‌پذیرفت. آخرالامر از او خواستم که تماس را قطع کند تا من بتوانم به ایران تلفن کنم و موضوع را بپرسم، پذیرفت. با سختی با مدرسه رفاه تماس گرفته و گفتم: «یاسر عرفات، دارد خودش را می‌کُشد تا به ایران بیاید، و هر چه می‌گویم که فرودگاه‌ها را بسته‌اند حرفم را گوش نمی‌دهد.» برادرها گفتند که باید از امام کسب تکلیف کنند. بعد تماس می‌گیرند و نتیجه را اعلام می‌کنند. ساعتی طول کشید تا با ما تماس گرفتند و گفتند حضرت امام فرموده که به هیچ‌وجه، نباید به هیچ پروازی اجازه ورود به آسمان تهران داده شود، فرودگاه به روی همه بسته است. پس از این تلفن، ما خود با دفتر یاسر عرفات تماس گرفتیم و نظر امام را به او انتقال دادیم. عرفات گفت که من این حرف‌ها سرم نمی‌شود، من می‌خواهم به ایران بروم. من باید اولین کسی باشم که به امام تبریک می‌گویم و... آن‌قدر صحبت کرد که باز من متقاعد شدم دوباره به تهران زنگ بزنم. این‌بار گفتم، این دست‌بردار نیست،‌ برای ما مشکل ایجاد کرده است و هدفش از آمدن به ایران این است و این. آنها گفتند که به او بگویید فردا به شما زنگ بزند و جواب را بگیرد. ما نیز به او اطلاع دادیم که چنین کند.

ساعت حدود 4 صبح بود که صدای زنگ تلفن بلند شد، برادرانمان از تهران گفتند که به عرفات بگویید اگر می‌تواند از راه زمین و از طریق عراق و خرمشهر بیاید. بعد یاسر عرفات زنگ زد و من عین جملات را برای او بازگفتم، خیلی خوشحال شد و تشکر کرد.

یاسر عرفات سرانجام به ایران آمد و جزو السابقون در تبریک‌گویی به انقلاب شد.

 

منبع: خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)، به کوشش محسن کاظمی، تهران، سوره مهر، 1388، ص 157 و 158.



 
تعداد بازدید: 1158


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: